وسواسِ یقین و غفلت از واقعیت؛ نقدی بر مبانی معرفت‌شناختی عبدالرحیم سلیمانی/ سیدمرتضی میرزاده اهری

وسواسِ یقین و غفلت از واقعیت؛ نقدی بر مبانی معرفت‌شناختی عبدالرحیم سلیمانی/ سیدمرتضی میرزاده اهری

اختصاصی شبکه اجتهاد: نوشتار پیش‌رو، نقدی روش‌شناختی بر مبانی معرفت‌شناختی آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی در مواجهه با روایات تاریخی، به‌ویژه واقعه‌ی شهادت حضرت زهرا علیها‌السلام است. استدلال اصلی این است که معیار سخت‌گیرانه‌ی ایشان برای پذیرش گزاره‌ها، ریشه در نوعی «یقین‌گرایی خام» و «مبناگرایی دکارتی» دارد که با اصول پذیرفته‌شده در «فلسفه علم» و عقلانیت مدرن در تضاد است. نوشتار حاضر نشان می‌دهد که طرد «ظنّ معتبر» و مطالبه‌ی یقینِ ریاضی در علم تاریخ، به معنای نادیده گرفتن ماهیت استقرایی دانش بشری و انکار ارزش «انباشت قرائن» است. هم‌چنین، ادعای ایشان مبنی بر کاربست روش «پدیدارشناسی»، مورد نقد قرار گرفته و تفاوت روی‌کرد ایشان با پدیدارشناسیِ هوسرلی و اختلاط آن با «شکّاکیت افراطی» تبیین می‌شود. نگارنده ضمن دفاع از حجیّتِ عقلاییِ «ظن اطمینان‌بخش» و «استنتاج بهترین تبیین»، تأکید می‌کند که روش ایشان گرفتار پارادوکس خودارجاعی است. در پایان، ضمن نقد برخوردهای حذفی و توهین‌آمیز با اندیشوران، بر ضرورت حفظ امنیت روانی منتقدان و بهره‌گیری از فرصتِ پرسش‌گری برای تعمیق معارف دینی با ادبیاتی علمی تأکید شده است.

۱. آغازواره: تبیین مسأله و محل نزاع

تاریخ اندیشه بشری همواره مدیون پرسشگری و تفکّر انتقادی بوده است. همان‌طور که تقابل‌های فکری در تاریخ اسلام منجر به پویایی کلام شیعی شد، یا نقد مارکسیسم به تعمیق فلسفه اسلامی در آثار متفکّرانی چون شهید مطهّری انجامید، امروز نیز طرح پرسش‌های جدید می‌تواند به غبارروبی از حقیقت کمک کند. از این رو، برخورد حذفی یا توهین‌آمیز با اندیشمندان، حتّی اگر خطای فاحشی داشته باشند، روا نیست و ممکن است نشانه‌ی ضعف استدلال تلقّی شود.

امّا در اظهارات و مناظرات اخیر جناب آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی پیرامون مسائل مربوط به امامت و شهادت حضرت زهرا (س)، ایشان روشی را در بازخوانی متون دینی و تاریخی پیش گرفته‌اند که نیازمند کالبدشکافی جدّی از منظر «فلسفه‌ی علم»  (Philosophy of Science) و «معرفت‌شناسی» (Epistemology) است. با بررسی دقیق سخنان ایشان -به ویژه در مناظره اخیر با آقای حامد کاشانی-، مشخّص می‌شود که هسته‌ی مرکزی ادعای وی یک تفکیک سخت‌گیرانه و غیرواقع‌بینانه میان «یقین» و «ظنّ» است. ایشان در این مناظره صراحتاً می‌گویند: «تاریخ… فی‌نفسه حتی در حد ظن و گمان هم اعتبار ندارد و حاوی مطالبی است که نمی‌توانم بپذیرم.»

هدف این نوشتار نشان دادن این نکته است که معیار ایشان برای پذیرش حقیقت، با معیارهای پذیرفته شده در عقلانیت مدرن، علوم تجربی و روش‌شناسی تاریخی در تضادّ است و نوعی «وسواس یقین» (Obsession with Certainty) را تداعی می‌کند که عملاً راه را بر هرگونه شناخت مسدود می‌سازد.

۲. نقد مبنای معرفت‌شناختی: مغالطه «یقین‌گرایی خام»  (Naïve Foundationalism)

جناب سلیمانی در بخش‌های مختلف مناظره، گزاره‌های تاریخی (مانند هجوم به خانه حضرت زهرا ارواحنا فداها) را رد می‌کنند، با این استدلال که این‌ها «خبر واحد» هستند یا «یقین‌آور» نیستند. این روی‌کرد ریشه در نوعی «مبناگرایی دکارتی» دارد که گویی تنها گزاره‌هایی قابل پذیرش‌اند که مثل «۲+۲=۴» بدیهی و غیرقابل تشکیک باشند.

از منظر فلسفه‌ی علم، این دیدگاه مردود است. در تمام علوم بشری، از فیزیک و شیمی گرفته تا پزشکی، ما به ندرت به «یقین منطقی» (Logical Certainty) می‌رسیم. تمام قوانین علمی بر پایه «استقراء (Induction) بنا شده‌اند و طبق نظر فلاسفه‌ای چون دیوید هیوم و بعدها کارل پوپر، استقراء هرگز یقین صددرصدی تولید نمی‌کند. اگر قرار باشد مبنای آقای سلیمانی را بپذیریم، باید درِ دانشکده‌های پزشکی و مهندسی را ببندیم. وقتی پزشک دارویی را تجویز می‌کند، بر اساس «ظن معتبر» و «احتمال عقلایی» (High Probability) عمل می‌کند، نه یقین ریاضی که این دارو حتماً اثر خواهد کرد. رد کردن تاریخ به بهانه‌ی «ظنی بودن»، مانند این است که علم پزشکی را رد کنیم چون ممکن است تشخیص پزشک خطا باشد.

۳. جای‌گاه «ظنّ معتبر» در عقلانیت و علم (Rehabilitation of Conjecture)

نقطه ثقل اشتباه معرفت‌شناختی آقای سلیمانی، خلط میان «شک» (Doubt) و «ظنّ اطمینان‌بخش» (Reliable Conjecture)  است. ایشان در مناظره‌ی یادشده، در پاسخ به نقدهای مبتنی بر «انباشت شواهد» می‌گویند: «هدف من این است که نقص حرف خودم را بفهمم» امّا عملاً هر شاهدی را که «به یقین ریاضی نیانجامد»، دور می‌ریزند.

در معرفت‌شناسی مدرن و همچنین در اصول فقه (بنای عقلا)، «ظنّ» اگر از حد خاصی از اطمینان بالاتر رود، حجّت است:

۳-۱. استنتاج بهترین تبیین (IBE)

در علومی که با گذشته یا پدیده‌های غیرقابل تکرار سروکار دارند (مانند کیهان‌شناسی، زمین‌شناسی و تاریخ)، روش استاندارد علمی «رسیدن به بهترین تبیین» (Inference to the Best Explanation) است. ما به دنبال این نیستیم که ثابت کنیم «محال است غیر از این باشد»، بلکه می‌گوییم «با توجّه به داده‌های موجود، این بهترین سناریوی ممکن است».

۳-۲. عقلانیّت ابزاری

عقلا به ظنّیات معتبر عمل می‌کنند. اگر آقای سلیمانی بخواهند سوار هواپیما شوند، آیا «یقین صددرصدی» دارند که هواپیما سقوط نمی‌کند؟ خیر. ایشان بر اساس «ظنّ قوی» به ایمنی پرواز اعتماد می‌کنند. چرا در مواجهه با روایات تاریخی متواتر یا مستفیض، ناگهان استاندارد را به سطحی دست‌نیافتنی ارتقا می‌دهند؟

۴. کژفهمی در روش «پدیدارشناسی» (Phenomenology)

یکی از عجیب‌ترین ادعاهای آقای سلیمانی در مناظره، انتساب روش خود به «پدیدارشناسی» است: «روش بنده پدیدارشناسی (Phenomenology) است … اصل اول در پدیدارشناسی توصیف و بی‌طرفی است.» این ادعا نشان‌دهنده یک سوءبرداشت عمیق از مفهوم پدیدارشناسی در فلسفه غرب (هوسرل و هایدگر) است:

– پدیدارشناسی چیست؟ پدیدارشناسی تلاشی برای فهم ساختار تجربه و آگاهی است. در این روش، فیلسوف «وجود خارجی» اشیاء را در پرانتز می‌گذارد (اپوخه) تا خودِ پدیدار را توصیف کند. پدیدارشناسی ابزاری برای «نفی تاریخ» یا «سندشناسی روایات» نیست.

– روش آقای سلیمانی چیست؟ آن‌چه ایشان انجام می‌دهند، نه پدیدارشناسی، بلکه نوعی «راتیونالیسم انتزاعیِ» (Abstract Rationalism)  قرن هجدهمی است. ایشان می‌گویند: «این دو حکایت با عدالت علی (ع) قابل جمع نیست». این یعنی ایشان یک پیش‌فرض ذهنی (تصویر خودساخته از عدالت و غیرت) را اصل گرفته‌اند و واقعیّت خارجی (گزارش‌های تاریخی) را با آن سرکوب می‌کنند.

– پدیدارشناسی واقعی می‌گوید: «بیایید ببینیم شیعیان در طول تاریخ چه تجربه‌ای از این واقعه داشته‌اند» یا «متن چه می‌گوید»، نه این‌که بگوییم «چون با ذهنیّت من از قهرمان جور در نمی‌آید، پس وجود ندارد». روش ایشان بیشتر شبیه به «هرمنوتیک سوءظن» است تا پدیدارشناسی علمی.

۵. روش‌شناسی تاریخی: تاریخ، ریاضیات نیست

ارسطو جمله‌ای طلایی دارد: «فرزانگی در آن است که از هر دانشی، همان‌قدر انتظار دقّت داشته باشیم که در خورِ موضوع آن است.» انتظار برهان ریاضی از علم تاریخ، خطای روش‌شناختی (متدولوژیک) است.

– نقد اتمیسم تاریخی (Historical Atomism): آقای سلیمانی در سراسر مناظره، تلاش می‌کنند جزئیات را تک‌تک نقد کنند (آیا در سوخت؟ آیا پهلو شکست؟) در روش‌شناسی تاریخی، ما با «انباشت قرائن» (Accumulative Case)  سروکار داریم. یک نخ به تنهایی پاره می‌شود، اما صد نخ وقتی به هم تابیده شوند (تواتر یا استفاضه معنوی یا اجمالی)، طنابی مستحکم می‌سازند که پاره نمی‌شود.

انکار اصل یک واقعه به دلیل اختلاف در جزئیّات، در هیچ متد تاریخی پذیرفته نیست. اختلاف در این‌که «سزار چگونه از رود روبیکون گذشت» باعث نمی‌شود مورّخان اصلِ عبور او و آغاز جنگ داخلی روم را انکار کنند. آقای سلیمانی با تمسّک به اختلافات جزئی -که لازمه‌ی گزارش‌های تاریخی کهن است-، اصل ماجرا را که در منابع فریقین ریشه دارد، انکار می‌کنند.

۶. ناسازواره (پارادوکس) خودارجاعی (Self-Refuting Nature)

در نهایت، روش جناب سلیمانی گرفتار یک تناقض درونی است. ایشان ادعا می‌کنند که «منابع سنّتی (کتاب، سنت، اجماع، عقل) را به این شکل نمی‌پذیرم… و تاریخ فی‌نفسه اعتبار ندارد».

– پرسش این‌جاست: خودِ این گزاره که «عدالت علی (ع) با سکوت در برابر حمله سازگار نیست»، از کجا آمده است؟

۱. آیا این یک گزاره‌ی تاریخی است؟ ایشان که تاریخ را قبول ندارند.

۲. آیا یک گزاره‌ی وحیانی است؟ در کجای قرآن و روایات متواتر آمده که امام معصوم در شرایط اضطرار و برای حفظ دین، سکوت نمی‌کند؟ (در حالی که قرآن داستان هارون (ع) را نقل می‌کند که برای جلوگیری از تفرقه، در برابر گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل سکوت کرد/طه: ۹۴).

۳. آیا یک گزاره‌ی عقلی است؟ عقل می‌گوید «تقدیم اهمّ بر مهم» (حفظ جان امام و اصل اسلام در برابر دفاع از همسر) عین خردمندی است.

بنابر این، ایشان با یک «ظنِّ شخصی» و یک «تحلیلِ ذوقی» از مفهوم عدالت، به جنگِ «گزارش‌های تاریخی» می‌روند. اگر ظنّ بد است، چرا ظنّ و گمانِ ایشان درباره مفهوم غیرت و عدالت، بر ظنِّ حاصل از متون تاریخی مقدم می‌شود؟

۷. نتیجه‌گیری

ضمن احترام به شخصیت علمی و روحیه پرسش‌گری جناب آقای سلیمانی، باید گفت که متدولوژی ایشان در این مناظرات، از منظر فلسفه علم و معرفت‌شناسی قابل دفاع نیست.

ایشان استانداردی برای «پذیرش حقیقت» وضع کرده‌اند (یقین دکارتی) که عملاً هیچ داده‌ی تاریخی یا علمی از آن عبور نمی‌کند. نام‌گذاری این روش به عنوان «پدیدارشناسی» نیز یک خطای ترمینولوژیک است. آن‌چه ایشان ارائه می‌دهند، نادیده گرفتن واقعیّت‌های پیچیده و چندلایه‌ی تاریخی به نفع یک تصویر ذهنی و ایده‌آلیستی است؛ روشی که اگر در هر علم دیگری (حقوق، پزشکی، مهندسی) به کار گرفته شود، منجر به تعطیلی آن علم خواهد شد. راه درست، نه پذیرش کورکورانه و نه انکار لجوجانه، بلکه بررسی روش‌مند، تجمیع قرائن و پذیرش «اطمینان عقلایی» به جای «یقین ریاضی» است.

۸. اخلاقِ نقد و ضرورت «مدارا» در اتمسفر مدرن

پایان‌بندی این نقد، نیازمند تذکّری اخلاقی و جامعه‌شناختی خطاب به علمای اعلام، جامعه‌ی مذهبی و منتقدان جناب آقای سلیمانی است. اگرچه نقد روش‌شناختی بر دیدگاه‌های ایشان وارد است، امّا شیوه‌ی مواجهه با اندیشمندانِ دگراندیش، خود نیازمند بازنگری جدی است.

– نخست؛ بهره‌گیری از ادبیّات سخیف، برچسب‌زنی و القابی همچون «شیخ مفلوک»، «ناطق شیطانی» و امثالهم، نه تنها با ادبِ اسلامی و سیره‌ی علمی حوزه‌های علمیه (که مهد تضارب آرا بوده‌اند) ناسازگار است، بلکه در جهانِ رسانه‌ای امروز، کارکردی کاملاً معکوس دارد. مخاطب امروز، دیگر در دوگانه‌ی سیاه و سفیدِ «ایمان و کفر» زیست نمی‌کند؛ بلکه طیف وسیعی از مخاطبان، «مردّدین» و جست‌وجوگرانی هستند که حقیقت را در لابلای همین گفت‌وگوها می‌جویند. توهین، نشانه‌ی ضعف استدلال تلقی می‌شود و این قشرِ خاکستری را به سمتِ مظلوم‌نماییِ طرف مقابل سوق می‌دهد.

– دوّم؛ باید حضور افرادی چون آقای سلیمانی را «فرصت» دانست، نه «تهدید». پرسش‌گری، حتّی اگر با مبانیِ خطا همراه باشد، سوختِ موتورِ تعمیقِ معارف دینی است. این مناظرات مجرایی است تا صدای معارف شیعی به گوش قشری برسد که شاید هرگز پای منابر سنّتی نمی‌نشینند. اگر این چالش‌ها نباشد، پاسخ‌های عمیق و دقیق تولید نمی‌شود.

– سوّم؛ عصرِ پاسخ‌گویی با ابزار «جدل» (Dialectic) و «خطابه» (Rhetoric) به سر آمده است. شبهاتِ مدرن که ریشه در معرفت‌شناسی و فلسفه‌ی تاریخ دارند، پاسخ‌های «علمی» و «تحلیلی» می‌طلبند. تجربه‌ی تلخِ برخوردهای حذفی با روشن‌فکران دینی در دهه‌های گذشته (هم‌چون دکتر عبدالکریم سروش) پیش روی ماست؛ شخصیّت‌هایی که شاید با اندکی «رواداری» و پاسخ‌گوییِ متینِ علمی، می‌توانستند در دایره نقدِ درون‌دینی حفظ شوند، امّا با طرد و تکفیر، به آغوشِ تقابلِ کامل رانده شدند. تکرار آن تجربه با نسل جدیدِ منتقدان، خطایی استراتژیک است.

لذا ضمن احترام به غیرت دینی (تعصّب مقدس) علما و دلسوزان، شایسته است که امنیّت روانی و فیزیکی پرسش‌گران تضمین شود تا بابِ گفت‌وگو بسته نگردد. امید است که جناب آقای سلیمانی و سایر منتقدان، در فضایی امن و علمی، فرصت طرح دیدگاه و شنیدنِ نقد را داشته باشند؛ چرا که حقیقت، در محیطِ «تضارب آرا» می‌درخشد، نه در فضای «تک‌گویی» و «تکفیر».

اخبار مرتبط:

استاد محمد عندلیب: شبهه‌پراکنی نامش آزاداندیشی نیست/ با لباس روحانیت، مقدسات تشیع را زیر سؤال بردن، عین نفاق، دورویی و حقه‌بازی است

استاد محمد قائینی: مواجهه با شبهه‌افکنی در ضروریات مذهب؛ «محاکمه علمی» و «اجرای حکم ارتداد» است

استاد محمدتقی شهیدی: «دین بازیچه نیست»؛ چگونه کسی که در وجود امام زمان(عج) تردید دارد، «حجّه الاسلام» خوانده می‌شود؟

استاد محمد عندلیب همدانی: ناطق شیطانی در لباس روحانیت!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics