قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / شاخص‌های مهم روشی در مدرسه فقهی قم و نجف/ علامه حلی؛ فقیه الگو و ترازِ مد نظر شیخ انصاری
محمد عشایری

گذری بر روش‌شناسی فقه شیعه/ حجت‌الاسلام عشایری عنوان کرد:

شاخص‌های مهم روشی در مدرسه فقهی قم و نجف/ علامه حلی؛ فقیه الگو و ترازِ مد نظر شیخ انصاری

استاد عشایری با بیان این‌که معمولاً فقها یک نفر را بزرگ خود می‌دانند و به او اعتماد بیشتری دارند، تأکید کرد: فقیهِ الگو و ترازِ مدّ نظر شیخ انصاری علّامه حلّی است. وی علّامه حلّی را واحد کالألف می‌داند و وقتی می‌گوید نص و فتوا فلان مطلب را تأیید می‌کند، منظور وی فتوای علّامه حلّی است. نقطه عزیمت شیخ انصاری در فقه در غالب موارد، علّامه حلّی است. این نکته را از برخی مطابقت‌ها میان شیخ و علّامه می‌توان فهیمد. علامت دیگری که نشان‌دهنده‌ی اعتقاد زیاد شیخ انصاری به علّامه است جایگاه علّامه در اجماع‌پژوهی‌های شیخ انصاری است.

به گزارش شبکه اجتهاد، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد عشایری، عضو هیأت علمی جامعه المصطفی (ص) العالمیه در سلسله جلسات مدرسه تابستانه منهاج که از سوی دبیرخانه مفتاح و با همکاری مدرسه تخصصی فقه امام کاظم (ع) در قم برگزار گردید، به روش شناسی اجتهاد پرداخت که گزارش سه جلسه برگرفته از «مفتاح» پیش رویتان قرار می‌گیرد.

وی با بیان این‌که روش‌شناسی اجتهاد از سه گام «آشنایی با مکاتب پیشین»، «بازنگری در مکاتب موجود بر اساس تطوری یافته‌ شده» و «بیان منابع فهم در روش‌ هر کدام از مکاتب» تشکیل شده است، اظهار کرد: نگاه روشی به دانش مستلزم خروج از آن دانش است. مادامی که در درون دانش زندگی می‌کنیم (برای نمونه مکاسب یا کفایه درس می‌دهیم یا درس می‌گیریم) دانش مهیمن بر ما است. مادامی که دانش مهیمن بر ماست نمی‌توانیم به ادراک مجموعی و به ادراک کاملی از آن دانش دست پیدا کنیم.

استاد حوزه با تأکید بر این‌که نگاه روشی مستلزم آن است که خود و دانش را به گونه‌ای تصور کنیم که دانش در هیمنه ما باشد، گفت: یکی از فواید نگاه تاریخی به دانش این است که ما را درباره روش‌ها حریص می‌کند. نگاه عادی به روش یک مدرسه یا یک شخصیت مکتب‌ساز ما را مهیمن آن مکتب یا آن شخصیت قرار می‌دهد اما نگاه تاریخی مانع از چنین حالتی می‌شود.

برای نمونه در برهه‌ای از زمان اندیشه‌های ابن أبی عقیل تفکر شیعی را نمایندگی و حمایت می‌کرده است. پس از وی شیخ طوسی نمایندگی و حمایت می‌کرده است. ولی پس از شیخ طوسی وقایعی رخ داده و فضای جدیدی حاکم شده است. چنین نگاهی مانع از این می‌شود که دانش یا روش‌های دانش یا داده‌های دانش بر ما هیمنه پیدا کنند و همواره امکان خلاقیت و نوآوری در ما وجود خواهد داشت.

گذری بر روش‌شناسی فقه شیعه

عشایری در ادامه سخنان خود به توضیح تاریخ روش‌شناسی فقه شیعه پرداخت و عنوان کرد: هر گاه به تاریخ فقه، تفسیر، نحو… به مثابه‌ی یک دانش نگاه کنیم در می‌یابیم تمام این علوم از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) آغاز می‌شود.

وی به تشریح دوران شیخ طوسی پرداخت و اظهار کرد: شیخ طوسی را باید در مدرسه بغداد و مدرسه نجف مورد بررسی قرار داد. در فهم روش ایشان باید به دو عنصر دقت کرد. ۱- شیخ طوسی امتداد کدام خط و روش است. آیا ادامه خط محدثین پیش از خود مانند شیخ صدوق می‌باشد یا ادامه خط فقیهان و متکلمان پیش از خود مانند ابن أبی عقیل است؟ ۲- برای فهم روش شیخ طوسی باید درکی از زمانه‌ی او داشته باشیم. به بیان دیگر افرادی که شیخ پس از آن‌ها ظهور کرده و ظرفی که شیخ در آن ظهور کرده است شناخته شود.

عضو هیأت علمی جامعه المصطفی (ص) درباره دلایل اهمیت شناخت جریان‌های زمان شیخ طوسی تأکید کرد: این دو عامل از آن جهت باید مورد دقت قرار گیرند که به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه شیخ طوسی را وادار به اتخاذ روش‌هایی کرده‌اند. ممکن است شیخ در حدیث، به صورت ناآگاهانه به آن خط حدیثی که اجتهادی و انتقادی عمل می‌کرده‌اند علاقمند بوده باشد و این علاقمندی ناآگاهانه شیخ را وادار به اتخاذ برخی روش‌ها و کنار گذاشتن برخی روش‌ها کرده باشد.

شیخ طوسی در پیشینه‌ خود از یک سو بزرگانی نظیر سید مرتضی، شیخ مفید و ابن أبی عقیل را دارد که تلفیقی از داده‌های عقلی و نقلی بوده‌اند و از سوی دیگر بزرگانی مانند شیخ صدوق را دارد. خود شیخ تصریح می‌کند با این مشکل مواجه شده که مخالفان وی می‌گویند فقه شیعه اساساً فقه نیست و قادر به پاسخگویی جمیع نیازهای زمان خودش نیست چرا که صرفاً روایات را رونویسی می‌کند. شیخ طوسی در مقابل این اتهام فروعی که اهل سنت دارند را طرح و از دل روایات و ادله‌ی شیعه پاسخ‌های آن را بدست آورده تا مخالفان بدانند فقه شیعه می‌تواند در هر دوره‌ای به هر نیازی پاسخ دهد.

فقه تفریعی از دوره شیخ طوسی آغاز شد

 اهتمام شیخ طوسی مبنی بر بیان تمایزهای فقه شیعه و اهل سنت اتفاقی بسیار مبارک و تبدیل تهدید به یک فرصت در حیطه‌ی روش بود. به عبارتی دیگر فقه شیعه از روش کتاب نهایه و المُقنعه به فقهی که باید میان دلیل و یک گزاره فقهی استدلال‌های فراوانی قرار می‌داد تا دلیل بتواند این گزاره فقهی را اثبات کند، گذر کرد.

این روش (فقه تفریعی) اولین تمایز فقه شیعه است. یعنی پس از این روش، دیگر کسی به ماقبل بازنگشت و به عنوان یک الگو پذیرفته شد. شیخ طوسی مجبور بود به یک سری مبانی حدیثی بازگردد لذا کتاب استبصار را در مختلف الحدیث تألیف کرد. همچنین برای دسته‌بندی و تنقیح احایث پیش از خود، کتاب تهذیب را تألیف کرد. در نهایت بر اساس منابعی که در اختیار داشت، فروعی جدید که فقه قبل از او به صورت واضح به آن‌ها نپرداخته بود را انجام داد. این جهت برای ما به عنوان یک درس مهم است تا بدانیم روش‌ها چگونه تحت تأثیر شرایط به وجود می‌آیند. از این‌رو هر گاه بخواهیم روش فقیهی را بشناسیم باید به مؤلفه‌هایی که آگاهانه یا ناآگاهانه او را به اتخاذ یا ابداع روش‌هایی کرده، توجه کنیم.

عشایری درباره چگونگی مواجهه شیخ طوسی با اهل سنت نیز گفت: پس از شیخ طوسی تا زمان مدرسه حلّه وضع به همان منوال شیخ بوده است. مدرسه حلّه با ابن ادریس حلی شروع شد. ابن ادریس اجمالاً نگاه‌های انتقادی به شیخ طوسی داشته اما به صورت کلی، فرآیند اجتهاد وی تحت سیطره و متأثر از شیخ طوسی بود و از چارچوب شیخ خارج نمی‌شود.

در تاریخ فقه پنج فقیه وجود دارند که دارای مابه‌الإشتراکی هستند. این پنج فقیه عبارتند از؛ محقق حلّی، علامه حلّی، فخر المحققین (محقق کرکی)، شهید اول و شهید ثانی. مابه‌الإشتراک این پنج فقیه آن است که همگی در فقه اهل سنت مجتهد بودند. مواجهه با داده‌های فقهی اهل سنت یک بار در عصر شیخ طوسی و یک بار در عصر این فقها اتفاق افتاده است. البته مواجهه‌ی شیخ طوسی یک مواجهه تقابلی و مواجهه‌ این فقها به نحو استفاده از داده‌های اهل سنت بوده است. این فقها به صورت خواسته یا ناخواسته از داده‌های فقهی اهل سنت در فقه خودشان استفاده کرده‌اند. این مطلب بسیار مهم است.

در قواعد فقهیه ما قواعدی وجود دارد که تنها مستند نقلی آن از فقه اهل سنت است. این قواعد در همین دوره‌ها وارد و استفاده شده‌اند. از این گذشته حتی برخی از روش‌های فقهی اهل سنت در این دوره‌ها دیده می‌شود. در برخی مقالات که نوشته شده این فقها به قیاس متهم شده‌اند. برخی موارد در این دوره‌ها در آثار فقها وجود دارد که انسان به وضوح ادراک می‌کند که فقیه به سد ذرایع استناد می‌کند یعنی در استدلال فقهی خود بیان می‌کند که باید جلوی شر را بگیرد.

عشایری در جمع بندی این بخش از سخنان خود خاطرنشان کرد: به صورت کلی پیشینه‌ی یک مسأله در روش تحقیق باید بدست آید. برخی از احکام فقهی وجود دارد که باید مشخص شود آیا واقعاً داده‌ی فقه امامیه است یا نه. اگر داده‌ی فقه امامیه نیست باید وضعیت خود را با آن مشخص کنیم چون هزینه‌های انتساب آن گزاره (مثلاً جواز استمتاع از زوجه‌ی صغیره) به فقه شیعه بالا است.

باید تعیین تکلیف شود که آیا این داده‌، داده‌ی فقه امامیه است یا نه. در هنگام مطالعه‌ی پیشینه‌ی چنین گزاره‌هایی، اگر در این دوره‌ها وارد شده باشند ممکن است که از داده‌های فقه عامه باشند. این توجه برای ما لازم است. اما اگر این گزاره‌ها به قبل از این دوره‌ها بازگردد بعید است از داده‌های فقه عامه باشد چرا که وضعیت فقه امامیه و عامه در آن زمان، وضعیت تقابلی بوده است.

اهمیت دوران محقق کرکی

استاد حوزه پس از تشریح روش فقهی شیخ طوسی، دوران محقق کرکی را مورد کنکاش قرار داد و درباره دلایل اهمیت این دوران بیان کرد: محقق کرکی از چند جهت برای ما بسیار حائز اهمیت است. وی در آکادمی‌های فقهی اهل سنت، فقه عامه را تحصیل کرده بود. صفویه از وی دعوت کرده و مقام شیخ‌الاسلامی را به ایشان داد.

شیخ‌الاسلام بودن برای ایشان الزاماتی داشت. محقق کرکی در این مقام باید به برخی مسائل مانند امر به معروف و نهی از منکر پاسخ می‌داد و برخی مسائل مانند نماز جمعه را مطرح می‌کرد. به صورت کلی باید تمام عناصر حکومتی را به بحث می‌گذاشت. این مسأله محقق کرکی را در ذهن ما به فقیهی که فقه وی فقه حکمرانی است تبدیل کرده است.

فقه محقق کرکی فقه اجتماعی بود. مسأله اصلی وی که برای نمونه در مورد شهادت ثالثه در اذان بحث می‌کند، اعطاء هویت اجتماعی گسترده به جماعتی بود که در صدد بودند با دولت و سرزمین عثمانی‌ها تفاوت اجتماعی داشته باشند و صاحب هویت اجتماعی مستقل باشند. بنابراین تفاوت‌ها و تمایزهایی که در فقه محقق کرکی وجود دارد به دلیل این شرایط خاص است و شرایط اجتماعی موجب می‌شود روشی خاص توسط فقیه اتخاذ شود. در شاگردان محقق کرکی نیز تا حدودی این روش و اتفاقات دیده می‌شود.

بعد از این فقها (شیخ طوسی و محقق کرکی) با دو جریان محقق اردبیلی و اخباریون که با فاصله زمانی اندکی در پی یکدیگر اتفاق می‌افتند، مواجه می‌شویم. فقه محقق اردبیلی خصوصیاتی داشت. وی در عین این‌که فردی بسیار مقدس و متعبِدی بود، در استدلال‌های فقهی خود بسیار جسور و غیرمتعبد به نظر می‌رسد. محقق اردبیلی به اجماع بی‌اعتنا بود.

محقق اردبیلی اساساً به کلمات اصحاب توجهی نداشته و اجماع تعبّدی و اجماع قدمایی را با یک یا دو آیه و روایت رد می‌کرده است. از مؤلفه‌های دیگر روش محقق اردبیلی توجه شدید به عقل بوده است. استدلال‌های انحصاری وجود دارد که در این دوره شکل گرفته و در همین دوره تمام شده است. وی هم حسن و قبح عقلی و هم ملازمات فقهی یعنی ملازمات بین یک حکم با حکم دیگر را قبول داشته و به راحتی در باب آن فتوا می‌داده است. محقق اردبیلی با همین روش‌ها در برابر کلمات اصحاب می‌ایستد.

مرحوم اردبیلی چند شاگرد مهم و چند نفر متأثر از خودش دارد. این افراد شاگردان دست‌پرورده‌ی وی نبودند، ولی ایشان را درک کرده بودند. شاگردان اصلی وی صاحب معالم و صاحب مدارک بودند. این دو در نجف محقق اردبیلی را درک کرده، سپس از نجف عزیمت و کتب دیگر خود را در حوزه شام تألیف می‌کنند. فیض کاشانی و محقق سبزواری دیگر شاگردان وی بودند. در کلمات صاحب جواهر و برخی علمای دیگر از صاحب مدارک، فیض کاشانی و محقق سبزواری که تلاش فقهی زیادی داشته‌اند با عنوان اتباع المقدس یاد می‌شود. صاحب جواهر کلمه مقدس را از باب تحقیر و تخطئه علمی محقق اردبیلی به کار می‌برد.

عشایری با طرح پرسش «علت تامه‌ی شکل‌گیری اخباریون امامیه چیست؟» خاطرنشان کرد: تاکنون فرضیه‌ای در این خصوص به اثبات قطعی نرسیده که بتوان با اطمینان آن را بیان کرد. به نظر می‌رسد بخشی از علل شکل‌گیری اخباریون متأثر از محقق اردبیلی بوده، چون یکی از آغازگران اخباری‌گری از شاگردان محقق اردبیلی بوده است. وجه مشترک محقق اردبیلی و جریان اخباری‌گری بی‌اعتنایی به کلمات اصحاب بوده است. بعید نیست که اخباریون در بخشی از تمایزات دانشی و روشی خود تحت تأثیر وضعیت فقهی محقق اردبیلی قرار گرفته باشند.

وضعیت دوران وحید بهبهانی

استاد حوزه بخش پایانی سخنان خود در این جلسه را به تشریح وضعیت دوران وحید بهبهانی اختصاص داد و گفت: حوزه اصفهان، محقق اردبیلی و جریان اخباری‌گری یک سه‌راهی است که پس از آن پدیده‌ای به نام وحید بهبهانی بروز پیدا می‌کند. مشهور هست وحید بهبهانی در سه راهی پیش از خودش با اخباریون مشکل جدی داشته است.

وحید بهبهانی دقیقاً با آن خصوصیت فیض کاشانی که برگرفته از محقق اردبیلی است (یعنی بی‌اعتنایی به اجماع) نیز مشکل داشته است. وی با تأملات عقلی اردبیلی نیز سر ناسازگاری داشته و هم‌چنین با صاحب مدارک و به صورت کلی با مدرسه کوچک محقق اردبیلی نزاع می‌کند. در آثار مختلف فقهی و اصولی وحید بهبهانی این سخنان یافت می‌شود.

در مکتب وی چند أثر مهم وجود دارد. آثار مهم فقهی مدرسه وحید بهبهانی «جواهر الکلام» و «ریاض المسائل» و آثار مهم اصولی این مدرسه «قوانین الاصول» و «کشف القناع عن وجوه حجیه الإجماع» تألیف شیخ اسداله کاظمی تستری هستند. به صورت کلی تا قبل از شیخ انصاری مؤلفان این کتاب‌ها شاگردان شخص وحید بهبهانی یا مدرسه او بودند.

تاریخ‌مندی علم فقه سبب درک مکاتب می‌شود

استاد عشایری سپس گفت: در روش‌شناسی به درک دقیق از سه مدرسه به شدت نیازمند هستیم؛ مدرسه پیش از وحید بهبهانی، مدرسه وحید بهبهانی و مدرسه شیخ اعظم انصاری.

وی افزود: پس از مدرسه وحید بهبهانی با مدرسه شیخ اعظم انصاری روبرو هستیم. ولی برای فهم مدرسه شیخ انصاری باید مدرسه وحید بهبهانی و مدرسه پیش از او را بشناسیم. در این‌باره به چند نکته باید توجه کرد؛

۱- به مدرسه وحید بهبهانی مدرسه اعتدالی یا مکتب اعتدالی می‌گویند، چون ما را از افراط اخباریان نجات داده است. ولی این امر که در عصر خودش به یک اعتدال انجامیده نباید ما را به این توهم بیندازد که مدرسه وحید بهبهانی از جمیع جهات دارای اعتدال بوده است.

۲- دو کتاب مهم وحید بهبهانی (حاشیه بر وافی و حاشیه بر مفاتیح الشرایع) می‌تواند نمایشگاه جالبی از جهت‌گیری انتقادی و اصلاحی ایشان درباره آنچه که کج‌روی‌های ملامحسن فیض می‌دانست، باشد. در واقع فیض کاشانی از جهتی متأثر از نهضت اخباری‌گری و از جهتی متأثر از مدرسه محقق ادبیلی بود. به همین دلیل به شدت مورد انتقاد وحید بهبهانی بود. حقیقت آن است که مُعظم نقدهای وحید بهبهانی بر فیض کاشانی، نقدهای قابل قبولی است.

۳- نکته مهم دیگر این‌که، آنچه در درک مکاتبی که بعداً نیز به وجود آمده‌اند می‌تواند راهگشا باشد، تاریخ‌مندی علم فقه است. تاریخ‌مندی فقه به این معناست که در علم فقه نیز می‌خواهیم یک فسیل بسیار گران‌قیمت را بازسازی کنیم که ۱۴۰۰ لایه‌ی خاک روی آن را پوشانده است. لایه‌های خاک همان سال‌های زمان هستند. هر سال یک پوسته به دور هسته اصلی به وجود آورده است. در تاریخ‌مندی فقه باید مطمئن باشیم آن‌چه که یافته‌ایم دقیقا همان چیزی است که زیر صدها لایه‌ی خاک مدفون بوده است.

۴- مرحوم وحید بهبهانی بر محقق اردبیلی نیز اشکالاتی وارد کرده است. وحید بهبهانی در کتاب حاشیه مجمع الفائده و البرهان تعلیقه‌ای بر سخن محقق اردبیلی دارد.

۵- یکی از اتفاق‌هایی که در مدرسه وحید بهبهانی نسبت به مدرسه اردبیلی افتاده این است که مرحوم بهبهانی اساساً احکام مستند به اجماع را مانند بدیهی و ضروری دین و گاهی ضروری مذهب حساب کرده است. در مورد این که این کار ناآگاهانه صورت گرفته یا صرفاً اتفاقی بوده است باید تأمل بیشتری شود. روشی که وحید بهبهانی بر مناقشاتش با محقق اردبیلی و شاگردانش وارد کرده، ماندگار شده است و فقهای بعدی نیز این روش را ادامه داده‌اند.

در مدرسه وحید بهبهانی بسیاری از گزاره‌های نظری اجماع‌بنیان، به دلیل مخالفت مدرسه اردبیلی به اجماع، تبدیل به گزاره‌های ضروری شدند و بعدها بر اساس اینکه محقق اردبیلی و شاگردان وی در بدیهیات شبهه می‌کنند وارد مناقشاتی با آنها شدند. این نمونه‌ای از انتقال میراث وحید بهبهانی به شاگردان و مدرسه وی است که اجماع از حالتی که داشته در افتاء آن‌ها و نقد آن‌ها بر دیگران بالاتر از جایگاه خودش قرار گرفته است.

۶- مرحوم وحید بهبهانی در مقدمه کتاب الفوائد الحائریه و در برخی آثار دیگرش ایرادهایی بر طلاب زمانه‌ی خودش وارد کرده است. وی معتقد است طلاب در عوض این‌که وقت خود را با آیات و روایات بگذرانند به سراغ اموری که فایده‌ای ندارد مانند فلسفه و برخی مسائل اصول رفته‌اند لذا وقتی روایات را می‌خوانند نمی‌توانند آنها را بفهمند چرا که روایتی که عرفی القاء شده را با تحلیل عقلی می‌فهمند.

مقداری از دقت‌هایی که بعدها شیخ اعظم انصاری در فقه وارد کرده است نقد همین نگاهی است که وحید بهبهانی داشته است. به عبارت دیگر یکی از وجوه تقابلی روش شیخ انصاری با روش وحید بهبهانی همین نکته است که شیخ برخی دقت‌ها را وارد تحلیل‌های فقهی کرده که قبل از وحید بهبهانی نیز نظایر آن وجود داشته است اما وحید بهبهانی روایات را عرفی و بدون تدقیقات عقلانی می‌فهمیده است. تقابل فقه با تدقیق و فقه بدون تدقیق و عرفی یکی از تمایزات فقه شیخ با فقه وحید بهبهانی است.

۷- یکی از اقداماتی که وحید بهبهانی انجام داده است ارجاع فراوان به کلمات اصحاب و استفاده‌های گوناگون از آن کلمات است. از دیگر اقدامات وحید بهبهانی توجه به ارتکازات اصحاب است. اساساً وحید بهبهانی همیشه آمادگی دفاع از کلمات اصحاب را داشته است.

۸- یکی از کارکردهای شهرت و اجماع ساختن یا تأویل بردن و یا تغییر دادن ظهور غیر اجماعی است. به عبارت دیگر متن بدون توجه به شهرت یک ظهور دارد و با توجه به شهرت ظهور دیگری دارد که همان ارتکاز اصحاب است. در واقع این یکی از بحران‌های فکری است که مدرسه اردبیلی ایجاد کرده و تمام مدرسه وحید بهبهانی با آن درگیر است. اعتبار برداشت‌ها و ارتکازات اصحاب بسیار مهم است چرا که در مکتب شیخ انصاری نیز چنین است. شیخ انصاری فهم و ارتکاز اصحاب را دلیل و قرینه می‌داند. وحید بهبهانی در موارد مختلفی دلیل این اعتقاد و اقدام خود را بیان کرده است. به عنوان مثال معتقد است که اصحاب به زمان صدور نزدیک بوده‌اند و تعدد و تکثر احتمال اشتباه را به حداقل می‌رساند.

جمع‌بندی مطالب مدرسه مرحوم وحید بهبهانی

۱- گرایش به اجماع و شهرت به عنوان یکی از ادله‌ی اربعه: در این مکتب ممکن است بدون استناد به هیچ دلیلی از کتاب و سنت و عقل و صرفاً با اتکاء به اجماع، فتوا صادر شود. از بیانات وحید بهبهانی مشخص می‌شود که برای این گرایش انگیزه درونی و بیرونی داشته است. وی به حجیت اجماع اعتقاد قلبی داشته است. همچنین به متقدمان به دلیل قرابتی که به عصر معصومین داشته‌اند اعتماد داشته و بر این باور بود که متقدمین از تمام مبانی روایات اطلاع همه‌جانبه داشته‌اند. همچنین در صدد ابطال مبانی، روش‌ها، آثار و پیامدهای مدرسه محقق اردبیلی بود.

۲- گرایش به ارتکازات اصحاب به عنوان یک قرینه‌ی ظهورساز برای ادله نقلی و به عنوان قرینه‌ی شکننده‌ی ظهورهای بدوی به وجود آمده: وحید بهبهانی در بسیاری از آثار فقهی خود در مسائل مختلف استدلال و استظهار می‌کند و به حکمی می‌رسد اما می‌گوید کلمات اصحاب چیز دیگری است لذا از استظهار خودم دست برمی‌دارم. دلایل وی برای اهمیت ارتکازات گذشتگان عبارت است از؛ اطلاع همه‌جانبه از همه‌ی مبانی روایات، استقامت و سلامت فهم آن‌ها، خِبرویّت و مهارت آن‌ها، نزدیکی روزگار آن‌ها به روزگار امامان معصوم (ع)، پاکی درون و تقوای آن‌ها که باعث شده خداوند عنایت ویژه به ایشان داشته باشد و دور بودن ذهن آن‌ها از قوانین اجتهادی و اصولی ما که موجب عرفی‌تر شدن ذهن و درک بهتر روایت توسط آنها شده است.

این روش خوبی‌هایی دارد و می‌تواند انسان را از خطا مصون نگه دارد اما به دو نکته در باب این روش باید دقت شود. نخست، برخی از فقهای نزدیک به معاصر گفته‌اند اگر از مشهور تبعیت کنیم به احتیاط نزدیک‌تر است. این سخن، سخن دقیقی نیست. ما وقتی به احتیاط نزدیک‌تر هستیم که تحفّظ علمی بر واقع داشته باشیم و ممکن است تمام مشهور با هم اشتباه کرده باشند و فهم شاذّی که به ذهن ما آمده صحیح باشد. این چنین مبناسازی برای مشهور، دقیق نیست. صرف کثرت با احتیاط قرین نیست. بنابراین نحوه‌ی گرایش به مشهورات را باید مبناشناسی کنیم و آن مبانی را نقد کنیم. دوم، روش وحید بهبهانی با تمام خوبی‌هایی که دارد جلوی خلاقیت و نوآوری را می‌گیرد. باید مرز خلاقیت و نوآوری را معلوم کنیم.

۳- ضروری انگاشتن گزاره‌های فقهی اجماع بنیان: البته چنین نیست که ایشان تمام گزاره‌های فقهی اجماع بنیان را ضروری می‌دانند بلکه به صورت موجبه جزئیه صحیح است.

۴- نقد شدید جریان محقق اردبیلی و فیض کاشانی که به کلمات اصحاب بی‌اعتنا بودند.

۵- عرفی‌انگاری فهم متن و نقد روش‌های تدقیق محور در تحلیل متن: وحید بهبهانی اصرار دارد که متن باید عرفی تحلیل شود و جای دقت‌های عقلی در فهم متن نیست. وی معتقد است ذهنی که ریاضیاتی یا کلامی و فلسفی است نمی‌تواند متن را بفهمد و استظهارات فقهی کند. وحید بهبهانی بیان می‌کند که ذهن کلامی مناسب فقه نیست.

امروزه در زبان‌شناسی بیان می‌کنند که تفسیر دقیق و قابل دفاع، تفسیری است که با گذر از معانی محتمل متن به سوی معنای متعین متن اتفاق بیفتد. در نگاه آکادمیک این نکته لازم است. یعنی اگر کسی از برداشتی از متن دفاعی دارد باید بتواند احتمالات دیگر را به مثابه‌ی معنای متعین، ابطال کند.

۶- عرف‌بنیان بودن قواعد اصول در مکتب وحید بهبهانی: وی عباراتی دارد که به نظر می‌آید ایشان معتقد است هر آنچه از علم اصول موجود است باید به عرف بازگردد. برخی عبارات وحید بهبهانی به گونه‌ای است که چنین به ذهن می‌رسد ولی علم اصول را قبول ندارد.

۷- تقویت مبانی اجماع در قالب دانش اصول فقه: غیر از کتاب جواهر و ریاض که تجسّد و تبلور فقه اجماع بنیان وحید بهبهانی است، کتاب کشف القناع یکی از مهم‌ترین رکن‌های اصولی مدرسه وحید است را با قالب اصولی تبیین می‌کند.

مکتب شیخ انصاری

استاد عشایری در بخش دوم سخنان خود مکتب شیخ انصاری را مورد بررسی قرار داد و گفت: پس از مدرسه محقق اردبیلی و مدرسه مرحوم وحید بهبهانی با یک انقلاب علمی توسط شیخ اعظم انصاری مواجه می‌شویم. مکتب شیخ را می‌توان نگاه اصلاح‌گرایانه و گزینشی نامید. به بیان دیگر شیخ انصاری بخشی از روش‌های اجتهادی وحید بهبهانی و دیگر مکاتب پیش از خودش را اصلاح کرده و برخی را کلاً کنار می‌گذارد و به برخی از روش‌های بهبهانی طابق النّعل بالنّعل عمل می‌کند.

شیخ انصاری مانند وحید بهبهانی که نسبت به مدرسه محقق اردبیلی بشرط لا بود، نمی‌باشد. چه بسا اگر شیخ انصاری ظهور نمی‌کرد، ما همچنان که سراغ مدرسه اخباریون نرفته‌ایم، سراغ مدرسه محقق اردبیلی نیز نرفته بودیم. مسیری که وحید بهبهانی در نقد مکتب محقق اردبیلی طراحی کرده بود مسیر منزوی‌کننده بود. در واقع بهبهانی در پی این بود محقق اردبیلی را چنان ابطال کند که اخباریون را ابطال کرده است. شیخ انصاری، نظر وحید بهبهانی در باب اخباریون را پذیرفته است اما در باب مدرسه محقق اردبیلی نظر دیگری دارد. شیخ انصاری آنچنان به تمام مکاتب پیش از خود حتی مکاتب پیش از محقق اردبیلی و اخباریون به صورت جدی نظر کرده که گویی از مدرسه وحید بهبهانی که از نظر تاریخی به آن تعلق دارد خارج شده و تمام تاریخ فقه را زیر نظر دارد.

جایگاه روش‌ها و داده‌های علّامه حلّی در مکتب شیخ انصاری

این استاد حوزه با بیان این‌که معمولاً فقها یک نفر را بزرگ خود می‌دانند و به او اعتماد بیشتری دارند، تأکید کرد: فقیهِ الگو و ترازِ مدّ نظر شیخ انصاری علّامه حلّی است. وی علّامه حلّی را واحد کالألف می‌داند و وقتی می‌گوید نص و فتوا فلان مطلب را تأیید می‌کند، منظور وی فتوای علّامه حلّی است. نقطه عزیمت شیخ انصاری در فقه در غالب موارد، علّامه حلّی است. این نکته را از برخی مطابقت‌ها میان شیخ و علّامه می‌توان فهیمد. علامت دیگری که نشان‌دهنده‌ی اعتقاد زیاد شیخ انصاری به علّامه است جایگاه علّامه در اجماع‌پژوهی‌های شیخ انصاری است.

ناقل اجماعی که علّامه باشد با اجماع‌های دیگر برای شیخ انصاری متفاوت است. برداشتی که امروزه غالب اساتید و طلاب از نحوه مواجهه شیخ با اجماع دارند این است که آشفتگی در کتاب مکاسب وجود دارد اما یکی از نکاتی که در نحوه‌ی تعامل شیخ با اجماع‌ها و روش او در تحصیل اجماع مهم است، توجه به مُجمِعین می‌باشد. اجماعی که یکی از مُجمِعین آن علّامه حلّی باشد با اجماعی که یکی از مخالفین آن علّامه باشد، نزد شیخ انصاری بسیار متفاوت است. به صورت کلی می‌توان چنین گفت که شیخ انصاری به داده‌های محتوایی، فرمی و روشی علّامه حلّی اعتماد خاصی دارد. این بدان معنی نیست که شیخ انصاری صد درصد مقلّد علّامه حلّی است. وی در مواردی علّامه را نقد می‌کند.

جایگاه محقق اردبیلی و شاگردان وی در فقه شیخ اعظم انصاری

استاد عشایری با تأکید بر این‌که با دقت در تمام آثار و لوازم شیخ انصاری به تحقیق می‌توان گفت فقه محقق اردبیلی در فقه ایشان دوباره احیا شده است، در ادامه به برخی از نشانه‌های دالّ بر این مهم اشاره کرد؛

۱- تأیید داده‌های محقق اردبیلی و استفاده از آن در فقه، پس از بایکوت شدید آن در مدرسه وحید بهبهانی: کثیراً در مکاسب و آثار دیگر شیخ انصاری نقل قول وجود دارد و به وسیله‌ی آن نظر خود را تأیید می‌کند.

۲- نقد محترمانه‌ی دیدگاه‌های فقهی محقق اردبیلی در موارد متعدد و بدون تعابیر گزنده: تعابیر در مورد محقق اردبیلی در مدرسه مرحوم وحید که در صاحب جواهر به عنوان نمونه مطرح شد، بسیار گزنده بود.

۳- ارجاع برداشت‌های محقق اردبیلی به ارجاع‌های صحیح مدّ نظر خودش: شیخ در برخی موارد می‌گوید: «لعل المقدس الأردبیلی أراد ما ذکرناه.»

۴- ترجیح دیدگاه اردبیلی بر دیدگاه برخی از اعضای مدرسه وحید بهبهانی در بعضی موارد. تا روزگار شیخ انصاری سخنان مقدس اردبیلی الوسوسه فی الفقه خوانده می‌شد اما در زمان شیخ این نامعادله برعکس شده و شیخ به سخنان همان کسی که به محقق اردبیلی وسوسه‌گر فقه می‌گفت، نسبت وسوسه می‌دهد و به حرف جماعتی که محقق اردبیلی نیز بین آن‌ها است ارجاع می‌دهد.

تدقیق در نگاه فقهی وحید بهبهانی و شیخ انصاری

استاد حوزه گفت: یکی از تمایزهای فقه مرحوم بهبهانی این بود که از تدقیق و دقت نظر پرهیز می‌کردند و پرهیز می‌دادند اما شیخ انصاری این‌گونه نیست. شیخ در استظهارات، دقیقاً در مواردی که وحید بهبهانی از دقت پرهیز می‌داد، دقیق است و اعمال دقت می‌کند. شیخ انصاری بر خلاف وحید بهبهانی در استظهارات دِقّی عمل می‌کند. البته در برخی موارد نیز عرفی عمل می‌کند. به تعبیر دقیق‌تر باید گفت که شیخ انصاری در استظهارات گاهی دِقّی نیز عمل می‌کند، مانند؛

۱- فرق‌گذاری میان مفهوم و مصداق: در چندین مورد در مکاسب محرّمه شیخ فتوایی را به دلیل خلط میان مفهوم و مصداق رد کرده است.

۲- تدقیق روش‌شناختی در قلمرو مرجعیت عرف: شیخ معتقد است عرف، مفهوم را داده است لذا در مفهوم‌گیری باید عرف را معیار قرار دهیم اما در تطبیق بر مصداق بحث روش‌شناختی دارد.

۳- تدقیق در أخذ موضوعات ادلّه به نحو موضوعیت یا به نحو طریقیت: در برخی موارد بیان می‌شود که هر چند در روایت، این حکم بر این موضوع بار شده اما این موضوع آیا موضوعیت دارد یا طریقیت؟

۴- تدقیق در یافتن محتملات معنایی متن: شیخ در برخی موارد در یک عبارت چند احتمال مطرح می‌کند و در بعضی موارد به وسیله‌ی قرینه‌یابی توانسته از گرداب احتمالات خارج شود و در برخی موارد موفق نبوده است.

۵- چشم‌پوشی از تدقیق در مؤلفه‌شناسی مفاهیم لغوی با اکتفاء به یافته‌های لغوی اصحاب به تقلید از مدرسه وحید بهبهانی: گاهی معنای اجمالی لغت را می‌دانیم اما تفاصیل معنای لغت برای ما در فتوا مهم است. اساساً یکی از چالش‌های مهم لغت و فقه همین مسأله است و بدون دقت عرفی (نه دقت فلسفی) عناصر معنایی مشخص نمی‌شوند. شیخ در مکاسب این دقت‌ها را به صورت کلی رها کرده و از مرجعیت اصحاب استفاده کرده است.

۶- استفاده از نگاه عرفی بجای نگاه دِقّی در اجرای استصحاب: در کتاب الطهاره به کسانی که در استصحاب بجای این‌که وحدت موضوع سابق و لاحق را عرفی بفهمند، دقّی فهمیده‌اند، اشکال گرفته است. شیخ انصاری توجه دارد که علیرغم دقت‌گرا بودن، در برخی موارد از دقت استفاده نکند.

۷- مبناسازی در اصول و مبانی تفسیر قراردادها به وسیله‌ی إعمال دقت: شیخ در مورد شرطی که متعاقدین در متن قرارداد گذاشته‌اند بحث دارد. شیخ انصاری در موارد بسیاری، به این صورت دِقّی قرارداد را تحلیل می‌کند و در برخی موارد بر اساس روح قرارداد و در برخی موارد بر اساس اطلاق لفظی قرارداد نظر می‌دهد. این‌گونه دقت‌ها، دقت‌های پسندیده و مرسومی در تحلیل قراردادها است. بنابراین این تصور که چون وحید بهبهانی تدقیق در فقه را ناپسند می‌داند پس اساساً مکتب شیخ انصاری چون تدقیق دارد، ناپسند است، تصور صحیحی نیست.

۸- تدقیق‌های شیخ در منطق استدلال (در غیر استظهارات): شیخ در کثیری از موارد یک قرارداد را تجزیه و تحلیل می‌کند و می‌گوید این یک قرارداد نیست بلکه چند قرارداد است و ترکیب اتفاق افتاده است. این کار نیازمند تدقیق است. این یکی از اقداماتی است که شیخ در منطق استدلال انجام می‌دهد.

۹- تجزیه مسأله‌ی واحدنما به مسائل متعدد و پرهیز از مغالطه جمع مسائل در مسأله واحد: مانند روایتی که در آن یحیی ابن أکثم از امام جواد (ع) سؤالی در مورد صید کردن فرد مُحرم پرسید و امام (ع) این سؤال را به دوازده سؤال تبدیل کرد و پاسخ گفت. یکی از مواردی که شیخ در استدلال‌های خود اعمال دقت می‌کند این‌گونه مباحث است.

اجماع در نظر شیخ انصاری

استاد عشایری همچنین تأکید کرد: کثیراًما به شیخ ایراد گرفته می‌شود که اجماع را در رسائل رد کرده و در مکاسب پذیرفته است. شیخ انصاری در رسائل استفاده از اجماع را با دو قید ابطال کرده است. یکی اینکه اجماع ظنّی باشد. دوم اینکه از اجماع ظنّی برای اثبات حکم شرعی نمی‌توان استفاده کرد. یعنی چنین اجماعی را نمی‌توان در کنار کتاب، سنت و عقل قرار داد. شیخ در رسائل بیان می‌کند که هر چند بر اساس اجماع نمی‌توان فتوا داد اما بر خلاف آن نیز به راحتی نمی‌توان فتوا صادر کرد.

وی افزود: این نکته به خوبی روش شیخ را بیان می‌کند. کسی که چنین مبنایی در فقه دارد، دانش فقه را تاریخ‌مند می‌داند. کسی که قائل به تاریخ‌مندی فقه است، باید بداند بزرگانی که بزرگی آن‌ها در فقه قابل اعتنا است در این مسأله چه فتوایی دارند. بنابراین شیخ اولین کاری که در یک فرعی در مکاسب می‌کند این است که کلمات اصحاب را بیان می‌کند. دلیل این امر آن است که نتیجه‌ی مبنایی که در اصول در آخر بحث اجماع اتخاذ کرده این است که فقه را یک دانش تاریخ‌مند می‌داند. شیخ انصاری در روش فقهی خود فقه را یک دانش تاریخ‌مند می‌داند که باید در فقه جستجو کند و اقوال و قائلین را ببیند.

شاخص‌های مهم روشی در مدرسه فقهی قم و نجف

استاد حوزه در پایان سخنان خود به بررسی مدرسه فقهی قم و نجف پرداخت و گفت: بعد از شیخ انصاری در نجف اتفاقی افتاد که شاگرد مهم شیخ یعنی میرزای شیرازی ناچار شد از نجف به سامرا هجرت کند. در سامرا یک وضعیت فقهی وجود داشت. با حضور میرزای شیرازی در سامرا، اتفاقات جدیدی در آنجا رقم خورد. نکته‌ مهمی که وجود دارد آن است که مرحوم میرزای شیرازی قبل از حضور در درس شیخ انصاری، در حوزه اصفهان مجتهد شده بود. برخی از اساتید میرزای شیرازی در مدرسه اصفهان از تربیت‌یافتگان مدرسه وحید بهبهانی بودند. بنابراین میرزا هم در حوزه اصفهان و هم در محضر شیخ انصاری درس خوانده و شاگردی تربیت‌یافتگان مدرسه وحید بهبهانی را کرده است. این شخص در سامرا منشأ اثر علمی می‌شود.

وی اضافه کرد: سامرا یک کانون علمی می‌شود که هم تفاوت‌های روش آموزشی و هم تفاوت‌های علمی و تئوریک دارد. شیخ عبدالکریم حائری، مرحوم نائینی و شیخ فضل‌اله نوری در مدرسه سامرا درس خوانده‌اند. در مدرسه نجف بعد از شیخ انصاری، زمام امور به دست آخوند صاحب کفایه افتاد. مرحوم اصفهانی، آقا ضیاء و نائینی شاگردان اصلی آخوند بودند. یعنی مرحوم نائینی هم در سامرا و هم در نجف درس خوانده است.

استاد عشایری بیان داشت: مرحوم بروجردی نیز در این حوزه‌ها درس خوانده است اما از نظر تراز اجتهادی برساخته‌ی مدرسه اصفهان است یعنی مُعظم درس‌هایش را در این مدرسه خوانده است. از نظر دلبستگی‌های تئوریک شخصی نیز از علاقمندان محقق حلّی، علامه حلّی، فخر المحققین، شهید اول و شهید ثانی است یعنی به فقه مقارن دلبستگی دارد و به داده‌ها و روش‌های دانشی اهل سنت توجه داشته است. شیخ عبدالکریم (از مدرسه سامرا) و مرحوم بروجردی (با برساختگی که در حوزه اصفهان داشته و تأثیراتی که از حوزه نجف گرفته و دلبستگی‌هایی که به فقهای پنج‌گانه داشته است) بعدها به یک نقطه‌ی جغرافیای خاصی بنام شهر قم کشیده شدند.

اصطلاح‌های مدرسه نجف و مدرسه قم معروف است اما این تقسیم، یک تقسیم جغرافیایی نیست یعنی ممکن است بسیاری از شاخص‌های مدرسه قم در فقه شیخ انصاری وجود دارد و بسیاری از شاخص‌های مدرسه نجف در فقه شیخ انصاری نیست. بنابراین نباید چنین پنداشت که روش اجتهادی هر کسی تمام عمرش را در قم درس خوانده است، روش اجتهادی قمیون است. چنان که در مورد مدرسه نجف نیز چنین چیزی صادق است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics