در سال ۱۳۳۵ ق / ۱۹۱۷ پرسشهایی در باره استفاده از واکسن «لقاح» برای جلوگیری از طاعون از مصر و فارس، به الازهر رسیده و فقهای آنجا، پاسخ تفصیلی به سوالات دادند. این پاسخها، در سال ۱۳۴۳ ق/۱۹۲۵ م توسط عبدالواحد فرامرزی به فارسی درآمد. نسخه دستنویس این نوشته همراه با مقدمهای تقدیم شما میشود. اهمیت این رساله، در حوزه شکل گیری ادبیاتی در حوزه طب و دین، از جنبههای کلامی، حدیثی و فقهی جالب است. دیدگاههای عرضه شده در این پاسخ، روشنفکرانه و در جهت هواداری از تمدن نوین است.
شبکه اجتهاد: سنتی که در باره ورود مسائل جدیده در ایران بوده، از این قرار بوده است که دین در باره آنها نظر دهد. این مسأله در باره مسائل مختلف بوده است. فرض این که برای مثال، وقتی یک نظریه علمی در زمینه نجوم میآید، و دین باید در باره آن نظر دهد، شاید دشوار باشد، اما در باره مسائل پزشکی و طب، مسأله از آن هم حساس تر بوده است. برخی از مسائل آن حاشیهای و برخی مربوط به متن این مسائل بود. از جمله مسائل حاشیه ای، این سوال بود که اگر بناست داروی فرنگی استفاده شود، آیا نباید پاکی و نجسی آن را معلوم کرد؟ دیگر این که اگر قرار است طبیب فرنگی درمان کند، آیا درست است که ما نزد طبیب غیر مسلمان برویم.
اما از نظر متن کار، بحث استفاده از واکسن به صورت تلقیح، برای بدن آدمی که هنوز بیمار نشده و صرفا برای جلوگیری از بیماری است جایز است یا خیر. از اینها بالاتر، بحث قضا و قدر است که اگر بیماری حتمی و مقدر الهی است، مخصوصا بیماریهای مسری و فراگیر که تلقی عذاب هم از آنها هست، آیا اساسا رفتن نزد پزشک یا درمان پیشینی، کار درستی است یا خیر. همچنین در باره مسأله دعا هم این بحث هست. در واقع، میشود گفت، اصل درمان، و این که رفتن نزد طبیب درست است یا نه، گام اول است که شرع در باره آن نظر دهد. این سنتی است که وجود داشته و بویژه در جهان اسلامی که زیر سلطه استعماری فرنگی هم بوده، و نوعی نفرت از آن هست، این قبیل مسائل بیشتر و بیشتر هم بوده است. تصور کنید که کسی این شبهه را هم طرح کند که این قبیل موارد، برای تسلط بیشتر بر مسلمانان است، و ممکن است مصداق آیه لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا هم باشد. این کاری است که تاکنون هم در مخالفت با طب جدید از سوی طرفداران طب اسلامی میشود. به همه اینها باید این را هم افزود که اگر احادیثی باشد که مثلا تلقیح را برابر بیماریهای مسری ممنوع میداند و اساسا «عدوی» یعنی مسری بودن را درست نمیداند ـ طبق یک تفسیر شایع از اتعبیر «لاعدوی» در آن صورت، آشکارا تضادی با نظریات پزشکی جدید در کار خواهد بود. آن وقت در باره انتخاب میان اینها چه باید کرد؟
بدین ترتیب، مجموعهای از پرسشهای شرعی و دینی در این زمینه پدید میآمد که سبب میشد یک متدین، نظر فقیهان را در این باره جویا شود. این قبیل نکات، زمینه این اصل را فراهم میکرد که تا فکر شود رابطه طب با دانش دینی چیست و مباحثی که این میانه تولید میشود وجهی از علوم دینی طبی یا دانش اسلامی طبی باشد. مسائلی که شامل اخلاق پزشکی، فقه پزشکی و علم پزشکی باشد. تلاشهایی که سبب میشد در بخش اخیر، کسانی به دفاع از روایات پرداخته، برابر طب جدید بایستند و خود به تولید علم طب دینی بپردازند.
عالَم دیگری که در این زمینه پدید آمده، پاسخ گویی به ابهامات موجود در این قبیل احادیث در جاهایی است که صریحا و رسما خلاف علم است. برای مثال، در همین بحث «عدوی» در روایت «لاعدوی» شاهد دست و پازدنهای شگفت از تضعیف حدیث گرفته تا معنای کردن آن به نهی نه نفی و امثال اینها هستیم.این روایت، از حساسیت خاصی برخودار است و با قرائن قبل و بعد آن، به نظر میرسد اساسا مسری بودن در آن انکار شده است، گرچه از قدیم این توجیه وجود داشت که انکار مسری بودن برخی بیماریها نیست، بلکه انکار این است که بیماریها به بع خود مسری باشند، و بهتر است گفته شود که به مشیت و خواست الهی است.
ما در اینجا رسالهای داریم که میکوشد تا به طور همه جانبه به این قبیل سوالات در ارتباط با تلقیح برابر عدوی، یعنی نوعی واکسن در مقابل بیماریهای مسری بپردازد. چنان که گذشت، در اینجا، انواع بحثهای کلامی، حدیثی و فقهی مطرح شده است، اما نکته مهم این است که نویسنده این متن که حدس میزنیم از خود الازهر باشد، جانبدار علم جدید است و در سراسر این رساله تلاش میکند ابهامات را به گونهای جواب بدهد که نه تنها زدن واکسن را جایز بداند ـ و واجب در صورتی که والی دستور دهد ـ بلکه انواع ابهامات کلامی و دعایی و قضا و قدر و جز اینها را هم جوا بدهد. در واقع، نوعی عقل گرایی و واقع بینی بر این رساله حاکم است و همین امر سبب میشود تا آن را روشنفکرانه تلقی کنیم.
متن کامل این مقاله را در کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام اینجا مشاهده فرمایید.