شبکه اجتهاد: مرحوم آیتالله سید حسن صالحی همچون بسیاری از پارسایان و مردان خدا در طول حیات پربار خود با رفتار و کردار خویش درسهایی برتر از درسهای رسمی به طلاب ارائه داده است که رساتر و کارآمدتر از آموزشهای مستقیم ایشان بوده است و در اینجا به بخشی از آموزههای ایشان اشاره میشود:
۱- استفاده بهینه از فرصتها
زمان، مهمترین بستر حرکت و تکامل است؛ از این رو موفقیت چهرههای برتر تاریخ را باید در پرتو بهرهبرداری بهینه از زمان بلکه لحظهها دانست، و استاد صالحی در شمار این افراد بود که لحظهها را نسیم الهی میدانست. او با گفتار و رفتارش طلاب را به بهرهبرداری از آن فرا میخواند؛ از این رو کمتر درسش را تعطیل میکرد حتی به مناسبتهای مذهبی، چرا که به قول خودشان اولیای دین از ما خوب درس خواندن را میخواهند، و میدانست بلکه تجربه کرده بوده که بایستی خود رادر معرض نسیم فرصتها قرار دهد، چنانکه رسول خدا میفرمایند: «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات، الا فتعرضوا لها.»
۲- دعوت به ورزش و پیاده روی
استاد تقریباً همیشه پیاده مسیر منزل تا مدرسه را طی مینمود و میفرمود به قدری شهرت به پیاده روی دارم که وقتی به دیدار حضرت امام خمینی (ره) در مدرسه رفاه رفتم، شهید صدوقی (ره) ضمن پذیرایی از من پرسید: آقای صالحی از مشهد پیاده آمدهای!
و یک بار به مناسبتی در لابهلای درس فرمودند: پیادهروی نه تنها برای بدن مفید است که فرصت مناسبی برای اندیشه و مرور درس قبل از تدریس نیز میباشد، و گفتند: روزی تصمیم به آمدن به محل درس با ماشین سواری گرفتم. مدتی کنار خیابان منتظر شدم تا ماشین ترمز کرد. همین که نگه داشت مسافران جوانتر با سرعت و شدت به سوی ماشین رفتند و نوبت به ما نرسید. این عمل چندین بار تکرار شد تا من هم سوار شدم، ولی با چند پیامد ناروا:
۱- ناراحتی از برخورد مسافران منتظر و مهاجم به سوی ماشینهای سواری
۲- دیر رسیدن به درس
۳- از دست دادن تمرکز و مطالب، به گونهای که درس جلد اول لمعه را در درس جلد دوم گفتم و بالعکس و حال آنکه اگر پیاده آمده بودم مثل همیشه با خودم درسها را تکرار میکردم و اعصابم نیز آرام بود.
۳- دعوت به ساده زیستی در گفتار و رفتار
استاد صالحی بسیار ساده و بی تکلف لباس میپوشید و در جمع طلبهها حضور مییافت. زندگی مستأجری را تمرین صبوری میدانست. و میفرمود: به نظر میرسد اینکه خداوند متعال حضرت ایوب (ع) را صابر معرفی کرده و فرموده است: «انا وجدنا صابرا نعم العبد انه اواب»[۱]. حتما ایوب نبی مستأجر بوده است که به این مقام رسیده است.
ایشان از اساتید خود با عظمت و بزرگی یاد میکرد و میفرمود: مرحوم شیخ مجتبی قزوینی به رغم مراجعات فراوان طلاب و مردم، منزل کوچکشان دو طبقه داشت و در هر طبقه یک اتاق، یک طبقه را به من اجاره داده بودند و در طبقه دیگر خودشان زندگی میکردند و با آویختن پرده، اندرونی و بیرونی منزل را از هم جدا کرده بودند.
۴- احترام به اساتید و بزرگان
آیتالله صالحی همیشه از اساتید و معلمان و آموزگاران خود با عظمت یاد میکرد و یادشان را گرامی میداشت و حتی نسبت به بازماندگان آنان احترام میگذاشت. روزی در راهروی وردی مدرسه نواب نشسته بودند و طلبهها هم مثل همیشه کم کم دور ایشان جمع شدند و مطالب گوناگون مطرح شد. ایشان پس از سرگرم شدن به گفت وگو، به یکی از دوستان فرمود: مراقب باش، اگر جنازهای را از جلو مدرسه عبور دادند مرا خبر کن.
همه با نگرانی پرسیدند: تشییع جنازه کیست؟ فرمود: تشییع جنازه پیرزنی است که به گردن ما حق دارد، زیرا روزگاری همسر استادمان بود و به زندگی ایشان گرما میبخشید.
۵- تواضع و فروتنی
استاد صالحی بهرغم حافظه نیرومند و حفظ بسیاری از متون سنگین درسی حوزه و مهارت در بیان سختترین مباحث فقهی و اصولی و آشنایی با فتواهای گوناگون مراجع تقلید و نیم قرن تدریس، از طرح خود و خود برتر بینی به شدت پرهیز مینمود. بلکه از آنچه بود خود را کمتر مطرح مینمود، آن هم با واژگانی که از ارائه آن شرم دارم و بیان آنها را جسارت نسبت به ساحت مقدس استاد میدانم.
۶- شیرین بیانی
استاد مسائل سنگین علمی را همیشه با مزاح و لطیفه گویی در هم میآمیخت؛ لطیفههایی که خود حاوی درسهای گوناگون زندگی بود. دوستان شرکت کننده در درسهای ایشان، لطیفههای گویا و رسای ایشان را خو ب به یاد دارند. ایشان در ضرورت دوستی و وحدت و همدلی زن و شوهر میفرمودند: دوستی ویار غمخوار هم بودن اختصاص به دوران فقر و تهی دستی و بینوایی ندارد، و در هر زمان و با هر مقام بایستی ادامه یابد، در غیر این صورت رابطه آن دو همانند رابطه الاغهایی خواهد بود که در زمستان سرد در اثر عدم دسترسی به غذای مناسب زیر یک سقف با هم زندگی مسالمت آمیزی دارند،حتی گاهی زخم یکدیگر را لیس میزنند، ولی همینکه چشمشان به علفهای بهاری میافتد جفتک زده و یکدیگر را زخمی نموده به هم آسیب میرسانند.
۷- عشق به امام خمینی (ره)
آیتالله صالحی به حضرت امام (ره) علاقه ویژهای داشت و در اولین روزهای ورود امام به تهران، به مدرسه رفاه به دیدار ایشان شتافت. در هیاهوی مربوط به نظریه امام مبنی بر نقش زمان و مکان در اجتهاد، وقتی فضلاء از استاد توضیح خواستند، ایشان توضیحات بسیار مفیدی ارائه و ازآن دفاع کرد.
۸- دعوت به اندیشه و تفکر
وادار کردن طلبهها به اندیشیدن و تولید فکر از رویکردهای جلسات درس آن بزرگوار بود. روزی به خاطرهای از دوران طلبگی خودشان اشاره نموده و فرمودند: من در مدرسه عباسقلی خان حجره داشتم. گاهی خیرین طلبهها را به راههای دور و نزدیک به مناسبتهای گوناگون دعوت میکردند و پذیرایی مینمودند. روزی پس از پذیرش دعوت در منطقه گلختمی و خوردن شام سنگین، پیادهروی را ترک کردم و با درشکه به مدرسه بازگشتم و کمی به استراحت پرداختم. به هنگام استراحت با خود فکر کردم اگر نصف مبلغ یک ریال کرایه درشکه را شام تهیه میکردم هم لذیذتر بود و هم مهمتر از آن، این قدر وقتم به هدر نمیرفت.
۹- پرهیز از افراط و تفریط
از آموزههای لطیف استاد پرهیز از تندروی وکندروی بود. ایشان هر دو را آفت میدانست، به ویژه خطر آن دو را در فهم و فقاهت گوشزد میکرد. میفرمود: امیدوارم شما عزیزان اقتصاددان خوب و فقیه معتدلی شوید.
۱۰- حاضر جوابی و تیز هوشی
استاد میآموخت به هنگام مراجعات مردم و طرح برخی از پرسشها و مسائل جامع بیندیشید و مواظب باشید دور نخورید و پاسخ را کوتاه و رسا بگویید و خود نیز چنین رفتار مینمود و میفرمود: کسی میخواست از سهم سادات استفاده ببرد خدمت مرحوم شیخ هاشم قزوینی رسید و عرض کرد: دیشب خواب دیدم در محضر رسول خدا (ص) و اهل بیت هستم و من هم از سادات و منسوبین به آن بزرگوارانم. ایشان در جواب فرمود: «بنابراین از این پس هم زکات و هم خمس هر دو بر شما حرام است».
۱۱- توکل
از آموزههای مرحوم استاد توجه و یادآوری توکل بر خدای سبحان در همه امور به ویژه در رزق و روزی بود. ایشان ضمن دعوت به سختکوشی و تلاش مستمر در تحصیل و تدریس میفرمود: از زمان شیخ مفید (ره) تا کنون حتی در زمان محاصره نجف توسط انگلیسیها شنیده نشده، طلبهای از گرسنگی مرده باشد.
در همه حالات سعی و کوشش و عمل به وظیفه و تکلیف را لازم و واجب میدانست و میفرمود: هیج واجبی بالاتر از جهاد بجز تلاش و کار برای زن و بچه نیست.
۱۲- عشق به درس و مذاکرات علمی
علاقه وافر استاد به آموزش وادارش میکرد بیش از توان و قوای جسمانیاش در جلسات درس و بحث حضور یابد و تقریبا تمام ساعات شبانهروزش را بدان بپردازد. اوائل دهه شصت بود که شنیدم استاد مریض شدهاند. در خدمت برخی از دوستان به عیادتشان رفتم و جویای حال ایشان شدم. فرمودند: دکتر گفته باید از کلاسهای درس خود کم کنی؛ از این رو، سال آینده درسهای عصر را تعطیل خواهم کرد.
پس از شروع سال تحصیلی متوجه حضور آن بزرگوار در درسهای عصر شدم. از ایشان پرسیدم: الحمدلله بهبود یافتهاید و رفع بیماری شده که کلاسهای عصر را ادامه دادهاید؟ فرمود: خیر؛ فکر کردم من که خواهم مرد و گریزی از مرگ نیت؛ پس چه بهتر بین طلاب و در کلاس درس عمر را به پایان برسانم!
[۱] – سوره ص، آیه ۴۴