اختصاصی شبکه اجتهاد: مدتی است پیدا کردن حوزویانی که به فعالیتهای اقتصادیِ غیرحوزوی اشتغال دارند، خیلی سخت نیست. کار کردن در تاکسیهای اینترنتی، فعالیت در آرایشگاه، فروش مواد غذایی، ساخت انگشتر و … نمونههایی از فعالیتهای اقتصادی طلاب است. صرفنظر از بررسی نظری اشتغال طلاب و با عنایت به نتیجه عملی آن در بررسیهای میدانی، سقط جنین علم را در این عرصه شاهدیم.
به دو دلیل، اشتغالات تجاری با اشتغالات طلبگی نمیسازد:
۱- زمانبر بودن فراوانِ اشتغالات تجاری
۲- از بین رفتن تمرکز ذهنی جهت فراگیری علوم حوزوی
به دلیل پیچیده شدن معادلات بازار از سویی و افزایش رقابت و اصطلاحاً زیادشدن دست از سویی دیگر، با اختصاص وقت کم، نمیتوان موفقیتی حتی متوسط در تجارت حاصل کرد. طلاب، ابتدا به گمان اینکه میتوانند در کنار درس خواندن، در بازار نیز حضور داشته باشند، دستبهکار میشوند؛ اما پس از مدتی میبینند که اگر نخواهند عمده وقت خویش را در بازار بگذرانند، سودی متوسط که نمیبرند هیچ، ضرر نیز خواهند کرد.
نیز درگیرشدن ذهنی نسبت به بازار و پاس کردن چکها و رصد نوسانات قیمت و سر و کله زدن با مشتری، هوش و حواسی بایسته برای یادگیری متون علمی و تفکر در موضوعات پژوهشی باقی نمیگذارد.
برای کسب علم، دو فضای خالی «زمانی» و «ذهنی» بهشدت مورد نیاز است؛ چراکه فرمود «یَا مُوسَى تَفَرَّغْ لِلْعِلْمِ إِنْ کُنْتَ تُرِیدُهُ فَإِنَّمَا الْعِلْمُ لِمَنْ تَفَرَّغَ لَه»[۱].
در این میان گروهی با بوسیدن چهار گوشه مدرسه، بهآرامی با حوزه خداحافظی میکنند. گروهی با کنار گذاشتن کار، به آغوش درس و بحث بازمیگردند. گروهی با سعیی نافرجام در جمع این دو، از علم مانده و از بازار رانده میشوند. گروهی نیز بدون ترک میدان اقتصاد و با کوتاه نیامدن از حضور پررنگ در بازار، با حفظ آبباریکهی علم، فقط نامی از حوزه را یدک میکشند و «لایبقی من العلم الا اسمه» را تحقق میبخشند!
اما اینکه چرا حوزویان به کارهای اقتصادی و غیر همراستا با کسوت روحانیت میپردازند، علل متعددی دارد:
۱- تنگناهای معیشتی
۲- علاقه شخصی به حضور در بازار
۳- پیروی از دستور روایات به کار
۴- ترس از قرار گرفتن در زمره «مستاکلین به علم»
طلاب گروه چهارم، با ورود به عرصهی کسبوکار و نگرفتن شهریه و پرهیز از هرگونه دریافتی بابت کار علمی و تبلیغی، خود را رهایافته از مصداق بودن برای «مستاکل به علم» قلمداد میکنند، غافل از اینکه این اصطلاح مذموم، معنایی ندارد که با دریافتیهای مرسوم حوزوی در تضاد باشد. این خطای در فهم از سوی ایشان، با مراجعه به روایاتی که مستاکل به علم را معنا کردهاند، کاملاً ملموس است.[۲]
گروه سوم نیز از آن رو که بهغلط تصورشان از کار فقط امور تجاری است یا به این دلیل که اهمیت رسالت روحانیت را بهخوبی درک نکردهاند تا آن را در تزاحم با توصیه به تجارت پیروز بدانند، به خطا به سراغ بازار میروند.
نسبت به گروه دوم هیچگونه بررسی جای ندارد؛ زیرا سطحینگری تا این حد، حتی ارزش نقد هم ندارد.
اما در مورد گروه اول یعنی کسانی که به دلیل پاسخگو نبودن عواید طلبگی نسبت به هزینههای زندگی قدم در کسبوکار نهادهاند، نمیتوان راحت سخن گفت؛ خصوصاً در این اواخر که تورم بهگونهای افسارگسیخته بر روح و روان طلاب سرپرست خانوار تاختوتاز میکند؛ زیرا هیچ سخنی، برای خانوادهی طلابِ تحتفشار، آبونان و لباس و هزینه درمان نمیشود.
باری، طلاب در این شرایط، با توجه کردن به چند نکته، میتوانند در این چاه ویل سقوط نکنند و در کسب علوم مقدس و ضروری حوزه متمحض شوند. اول اینکه همین دریافتیهای اندک طلبگی را با میانهروی در مخارج زندگی، گونهای مدیریت کنند که امورات زندگی را کفاف کند. دوم اینکه بسیاری از مراکز تحقیقی حوزوی جهت تشکیل گروههای قوی پژوهشی، به دنبال طلاب مستعد و توانمند میگردند که حاضرند در مسیر بهرهمندی از ایشان، هزینه کنند. اینجاست که طلبه هرچه درسخواندهتر و پرکارتر بوده باشد، احتمال ورودش به این عرصهها بیشتر است. در این مسیر نیز باید صبور بود و پرکار تا میوه در وقتش به ثمر بنشیند. مبلغین و صاحبان منبر نیز به همین ترتیب میتوانند با تلاش در مسیر ارتقاء علمی و بیانی خویش، زمینه الطاف متدینینی که بهعنوان سپاس از تعلیم ایشان مساعدتی بیمنت و از سر وظیفه میکنند را فراهم آورند. البته در تمام این مراحل، باید در نیت دقت داشت. نکند حظ ایشان از دین آموزی و ترویج دین، همین متاع اندک دنیا باشد.
شاید بتوان راهکارهای بیان شده از سوی شهید مطهری و سایرین در کتاب مرجعیت و روحانیت را که مدتهاست چاپ نمیشود نیز ارائه داد. راهکارهایی که اجرای آن به دست مراجع تقلید قابل تحقق است.
———————————-
[۱]. بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۱، ص۲۲۷٫
[۲] برای نمونه:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمْزَهَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مَنِ اسْتَأْکَلَ بِعِلْمِهِ افْتَقَرَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ فِی شِیعَتِکَ وَ مَوَالِیکَ قَوْماً یَتَحَمَّلُونَ عُلُومَکُمْ وَ یَبُثُّونَهَا فِی شِیعَتِکُمْ فَلَا یَعْدَمُونَ عَلَى ذَلِکَ مِنْهُمُ الْبِرَّ وَ الصِّلَهَ وَ الْإِکْرَامَ فَقَالَ ع لَیْسَ أُولَئِکَ بِمُسْتَأْکِلِینَ إِنَّمَا الْمُسْتَأْکِلُ بِعِلْمِهِ الَّذِی یُفْتِی بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِیُبْطِلَ بِهِ الْحُقُوقَ طَمَعاً فِی حُطَامِ الدُّنْیَا (معانی الأخبار؛ النص؛ ص۱۸۱).
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَرَادَ الْحَدِیثَ لِمَنْفَعَهِ الدُّنْیَا لَمْ یَکُنْ لَهُ فِی الْآخِرَهِ نَصِیبٌ وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ خَیْرَ الْآخِرَهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ (الکافی؛ ج۱؛ ص۴۶).