اختصاصی شبکه اجتهاد: به مناسبت ولادت امام جعفر صادق(ع)، محمد باویپور از دانشآموختگان علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان و دانشپژوه رشته تاریخ اسلام مؤسسه عالی حوزوی امام رضا قم، به بررسی بحران رهبری در جامعه شیعه امامیه در زمان امام صادق(ع)، پرداخته است.
اعتقاد به امامت از اصول اعتقادی شیعه به شمار میرود؛ اما عدم شناخت صحیح مصداق امام در دورههایی از تاریخ تشیع، به سبب عواملی، انشعاباتی را در شیعه به وجود آورد. در اواخر دوره امامت امام صادق (علیه السلام) و اوائل امامت امام کاظم (علیه السلام)، شاهد گرایش برخی شیعیان به امامت برخی از فرزندان امام صادق (علیه السلام)، به غیر از امام موسی بن جعفر (علیهما السلام)، هستیم.
در واقع تعدّد فرزندان امام صادق (علیه السّلام) (ن.ک: الإرشاد، ج ۲، ص ۲۰۹) و عنایت و محبت ایشان نسبت به اسماعیل و نیز بودن فرزندان بزرگتر از امام موسی بن جعفر (علیهما السلام)، نصوص واردشده درباره امامت آن حضرت را در هالهاى از ابهام قرار مىداد که پارهاى از آنها به فرزندان، برخى دیگر به یاران حضرت و قسمتى به وضع سیاسى حاکم بر آن روزگار برمىگشت. (پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۶۸) از این رو فرقههایی با نام اسماعیلیه و فطحیه، به وجود آمدند.
اسماعیلیه
اسماعیلیه که پیدایش آن به قرن دوم هجری قمری بازمیگردد، نام فرقهای است که معتقد بودند امام پس از امام صادق (علیه السلام)، فرزند او، اسماعیل (رحمه الله) است. شیخ مفید، علت این امر را، بزرگتر بودن او از سایر فرزندان امام صادق (علیه السلام) و محبّت شدید آن حضرت به وی، عنوان میکند. اما اسماعیل پیش از امام صادق (علیه السلام)، در سال ۱۴۵ هجری قمری درگذشت و آن حضرت دستور دادند پیش از دفن او، چندین بار در مراسم تشییع، تابوت اسماعیل را بر زمین بنهند و چهره او را نمایان نمودند تا وفات یافتن او را همه باور کنند و کسانی که گمان میبردند اسماعیل، امام است این مسأله منتفی شود. (ن.ک: بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۲۰ و ۲۱، ح ۳۲)
هر چند دستهای که نه از نزدیکان و نه از روایان آن حضرت بودند، بر زنده بودن اسماعیل و امامت او پس از شهادت امام صادق (علیه السلام) (۱۴۸ هـ)، پای فشردند و مرگ اسماعیل را انکار نمودند (الإرشاد، ج ۲، ص ۲۰۹ ـ ۲۱۰) و او را امام غائب و امام موعود دانستند و قائل بودند که رفتار امام صادق (علیه السلام) در مراسم تشییع، نوعی مشتبهکردن قضایا بر خلیفه عباسی بود تا اسماعیل در امان باشد. این افراد را میتوان اسماعیلیه خالصه یا اسماعیلیه واقفه نامید که البته به زودی منقرض شدند. (فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۰)
گروهی دیگر با قبول درگذشت اسماعیل، فرزند او، یعنی محمد را امام دانستند که این عدّه را مبارکیه و قَرامِطه گویند. (ن.ک: فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج ۱، ص ۱۱۲ ـ ۱۱۷) چه اینکه بر این اعتقاد صحیح بودند که “امامت جز در حسنین (علیهما السلام)، به برادر منتقل نمیشود” و از این رو، امامت امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) را نپذیرفتند. (الفصول المختاره، ص ۳۰۵ ـ ۳۰۶)
اسماعیلیان میگویند: در آغاز، اسماعیل امام بود؛ ولی بدا حاصل و امامت به فرزندش محمد منتقل شد؛ چنانکه از امام صادق (علیه السلام) روایت میکنند: «مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیءٍ کَمَا بَدَا لَهُ فِی إِسْمَاعِیلَ؛ هیچ بدائی در چیزی، همانند بدائی که در اسماعیل بود، محقق نشد.»شیخ مفید با بیان این نکته که بداء نه در نبوّت و نه در امامت صورت میپذیرد؛ معنای این روایت را بر اساس سخن دیگر امام صادق (علیه السلام)، به بداء در امامت و ولایت اسماعیل مربوط نمیداند؛ بلکه بداء را درباره مرگ او معرفی میکند همانگونه که آن حضرت در حدیث دیگری میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى کَتَبَ الْقَتْلَ عَلَى ابْنِی إِسْمَاعِیلَ مَرَّتَینِ فَسَأَلْتُهُ فِیهِ فَعَفَا عَنْ ذَلِکَ؛ خدا در دو نوبت کشتهشدن را بر پسرم اسماعیل نوشت (اجل غیر محتوم) و من از خدا خواستم تا چنین نشود و خداوند از کشته شدن او امتناع ورزید» (الفصول المختاره، ص ۳۰۹)
به هر ترتیب، فرقه اسماعیلیه توانست ادامه حیات بدهد و دستهای از آنان، دولت تشکیل دادند و عقاید آنها در شمال آفریقا، مصر، سوریه، عراق، ایران، یمن، هند، افغانستان، پاکستان و برخی کشورهای غربی، نشر پیدا کرد. (ن.ک: فرهنگ فرق اسلامی، ص ۵۱ ـ ۵۲)
این فرقه به نامها و دستههای مختلفی در آمدند همچون: باطنیه، سَبعیه، قرامطه، فاطمیان، دروزیه، نزاریه، مستعلیه، آقاخانیه و غیره و هم اکنون در شعب مختلف خود، حدود بیست میلیون پیرو دارد. (ن.ک: دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۸، ص ۶۸۱ ـ ۷۰۱)
اسماعیلیه تأویل و باطنیگری را از مهمترین عقاید خود دانسته، تمام معارف و احکام دین را دارای حقایق باطنی میدانند و به همین سبب به “باطنیه” معروف گشتند. اسماعیلیه در جهت تأویل معارف اسلامى معمولاً از آراى فیلسوفان یونان، که در آن زمان سخت رواج یافته بود، سود مىجستند. (ن.ک: تاریخ و عقاید اسماعیلیه)
مهمترین نقد امامیه بر اسماعیلیه این است که اسماعیل در زمان پدر خود (علیه السلام) از دنیا رفت؛ بنابراین نمیتواند امام باشد. دوم آنکه امامت از طریق وراثت از پدر به پسر میرسد و محمد بن اسماعیل فرزند بلافصل امام صادق (علیه السلام) نبود، تا امامت به وی برسد. سوم آنکه هیچ نص و اشارهای در امامت محمد بن اسماعیل حتی در کتب اسماعیلیه نیست؛ در حالی که روایات متعددی در نص بر امامت امام کاظم (علیه السلام) از پدرش رسیده است. چهارم آنکه امام در صورت لزوم باید با معجزه امامت خود را تثبیت کند، که امام کاظم (علیه السلام) در موارد متعدد این کار را کرده است. پنجم آنکه به تصریح روایات بسیاری، تعداد ائمه، دوازده نفر است و قائم (علیه السلام)، نهمین اولاد از نسل امام حسین (علیه السلام) است. (آشنایی با فرق تشیع، ص ۱۲۹)
فطحیه
فطحیه نام فرقهاى از شیعه است، که به امامت أمیر المؤمنین و أئمه بعد از آن بزرگوار، تا امام جعفر صادق (علیهم السلام) قائلند، و پس از آن، عبد اللَّه فرزند امام صادق (علیه السلام) را امام میدانند.
بر اساس گزارش مرحوم کلینی در کافی، هنگامی که امام صادق (علیه السلام) به شهادت رسیدند، اکثر شیعیان، امامت عبدالله را که بزرگترین فرزند آن حضرت پس از فوت اسماعیل بود، پذیرفتند و دلیل خود در این باره را روایتی از امام صادق (علیه السلام) بیان مینمودند که فرمودند: «إِنَّ الْأَمْرَ فِی الْکَبِیرِ مَا لَمْ تَکُنْ بِهِ عَاهَهٌ؛ امر امامت در فرزند بزرگ است در صورتی که عیب و نقصی در او نباشد.» از این رو برخی از بزرگان شیعه همچون هشام بن سالم و مؤمن طاق به نزد عبد الله رفتند و سؤالاتی که آنها پیشتر از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند، همان پرسشها را از عبدالله پرسیدند و با نادرست جواب دادن آن پرسشها، به دروغ بودن ادّعای او، پی بردند از این رو به سمت امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) هدایت شدند و آن حضرت درباره برادر خود عبدالله چنین فرمود: «عبد الله میخواهد که خدا عبادت نشود». (الکافی، ج۱، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۲، ح۷)
نامگذاری این فرقه به «فطحیه»، به طور کلی، به دو سبب گزارش شده است؛ نخست اینکه گفته شده او «افطح الرِّجلَین» یا «أفطح الرأس» بود، یعنى پاهاى پهن یا سر پهنی داشت؛ از این رو علامه مجلسی با در نظر گرفتن چنین عیبی و با توجه به ادّعای باطل او، مینویسد: عبدالله در عقل و بدن او نقص بود. (مرآه العقول، ج۳، ص ۲۰۷) دوم اینکه گفته شده که این نام منسوب به رئیس آنها به نام عبدالله بن فَطیح بود. (رجال الکشی، ص ۲۵۵) و ترجیحاً افطح، به معنی کسی که کف پای او صاف باشد، قابل پذیرش است.
سرانجام پس از هفتاد روز بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام)، عبدالله درگذشت. (من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص ۵۴۲) و پیش از آن، امام صادق (علیه السلام)، خبر چنین امری را فرموده بود. کشی در کتاب خود چنین گزارش میکند که امام صادق (علیه السلام) به فرزند خود امام کاظم (علیه السلام)، چنین فرمودند: «یا بُنَی إِنَ أَخَاکَ سَیجْلِسُ مَجْلِسِی وَ یدَّعِی الْإِمَامَهَ بَعْدِی فَلَا تُنَازِعْهُ بِکَلِمَهٍ فَإِنَّهُ أَوَّلُ أَهْلِی لُحُوقاً بِی؛ فرزند عزیزم! برادرت بعد از من به جاى من خواهد نشست، و مدّعى امامت پس از من خواهد شد، پس با او حتّى به کلمهاى نزاع مکن، زیرا که او نخستین کس از خاندان من است که به من خواهد پیوست» (رجال الکشی، ص ۲۵۵)
به هر ترتیب با روشنگری اصحاب با بصیرتی چون هشام بن سالم، شیعیان از گِرد عبدالله پراکنده شدند و اکثر آنها، به سمت امام کاظم (علیه السلام)، هدایت شدند از این رو عبدالله با مشاهده چنین وضعیتی، عدّهای را در مدینه گماشت که هشام را کتک زنند. (الکافی، ج۱، ص ۳۵۲، ح ۷) هر چند فقیهان بزرگی از شیعه، همچون عمّار بن موسی ساباطی، فطحی ماندند و هنگامی که عبدالله مُرد، به امامت امام کاظم (علیه السلام) به عنوان جانشین عبدالله و نه جانشین امام صادق (علیه السلام)، روی آورد.
اما کسانی که فطحی ماندند، پس از اینکه عبدالله بدون جانشین مُرد، برخی از آنها به دیگر فرقههای شیعه پیوستند، اما بسیاری از آنان با همان موضعگیری عمّار، به جمع پیروان امام کاظم (علیه السلام) ملحق شدند. (میراث مکتوب شیعه، ص ۲۵۰)
نکتهای که در خصوص عبدالله باید بدان اشاره نمود این است که وی علیرغم اینکه فرزند امام صادق (علیه السلام) بود اما بر اثر ارتباط با گروههای منحرف دیگر، همچون حَشویه و مرجئه، عقاید انحرافی پیدا نمود و مدّعی امامت پس از پدر بزرگوارشان شد و سبب انحراف دیگران در برههای از تاریخ امامت شد. (الإرشاد، ج ۲، ص ۲۱۰ ـ ۲۱۱) بنابراین نکتهای که در اینجا میتوان اصطیاد نمود این است که ارتباط با دیگران، بسیار تأثیرگذار است؛ تا جایی که عبدالله، فرزند امام صادق (علیه السلام)، در اثر ارتباط با گروههای منحرف، سرنوشتی چون پسر حضرت نوح (علیه السلام) پیدا نمود. (ن.ک: البرهان، ج ۳، ص ۱۱۳، ح ۵۱۲۴)
بر اساس گزارشهایی، امام صادق (علیه السلام)، عبدالله را “مرجئی بزرگ” خواند و همچنین روزی عبدالله در وقت سخن گفتن حضرت برای اصحاب، بر ایشان وارد شد و هنگامی که حضرت او را دیدند سکوت نمودند و پس از خارج شدن او، علت سکوت را اصحاب پرسش نمودند و امام (علیه السلام) فرمودند: «آیا نمیدانید او از مرجئه است» (الفصول المختاره، ص ۳۱۲)
لازم به یادآوری است که مرجئه همان مخالفان شیعه بودند (ن.ک: مقالات تاریخی، دفتر دهم، ص ۸۰ ـ ۹۱) که امام صادق (علیه السلام)، خطر آنها را به یاران خود گوشزد نمودند؛ بیان حضرت چنین است: «با مرجئه مجالست نداشته باشید خدا آنها را لعنت کند» (الکافی، ج ۲، ص ۴۱۰، ح ۶)
در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام)، دلیل مخالفت ایشان با مرجئه را چنین بیان فرمودند: «در نگاه مرجئه، قاتلین ما، مؤمن هستند.» (الکافی، ج ۲، ص ۴۰۹، ح ۱) از این رو آن حضرت، آنها را کافر معرفی فرمودند. (الکافی، ج ۲، ص ۴۰۹، ح ۲)
گرایش به جریان فطحیه از سوی اکثر شیعیان، در حالی صورت گرفت که امام صادق (علیه السلام) از زمانی که امام کاظم (علیه السلام) در گهواره بودند، امام بودن او را پس از خود به عدهای از یاران خود اعلام نمودند (الکافی، ج ۱، ص ۳۱۰، ح ۱۱) و همچنین در هنگامی که نوجوان بودند (الکافی، ج ۱، ص ۳۰۸، ح ۲) و پس از بلوغ (بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۲۳، ح ۳۷٫) و همینگونه، هنگامی که تعدادی از یاران حضرت صادق (علیه السلام) خدمت حضرت میرسیدند، آن حضرت برای آن جمع، امامت فرزند خود، امام موسی کاظم (علیه السلام) را به صراحت بیان مینمودند. (الکافی، ج ۱، ص ۳۱۰، ح ۱۲) نیز این اعلام حتی در زمانی که عبدالله در مجلس حضور داشت هم گزارش شده است. (الکافی، ج ۱، ص ۳۰۹، ح ۶؛ ن.ک: بحار الأنوار، ج ۴۸، ص ۲۰ و ۲۱، ح ۳۱) هر چند نباید فضای حاکم بر شیعیان در آن زمان را از نظر دور داشت به گونهای که شیعیان مجبور به تقیه بودند و حیرانی برخی بزرگان اصحاب امام صادق (علیه السلام)، در اثر اختناق شدید بود؛ لذا در گزارشی چنین آمده که امام صادق (علیه السلام)، پنج نفر را وصی پس از خود معرفی نمود تا جان امام کاظم (علیه السلام)، حفظ شود. (الکافی، ج ۱، ص ۳۱۰، ح ۱۳)
————————————
منابع:
آشنایی با فرق تشیع، فرمانیان، مهدی، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، قم، ۱۳۸۷، چ ۲٫
الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، مفید، محمد بن محمد، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ ق، چ ۱٫
بحار الأنوار، مجلسی، محمدباقر، دار إحیاء التراث العربی، قم، ۱۴۰۳ ق، چ ۲٫
البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانى، سید هاشم، مؤسسه بعثه، قم، ۱۳۷۴ ش، چ ۱٫
پیشوایان هدایت، حکیم، سید منذر، مجمع جهانی اهل بیت (علیهم السلام)، قم، ۱۳۸۵، چ ۱٫
تاریخ و عقاید اسماعیلیه، دفتری، فرهاد، ترجمه: فریدون بدرهای، فرزان روز، تهران، ۱۳۷۵٫
رجال الکشی- إختیار معرفه الرجال، طوسى، محمد بن الحسن، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، ۱۴۰۹ ق، چ ۱٫
فرهنگ اصطلاحات علم کلام، محمدی، مسلم، دفتر نشر معارف، قم، ۱۳۹۰، چ ۱٫
فرهنگ جامع فرق اسلامی، خمینی، سید حسن، اطلاعات، تهران، ۱۳۸۹، چ ۱٫
فرهنگ فرق اسلامی، مشکور، محمدجواد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس، مشهد، ۱۳۷۵، چ ۳٫
الفصول المختاره، مفید، محمد بن محمد، مفید، محمد بن محمد، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ ق، چ ۱٫
الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق، چ ۴٫
مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، مجلسى، محمد باقر، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۰۴ ق، چ ۲٫
مقالات تاریخی، دفتر دهم، مقاله مرجئه، تاریخ و اندیشه، جعفریان، رسول، الهادی، قم، ۱۳۷۶٫
من لا یحضره الفقیه، ابن بابویه، محمد بن على، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، ۱۴۱۳ ق، چ ۲٫
میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری (دفتر اول)، مدرسی طباطبایی، سید حسین، ترجمه: سید علی قرائی و رسول جعفریان، کتابخانه تخصص تاریخ اسلام و ایران، قم، ۱۳۸۳، چ۱٫