شبکه اجتهاد: با انتشار مواضع جناب استاد قائنی نجفی درباره طرح تحول متون درسی حوزههای علمیه، به یاد جملاتی از مرحوم امام خمینی(ره) افتادم که خواندنی و نسبت به این مسئله آموزنده است. ایشان در اوائل کتاب الاجتهاد و التقلید درباره مقدمات و شرایط اجتهاد مواردی را آوردهاند. از جمله این بیان:
«الفحص الکامل عن کلمات القوم، خصوصاً قدماؤهم الذین دأبهم الفتوی بمتون الأخبار، کشیخ الطائفه فی بعض مصنّفاته، والصدوقین ومن یحذو حذوهم، ویقرب عصره [من] أعصارهم، لئلاّ یقع فی خلاف الشهره القدیمه التی فیها ـ فی بعض الموارد ـ مناط الإجماع.
ولابدّ للطالب [من] الاعتناء بکلمات أمثالهم، وبطریقتهم فی الفقه، وطرز استنباطهم، فإنّهم أساطین الفنّ، مع قربهم بزمان الأئمّه، وکون کثیر من الاُصول لدیهم ممّا هی مفقوده فی الأعصار المتأخّره، حتّیٰ زمن المحقّق، والعلاّمه»(الاجتهاد و التقلید : ۱۵-۱۶)
عرفا در خواندن این تعابیر به توصیف امام از قدما (اینکه نزدیک به عصر ائمه بودهاند، کتب اصلی که مفقود شده در اختیار آنان بودهاست و …) توجه میکنیم. حال آنکه این مطلب فرع بر اصل سخن ایشان است. اصل سخن در این است که «طرز استنباط» یک مقولهای روششناختی نیست که مثلا با خواندن یک مقاله، یا چند فلشکارت یا یک نمودار، بشود آن را آموخت. بل چیزی است که خود را در «کلمات» فقها، یعنی در لحن و بیان آنان جلوهگر ساختهاست. حسب حدیث شریف «فإنّ المرء مخبؤ تحت لسانه» در خواندن آثار این بزرگان، ما صرفا مشغول فراگیری چند محتوای فتوائی نیستیم؛ بلکه در اصل شیوه سخن گفتن در فقه را میآموزیم. «الاعتنا بکلماتهم» تنها راه ما برای توجه به طرز استنباط ایشان است. با آنکه شیخ صدوق، شیخالطائفه و دیگر قدما به لحاظ زمانی به مراتب از جناب شیخ انصاری و مرحوم آخوند خراسانی به ما دورترند، ولی روی حساب این اصل حتی آثار فتوایی آنان برای ما آموزنده است؛ تاحدی که مرحوم امام آن را جزو شرایط و مقدمات اجتهاد آوردهاند.
سادهترین کار این است که برای متحول کردن حوزه، متن درسی را تغییر دهیم. آیا مسئله بهواقع متون درسی حوزه است، یا شیوه مواجهه با این متون؟ اگر فردا روزی مثلا متوجه شدیم که حلقات شهید صدر هم اضافاتی دارد، یا فلان کتاب جدیدتر فقهی فتوایش دیگر کاربردی نیست، دوباره متون درسی «کل حوزههای علمیه» را تغییر خواهیم داد؟ ناپختگی از سر و روی این مواضع میبارد. این سوال که آیا متون درسی را تغییر بدهیم یا ندهیم، صرف نظر از پاسخ ما به آن، سوال نادرستی است؛ اگر پیش از آن درباره نحوه درگیری با متون درسی تامّلی نکرده باشیم.
ماجرای اخیر به ماجرایی که در اوائل انقلاب مطرح بود بیشباهت نیست؛ آن زمان برخی تصور میکردند که لازم است فقه جدیدی تاسیس شود، یا دستکم متنهای تازهای غیر از متنهای سنتی درکار طلاب و فقها بیاید. مناقشهای که با کلیدواژه «فقه پویا» شناخته میشود. امام نگاهش متفاوت بود؛ در نظر ایشان برای ما همان فقه جواهری کافی است. امام در کار خود توانسته بود نقطه استعداد فقه را از همین طریقه فقه جواهری کشف و دنبال کند. کسان دیگری هم بودند که جواهرالکلام میخواندند و تدریس میکردند، ولی چنین نقطهای بر آنان پوشیده مانده بود. کار درست و البته سخت، کشف آن نقطه در همین سنت موجود است.
«اما در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزهها، اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند.»(صحیفه امام . ج۲۱ : ۲۸۹)
مسئله با عوض کردن متن و حذف و اضافه این درس و آن درس شاید به تعویق بیوفتد و یا پوشیده مدتی پوشیده بماند؛ اما آوردن یک متن جدید، لزوما بحران معاصرت حوزه را حل و فصل نخواهد کرد. «مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.». احراز این احاطه چیزی نیست که با تعویض متن، حاصل شود؛ چرا که اصلا این مسائل لزوما مسائل مطروحه در کتب نیستند. این احاطه حاصل درگیری معنادار حوزه با مسائل، بهنحوی واقعی است. آنچه ذکر شد محتاج تامل و تدقیق بیشتر است؛ اما اجمالاً پیدا است که مسئله اصلی معاصرت متن نیست، بلکه معاصرت خواننده و منظر خواننده است.