اختصاصی شبکه اجتهاد: جریانشناسیِ محدثان و راویان کُهَن، امری با ثمرات علمی فراوان است؛ بخصوص اگر آن محدث «کلینی» باشد و آن راویان، روات مورد علاقهی کلینی. تحقق این امر را با دکتر سید محمدهادی گرامی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و مدیرگروه پژوهشی «مطالعات حدیثی شیعه» به گفتگو نشستیم.
او که متخصص قرآن و حدیث وشرقشناسی است و تلاقیهای فکری در جهان اسلام را پژوهیده معتقد است: کلینی به جریان برقیها نزدیک است و مشهور است که دو سال آخر عمرش به بغداد رفته است. اما پژوهشگرانی مانند نیومن گفتهاند او در ۲۰ سال آخر عمرش در بغداد بوده و کتابت کافی در بیست سال را به ماجرای سکونت در بغداد ربط میدهد که خیلی صحیح به نظر نمیرسد و اگر هم صحیح باشد، تبار جریان حدیثی کلینی از همان حلقه قم و ری است.
گرامی بیان میکند: نجاشی، کلینی را بزرگ امامیه ری در زمان خودش توصیف کرده. گویا بعد از برقی برجستهترین شخصیت حدیثی ری را باید کلینی بدانیم. واقعیت این است که ما اطلاعات صریح و گستردهای حول تعلق جریانی کلینی نداریم. اما به نظر میرسد کلینی از حلقه برقی و نزدیک به مفضل است. او سعی کرد مسائل حاشیهای را کنار بگذارد و به همین دلیل مورد مدح بوده؛ اما این سبب نمی شود تبار جریانیاش را فراموش کنیم.
اجتهاد: اگر به شناسایی جریانهای امامیه در عراق و ایران در سدۀ سوم و چهارم هجری بپردازیم، کلینی را میتوان ذیل کدام جریان تصویر کرد؟
گرامی: این موضوع در میان حدیثپژوهان موضوع مبهمی است و جای بحث و بررسی دارد. بنده دیدگاهی را که تاکنون به آن رسیدهام بر اساس برخی شواهد بیان میکنم و فکر میکنم نزدیکترین نظریه به واقعیت باشد.
سوال این است، مرحوم کلینی در تشیع متقدم، وابسته به چه مکتبی بوده است؟ ما برای اینکه بتوانیم به این پرسش پاسخ دقیقی دهیم، باید تامل بیشتری کنیم که مراد از مکتب چیست؟ در نگاشتههای مختلفی که داشتهام این را مطرح کردهام که در پژوهشهای تاریخی، لازم است به دنبال «جریان تاریخی» باشیم. معمولا وقتی سخن از مکتب و مدرسه میرود، مراد درکی است که ناظر امروزی از جایگاه و کنشگری شخص مورد نظر در تاریخ دارد. عمدتا بر اساس یک سری گزارشات نقل شده در تاریخ است که این مکتببندی صورت میگیرد و بحثهای تاریخ اندیشهای در این چارچوب پیگیری میشود. مثلا اخباری، عقل گرا، مکتب قم، مکتب بغداد و سایر کلیشههای این چنینی. فکر میکنم ما باید به دنبال جریانها باشیم. جریانهایی که مفهوم هویتی و اجتماعی دارند و در دوره خودشان شناخته شده بوده و نام برده میشدند. ما به طور خاص میخواهیم از جریان کلینی یا آن طیفی که کلینی در آن جای داشته سخن بگوییم. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، برخی مانند آقای خسروپناه، جریان را یک تشکل و گروه اجتماعی معین دانستهاند که علاوه بر مبانی فکری، از نوعی رفتار ویژه اجتماعی برخوردارند. ولی نگاه ما اندکی متفاوت است. مراد ما از جریان، کاملا یک پدیده هویتی و اجتماعی است. مراد از جریان، گروهی است که به هر علت در دید جامعه عصر خودش شناخته شده و نزد آن متمایز شده باشد و در نهایت به نام خاصی شناخته شده باشد. تنها در این صورت است که ما آن را یک جریان تاریخی میدانیم. بنابر این برخی از کسانی که در دورههای بعدی آمدهاند و از جریانهایی در گذشته خبر دادهاند، لزوما به معنای آنچه ما جریان میدانیم سخن نراندهاند. چرا که در مواردی پژوهشگران با انگیزههای آموزشی و صرفا بر اساس خصوصیات محتوایی، گروهی را درتاریخ نامگذاری میکنند. اما این جریان در بسترِ تاریخیِ زیستهاش برای مردم زمانهاش ضرورتا معلوم نیست که شناخته شده بوده.
خوب این در واقع نکته بسیار مهمی است که اینجا به آن توجه داریم و این پرسش را از این منظر پاسخ خواهیم داد. تفصیلیترش را در نگاشتهها بیان کردهام.
اجتهاد: اگر بخواهیم به شکل موردی با همین مدلِ جریانشناختی کلینی را به بحث بنشینیم، چه نتیجهای حاصل میشود؟
گرامی: اگر بخواهیم بگوییم کلینی متعلق به کدام جریان بوده، بر اساس اقتضاء یک کار علمی و منجر به نتیجه باید در ابتدا بتوانیم یک طرحواره و نقشه هوایی از صفبندی و آرایش جریانهای متقدم شیعه داشته باشیم و در میان آن تلاش کنیم تا تعلق جریانی کلینی را بیابیم.
در اینجا به قاعده گسست و پیوست اشاره میکنیم. در مطالعات تاریخی و تمدنی این قاعده خیلی مهم است. به شکل کلی وقتی یک جریان و خط فکری را در طول تاریخ دنبال میکنید، همواره در نسبت با جریانها و خط مشیهای پیشینی خودش، یک رابطه گسست و پیوست دارد. یعنی اینگونه نیست که اگر مثلا صحبت از اثناعشریه میکنیم، صحبت از قرامطه داریم، صحبت از جریان هشام بن حکم میکنیم، صحبت از هر جریان و گروه فکری میکنیم، صحبت از جریان اصلاحات میکنیم، صحبت از گفتمان اسلام سیاسی میکنیم، اینها به یکباره در تاریخ در یک خلأی خلق شده باشند. چنین چیزی امکان ندارد. همیشه با سنت فکری پیش از خود نسبت دارد. حال این نسبت یا گسست است یا پیوست؛ البته در درک عمومی معمولا یک پیوست وجود دارد، در حالیکه خیلی اوقات، آن نسبت گسست است. جریانی میآید و خود را در تقابل جریانی پیشینی معرفی میکند. نمونههای زیادی در طول تاریخ وجود دارد. امری نسبی است. این قاعده هم بسیار مهم است.
لذا باید بتوانیم تبارهای مختلف جریانی را پیجویی کنیم و این سنجه ماست برای اینکه بتوانیم آرایش جریانی خوبی را طرح کنیم.
اجتهاد: شما در کتاب « نخستین مناسبات فکری تشیع» به تاریخ فکری تشیع قدیم پرداختهاید. آیا آن مطالب با موضوع بحث ما مرتبط است؟
گرامی: بله دقیقا. آن ترسیمِ جریانی که بنده از تاریخ متقدم شیعه دارم و مطرحش کردهام و اینجا مجال بحث تفصیلی نیست، و صرفا خروجیاش را اشاره میکنم و دوستان را ارجاع دهم این چیزی است که اینک عرض خواهم کرد. این بحث را دوستان میتوانند در کتاب «نخستین مناسبات فکری تشیع» یا «نخستین اندیشههای حدیثی شیعه» یا مقاله «درآمدی بر شناسایی جریانهای امامیه در عراق و ایران در سده دوم و سوم هجری» یا مقاله «تطور گفتمان تفویض در سده دوم هجری و طیف مفضل بن عمر» و مقاله «بازشناسی جریان هشام بن حکم در تاریخ متقدم امامیه» پیگیری کنند. در عمده کارهایم بر اساس یک الگوی جریانی پیش رفتهام که بر اساس نیاز کم و بیش اشاره شده.
اجتهاد: پیش از پرداختن به جریان کلینی، اگر ممکن است کلا به جریانهای آن دوره توجه دهید.
گرامی: بله. ما نیا و تبار جریانهای شیعی را به دو شاخه اصلی که یکی جریان هشام بن حکم و دیگری جریان هشام بن سالم جوالیقی هست برمیگردانیم. جریان هشام بن حکم جریانی بود که منزوی و در اقلیت بود و در یک بازه زمانی از سده ۲ تا سده ۴حضور داشت. استقرارش در بغدادِ عراق و نیشابورِ ایران بود. البته تداومهایی در جاهای دیگر داشت؛ اما عمدهاش این دو مکان بود.
جریان دیگر، جریان هشام بن سالم جوالیقی است که طیف اکثریت امامیه و عمدتا در کوفه بود و استمرارش در قم و دیگر جغرافیاها نیز بود.
در کنار این دو جریان اصلی، ما طیف مفضل بن عمر جعفی را داریم که عمدتا در کوفه بود.
این جریانها ادامههایی در ایران داشتند. چه در قم که طیف جوالیقی و مفضل را شاهد بودیم و چه در ماوراءالنهر و کشّ و سمرقند که عیاشی و کشی و نصر بن صباح و محمد بن وارث و محمد بن نصیر سمرقندی و اینها حضور داشتند.
خوب؛ جریان هشام بن حکم علاوه بر خود او، شخصیتهای اصلی دیگری مانند یونس بن عبدالرحمن، فضل بن شاذان، محمد بن عیسی، علی بن یقطین، جعفر سکّاک، علی بن قتیبه نیشابوری و دیگران را در خود میدید.
جریان هشام بن سالم جوالیقی هم از بزرگانی مانند محمد بن ابی عمیر، عبدالرحمن بن حجاج، یعقوب بن یزید انباری، سلیمان بن جعفر بن یقطین، صفوان بن یحیی، مومن طاق و دیگران تشکیل میشد.
طیف مفضل نیز علاوه بر خودش افرادی مانند محمد بن سنان، نشیط بن صالح، مالک جهنی، علی بن حسان، یونس بن ضبیان، داود بن کثیر رقی، معلی بن خنیس، ابوهاشم جعفری و دیگران را داشت.
طیفی که در قم متاثر از جوالیقی بودند احمد بن محمد بن عیسی اشعری، سعد بن عبدالله اشعری، محمد بن حسن صفار، عبد الله بن جعفر حمیری، ابن ولید، ابن بابویه و دیگران بودند. نیز در قم طیفی که متاثر از مفضل بودند شامل محمد بن اورمه، سهل بن زیاد آدمی، صالح بن ابی حماد، محمد بن خالد، احمد بن محمد بن خالد و دیگران بودند.
این یک تصویر کلی است که جدولش در کتابهای بنده وجود دارد.
اجتهاد: شخصیت محوری در طیف مفضل که به نوعی سبب پیوند کوفه و ری شد و بعدها باعث شد کلینی در ری به این جریان بپیوندد کیست؟
گرامی: در سده سوم هجری، طیفی در ایران بود که از لحاظ جغرافیایی هویتی دوگانه و منتسب به دو مکان داشت؛ قم و ری. شخصیت محوری آنها «احمد بن محمد بن خالد برقی» بود. ادعای من این است که جناب کلینی، تداوم و از آخرین بزرگان این حلقه است. ایشان از لحاظ جریانی، وابسته به حلقه برقی است. طبیعتا و مانند هر جریانی دیگر، این جریان هم از ابتدا تا انتهایش دارای تطوراتی بوده است و کلینی با محمد بن اورمه قمی و برقی تفاوتهایی دارد.
اجتهاد: ممکن است گفته شود شما با این کار جفای در حق کلینی کردهاید و او را در عداد برقی که تساهل در نقل داشته قرار میدهید.
گرامی: ببینید؛ ما قضاوتی در مورد غلو یا تساهل در نقل کسی نداریم. ما از یک جریان تاریخی با توضیحی که در ابتدا عرض کردیم سخن میگوییم. تداوم تاریخی جریان مفضل در ایران و بوم قم و ری تبدیل شد به حلقه احمد بن محمد بن خالد برقی. تاریخ این را میگوید. حال در این طیف ممکن است خیلیها غالی بوده باشند. خیلیها هم غالی نباشند و صرفا متهم بودند.
باز یادآوری میکنیم که مهمترین شاخصه ما برای شناسایی یک جریان، آن حس تمایز هویت اجتماعی است که در برخی گزارشات منعکس شده. مثلا فضل بن شاذان اعلام میکند که من خَلف یونس بن عبدالرحمن و هشام بن حکم هستم. در اینجا یک مفهوم تعلق خاطر جریانی نهفته است. حس تقابل نیز چنین است. مثلا علیه جریان هشام بن حکم ردیهها و مثالب نوشته میشده. این مهمترین شاخصه است. در کنار این، مویداتی هم هست. مانند وجود نگرشها و مناسک متمایز. نیز وجود روابط اجتماعی نزدیک مانند استادی و شاگردی، پدری و فرزندی و روابط خویشاوندی.
اجتهاد: این حلقه احمد بن محمد بن خالد برقی، چگونه حلقهای بوده؟ اساتید موثر در او کیان بودهاند؟
گرامی: تاثیرپذیری برقی، از سنت عراقی مفضلی است که ویژگیاش بحث اتهام به غلو است که جاهایی ممکن است صادق و جاهایی کاذب باشد؛ به آن کاری نداریم. مهمترین استاد حدیثی احمد برقی، پدرش محمد است. این ارتباط اجتماعی و خویشاوندی را شاهدیم. حال اگر اساتید محمد بن خالد برقی را پیگیری کنیم، به محمد بن سنان زاهری میرسیم. او دومین کسی است که محمد بن خالد بیشترین روایاتش را از او نقل کرده است. خوب محمد بن سنان زاهری پس از مفضل، بزرگترین شخصیت این طیف است. علاوه بر این ارتباط، ما در خصوص اتهام غلو و تساهل در نقل میبینیم که برای بسیاری از افراد این حلقه گفته شده و در این عنصر مشترک هستند. برخی از آنها توسط احمد بن محمد بن عیسی از قم اخراج شدهاند. علاوه بر این، گزارشاتی از نجاشی و دیگران هست که حلقهای در اطراف برقی شکل گرفته بوده. نجاشی در احوال احمد بن اسماعیل بن عبد الله آورده او اهل قم و از شاگردان و متأدبان احمد بن محمد برقی بوده و از کاتبان برقی نیز بوده. درباره همه افراد چنین گزارشاتی که حاکی از حلقه اطراف باشد وجود ندارد. چنین تصریحی در مورد برقی داریم.
درباره ارتباط قم و ری و وضعیت جغرافیایی آن سامان هم میبینیم که عمده افراد این طیف، نوعی رفت و آمد میان این دو منطقه دارند. از یک سو قم به عنوان یک مرکز آتوریته حدیثی و از سویی ری که همین آتوریته را دارد ولی با درجهای کمتر. شواهد زیادی برای این مطلب داریم. مثلا برای عبد الرحمن بن ابی حماد، گفته شده ایشان اصالتا کوفی بوده و به قم هجرت کرده و سکنی گزیده. در این گزارش آمده «و هو صاحب دار احمد بن ابی عبدالله البرقی»؛ همین برقی صاحب محاسن که در موردش صحبت میکنیم. حال یا صاحب خانه آن خانه بوده و یا اینکه برقی خانه را از او خریده. در هر حالت، این اشاره حاکی از نوعی ارتباط اجتماعی بین آنهاست. اتفاقا رمی به غلو هم شده. از کوفه هم آمده. نکته مهم دیگر این است که برقی به ری رفته یا اینکه آنجا تبعید شده؟ این گزارش نشان داد که خانهای هم در قم داشته.
اجتهاد: چه افراد شاخصی در حلقه احمد بن محمد بن خالد بودهاند؟
گرامی: مهمترینشان محمد بن اورمه قمی است که مشهور است رمی به غلو شده. او از یک سنت عراقی مفضلی متاثر بوده. مهمترین استاد وی، علی بن حسان هاشمی بوده که گفتیم از شخصیتهای طیف مفضل است. عموی علی بن حسان هم عبد الرحمن بن کثیر است که منتسب به طیف مفضل است.
باز شخصیت دیگر که با این جریان پیوستگی دارد، سهل بن زیاد آدمی است. کلینی از سهل بن زیاد آدمی نقلهای بسیار فراوان دارد. اما صدوق و طوسی روی هم رفته تنها ۶۰۰ نقل از او دارند. اگر این را در کنار اقدامات احمد بن محمد بن عیسی در ماجرای اخراج بگذاریم، نتیجه میگیریم کلینی با سهل نزدیک و با احمد اشعری فاصله داشته و صدوق و طوسی متفاوت از کلینی میاندیشیدهاند.
شخصیت دیگر، صالح بن ابی حماد رازی است. فضل بن شاذان در یادکردش از اهل ری، وقتی از سهل بن زیاد نام میبرد و نهچندان به خوبی از او یاد میکند، نام صالح را نیز میآورد؛ ولی میگوید او انسان صالحی است. نجاشی احادیث او را منکر دانسته. پس فضل بن شاذان صالح را در ردیف سهل میداند ولی استثنائش میکند.
باز شخصیت دیگری که در او سویه رادیکال طیف مفضل دیده میشود، ابو سمینه هست که مشهور به فساد مذهب بوده. از کوفه به قم آمده. مدتی هم در خانه احمد بن محمد بن عیسی بوده؛ ولی بعدا توسط او از قم اخراج میشود.
شخصیت دیگر سلمه بن خطّاب است. او در یکی از روستاهای ری ساکن بوده و به ضعف حدیث در دیدگاه ابن غضایری شناخته شده.
شخصیت دیگر محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری است. گزارشی است که به دنبال کتب برقی و جویای نسخهها بوده و البته کتب برقی را نیافته. شاید این مطلب، دال بر گرایش او به حلقه برقی باشد.
شخصیت دیگر، حسین بن یزید نوفلی است که گفته شده کوفی بوده و ساکن ری شده و همان جا از دنیا رفته. او نیز از سوی اصحاب قم متهم به غلو شده.
شخصیت دیگری است به نام محمد بن احمد بن محمد بن سنان نوه محمد بن سنان که احتمالا وابسته به همین حلقه است. او هم اصالتا کوفی و ساکن ری و ناقل از جدّش بوده.
من فکر میکنم کلینی به این جریان برقیها نزدیک است. مشهور است که کلینی دو سال آخر عمرش به بغداد رفته. اما پژوهشگرانی مانند نیومن گفتهاند او در ۲۰ سال آخر عمرش در بغداد بوده و کتابت کافی در بیست سال را به ماجرای سکونت در بغداد ربط میدهد که خیلی صحیح به نظر نمیرسد و اگر هم صحیح باشد، تبار جریان حدیثی کلینی از همان حلقه قم و ری است.
اجتهاد: با وجود پیوستگی کلینی به جریان مفضل و متهمان به غلو، چرا دامن کلینی به این اتهامات آلوده نشد؟
گرامی: نجاشی، کلینی را بزرگ امامیه ری در زمان خودش توصیف کرده. گویا بعد از برقی برجستهترین شخصیت حدیثی ری را باید کلینی بدانیم. واقعیت این است که ما اطلاعات صریح و گسترده ای حول تعلق جریانی کلینی نداریم. اما با این تصویری که ارائه دادیم، به نظر میرسد کلینی از حلقه برقی و نزدیک به مفضل است. او سعی کرد مسائل حاشیهای را کنار بگذارد و به همین دلیل مورد مدح بوده؛ اما این سبب نمی شود تبار جریانیاش را فراموش کنیم.
این پیشنهاد من است. حتی اگر بگوییم این شواهد کافی نیست، باز از شواهد سایر ادعاهای مطرح شده در جریان شناسی کلینی بیشتر و متقنتر است. به تعبیر دیگر، اگر ما نتوانیم تعلق جریانی کلینی را اینگونه تبیین کنیم، شاید به هیچ شکل دیگری نتوانیم تبیین کنیم.