در رابطه با این موضوع در سطح واقع نه به صورت ایدهآل، باید گفت که در عالم فرض منافاتی ندارد که طلبهای هم تحصیل کند و هم در کنار آن به کاری اشتغال داشته باشد اما عملا تجربه نشان داده که درس خواندن و کار کردن باهم جمع نمیشود.
اختصاصی شبکه اجتهاد: آیا طلبگی یک شغل است یا یک شان و جایگاه؟ در زمان حضرات معصومین اصحابی که در اطراف ایشان بودند چگونه معاش خود را تامین میکردند؟ اگر وابستگی حوزه به حکومتها مذموم است آیا این وابستگی به مردم باعث عرفزدگی در حوزه و علمای حوزه نخواهد شد؟ راهکارهای درست و عملی برای رفع نیازهای معیشتی و اقتصادی طلاب چیست؟ برخی قائلند که طلاب به هیچ وجه نباید به سراغ مسائل اقتصادی بروند. برخی دیگر اما معتقدند که تحصیل در کنار فعالیتهای اقتصادی برای طلاب میتواند مفید باشد. همه این سوالات به همراه سوالاتی دیگر جز دغدغههای دیروز و امروز و شاید فردای حوزههای علمیه باشد. به همین منظور به سراغ استاد سید محمدعلی ایازی، دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات رفتیم. ایشان معتقد است طلبگی یعنی درس خواندن و تحقیق کردن و دانشجوی این رشته بودن. به باور استاد دانشگاه مفید قم، درس خواندن و کار کردن، قابل جمع نیست.
اجتهاد: چرا در زمان امامان، شغلی به نام «طلبگی» وجود نداشت و معاش اصحاب همگی از طریق کار و اموری غیر از وجوهات تأمین میشد؟
ایازی: مطلب اول این است که افراد یا گروهی کارشان این باشد که در یک رشتهای تحققیق کنند و در آمد و ارتزاقشان از آن باشد و وابستگی به جایی نداشته باشند. این مطلب را میخواهیم مورد بحث قرار دهیم. مثلا فرض کنید در گذشته دانشجوهایی بودند که علیرغم پرداختن به امر تحصیل، به کسب معاش و زندگی خود میپرداختند یا اینکه اصلا برایشان هزینهای نداشته باشد یا گاهی یک دستگاهی یا تشکیلاتی وجود دارد که دانشجویان را بورسیه کند و امکانات برایشان مهیا کند.
در نظام دینی مانند هر تشکیلات دیگری اگر امکان داشت معاش او از طریق دیگری تامین شود ولی به شرط این که به یک تخصصی بپردازد که مربوط به همین رشته باشد و نامرتبط و مغایر با تحصیلات او نباشد، یعنی در فرضی که بتواند کار کند و تامین معاش کند و این کار میسر شود، تردیدی نیست که جایز است اما این روش همیشه امکان پذیر نیست یا برای همه افراد امکان پذیر نیست. یا مثلا ممکن است کسانی باشند که پدر و مادرشان در آن ابتدای زندگیشان پشتوانه آنها باشد مانند دوران دانشجویی. اما بعضی از دانشجویان هستند که چون پدر و مادرشان قدرت تامین هزینههای معاش آنها را ندارند مجبورند به اشتغال روی بیاورند اما اینگونه افراد وقتی که به سمت و سوی اشتغال میروند عملا با مشکلات عدیدهای مواجه میشوند از جمله اینکه از تحصیل باز میمانند یا آن طور که باید به صورت جدی تحصیل کنند این امر محقق نمیشود چون باید اول معاششان تامین شود تا در مرحله بعد بتوانند تحصیل کنند.
طلبگی یعنی درس خواندن و تحقیق کردن و دانشجوی این رشته بودن. از لحاظ تئوری و در عالم فرض منافاتی ندارد اما عملا تجربه نشان داده که درس خواندن و کار کردن باهم جمع نمیشود. درس خواندن هم به معنی صرفا درس خواندن نیست بلکه تحقیق کردن را هم شامل میشود و حتی گاهی در روز باید ۱۰ الی ۱۵ ساعت برای تحقیق وقت گذاشت. فرضا اگر زندگی خانوادگی هم داشته باشد و بخواهد تحقیق هم کند این فرد به سختی میتواند درس بخواند. ولی اگر تحقیق کند میتواند آن را تبدیل به یک کنفرانسی کند که عنوان علمی دارد و همچنین میتواند زمینه اقتصاد را برایشان محیا کند که این در سایه دین اتفاق میافتد. البته گاهی هم پیش میآید که شکل افراطی پیدا میکند که فرضا طلبهای از اول تا آخر عمر صرفا تحصیل کند و تا چهل سال یا بیشتر به تحصیل بپردازد و هیچ عملی دیگر را انجام ندهد. این شکل هم مورد قبول نیست بلکه شکل قابل قبول این فرض، جایی است که دایرهاش محدود باشد و فرد چند سالی به امر تحصیل بپردازد و سپس وارد یک تخصصی شود و به کاری مشغول شود.
در زمان ائمه معصومین (ع)، اصحاب به عنوان شغل دوم، در خدمت معصوم بودند و امر معاششان از طریق دیگر تامین میشد و این طور نبود که معصومین یک دستگاهی داشته باشند برای تعلیم و تعلم، به این شکل که امروزه در سطح مراجع میبینیم که درس و شهریهای میدهند. مثلا در زمان معصومین (ع)، زراره یا محمد بن مسلم زندگی روزمره خود را انجام میدادند و در روزهایی هم میآمدند خدمت امام میرسیدند و سوالاتشان را میپرسیدند و یادداشت میکردند و به دیگران میدادند و کار اولیهشان این نبوده بلکه به عنوان شغل دوم بوده و به مرور زمان تغییر کرده و رسیده به عالمانی که امر جمعآوری احادیث را بر عهده داشتند یا به عنوان قاضی یا غیره. اما در دوره صفوی رشد بیشتری داشته مانند علامه مجلسی یا دیگر علما. ولی بعد از انقلاب شکل جدیدی به خود گرفت.
اجتهاد: آیا وابستگی حوزهها به وجوهات مردمی، موجب لزوم رعایت نظر عرف در فتاوا در طول تاریخ نگردیده است؟
ایازی: شهید مطهری تحت عنوان مقالهای که در آن مشکلاتی که در حوزه وجود دارد را ذکر میکند، یکی از آفتهایی که متوجه حوزه است را مساله وابستگی حوزه به مردم که منجر به یک نوع عوامزدگی میشود مطرح میکند. شهید مطهری به عنوان راهکار ذکر میکند که حوزه نباید به صورت گسترده، وابسته به وجوهات باشد که عملا استقلال فکری و استمرار تحقیق را دچار آفت میکند.
اما آن طرف قضیه هم است. اگر به عرف وابسته نباشد این سوال پیش میآید که باید به کجا وابسته باشد؟ دو فرض دارد اول: فرض اینکه به حکومتها وابسته باشد، آن چنان که در اهل سنت در تاریخ حیات علمایشان است. تقریباً بعد از انقلاب هم یک عده از مراجع تقلید وقت مانند آیتالله گلپایگانی یا مرحوم امام، در طی یک سخنرانی صحبتی کردند و به این مطلب پرداختند. دوم، اینکه به عرف مردم وابسته باشد.
این یک طرف قضیه است. اگر حوزه وابسته به حکومت باشد و از مردم دور شود و وابستگی به مردم کم شود باعث فاصله گرفتن علما از مردم میشود. علت این امر چنین است که وقتی علما نیازی به مردم ندارند در نتیجه خواستهها و مشکلات کمتر توجه میشود. یک خاطره از حضرت آیتالله سیستانی ذکر کنیم تا اهمیت بحث برای مخاطب روشن شود. محضر ایشان بودیم از بنده پرسیدند به نظر شما حوزه نجف زمانی که از بین رفت، عاملش صدام بود یا عوامل دیگر. خود ایشان با تاملی فرمودند: صدام حوزه را نمیتوانست نابود کند اما حوزویان از مردم فاصله گرفتند و به راحتی صدام توانست حوزه را نابود کند و عدهای را به شهادت برساند اگر واقعاً حوزه مردمی بود باید مردم در کل عراق اعتراض میکردند و مانع میشدند از این امر. اما وقتی مردم علما را احساس نمیکردند و بودنشان یا نبودن شان فرقی برای مردم نمیکرد بنابراین حکومت هر کاری که میتواند انجام میدهد، میتواند کم کند، زیاد کند، علما را از بین ببرد، تمام این موارد امکان پذیر است. این یک اشکال.
و اما اشکال دوم اینکه اگر به مردم وابسته نباشد، در درون خودشان زمینههای یک نمونه انحراف از مردم به وجود میآید. این یک طرف، و از طرف دیگر اگر وابسته به حکومت باشد، چون حکومتها یک قرائت رسمی دارند و به نظرشان آن تفسیری که خودشان از دین دارند را علما باید عقیده داشته باشند و عمل کنند و به رسمیت بشمارند، عملاً تحقیقات، سمت و سوی حکومتی پیدا میکند که این یک آفت است.
نظر دیگر این است که حوزه نه به حکومت وابسته باشد و نه به مردم، بلکه حوزه کارگاههای تولیدی بسازد و فعالیتهای اقتصادی انجام بدهد. این نظر شبیه آن چیزی است که در غرب، کلیساها انجام میدادند که بخش عمدهای از درآمد خودشان را از طریق ثروت و امکانات بدست میآوردند. اشکال به این نظریه این طور است که حوزهها از مردم فاصله میگیرند و همان اشکال قبل پیش میآید و اگر حکومت نخواهد که این دستگاه شکل بگیرد و ادامه داشته باشد خیلی راحت میتواند این را از بین ببرد یا آن را محدود کند. طلاب و روحانیون باید به مردم وابسته باشند منتها فقها و علمای ما باید عقلانیت جامعه را طوری گسترش دهند و طبقات را طوری شکل دهند که عوام در حوزه ها دخالت نکنند تا باعث شود که چنین نقصی در حوزه به وجود بیاید.
اجتهاد: نظر مرحوم مطهری در رابطه با ایجاد سازمان جذب و صرف وجوهات زیر نظر شورای مراجع را چگونه ارزیابی می کنید؟
ایازی: با توجه به سوال قبل که پاسخ دادیم، اصل اولی باید در حوزه و علما این باشد که وجود و بقایشان مستقل از حکومتها باشد و استقلالشان حفظ شود و به مردم نزدیک باشند و این طور نباشد که بین ایشان و مردم شکاف ایجاد شود که اگر این بوجود آید برای حوزه آفت خواهد بود.
یک سری موسسات محدودی هم ایجاد شود، که این منافاتی با استقلال ندارد و اثر معکوس دارد و باعث امنیت اقتصادی فراگیر در سطح حوزه خواهد داشت، همانطور که در نظامهای دنیا یک نوع امنیت اقتصادی به وجود آمده که به سادگی امنیت اقتصادی از بین نمیرود و این نوع دست اندازیها از ناحیه حکومتها رخ نمیدهد مانند کشورهای غربی که کارخانجات و موسسات، امنیت اقتصادی دارند.