شیخ انصاری ابتدا ساختار مباحث و شبکه مسائل را ترسیم میکند. این ساختار را بر اساس محل نزاع میچیند نه اقوال. ابتدا عنوان مسئله را ذکر میکند و نظرات در آن را مطرح میکند. سپس مقام و مسئله را میچیند که تفکیک بین مسائل جزئی و صورتبندی و پیکربندی مسئله رخ دهد. سپس محل نزاع را در هر مسئله توضیح میدهد. سپس اقوال را ذکر میکند و بعد ادله هر قول و نقد آن را مطرح میکند. سپس نظریه مختار را مطرح و در مرحله پایانی رد اشکالات و تجمیع شواهد را انجام میدهد. یکی از ابداعات مرحوم شیخ تأسیس اصل است که هم در رسائل و هم در مکاسب این کار را میکند که اگر حکم کشف نشد به آن مراجعه شود.
اختصاصی شبکه اجتهاد: نشست علمی «روش شناسی اجتهاد شیخ انصاری» با ارائه حجتالاسلام والمسلمین مجتبی الهی خراسانی استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه مشهد با حضور طلاب و فقهپژوهان در مدرسه علمیه آیتالله خویی مشهد برگزار شد.
امتداد روش اجتهادی شیخ انصاری در دوران کنونی، رویکرد شیخ انصاری به منابع فقاهت و اجتهاد، شیوه استناد شیخ انصاری به منابع فقاهت و فرآیند و مراحل حل مسائل فقهی و اصولی (اجتهاد) نزد شیخ انصاری؛ از جمله محورهایی بود که رئیس میز تخصصی توسعه و توانمندسازی علوم اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی به تبیین آن پرداخت. در ادامه تقریر علی محدث اردبیلی (دانشپژوهان حوزه علمیه مشهد) را از این نشست علمی میخوانیم.
روش اجتهادی چیست؟
روش، یا همان متد (method) در زبان انگلیسی و منهج در زبان عربی در مباحث علمی چند معنا دارد.
۱- رویکرد و نگاه به منابع معرفت
گاهی منظور از روش، منابعی است که یک علم برای معرفت و تولید علم معتبر میداند. منابع معرفت متنوع است و همه علوم و اشخاص همه را معتبر نمیدانند و یا برخی را مهمتر میدانند.
عقل به معنای عقل برهانی، عقل اخلاقی (حسن و قبح)، عقل اجتماعی و جمعی (سیره عقلا) و … هر کدام در علمی معتبرند و در دیگری معتبر نیست. مثال برخی علوم فقط عقل برهانی را معتبر میدانند مانند فلسفه که در روش علم فلسفه عقل جمعی معتبر نیست.
طبق این اصطلاح روش علوم، به روش عقلی شهودی نقلی و غیره تقسیم میشوند. بنابراین معنا از روش، روش اجتهاد شیخ انصاری یعنی منابع مورد تأیید شیخ انصاری برای اجتهاد.
۲ –شیوه استناد به منابع و ارجاع به آن
اصطلاح دوم در روش، شیوه استناد به منابع است. مثال اگر عقل معتبر است چگونه گزارههای عقلی کشف شود. یا اگر سنت معتبر است چگونه سنت را کشف کنیم؟ آیا فقط خبر متواتر سنت را کشف میکند یا خبر واحد هم در این زمینه معتبر است؟ و یا مثال در سایر علوم، گاهی گفته میشود تجربه بهعنوان یک منبع معتبر است؛ اما یک علم میگوید تجربه با آزمایش ثابت میشود، دیگری میگوید گذشت زمان معتبر است.
یا در روش عقلی برخی میگویند باید استدلال به بدیهیات و مبانی موضوعه بازگردد. اما برخی عدم تناقض را کافی میدانند که از اختلاف، به انسجام گرایی و مبنا گرایی تعبیر میشود. یا در فرق اسلامی سنت نبوی را معتبر میدانند. اما در اثبات آن اختلاف است. ما میگوییم اثبات آن با روایت و خبر ممکن است، اما دیگران میگویند یکی از راههای اثبات سنت قیاس است.
و یا در اصول گفته میشود یک شیوه برای کشف سنت اجماع است به خاطر قاعده لطف. اخباریین میگویند خیر، اجماع نمیتواند کاشف سنت واقع شود. در همه این موارد اصطلاح روش به معنای شیوه استناد به منابع به کار میرود.
طبق این اصطلاح، روش اجتهاد شیخ انصاری به معنای روش کشف منابع است.
۳- مراحل، گامها و فرآیند حل مسئله
روش تحقیق به همین معنا است. اگر بخواهیم مسئلهای را در پزشکی حل کنیم، روشی دارد. در فقه نیز چنین است. روش اول این است که به سراغ کتاب برویم و بعد مخصصات را از سنت پیدا کنیم، روش دیگر این است که به سنت مراجعه کنیم و بعد به کتاب مراجعه کنیم. این مطلب، البته ربطی به نوشتن مقاله و کتاب ندارد چرا که آن، روش تحقیق نیست بلکه روش ارائه تحقیق است. تحقیقات بزرگان عصرهای قبل مورد توجه محققین قرار میگیرد با این که اسلوب و آداب نگارش جدید را رعایت نمیکردند. چرا که روش تحقیق و حل مسئله را بلد بودند و لو روش ارائه آنها متفاوت بوده است.
طبق این اصطلاح روش اجتهادی شیخ، یعنی روش حل مسئله توسط ایشان.
دوران کنونی، امتداد روش اجتهادی شیخ انصاری
آنقدر روش مهم است که مکاتب علمی عمدتاً بر اساس روش از هم جدا شدهاند. فیزیک نیوتونی و فیزیک کوانتوم عمدتاً از حیث روش با یکدیگر متفاوت شدهاند. حتی برخی قائلاند علوم را با روش باید از هم جدا ساخت و الا خلط رخ میدهد. یک گل را در ادبیات و فیزیک و زیست توصیف میکنند ولی هر کدام روش خود را دارند. ادیب در راستای ادبیات و روش و رویکرد و شیوه استناد مناسب با ادبیات توصیف میکند و بقیه نیز طبق روش خود. در فقه و اصول نیز مذاهب و مکاتب عمدتاً با روش از هم جدا میشوند. همه فیالجمله منابع را قبول دارند و اختلافشان در ورود و خروج و طریقه استناد است. شیعه میگوید ما اجماع را منبع مستقل نمیدانیم. شیخ انصاری در رسائل میگوید «الاجماع هو الاصل لهم و هم الاصل له»، آنها نیاز به این دلیل مستقل دارند تا بتوانند اتفاقات صدر اسلام را توجیه کنند. همچنین است رأی و استحسان که شیعه آن را قبول ندارد.
مشکل ما با اخباریین این است که نمیدانند اجتهاد را در چه نقطهای قبول داریم و در چه نقطهای خیر. خیال میکنند اجتهاد را در کنار سنت و عقل قبول داریم در حالی که اجتهاد بهعنوان منبع یا حتی شیوه استناد به منابع را قبول ندارند که استحسان مالکیه این است. شیعه مراحلی را برای حل مسئله طی میکند که نام آن اجتهاد است. پس مهم است که بدانیم روش اجتهادی شیعه چیست و هم بین سه معنای روش اجتهاد، تفریق بگذاریم. مثلاً خبر واحد را منبع نمیدانیم بلکه شیوه کشف سنت است. لذا کنار خبر واحد قرار نمیگیرد، بلکه باید کنار شهور قرار گیرد که شیوه کشف و روش استناد به کتاب و سنت است که مرحوم شیخ هم این دو را کنار هم قرار داده است.
مذاهب اصلی اسلامی پنج مذهب است و چند مذهب حاشیهای نیز وجود دارند مانند ظاهریه (که بسیاری از حرفهای فقهاء شیعه در رد قیاس و استحسان در این مذهب قبال کار شده است)، زیدیه، اباضیه و سلفیه که همه بر اساس روش از هم جدا میشوند. باز در خود مذاهب هم چنین است. عمدتاً مکاتب مختلف در شیعه مثل محدثین متکلمین و مجتهدین، اخباریین (که از قرن یازده به وجود آمد و با روش متکلمین و مجتهدین سابق خود متفاوت است)، به علت تفاوت بین اصل منابع نیست بلکه به علت شیوه کشف است. حتی اخباریین هم عقل را معتبر میدانند اما شیوه کشف آن را قبول ندارند و مسائل اصولی را ظنی میدانند.
کل آنچه در این ۲۰۰ سال گذشته است، بر اساس روش اجتهادی شیخ انصاری است. اسم دوره ما عصر شیخ انصاری است. انسانهای بزرگ، تاریخ را به دو قسمت قبل و بعد از خود تقسیم میکنند و شیخ انصاری این کار را کرده است، لذا اغلب کتابهای تاریخ فقه و اصول این دوره را «عصر شیخ انصاری» مینامند. ممکن است در این دوره مکاتب زیر مجموعهای باشد اما کلیت آن تفاوتی نکرده است و روشهای پایهگذاری شده توسط شیخ در آن ابعاد سهگانه تا عصر ما تفاوتی نکرده و کلیات آن باقی مانده است.
آیتالله شبیری زنجانی فرمودند بعد از شیخ انصاری اوجی اتفاق نیفتاده است اگر نگوییم تنزلهایی رخداده است. لذا باید خصوصیات این دوره را بدانیم. در یک دوره فقها محدث بودهاند و کار فقاهتیشان دریافت روایات فقهانی و تعلم روش فقاهتی از اهلبیت (ع) و تطبیق آن بر قضایای خارجی بوده است. بعد از اینها و بعد از عصر غیبت صغری نص کافی نبود و قواعد و عموماتی لازم بود. کلیات را قاعده و فروع را حکم شرعی نامیدند. آغاز و اوج آن با شیخ طوسی است. شیخ طوسی، شیخ الطائفه الامامیه است. بعد به علامه حلی و دوره جبل عامل میرسد که به نقطه اوج میرسد و بعد از آن در واکنش به آن اخباریگری پدید آمد. در عصر وحید بهبهانی، سعی بر آرام کردن قضایا شد و وی در مقابل اخباری گری ایستاد و از طرفی مقابل عقلگرایی افراطی جبل عاملی ایستاد.
حضرت آیتالله خامنهای تعبیری دارند که ضرب دست وحید چهارصد سال حوزه نجف را راه برد و شیخ انصاری نسل سوم از شاگردان وحید بهبهانی است و همان کاری را با مبانی او کرد که وحید بهبهانی با مبانی شیخ طوسی انجام داد. اگر شیخ انصاری این کار را نمیکرد احتمال بازگشت افراط و تفریطهای قبل از وحید بهبهانی وجود داشت. به لحاظ نظری، شیخ انصاری اخباری گری را تمام نمود و سنگقبر اخباریگری را گذاشت و دیگر حرف جدیدی از اخباریگری وجود ندارد.
کتاب تاریخ فقه و فقها در صد صفحه آخر، تاریخچه فقه و اصول است و اسم نظریات ابتکاری شیخ را در یک صفحه آورده است. مقدمه معالم الجدیده شهید سید محمدباقر صدر هم جایگاه شیخ را بهخوبی توضیح داده است.
رسائل و مکاسب، خروجی آخرین نظریات اجتهادی بنیانگذاری دوره معاصر اصول و فقه است. کار کردن در اصول فقه بدون رسائل نمیشود، مگر این که به دوره قبل از شیخ و مکتب حله برگردید. بله میتوان نسبت به نظریات مرحوم شیخ، اضافه و کم کرد و کفت اجتهاد انتخاب بین آراء است و همین برای اجتهاد کافی است. اما سقف اجتهاد نیست، کف اجتهاد هست. اقتضای این دو کتاب هم این است که با ساده اندیشی خوانده نشوند. آراء شیخ مثل آراء بقیه نیست. در هر صفحه آن دهها مطلب است. در میان حقوقدانان نیز نظرات شیعه از مکاسب برداشته میشود.
رویکرد شیخ انصاری به منابع فقاهت و اجتهاد
نگاه شیخ انصاری به منابع فقه و اجتهاد چیست و چه ترتیب و تناسبی بینشان قائل است؟ ایشان هم قائل به حجیت کتاب است و هم سنت و هم عقل و تمام. فقط این سه را قبول دارد و اجماع را منبع نمیداند و میگوید اجماع فقط به درد کشف سنت میخورد و این مطلب را تحلیل و طبقهبندی نموده است.
ایشان در بحث کتاب معتقد است، آیات کتاب در فقه قابل کشف و استدلال است حتی اگر روایتی در موردش نباشد (برخلاف اخباریین که ظهورات کتاب را کافی نمیدانند و لذا در واقع کتاب، جزو منابع استناد آنها نیست چرا که آن را فقط در صورت انضمام سنت حجت میدانند.)
شیخ در مقابلِ برخی علمای حتی اصولی که شاید رسوبات اخباری در آنها رسوخ کرده است، با این تفکر که کتاب به تنهایی مورد نیاز نیست و روایات در همه موارد وجود دارد، مبارزه میکند و میگوید عمومات بسیاری در قرآن هست که دهها حکم از آنها استفاده میشود و در روایات چنین عموماتی نیست و لذا قرآن نقش جدی در استنباطات فقهی دارد.
در باب سنت ایشان مثل همه فقها شیعه سنت نبوی و اهلبیت (ع) را مؤثر در استنباط میداند و حتی قضایای شخصیه اهلبیت (ع) را حجت میداند و لو دلالت آن کمتر از مواردی باشد که آنها در مقام تشریعاند و حداقل جواز و اباحه را میرساند. هم چنین سنت مخالف کتاب وجود ندارد و در صورتی که روایتی چنین باشد نمیتواند کاشف از سنت باشد. اجماع نیز منبع نیست و البته گاهی ممکن است اجماعات کاشف از نظر امام باشد اما در زمان ما بهراحتی قابل دسترسی نیست و عملاً کارایی ندارد.
در باب عقل شیخ میگوید هم عقل برهانی و هم عقل بدیهی و هم نظری و هم عقل جمعی و سیره عقلا حجت است. ایشان لوازم کلام را که واسطهاش عقل بدیهی است حجت میدانند.
شیوه استناد شیخ انصاری به منابع فقاهت
شیخ انصاری در باب استناد به کتاب، ظهورات و واضحات آیات را از راههای کشف احکام الهی میداند. بیان روایات هم یکی از راههای کشف حکم قرآن است. لذا در مقابل اخباریین که کتاب را حجت اما ظهورات را کاشف از آن نمیدانند میایستد و ادله آنها را رد میکند. آقای علی راد مقالهای با نام «روش تفسیری شیخ انصاری» نوشته که خوب است مراجعه شود.
مرحوم شیخ خود کتاب را ضابطی برای فهم کشف صحیح از سنت میداند. خبر متواتر را کاشف از سنت میداند. خبر ثقه را کاشف از سنت میداند، اما تا وقتی که با ظهورات کتاب و قطعیات عقلی تخالف نداشته باشد و الا میفهمیم حکایتگر سنت واقعی نیست. سنت حاکیه خبر است و سنت محکیه واقع سنت است. خبر سنت نیست و کاشف از سنت است و اگر اسمش را سنت میگذاریم در واقع تسامح است و در واقع حاکی از سنت است.
شیخ روش دیگر کشف سنت را اجماع میداند بهشرط یقینی بودن آن، اما در روزگار ما تحصیل آن بعید است چرا که دسترسی به آراء مشکل است. ایشان با دقت تفاوت بین اجماع عدم الخلاف و عدم القول بالفصل را تحلیل میکند. سپس اجماع منقول را نوعی خبر ثقه میداند که اجماع را نقل میکند منتهی میگوید باید مبنای مدعی اجماع را بدانیم و آن را قبول کنیم و اگر مبنای شیخ طوسی لطف بوده و ما آن را قبول نداشته باشیم، اجماع منقول توسط شیخ مورد قبول ما نیست. لذا در نظر شیخ اجماع اعتباری ندارد و اگر جایی ذکر شده عملاً کارایی برای استنباط نداشته و ادله دیگر را هم ذکر کردهاند.
در نظر ایشان کشف سیره متشرعه نیز مشکل است. عملاً استفاده شیخ از سیره متشرعه بهاندازه سیره عقلا نیست، چرا که کشف این که از سر تدین سیرهای رواج پیدا کرده سخت است. مانند سیره متشرعه بر ریش گذاشتن و بد دانستن تراشیدن ریش که ناشی از تدینشان بوده است. ایشان سیره عقلا را بهشرط سکوت معصومین (ع) در جایی که اظهار ممکن بوده است کاشف از حجت میداند. البته میگوید اگر سنت با اجماع یا سیره کشف شد، اطلاق و عموم ندارد و هرجا شک شود نمیتوان به اطلاق تمسک کرد. در ادله لبی، بهقدر متیقن اکتفا میشود.
در باب استناد به عقل میگوید روش صحیح، ادعای بداهت یا برهان قطعی عقلی، یا حسن و قبح است. اما میگویند عملاً دو بنبست برای استفاده از دلیل عقل وجود دارد. دلیل عقل یا خودش حکم را میگوید که در عقل عملی است و حسن و قبح را میگوید. در این مورد کاربرد خاصی ندارد چرا که در کنار این حکم صدها روایت در جزئیات آن داریم. لذا کاربردی ندارد. یا مالک را کشف میکند و حکم کشف میشود ولی یقین به مالک بهراحتی پیدا نمیشود و عللی که اهل سنت درست کردهاند ظنی است و قطعی نیست. لذا شیخ به تعبیر بزرگان عقل را در فقه تحویل نمیگیرد مگر سیره عقلا.
فیلسوفانی مثل امام و شهید صدر هم نظرشان همین است. لذا این مبنا از کم بودن اطلاع شیخ از فلسفه ناشی نمیشود. برخی بزرگان معاصر سراغ راههایی برای کشف ملاکات رفتهاند. شیخ انصاری کار بزرگی کرده است و گفته است قضایای عقلی تنها در صورت قطعی بودن حجت است. اگر یقین نباشد عقل حکمی نمیکند. لذا قیاس عقلی نیست. در منطق کسی تشبیه را معتبر نمیداند و قیاس همان است. در فلسفه هم تا بهیقین نرسد کسی حجت نمیداند و عقلگراتر از منطقی و فیلسوف وجود ندارد. نکته بعد این است که یقین حجت است و قید بردار نیست. لذا کم لطفی است که بگوییم شیخ انصاری به عقل اعتنا ندارد. وقتی شیخ انصاری حجیت قطع را بدون قید قبول میکند، کلام کسانی که حجیت یقین و قطع را تخصیص زدهاند رد نموده است.
چون شیخ انصاری بهیقین اهمیت میدهد و ظن را فینفسه حجت نمیداند، میگوید گاهی با یک دلیل قطع حاصل نمیشود و باید ادله متعدد باشد تا یقین حاصل شود. مثلاً اجماع و خبر و … باشد تا یقین حاصل شود. مسلک شیخ تجمیع قرائن است نه استقلال منابع. لذا این که گفته شود یکی از ادله شیخ انصاف است که بارها آن را مطرح میکنند، خلاف انصاف است! مسلک شیخ تجمیع قرائن است لذا اجماع را فینفسه یقین آور نمیداند اما اگر با چند قرینه ترکیب شود ممکن است یقین آور و حجت شود. لذا اگر خبری سندش دچار مشکل بود آن را رها نمیکنیم تا قرائن و شواهد دیگر را هم کنارش بچینیم و ترکیب کنیم تا شاید به قطع برسیم. این خلاف مبنای مرحوم آیتالله خویی است. مرحوم خویی جمع صد لا حجت را هم حجت نمیداند. اما شیخ میگوید هر لا حجتی یعنی کافی نیست برای حجیت. لذا هر کدام ده درصد کشف میکنند و ممکن است ما را به نزدیک صد درصد و قطع و اطمینان برسانند. شهید صدر این مطلب را در دفاع از شیخ و نقد مرحوم آیتالله خویی در بحث خبر متواتر مطرح نموده و حساب احتمالات و فرمول ریاضی آن را مطرح نموده است.
شیخ انصاری روایت را در صورتی حجت میداند که مخالف کتاب نباشد اما این تخالف را معنا نموده است و اقسام آن را مطرح نموده است. لذا فرموده است تعارض غیرمستقر نیز وجود دارد، مانند عموم و خصوص و غیره.
یکی از نکات مهم که در روش شیخ مؤثر بوده این است که ملاحظه میکند هر دلیلی ما را به ظن اطمینان یا یقین رسانده است. مراتب علم را دقت میکند و رتبه هر کدام را رعایت میکند.
نکته بعد این است که شیخ کتابخانه بزرگی نداشته است و بسیاری از اقوال را از مفتاح الکرامه یا تذکره علامه دیده و دقت کرده و تفاوت گذاشته است بین آن اقوالی که خودش دیده است و اقوالی که از جای دیگری نقل نموده؛ لذا فرموده و المحکی عن العلامه و المحکی عن الشیخ و … . اثر این مطلب در روش این است که وقتی در کلمات فقها و اصولیین این قدر دقت میکنید در اخبار و نظرات اهلبیت (ع) بیشتر دقت میکنید. نه مثل برخی اخباریین که گاهی هر روایتی را به اهلبیت (ع) نسبت میدهند و مخالفت با آن را مخالفت با اهلبیت (ع) میدانند.
فرآیند و مراحل حل مسائل فقهی و اصولی (اجتهاد) نزد شیخ انصاری
شیخ انصاری ابتدا ساختار مباحث و شبکه مسائل را ترسیم میکند که خود این مطلب نصف کار است. همه اصولیان بعد هم از همین روش تبعیت کردهاند. این ساختار را بر اساس محل نزاع میچیند نه اقوال.
ابتدا عنوان مسئله را ذکر میکند و نظرات در آن را مطرح میکند. سپس مقام و مسئله را میچیند که تفکیک بین مسائل جزئی و صورتبندی و پیکربندی مسئله رخ دهد. سپس محل نزاع را در هر مسئله توضیح میدهد. سپس اقوال را ذکر میکند و بعد ادله هر قول و نقد آن را مطرح میکند. سپس نظریه مختار را مطرح و در مرحله بعد رد اشکالات و تجمیع شواهد را انجام میدهد.
در این مسیر چند کار مهم هم انجام میدهد. اولاً اگر لفظ یا موضوع مرجع تشخیصی دارد به همان ارجاع میدهد. اگر عرف یا شرع یا علمی خاص باشد به همان ارجاع میدهد. لذا در استصحاب بقاء مورد نظر را عرفی میداند نه عقلی یا لغوی و انفصال و اتصال موضوع را عرفی میداند.
یکی از ابداعات مرحوم شیخ تأسیس اصل است که هم در رسائل و هم در مکاسب این کار را میکند که اگر حکم کشف نشد به آن مراجعه شود. در اصول ابتدا یک اصل کلی را تأسیس میکند که عدم حجیت ظن است. بعد در تکتک مسائل اصول جزئی را مطرح میکند. مثل اصاله الحقیقه، اصاله الاصلاق و سایر اصول لفظیه و … . و الحمد لله ربالعالمین