چرا روایت مشاهدات یک طلبه از تغییر فکر و سبک زندگی طیفی از طلبهها برای پاره ای از روشنفکران و رسانههای غربی تا این اندازه مهم میشود؟
شبکه اجتهاد: نهضت مشروطیت ایران از دو طیف فکری دینی و سکولار ( دنیوی و این جهانی اندیش) تغذیه میکرد. وقتی به رهبران و فعالان طیف سکولار نظر میافکنیم، متوجه میشویم که خیلی از آنان سابقه تحصیلات حوزوی داشتند و در کسوت روحانیت بودند. افرادی مانند سید حسن تقیزاده، سید جمالالدین واعظ اصفهانی، یحیی دولت آبادی یا حتی کسروی سابقه تحصیل علوم دینی داشتهاند. همین وجهه حوزوی آنان باعث شده بود که برخی از مراجع آن زمان از ایده مشروطه خواهی آنان حمایت کنند. اما سکولار شدن این طیف از حوزه رفتهگان فرآیندی بود و کار یکی دو شب مطالعه آثار عرفی اندیشان نبود. تا جایی که شدت علقههای عرفی گرایانه برخی از مشروطه خواهان سکولار خیلی بالا بود. یحیی دولت آبادی در خاطرات خود بر رضاخان درود میفرستد که بالاخره یکی پیدا شد و ما را از پوشیدن عبا و قبا نجات داد (ر ک: حیات یحیی). خلاصه سابقه گرایش برخی حوزویان به مرام و منش سکولار یا به گفته برخی «ارتداد خفی» به روزگار مشروطه خواهی باز میگردد.
گرایش سکولار شدن طیفی از حوزویان با تاسیس مدارس جدید و دانشگاهها قدری فروکش کرد؛ عرفی گرایان به دانشگاه میرفتند و مذهبیها به حوزه. لکن این گرایش در حوزه محو نشد. چنان که گرایش مذهبی هم از دانشگاه جدا نشد. رگههای خفیفی از عرفی گرایی را در حوزه علمیه پیش از انقلاب میتوان مشاهده کرد. چنان که اندیشه عرفی گرایانه محمد مجتهد شبستری را میتوان در کتاب وی با عنوان «جامعه انسانی اسلام» رد یابی کرد. این کتاب به تاریخ ۱۳۴۶ در قم منتشر شد.
اما با وقوع انقلاب اسلامی و تاسیس حکومت دینی مبتنی بر اندیشه فقهی حوزه علمیه، طبیعی به نظر میآمد که عدهای از حوزویان با این دیدگاه از در مخالفت بر آیند و لااقل، زمینه رشد سکولاریسم سیاسی (جدایی دین از سیاست) در حوزههای علمیه را فراهم سازند. چنان که کتاب «حکمت و حکومت»شیخ مهدی حائری یزدی، یک نمونه برجسته از آن مخالفتها است. این کتاب میتواند جایگزینی برای کتاب «الاسلام و اصول الحکم» علی عبد الرازق مصری در حوزه فکر شیعی به شمار آید. حائری یزدی همچون علی عبدالرازق، حکومت را امری عرفی دانسته است و منکر اندیشه سیاسی در اسلام است. او در این کتاب حتی هیچ التفاتی به واقعه غدیر خم نکرده است.
برخی از روشنفکران ایرانی مانند داریوش آشوری و نیز از اصحاب قدرت و سیاست، مانند سعید حجاریان در اوایل دهه هفتاد تلاش کردند با نگاه بیرونی _ به تعبیر حجاریان؛ با نگاه جامعهشناسانه به فقه _ چنین روایت کنند که حوزه علمیه در حال طی کردن فرآیندی از عرفی شدن است. سعید حجاریان در مقاله «فرایند عرفی شدن فقه شیعه »، این اتفاق را به نظریه «ولایت مطلقه فقیه» نسبت داده است (ر ک: از شاهد قدسی تا شاهد بازاری). در واقع ، مشاهده گرایش فکری و عملی برخی حوزویان به سکولار شدن یا ارتداد خفی، امر پنهانی که نیاز به مشاهدات دقیق میدانی باشد، نیست.
اکنون، با عنایت به نتیجهگیری که در انتهای گفته بالا ارایه کردیم، این پرسش مهم جلوه میکند که چرا با وجود آشکار بودن این مساله، هنوز وقتی طلبهای مشاهدات خود از فرایند عرفی شدن طیفی از طلبهها را روایت میکند، جریان داخلی و خارجی سکولار به تکاپوی تحلیل افتاده آن روایت را تیتر اول گفتههای خود میکنند و مصاحبههای رادیو و تلویزیونی به راه میاندازند؟! جالب تر اینکه برخی از آنان که سابقه طلبگی داشتهاند، خیلی سال قبل همین مسئله را روایت میکردند. چنان که یکی از آنان، پانزده سال قبل، همین گفته حجاریان را به همراه تجربهای که خود از حوزه علمیه داشت در مجلس گفتگویی که من نیز شرکت داشتم، باز گو کرد.
بنابراین، نباید اینگونه یادداشتهای طلبگی، لااقل، برای نظریه پردازان سکولار داخلی و خارجی چیز جدیدی باشد. ولی مشاهده میکنیم که اتفاقاً اینگونه روایتها برای این دسته از عرفی گرایان خیلی مهم است. لذا پرسش در اهمیت آن است. چرا روایت مشاهدات یک طلبه از تغییر فکر و سبک زندگی طیفی از طلبهها برای پارهای از روشنفکران و رسانههای غربی تا این اندازه مهم میشود؟ به عبارت دیگر، این پر ارتداد خفی که همیشه بوده و هست، چرا هر از گاهی تیتر اول میشود؟ گمان میکنم، پرسش اساسی این این است، نه روایت مشاهدات یک طلبه از وجود عرفی گرایی در حوزه علمیه.