قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / عرفی شدن فقه، مذموم نیست
رنگ مشکی برای چادر بانوان مستحب نیست/ استفاده از رنگ‌های غیر از مشکی در حجاب، فی‌نفسه محذوری ندارد/ ساتریت حجاب هم به رنگ و هم به نوع پارچه بستگی دارد

رئیس مؤسسه فهیم در گفتگو با «اجتهاد» تصریح کرد:

عرفی شدن فقه، مذموم نیست

اختصاصی شبکه اجتهاد: حجت‌الاسلام والمسلمین کاظم قاضی‌زاده، زاده ۱۳۴۰ تهران است. نبوغ او وقتی بیشتر نمایان شد که در ۱۶ سالگی به دانشگاه وارد شد و در رشته فیزیک مشغول به تحصیل گردید. وی پس از وقوع انقلاب فرهنگی، وارد حوزه علمیه قم شد و تاکنون نیز در آن ماندگار شده است. او به مدت پانزده سال از دروس خارج بزرگانی همچون آیات تبریزی، وحید خراسانی، شبیری زنجانی، هاشمی شاهرودی و جوادی آملی استفاده کرد و هم‌زمان تحصیلات دانشگاهی خود را نیز به پایان رساند و در رشته قرآن و حدیث، موفق به اخذ دکترا گردید. استاد خارج فقه حوزه علمیه قم، در این سال‌ها، ده‌ها کتاب و مقاله در موضوعات مختلف فقهی، حدیثی و قرآنی نگاشته است. همچنین چند سالی است که با راه‌اندازی مؤسسه فهیم، بیش از دویست کرسی نظریه‌پردازی و نقد را برگزار کرده است. با او از امکان رسیدن به فقه تمدنی با توجه به رویکرد فردگرایانه فقه موجود پرسیدیم.

اجتهاد: به نظر حضرت‌عالی برای رسیدن به فقه تمدنی، چه تلاش‌هایی باید انجام بدهیم؟

قاضی‌زاده: برای سازگاری با تمدن جدید، به تغییر در همه مباحث فقهی نیاز نیست. این‌گونه نیست که برای ایجاد فقه تمدنی، همه احکام فقهی نیازمند تحول باشند. مثلاً امور عبادات غالباً نباز به تغییر ندارند. حتی در بحث معاملات هم در خیلی از حوزه‌های احکام معاملی، نیاز به تغییر و تحول نداریم. احکام خانواده، ازدواج، طلاق، ارث و مانند آن نیز نیاز به تغییر نداشته و با تمدن جدید سازگار است.

نمی‌توان یک حکم کلی داد که بخشی از فقه کنار گذاشته شده یا مورد تجدیدنظر قرار گیرد؛ اما احکامی هم وجود دارند که با دنیای جدید متناسب نیستند، یا اجرای آن احکام باعث رویارویی با حوزه تمدن می‌شود.

مرحوم امام خمینی رحمت‌الله‌علیه در پاسخ به مرحوم آیت‌الله قدیری می‌گفتند: اگر به برداشت کنونی خود از فقه ادامه دهیم، باید تمدن را به‌کلی از یاد برده و به کوه‌نشینی بازگردیم. عین عبارت امام این است که آن‌گونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت کردید، تمدن جدید به‌کلی باید از بین برود و مردم کوه‌نشین بوده یا برای همیشه در صحراها زندگی کنند. گاهی اوقات برداشت‌هایی که از فقه صورت می‌گیرد، با تمدن جدید به‌طورکلی منافات دارد. ما باید ببینیم احکام فقهی مادر چه مواردی با تمدن جدید، سر ناسازگاری دارد و به تعبیر امام، مردم را به کوه‌نشینی یا صحرانشینی یا عدم استفاده از مظاهر تمدن جدید مثل فنّاوری و ارتباطات فرامی‌خواند. سپس تصمیم بگیریم که در مورد آن‌ها چه کار کنیم و چگونه در این موارد تجدیدنظر کنیم.

یکی از موارد قابل تجدیدنظر این است که موضوعات احکام فقهی قدیم و موضوعات تمدنی دنیای جدید را دقیقاً بدانیم. گاهی اوقات در اثر ساده‌انگاری، بعضی از موضوعات قدیمی توسعه پیدا می‌کند و به موضوعات جدید هم سرایت می‌کند.

ما باید با توجه به دنیای جدید و تمدن آن، موضوعات عصر جدید و حد و حدود آن را تبیین کنیم.

مثال بارزی که امام روی آن تأکید می‌کردند، مفهوم مالکیت اعماق زمین بود. قبلاً فقها عقیده داشتند که مالکیت زمین و آن چیزی که در زیر زمین هست با شخصی است که مالک زمین است. مثلاً اگر کسی که چند هکتار زمین خریده، چاهی بزند و به نفت برسد، مالک نفت می‌شود. درحالی‌که با توجه به دنیای جدید و کارکردهایی که نفت برای ملت‌های مختلف می‌تواند داشته باشد و سرمایه عظیمی که از نفت حاصل می‌شود و گاهی اوقات چندین هزار برابر خود زمین ارزش دارد، در حال حاضر این فتوا قابل‌استفاده نیست. قاعدتاً نمی‌شود بگوییم، چون زمینی را احیا کردیم پس مالک سطح و عمق آن هستیم.

 در قدیم وقتی فقها می‌گفتند اگر فردی زمینی را احیا کند، مالک آن می‌شود، منظورشان تا چند متر زیر زمین مثل آب بود یا ساختمانی که تا چند طبقه روی آن بسازد. چنین فردی نمی‌تواند مانع عبور هواپیما از روی زمینش شده یا مالک چاه‌های نفت و گاز زیر آن شود. موضوع مالکیت به این گستردگی نبوده است. گاهی اوقات می‌توانیم، موضوعات فقهی و حتی موضوعات دنیای جدید را تنقیح کرده و موارد را از یکدیگر تفکیک کنیم.

گاهی اوقات در حد فهم حکمی خودمان می‌توانیم دقت کنیم. مثل فهم اطلاق و تقیید از نصوص که در فقه بسیار مطرح است و بسیار جای تأمل و کار کردن دارد. به این معنی که آیا دلایلی که ذکر می‌کنیم، اطلاق دارد یا نه. به یک زمان خاص و به یک حوزه یا یک شرایط مخصوص، اختصاص دارد یا نه.

با توجه به ظرفیت بالای دنیای جدید، می‌توانیم تعاملات و نکات دنیای جدید را مشخص کرده و آن را با قیود موجود در دیدگاه فقهای گذشته، مقایسه و بررسی نماییم. در این صورت سازگاری بیشتری بین فقه و تمدن ایجاد خواهد شد.

مثلاً فرض کنید درباره شطرنج و این‌که مرحوم امام با نظر مشهور در‌باره حرام بودن آن مخالف بودند. این فتوا را می‌توان از این منظر توضیح داد که به نظر امام این حکم، حکم مشروط بوده و اطلاق کلی نداشته است. این حکم را امام با توجه به شرایط دنیای جدید، برداشت کردند. در صدر اسلام و پس از آن در زمان خلفا، کاربرد شطرنج، برد و باخت بود و به همین دلیل حرام اعلام شد. ولی الآن که شطرنج یک رشته علمی شده و در کنار رشته‌های ورزشی دیگر کاربردی کاملاً خاص و قانون‌مند پیدا کرده، فقیه می‌تواند نگاه دوباره‌ای به این حکم داشته و در اطلاق سابق آن تردید کند و فتوای جدیدی بدهد.

اجتهاد: آیا با رویکرد فردگرایانه فقه موجود، می‌توان تمدن اسلامی را به وجود آورد؟ به دیگر سخن رویکرد فردگرایانه فقه فعلی، منافاتی با بایسته‌های فقه تمدنی ندارد؟

قاضی‌زاده: روشن هست که نمی‌توان به‌طورکلی اعلام کرد که رویکرد فردگرایانه در همه موارد با تمدن ناسازگار است. اول این‌که ما باید بتوانیم احکام را به‌صورت یک مجموعه در نظر بگیریم. مثلاً در باب استحباب، استحباب نماز شب را داریم که موضوعی کاملاً فردی است، اما استحباب تحصیل، کسب و داشتن زمان تفریح هم هست که احکام جمعی به حساب می‌آیند.

دوم این‌که احکام را در کنار احکام دیگران بگذاریم؛ یعنی خودمان را در جامعه تنها نبینیم و بدانیم که دیگران هم احکامی دارند که گاهی اوقات با احکام ما ناسازگاری پیدا می‌کند. قاعدتاً توجه به این دو نکته در فهم دقیق‌تر احکام شرعی می‌تواند مؤثر باشد. به‌طورکلی فکر می‌کنم که ما این مشکل فردگرایی را در فقه داریم. نگاه اجتماعی به فقه و نگاه جمعی به احکام یک مکلف یا توجه به احکام دیگران، می‌تواند بعضی از فضاهای فتوایی ما را تغییر بدهد و قاعدتاً در حوزه تمدن هم می‌تواند اثر مثبت بگذارد.

البته درهرصورت منافات جزئی پیدا خواهد شد و سعی ما این است که به‌طورکلی منافات نداشته باشد. به تعبیر دیگر، همان‌طور که اول بیان کردم، بعضی از احکام فقهی اصولاً منافاتی با مباحث مربوط به تمدن ندارند. درست است که بعضی احکام فردگرایانه هستند، ولی نمی‌توان همه احکام را فردی و ضد تمدن دانست. مثال آن فتوای فقهای قدیم است که می‌گفتند: هر کسی زمین بخرد، می‌تواند چاه زده و از آب آن استفاده کند. ولی الآن شرایط طوری شده که نمی‌شود این حکم را به اطلاق پذیرفت؛ زیرا فرد می‌تواند در زمین خودش چاه زده و با موتورهای بسیار پیشرفته، آب یک روستا یا یک بخش را بکشد. درنتیجه امروزه، چاه زدن نه‌تنها مجاز نیست، بلکه می‌تواند به‌عنوان یک جرم اجتماعی و امری حرام در نظر گرفته شود. در این مسئله ما حکم فردی این شخص را در مقابل احکام فردی دیگران و نتیجه جمعی این‌ها گذاشته و فتوای جدیدی می‌دهیم که با اصل تمدن سازگار بوده و متناسب با نیاز روز جامعه است.

اجتهاد: با نفی رویکرد فردگرایانه، مفاهیم جدیدی مثل کشور، شهر، جامعه، مسؤولیت و امثال این‌ها نیاز به تعریف پیدا می‌کنند. آیا در نصوص و منابع فقهی مطلبی در رابطه با تعریف این امور وجود دارد؟

قاضی‌زاده: این بخش همان‌طور که می‌فرمایید مورد اختلاف‌نظر است. بعضی‌ها کلاً می‌گویند که تلاش در جهت نزدیک کردن مفاهیم قدیم و مفاهیم دنیای جدید، کاملاً بی‌فایده است. این افراد معتقدند، به‌جای مراجعه به نصوص کهن و مفاهیم سنتی در قرآن و حدیث و فقه، بهتر است با عقل بشری، زندگی خودمان را پیش ببریم.

در مقابل دیدگاه دیگری وجود دارد که معتقد است، اگرچه مفاهیم تمدنی جدید، به‌صورت مستقیم در فقه و منابع فقهی ما، یعنی کتاب و سنت نیامده، اما قابل‌استفاده و استنساخ از آن مجموعه هست. طبق این نظر با فهم روح مفاهیم دینی و مفاهیم فقهی، می‌توانیم بین فقه و تمدن جدید ارتباط برقرار کنیم. به‌طور مثال: چیزی تحت عنوان حق نشر، حق اختراع یا حق تألیف در نصوص کهن ما دیده نمی‌شود. در فقه هم تا چندی پیش علما چنین فتوایی را نمی‌دادند. حتی مرحوم امام خمینی در استفتائاتی که از ایشان می‌شد، حق نشر را اسلامی نمی‌دانستند. به‌این‌ترتیب، اگر ناشری کتابی را چاپ می‌کرد، به لحاظ فقهی به او اشکال نمی‌گرفتند.

اما فقهایی بودند که از برخی احکام فقهی، مثل حیازت کردن زمین یا حیازت کردن مکان برای نماز و تحجیر، یعنی تمکین کردن زمین، روح توجه دین و فقه به امور شخصی را استنساخ کرده و آن را به امور جدید مثل حق نشر تسری دادند. این مسئله را در حوزه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی، می‌توان انجام داد. مثلاً در مورد دموکراسی یا انتخابات، روشن هست که در نصوص دینی بحثی با عنوان دموکراسی یا انتخابات یا آزادی وجود ندارد؛ اما از بررسی مجموعه نصوص دینی و بعضی از احکام فقهی، امکان رسیدن به بعضی از این مفاهیم وجود دارد.

همان‌طور که می‌دانید، فقهای قدیم، عموماً از واژه حقوق شهروندی استفاده نمی‌کردند ولی به‌جای آن حق مسلمین و رأی مسلمین در فقه وجود داشت؛ اما کم‌کم در دوران معاصر و در بیانات فقهای معاصر مثل مرحوم آیت‌الله منتظری، این واژه راه پیدا کرد و هویت شهر، شهروندی، حقوق شهروندی و استفاده‌های برابر، چه براساس وکالت افراد نسبت به حاکمان و چه به‌عنوان یک نوع مالکیت جمعی نسبت به سرزمین، به کار برده شد. البته در این مورد باید کار بیشتری انجام شود و نمی‌توانیم بگوییم هر آنچه در مفهوم تمدنی جدید هست، حتماً در آموزه‌های دینی هم وجود دارد؛ اما می‌شود گفت که خیلی از مفاهیم دنیای جدید می‌تواند با مفاهیم نصوص دینی و مفاهیم فقهی ما رابطه برقرار کند تا به‌نوعی بتواند با مستندهای دینی به راه خودش ادامه بدهد. مثال روشنش را می‌شود در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله مرحوم نائینی دید. مرحوم نائینی با این‌که فقیه بود ولی حکومت مشروطه قانونی همراه با آزادی و استقلال را براساس نصوص دینی توضیح داد و از متونی مثل مقبوله عمر بن حنظله، رأی اکثریت را استنباط کرد.

اجتهاد: با تغییر رویکرد فردگرایانه فقه، نقش عقلا در تشخیص مفاهیم و فهم نصوص بسیار پررنگ‌تر می‌شود آیا این امر فقه را به سمت عرفی شدن نمی‌برد؟

قاضی‌زاده: اولاً عرفی شدن فقه فی‌نفسه، امر مذمومی نیست. عرفی شدن فقه می‌تواند به معنی توجه فقه به شرایط اجتماعی باشد. در این صورت استنباط فقه از احکام نیز متناسب با نیازهای روز جامعه خواهد بود که امر پسندیده‌ای است.

اجتهاد: ممکن است تصور شود مصلحت و مفسده‌هایی که شارع در احکام خودش در نظر گرفته، مدام در حال تغییر است.

قاضی‌زاده: فقه چیزی غیر از مصلحت و مفسده شارع نیست. چون دو بخش وجود دارد؛ فقه و منابع فقهی. نکته اینجا است که براساس تحولات اجتماعی، تحلیل‌هایی که فقهای گذشته داشتند، می‌تواند متفاوت باشد.

برای روشن شدن این مسئله، نکته‌ای را عرض می‌کنم. مستشرقین معتقدند که آیات قرآن کریم در دوران مکه و دوران مدینه، تغییرات زیادی پیدا کرده است. مثلاً آیات مکی، آیات کوتاه و کوبنده و بیشتر درباره قیامت است. در این آیات پیگیری‌ها و پیشنهادهای قانونی دیده نمی‌شود. درحالی‌که در دوران مدینه، آیات بلندتر بوده و بیش‌تر به قوانین اجتماعی می‌پردازند. این آیات بیشتر به دنبال تحدید و توجیه احکام شرعی هستند. آن‌ها می‌گویند قرآن کریم در دوران مدینه متأثر از شهری‌گری مدینه و در دوران مکه متأثر از روحیات خاص زندگی در مکه بوده است. مستشرقین این تفاوت را یک نقطه‌ضعف برای پیامبر اسلام در نظر گرفته و معتقدند وحی الهی محدودیت داشته است.

بعضی از بزرگان ما مثل مرحوم شهید محمدباقر صدر جواب خیلی خوبی می‌دهند. وی می‌گوید آیات قرآن کریم این تفاوت را دارد، اما دلیل آن تأثیر گرفتن از شرایط معاصر مدینه و مکه نبوده است. بلکه برعکس قرآن، آموزه‌های خود را با توجه به مجموعه شرایط اجتماعی، ارائه نموده است. در مکه، چون آغاز دوره اسلام بوده، آیات کوبنده است تا توجه مردم جلب شود؛ اما در مدینه که همه متدین بودند و اسلام قدرت داشته، زمان گفتن احکام و قوانین اجتماعی بوده است. اکنون ما هم نمی‌خواهیم بگوییم که عرف‌های مختلف سبب عوض شدن دین می‌شود، اما فقیه با توجه به عرف‌های مختلف، می‌تواند قسمتی از آموزه‌های دینی را که به درد جامعه می‌خورد، برداشت کرده و به جامعه ارائه بدهد. اگر منظور شما از سؤال این است، به نظر من اشکالی ندارد و این‌که فرمودید: سیره عقلا سهم بیشتری پیدا می‌کند، این هم به یک معنا درست هست؛ یعنی رویکردهای عقلایی فقیه بیشتر مورد توجه دنیای جدید هست. امروزه فقیه برای این‌که بتواند احکام فقهی را دقیقاً استنباط کند، باید نگاه دقیق‌تر و همدلانه‌تری به موضوعات جدید داشته باشد و بر این اساس احکام فقهی را استنباط کند.

رویکردهای عقلانی یک فقیه، می‌تواند او را با دنیای جدید بیشتر وفق داده و از ضدیت با این تمدن دور کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky