شبکه اجتهاد: آنچه پیشروی شماست بخشی از مباحثه علمی حجتالاسلام دکتر امین عابدینژاد، استاد حوزه و عضو هیأت علمی جامعه المصطفی (ص) و حجتالاسلام دکتر زهیر بلندقامتپور، دکترای فلسفه و استاد حوزه و دانشگاه است که متن کامل آن در شماره نوزدهم مجله عصر اندیشه منتشر شده است.
– معنای حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی صرفاً این نیست که انسان شایسته یا حتی انسانی با ویژگی فقاهت در رأس امور کشور قرار گیرد بلکه در واقع معنای حکومت اسلامی که با مفهوم جمهوری اسلامی ترجمه و تدوین و تفسیر شده این است که نرمافزار اداره کشور عبارت باشد از فقه.
– اگر ما مثلاً در ساختار نظام سیاسیمان، در شورای نگهبان قانون اساسیمان یا برای رهبری صرفاً چند فقیه وارد نظام کنیم، این امر محقق نشده است. لزوماً وارد کردن فقیه در ساختار نظام سیاسی به معنی فقهی کردن یا اسلامی کردن اداره نظام سیاسی نیست.
– گستره فقه در معنای اصلی و مطلوب خود شامل تمام ابعاد نظام اجتماعی میشود و حکومت در ابعاد مختلفش مانند نظامات اقتصادی و غیره حکم است. از این رو میتوانیم به جای استفاده از مفهوم حکومت از نظام اجتماعی استفاده کنیم و به جای فقه حکومتی بگوییم فقه نظام اجتماعی.
– ما این حرکت تمدنساز در حوزه علمیه را مدیون شخصیت امام خمینی و شهید صدر هستیم یعنی اینها بودند که این مسیر را باز کردند. قبل از آن گلهگذاری از وضعیت هست اما در جهت تأسیس قواعد و کار علمی فعالیت کمی انجام شده است. شهید صدر و امام خمینی اینها را به صورت قواعد وارد تفکر علمی ما کردند.
– اصلاً قوام نظام، حکومت، اقتصاد، فرهنگ، تربیت و تعلیم اسلامی در مقایسه با سایر نظامها به این است که حکمش شرعی است. البته بقیه نظامها مثل لیبرال دموکراسی یا مارکسیست هم احکام خود را دارند. حکم هست ولی شرعی نیست.
– معنای انقلاب این نیست که یک نظام سیاسی رفت و نظام دیگری جایگزین آن شد. بله آن هم انقلاب است ولی انقلاب اسلامی یعنی تجدید نظرطلبی و تحولخواهی در نوع نگرش به انسان در ساختارهای نظام اجتماعی، سیاست، فرهنگ و اقتصاد.
– شکاف بین کشورهای شمال و جنوب، جنگهای ویرانگر، بمبهای اتمی، مرگ فضائل معنوی و … نتایج ولایت طاغوت است. نتایج نرمافزارهای سیستمهای اداره جوامع است که تاکنون تحت عنوان مکاتبی چون سوسیال دموکرات، لیبرال دموکراسی، مارکسیست و مانند آن وجود داشته است.
– درباره نقش علم و عقل در اجتهاد به نظر میرسد این نقطه ضعف ماست که استنباط عقل را به آرای محموده منحصر کنیم یعنی به کارگیری اصول فقهی که ناظر به فقه نظام اجتماعی یا فقه پیشرفت نیست و فقه فردگرا مدنظر است لذا نقش عقل در اجتهاد محدود میشود.
– نظام اجتماعی اسلام یک نظام مستقل و اصیل است که اهداف، قاعده و احکام خاص خود را دارد لذا نمیشود اطرافش را قیچی کنیم و آن را در نظام لیبرال دموکراسی جا بدهیم، چنین چیزی ممکن نیست. هم ریشهها و زمینههایش فرق دارد و هم اهداف و قواعدش.
– ما نه فقط در اصول فقه بلکه در تمام علوم اسلامی مثل حدیث، فلسفه و تفسیر میراث پرباری داریم ولی این میراث برای ایجاد یک جامعه طراز اسلامی سازماندهی نشده یعنی مانند منبعی است که در جهت خاص اداره جامعه اسلامی به کار گرفته نشده است. در واقع فقه و اصول موجود مربوط به دورهای از ادوار تکاملی فقه و اصول ما بوده که در آن اداره نظام اجتماعی مورد توجه نبوده است بنابراین از یک جهت میتوان گفت اصول فقه، فردی است.
– مشکل اساسی حوزههای علمیه ما ساختار علمی آنهاست. کسی که در این ساختار متخصص میشود لزوماً نگاه تمدنی پیدا نمیکند. کسی که خیلی مُلا میشود به آسانی نگاه سیستمی معطوف به تحقق نظام اسلامی پیدا نمیکند.
– باید آتش درد و دغدغه را در نهاد طلاب جوان روشن و ساختار علمی را به نفع این آرمانها متحول کرد و الا انسانهای دغدغهمندی وارد این ساختار میشوند که وقتی متخصص شدند آرزوهایشان یادشان میرود و اصلاً به فضای دیگری میروند.
– صرفنظر از تحلیل جامعهشناختی که در خصوص مسائل جاری کشور ارائه میشود و باید پارامترهای آن را بررسی کرد، تجربه نشان میدهد در هر جا که توانستیم قاعده فقه نظام اجتماعی اسلام را کشف کنیم و تطبیق بدهیم، توانستیم به موفقیتهای خیرهکنندهای برسیم.
– تفکر علمی امام و شهید صدر الان درون حوزه معارض دارد. حالا یا این معارضه صریح است یا احترامآمیز و پنهان. به همین جهت در حوزه جریانهای مختلفی وجود دارد، لکن به نظر من کاری که باید کرد، بسط تفکرتاریخی امام خمینی است. یعنی راه نجات حوزههای علمیه و به صورت کلی راه نجات جامعه ما بسط تاریخی اندیشه امام خمینی است.