اخلاق از درون و باطن انسان کار میکند و فقه از بیرون، انسان را به خیرات و خوبیها فرا میخواند. جامعهای که بخواهد فقهی باشد اما برخوردار از اخلاق نباشد آن جامعه هرگز یک جامعه پایدار و ثابتی و مستقری نیست. ما این دو را باید همزمان و با مقدم داشتن اخلاق نسبت به فقه حرکت کنیم.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی با بیان اینکه فقه و اخلاق اگر به درستی شناخته شده باشند مکمل یکدیگر و در راستای واحدی قرار دارند، بیان میدارد: اخلاق از درون و باطن انسان کار میکند و فقه از بیرون، انسان را به خیرات و خوبیها فرا میخواند. جامعهای که بخواهد فقهی باشد اما برخوردار از اخلاق نباشد آن جامعه هرگز یک جامعه پایدار و ثابتی و مستقری نیست. ما این دو را باید همزمان و با مقدم داشتن اخلاق نسبت به فقه حرکت کنیم.
استاد حوزه علمیه قم در بیان ویژگی جامعه اخلاق مدار اظهار داشت: جامعه اخلاقمدار جامعهای است که از جایگاه درون و فضایل نفسانی حرکت میکند و خط و نشان را از درونِ نفس منزه و پاک خودش میگیرد. در بخشی از گفتوگوی شفقنا با حجتالاسلام مرتضی جوادی آملی رییس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا میخوانیم:
اخلاق، شکل یافتن قوا و به فعلیت رسیدن قوای فاضله انسانی است
* خدای عالم در وجود انسان قوایی را ایجاد کرده است اما اینها در حد بالقوه هستند و نه در حد بالفعل. مثلا حیثیت امانت، صداقت، گذشت، جوانمردی و اینگونه خصلتها در انسان به صورت بالقوه به امر الهی نهادینه شده است و وقتی انسان اینها را از جایگاه عمل و ریاضت نفس به فعلیت رساند، انسان اخلاقی چه در حوزه مسایل فردی و چه در حوزه مسایل اجتماعی بر اساس آن ملکات حرکت میکند. ما هرگز فردی نداریم که در حوزه فردی با ملکه اخلاق حرکت کند و در حوزه اجتماعی اینگونه نباشد زیرا آن ملکه، آن توان و قدرتی است که انسان را به یک کار وادار میکند، خواه در حوزه مسایل فردی باشد و خواه در حوزه مسایل اجتماعی. آنهایی که چنین تصوری دارند برای این است که متاسفانه اخلاق را در حد یک عادت و سیره فردی یا اجتماعی افراد تعریف میکنند.
* در فلسفه غرب چون به نفس به عنوان یک حقیقت ماورایی توجه نمیشود و اعتقاد و باوری وجود ندارد اخلاق را در حد عادت و یک رفتار اجتماعی فروکاستهاند و این باعث شده است که بگویند در مسایل شخصی ممکن است انسان اخلاقی عمل کند ولکن در مسایل اجتماعی اینطور نباشد و یا بالعکس. اما اگر کسی اخلاق را در حوزه مسایل انسانی و الهی ببیند اخلاق ناظر به مباحث نفس است و کسی که در حوزه نفس این قوا را به فعلیت رسانده است و از ضعف و نفس به کمال و فعلیت رسیده باشد قطعا این فضایل به صورت ملکه در میآید. ملکه یعنی قوت و قدرتی که انسان را از درون به معاریف وادار میکند و از منکرها و زشتیها باز میدارد.
* اخلاق در مقابل فقه به این صورت است که اخلاق انسان را از درون به خوبیها و زیباییها فرا میخواند و امر میکند و همچنین از زشتیها و قبایح نهی میکند اما فقه از بیرون با تطمیع و تشویق آن انسان را وادار به انجام کارهای خیر و باز ماندن از کارهای زشت میکند. بنابراین اگر ما اخلاق را در حوزه فلسفه غرب ببینیم ممکن است بتوانیم در مسایل فردی و اجتماعی تفکیک قایل شویم اما اگر آن را در حوزه مسایل علوم الهی و وحیانی بدانیم نمیشود بین آن تفکیک قایل شد. به جهت اینکه اخلاق عبارتند از یک سلسله ملکات و مراد از ملکات یعنی قوای نفسانیِ به فعلیت رسیده و موثر که از درون انسان را واردار میکند. انسان اخلاقی به معنای واقعی کلمه هرگز دروغ نمیگوید چه در حوزه مسایل فردی و چه در حوزه مسایل اجتماعی. انسان متخلق که به اخلاق الهی و وحیانی مجهز شده است هرگز تهمت نمیزند، افترا نمیبندد و به حقوق دیگران تعدی و تجاوز نمیکند چه در حوزه فردی و چه در حوزه اجتماعی. زیرا آنچه که انسان را وادار به عمل میکند یا وادار میکند که اجتناب کند، از درون انسان است و هیچ چیزی اعم از فردی و اجتماعی در این رابطه نقشی نخواهد داشت. اگر ما اخلاق را به مثابه قوای به فعلیت رسیده و قدرتهایی در درون و باطنِ نفس انسانی دیدیم یعنی انسان مجهز به جهات اخلاقی شده است که بدون شک این مساله در رفتار، کردار و گفتار و جهات اجتماعی انسان تاثیر خواهد گذاشت. زیرا بر اساس قانون یا حتی فقه نیست که یک عامل بیرونی انسان را با تهدید و تطمیع یا بهشت و جهنم و امثال ذلک وادار کند که به خوبیها توجه و از بدیها دور بمانند.
* قدرت فقه به مراتب ضعیف تر از قدرت اخلاق است زیرا قدرت فقه از بیرون انسان را تهدید یا تشویق میکند اما اخلاق به مراتب قوی تر از فقه است چون از درون نفس انسان که به یک باوری رسیده و به معرفت درونی راه پیدا کرده است انسان را تشویق میکند. قطعا تاثیر اخلاق در جامعه به مراتب بیشتر از فقه است. آنچه را که به عنوان اخلاق باید بشناسیم این است که اخلاق عبارتند از یک سلسله ملکات و قوای به فعلیت رسیده درونی که این قوای به فعلیت رسیده، قدرت ایجاد میکند تا انسانها مجهز به جهات اخلاقی شوند و انسانیهایی که مجهز به جهات اخلاقی هستند جز به مدار اخلاق زندگی نمیکنند و این برای آنها هم نشاط آور است. زیرا از بیرون نیست تا برای آنها نگرانی و خوفی ایجاد کند بلکه هم به معرفتی رسیدند و هم به یک باور و یک اعتقاد درونی راه یافتند که این باور باضافه آن معرفت، این قوه را تبدیل به قدرت کرده و فعلیت بخشیده و انسان از سر ذوق و شوق به فعالیتهای اجتماعی صحیح اقدام میکند و از فعالیتهای ناصواب اجتناب میکند. بنابراین تاثیر اخلاق بر زندگی بسیار فراوان است.
فقه و اخلاق اگر به درستی شناخته شده باشند مکمل یکدیگر و در راستای واحدی قرار دارند.
* اخلاق از درون و باطن انسان کار میکند و فقه از بیرون، انسان را به خیرات و خوبیها فرا میخواند. جامعهای که بخواهد فقهی باشد اما برخوردار از اخلاق نباشد آن جامعه هرگز یک جامعه پایدار و ثابتی و مستقری نیست. چراکه اگر شلاق، تهدید و تطمیع باشد احیانا انسان به آن سمت میرود و هروقت اینها فروکش کنند تبعا احکام فقهی هم فروکش خواهد کرد. ما این دو را باید همزمان و با مقدم داشتن اخلاق نسبت به فقه حرکت کنیم. جامعهای که اخلاقی نباشد قطعا فقه نمیتواند آن جامعه را به یک فضای پایدار و ثابت برساند و متاسفانه این چالش بین فقه و اخلاق باعث میشود که هر دو ساقط شوند، نه فقه در جایگاه خودش قرار بگیرد و کارآمدی لازم را داشته باشد و نه اخلاق بتواند از درون انسانها را بسازد و انسان را از سعادت بهره مند کند.
* متاسفانه اخلاق در جامعه ما بسیار ضعیف و هم ناقص ارایه شده و هم نسبت به آن جهت گیری شده است. ما متاسفانه اخلاق را در حد عمل و عمل هم در حد یک کار ناقض ارایه کردهایم و لذا انسان نه از درون احساس وجد و نشاط میکند و نه از بیرون احساس فردی و اجتماعی دارد. اخلاق متاسفانه در جامعه شناخته شده نیست. آنچیزی که الان در جامعه است یک سلسله کار تشریفاتی و کلیشهای است که ما میخواهیم از ظواهر آیات و روایات به دست بیاوریم در حالی که این آیات و روایات ناظر به عرصه نفس و جان انسانی است. آن چیزی که امروزه مورد غفلت واقع شده است نفس و جان انسانی است و آن چیزی که به آن توجه میشود عبارت است از ظاهر ساختن یک سیمای نادرست از انسان و این چالش بین عمل و اخلاق باعث شده است که جامعه از یک فروغ و درخشندگی اخلاقی بهره نبرد بلکه در مسیر ناصوابی به لحاظ مسایل اجتماعی قرار بگیرد. آنچه که امروز در جامعه وجود دارد عبارت است از یک سلسله اموری که از او به کار تشریفاتی و کلیشهای در قالب تملق، چاپلوسی ظاهر سازی فریب دادن و نظایر آن معنی میشود. مهم آن چیزی است که به ما فرمودند “علیکم انفسکم” یعنی شما قبل از اینکه به صحنه عمل توجه کنید به صحنه جان و نفستان توجه کنید. “علیکم انفسکم” یعنی باید به نفس و جانتان بپردازید از جایگاه جان به عمل برسید وگرنه این عملی که در حقیقت هیچ بنیان، پایه و ریشهای در نفس ندارد هرگز نمیتواند به صورت شایسته ارایه شود. بنابراین ما میبیینیم که یک روزی ممکن است در ماه رمضان انسان روزه بگیرد و یا ظواهر آراستهای پیدا کند اما در فردای ماه رمضان یک حرکت و رفتاری انجام دهد که این ضد آنچیزی است که در عرصه نفس قرار بود ایجاد شود.
رابطه بین اخلاق و فقه
* همانگونه که بزرگان دین تشریح کردند علوم را اینگونه بینیم یعنی شریعت، طریقت و حقیقتی است و اولا عالمان ما این معنا را باور کنند. عالمان فقهی ما باور کنند که در عرصه علم دینی و وحیانی تنها نمیشود به علم فقه اکتفا کنند بلکه علم فقه را در راستای اخلاق و اخلاق را هم در راستای عرفان ناب الهی، وحیانی و اسلامی بدانند. طبیعی است که علوم وحیانی عرفان و اخلاق از عرفانهای کاذب و صوفیانه منزه و پاک بوده است. بنابراین این اولین مطلب است که در خود حوزهها و دانشگاهها این باور ایجاد شود که علوم در راستای یکدیگرند و یکدیگر را تکمیل میکنند و مؤید یکدیگر هستند و هیچ کدام از این علوم در سه پایه طریقت، شریعت و حقیقت در تعارض با یکدیگر نیستند و چون متاسفانه امروزه چنین نگرشی وجود دارد که تصور میکنند علم اخلاق و عرفان با فقه در تعارض است این قطعا جامعه علمی و حوزوی و دانشگاهی را به سامان نخواهد رساند و به تبع آن جامعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هم به سامانی نخواهد رسید. برای اینکه در عرصه خود علم با قطع نظر از اینکه هیچ کدام از این علوم را هم متعارض نیستند بلکه عالمان هستند که نسبت به یکدیگر مزاحمت ایجاد میکنند و در تعارض یکدیگر قرار خواهند گرفت. اگر ما منتظر هستیم که بتوانیم احکام فقهی در جامعه اثر گذار باشد باید اجازه دهیم اخلاق و عرفان ناب وحیانی به میدان بیاید و با آمدن اینها فقه گوارا خواهد شد. فقه منهای اخلاق و اخلاق منهای عرفان هرگز گوارا نیست چون آنچیزی که تشنگی حقیقی انسان را بایستی تامین کند این سه جهت علمی هستند که خود انسان هم در هر سه جهت نیاز به رفع تشنگی دارد، هم در حوزه شریعت و عمل هم در حوزه طریقت و نفس و اخلاق و هم در جهت حقیقت که عرفان است. اگر انسان در این هر سه حوزه خودش را کامیاب دید البته چالش درونی از بین خواهد رفت و به تبع آن در بیرون از انسان که جامعه باشد هم آثار مثبت آن مشاهده خواهد شد.