استاد درس خارج حوزه علمیه گفت: تعقل فقیهانه یعنی جایگاهی که شایسته عقل است در تفقه به آن عطا شود؛ نه محلی بیش از آن چه عقل توانایی دارد به او بدهیم و نه برای عقل کم بگذاریم و عقل در مسند تضییق و توسیع ادله مینشیند و عقل میتواند جلوی اطلاق و عموم ادله را بگیرد غیر از آنکه میتواند در مسند دلیلیت یا تأیید بنشیند.آنچه نامش را تعقل فقیهانه گذاشتهام به ادله جزئی بسنده نمیکند یعنی بگوید این روایت دلالت تام و سند صحیح دارد و فتوا باید داد؛ نگاه خرد دارد ولی در عین حال نگاه کلانی به ادله دارد یعنی چه بسا وقتی یک روایت تنها دیده شود ضعیف باشد ولی وقتی مجموعه روایات را دیدیم نتیجه متفاوت خواهد بود.
به گزارش شبکه اجتهاد، استاد محمد عندلیب همدانی، در نشست علمی «کرامت بنی آدم از دیدگاه فقه»، که چندی قبل در مؤسسه فهیم در قم برگزار شد، با بیان اینکه کرامت بنیآدم از مهمترین مباحث قرآنی و روایی است و بنده عنوان را از قرآن کریم اتخاذ کردهام، گفت: قصد دارم این بحث را صددرصد دروندینی و با رعایت موازین اساسی فقه ارائه دهم. پیشاپیش پذیرفتهایم که حکم به غیر ما انزل الله، علامت کفر و فسق و ظلم است و نیز هر مطلبی را که به ذهنمان خطور کرد تا حجت شرعی نداشته باشیم نمیتوانیم به دین، قرآن و سنت نسبت دهیم. نگاهی که معتقد است بشر تا روز قیامت محتاج هدایت نبی خاتم است.
متن سخنان این استاد حوزه علمیه به شرح زیر است:
پیشنهاد بنده در مورد عنوان این است که به جای کرامت ذاتی انسان، آن را کرامت اعطایی خداوند به بنی آدم بگذاریم تا از اول حد و مرزها مشخص شود. کرامت اعطایی به بنی آدم بسان یک قاعده اصولی است و همان فوایدی را که یک قاعده اصولی دارد که در مواردی از آن برداشت فقهی میتوان کرد این قاعده هم داراست.
مبانیای که این قاعده را تفسیر میکند
اول، تفکیکی بین شریعت نازله و شریعت موجود لازم است. شریعت نازله، همان حقایقی است که در قلب مقدس معصوم (ع) وجود دارد و خدا به آن قلب اعطا کرده و نسبت بین این شریعت و شریعت موجود نسبت عموم و خصوص من وجه دارد. الان اموری را جزء شریعت میدانیم، ولی چهبسا جزء شریعت نباشد، زیرا ما خطا داریم و از طرف دیگر اموری در شریعت نازله وجود دارد، ولی به دست ما نرسیده است؛ شیخ انصاری فرموده روایاتی که به دست ما نرسیده بیش از روایاتی است که الان در دست ماست. اضافه کنید جعل و تحریف، نقل به معنا، نقل به مضمون که نتیجه میدهد ما خیال نکنیم بین آنچه میفهمیم و در دست ماست با شریعت واقعی مساوی است. البته موارد اشتراکی زیاد دارد.
دوم؛ لزوم تفکیک از حیث زمانی است، بین کسی که به منبع عصمت دسترسی دارد با بنده و امثال بنده باید تفکیک شود حتی کسی که محضر معصوم (ع) را درک کرده معمولا برای او پیش آمده است که فلان مطلب اصالت واقعی داشته باشد لذا در روایات میبینیم فرد از امام مطلبی را پرسیده است و بعد سراغ زراره و محمدبن مسلم رفته است تا حق را بفهمد، زیرا این صحابه با رموز کلام امام آشنا است.
سوم؛ لزوم تفکیک میان مسائل تاسیسی فقه که عمدتا در باب عبادات است با امور عقلائی که شارع نهایتا تبصره بر آن زده است و آن را امضا کرده است. برخی مباحثی که در بحث کرامت داریم همین عدم تفکیک دیده میشود.
چهارم؛ لزوم تفکیک میان غیرمسلمین که به کفار و مشرکین تعبیر میکنیم؛ باید بین کسانی که آزار و ظلمی به ما ندارند با کسانی که دنبال آزار و اذیت و ظلم هستند.
در محور دوم بنده یک شیوه استنباطی دارم که نام آن را تعقل فقیهانه گذاشتهام؛ این یعنی هیچگاه شعار کفانا را نداشته باشیم نه کفانا کتاب الله و نه کفانا روایات و نه کفانا العقل؛ کسانی که گفتند کفتنا کتاب الله، راه را منحرف کردند و اخباریون هم با بسندگی به روایات منحرف شدند لذا هیچکدام به تنهایی کافی نیست.
ظرفیت قرآن در توسعه فقه
سهم قرآن را در استنباط باید بیش از آنچه هست رعایت کنیم؛ قرآن به تنهایی برای ما کافی نیست (مراد فهم ما از قرآن است نه حقیقت قرآن) ولی سهم قرآن بیش از اینهاست. لذا آیاتی که میتواند در مسیر تفقه باشد بیش از آیاتی است که با عنوان آیات الاحکام میشناسیم. معتقد به وثوق صدور روایات هستم و این وثوق مدیون سند و نقد متن روایات است؛ نمیگویم بحث رجالی نشود ولی کافی نیست و هم سند و هم متن باید نقد شود. غیر از اینکه به صراحت روایات ما هر روایتی مخالف قرآن بود فاقد حجیت است روایت باید موافقت روحی با قرآن و سنت قطعی داشته باشد؛ روایتی که موافقت روحی با کتاب و سنت نبوی ندارد باید رد شود.
تعقل فقیهانه یعنی جایگاهی که شایسته عقل است در تفقه به آن عطا شود؛ نه محلی بیش از آن چه عقل توانایی دارد به او بدهیم و نه برای عقل کم بگذاریم و عقل در مسند تضییق و توسیع ادله مینشیند و عقل میتواند جلوی اطلاق و عموم ادله را بگیرد غیر از آنکه میتواند در مسند دلیلیت یا تأیید بنشیند.
آنچه نامش را تعقل فقیهانه گذاشتهام به ادله جزئی بسنده نمیکند یعنی بگوید این روایت دلالت تام و سند صحیح دارد و فتوا باید داد؛ نگاه خرد دارد ولی در عین حال نگاه کلانی به ادله دارد یعنی چه بسا وقتی یک روایت تنها دیده شود ضعیف باشد ولی وقتی مجموعه روایات را دیدیم نتیجه متفاوت خواهد بود.
یقیناً دو عنصر زمان و مکان در صدور روایت در فهم ادله مدخلیت دارد و البته لازم نیست آن را در مسائل اجتماعی تطبیق دهیم مثلا روایات در تعیین مقدار کر با هم اختلاف دارند؛ همچنین تعقل فقیهانه یعنی اولا اهداف عالی شارع در استنباط ملاحظه شود که نام آن را میتوان مقاصد شریعت و روح شریعت و … نامید. مهم این است که مقاصد واقعی نه خیالی شاعر مدنظر باشد که مهمترین آن سه چیز است؛ عبادت، عدالت و کرامت.
جدایی اخلاق از فقه بلاست
تعقل فقیهانه قطعا تفکیک جدی بین اخلاق و فقه قائل نیست، زیرا این جدایی بلا بر سر اخلاق و فقه آورده است؛ اینها دو علم در هم تنیده هستند. همچنین علم فقه بینیاز از تعامل با حقوق و اخلاق نیست. البته هر علم ولو بشری که بتواند در تعقل فقیهانه کمک کند لازم است.
تعقل فقیهانه قطعا نتیجه استنباط را هم مشخص میکند و نمیگوید من فقط به فرایند کار دارم؛ صاحب جواهر میفرماید فقیهی را دیدم که میگفت اگر کسی را در یک زندان غصبی زندان کردهاند حق ندارد جابجا شود و دستش را تکان دهد، زیرا همه اینها تصرف در مال دیگران بدون اذن آنان است. یعنی نتیجه فتوا نباید طوری باشد که عقول سلیم از آن ابا داشته باشد.
نمونه فتاوای غیر عقلی
عروه الوثقی (محشی) را بنگرید که فرموده است استمتاع از صغیره و رضیعه را جایز شمرده است آن هم براساس اطلاق ادله جواز استمتاع از زوجه یعنی کسی با اجازه پدرش به عقد کسی درآمده است و فقط وطی دبر مجاز نیست و هر نوع استمتاع دیگر جایز است؛ متاسفانه برخی همین را هم جواز دادهاند ولی چرا به اینجا رسیدهایم؟ آیا فقط اطلاق ادله استمتاع در ازدواج میتواند به این نتیجه غیرعقلی برسد؟ ما روایتی نداریم که چنین مطلبی را داشته باشیم بلکه از اطلاق ادله این نتیجه نادرست را گرفتهاند. مرحوم آقای خویی گفته است که فلان فتوا به خاطر اطلاق ادله است.
چهار نوع کرامت قابل استنباط
در قرآن کریم چهار نوع کرامت قابل استنباط است؛ اول کرامت ذاتی که بنده به آن کرامت اعطایی میگویم که خدا بدون استثنا به همه انسانها داده است؛ دوم کرامت اکتسابی در سایه تقوا؛ سوم کرامت اعطایی ثانویه که آن را توفیق میدانند؛ چهارم کرامت اعطایی در روز قیامت یعنی رزق هم حتی رزق کریم میشود و اولی مورد بحث است. در برابر کرامت هم خذلان و دنائت دنیوی و اخروی است. قاعده حسن و احسان را ذیل این مطلب اضافه میکنم که مبنای آن این است که تمام آفرینش جلوه و آیت زیبایی الهی است؛ نظام آفرینش احسن است و البته مدعی نیستم که انسان احسن این عالم است ولی یکی از زیباترینها، انسان است. در سوره سجده در آیه ۷ تا ۹ «ثُمَّ جَعَلَ نَسلَهُۥ مِن سُلَٰلَهٖ مِّن مَّآءٖ مَّهِینٖ؛ ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمعَ وَٱلأَبصَٰرَ وَٱلأَفـِٔدَهَۚ قَلِیلا مَّا تَشکُرُونَ» همچنین آیه ۱۴ سوره مؤمنون: همچنین آیه ۶۴ سوره غافر مؤید این سخن است.
حالا وارد بحث آیه ۷۰ در سوره اسراء میشوم: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً؛ ادعای من لزوما این نبود که انسان، برترین موجود است بلکه مدعی هستم انسان این کرامت را دارد یعنی درست است که خداوند انسان را بر بسیاری از آنچه خلق کرده برتری و تفضیل داده ولی این برداشت، خدشه به اول آیه نمیزند که فرموده است ما به بنیآدم کرامت بخشیدیم.
مفهوم کرامت انسان
این آیه ولو به قول مطلق انسان را برتری ندهد کرامت انسان را با صراحت بیان کرده است. همچنین آیه مبارکه یک مطلب تکوینی را بیان فرموده است و آن کرامت بنیآدم؛ تکریم بنیآدم حکیمانه است و بیهوده نیست و حکیم در علم تکوین، حکمت خود را نشان داده است و نمیتواند در عالم تشریع نظری بدهد که با عالم تکوین خود تفاوت و تناقض داشته باشد. کرامت انسان یعنی اینکه همگان از غیرمسلمین را در یک ردیف نبینیم؛ آیه ۸ و ۹ ره ممتحنه فرموده است: لَّا یَنهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَلَمۡ یُخرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقسِطُوٓاْ إِلَیهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلمُقسِطِینَ؛ إِنَّمَا یَنهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ قَٰتَلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَأَخرَجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ وَظَٰهَرُواْ عَلَىٰٓ إِخرَاجِکُمۡ أَن تَوَلَّوۡهُمۡۚ سوره ممتحنه «وَمَن یَتَوَلَّهُمۡ فَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّـٰلِمُونَ» راهگشاست؛ البته برخی مفسران اهل سنت تا نتوانستهاند محتوا را درک کنند آن را منسوخ میدانند.
برخی آیات بدون کرامت اعطایی، معناناپذیر است؛ از جمله آیه ۱۲۵ نحل: ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ فقهایی که میگویند اغیر از شیعیان دیگران انسان نیستند در این صورت چطور کسی را که انسان نمیدانیم میخواهیم او را به جدال احسن و مجادله علمی و … دعوت کنیم؟ در آیه ۴۶ عنکبوت هم فرموده است: وَ لاتُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.
وصیت امیرالمؤمنین (ع) درباره ابن ملجم را ببینید؛ فرمودند اطیبوا طعامه؛ در حالی که ما میگوییم او اشق الاولین و الاخرین است که هست و دمار از روزگارش درمیآوریم ولی علی (ع) اینطور نبود. حضرت علی (ع) فرمودند که امارت و حکومت ما مبتنی بر مدارا و مهربانی و رأفت است. در کافی جلد دوم روایتی در مورد حسن صحبت امام علی (ع) با یک ذمی است و سبب شد تا ذمی، مسلمان شود.
فتوای غیرعادلانه درباره اهل ذمه!
آنچه در کلمات فقها در مورد آیه: «قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّىٰ یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ» بیان کردهاند خیلی کمتر از این نیست؛ به امثال بنده گفتهاند این کرامتی را که تو میگویی اول بار ابلیس بیان کرد و گفت من از آتش هستم و او از خاک. لذا سجده نمیکنم؛ بعد میگویند پیرو شافعی هستی زیرا اولین کسی که قاعده کرامت را طرح کرد و در بحث طهارت و نجاست مردار از آن استفاده کرد شافعی بود. بنده عرض میکنم تفسیری که شما برای و هم صاغرون دارید ابتدا حرف شافعی است که میگوید ذلیلانه با اهل ذمه برخورد کنید. اگر پیروی از شافعی بد است شما چرا به او استناد میکنید؟
آخرین حرفشان این است که ما کرامت را قبول داریم ولی عقل ما درک نمیکند که چه چیزی کرامت است و چه چیزی نیست. لذا دین معیار تعیین کرامت است. این تفکر اشعری است که هرچه خدا گفت، عدل است و این خلاف چیزی است که ما در امامیه به آن معتقدیم؛ ما نمیگوییم عقل در همه جا تشخیص میدهد؛ مثلا عقل میگوید کشتن فرزند، قبیح است ولی ابراهیم اقدام کرد، زیرا به او وحی شد و بلاواسطه و مستقیم از خدا دستور گرفت.