اشاره: در این نوشتار روند آسیب شناسی و آسیب زدایی فرهنگ عاشورا به ویژه مورد خاص عزاداری به شکلی استقرایی(و البته غیر تام) بررسی شده است. بر این اساس سه گونه از جریانهای معرفتی مرتبط با مفاهیم اجتماعی دین احصا و موضوع در نگرش آنان دنبال شده است؛ الف) روشن فکری غیر دینی. ب) روشن فکری دینی. ج) عالمان دینی و روحانیت. ذیل هریک از این گونهها و جریان به شخصیتهای عمده مطرح و نگرش آنان به آسیبهای شکلی و محتوایی و نقطه عزیمتشان پرداخته شده است.
اختصاصی شبکه اجتهاد: نخستین گام برای شناخت موضوع، آن است که مشخص سازیم منظور از جریان شناسی و پیشینه مبارزه با آسیبهای فرهنگ عاشورا چیست؟ و درصد کاوش چه محدوده زمانی هستیم. بنابراین، در ابتدای بحث، روشن میسازیم که منظور، مبارزه با آنها به عنوان یک سنت اجتماعی خاص است. محدوده زمانی آن را نیز، آغاز نخستین حرکتهای روشن فکری در ایران و ورود مدرنیسم بدان فرض میگیریم و همچنین محدوده مکانی آن نیز، عمدتاً ایران، عراق، لبنان و سوریه میباشد که بیشترین شیعیان را در خود جای داده است؛ حال باید به این پرسش پاسخ داد که سابقه این مقابله و مبارزه از چه زمانی است؟ همان گونه که پیش از این یادآور شدیم، آسیبهای عزاداری، در درون آسیبهای دینی و نهادهای دینی قابل بررسی است و این آسیبها، شعبهای از آسیبهای کلیت نهادهای دینی است. بنابراین، با توجه به این که عزاداری را جز در مقطعی در زمان آل بویه که چندان دوام نیاورد و سپس در اواخر تیموریان در هرات، در دوره صفویه به بعد چندان نمیتوانیم به عنوان یک سنت اجتماعی ردگیری کنیم، در عمل نباید از آن سخن بگوییم. گرچه در طی دوران مختلف تاریخی، شاهد مبارزه با آسیبهای دینی چه از سوی فقیهان و عالمان و همچنین از سوی عارفان، صوفیان و شاعران عارف مسلک هستیم؛ برای مثال در این راستا، نکته گوییهای حافظ و سعدی و دیگر شاعران قابل ذکر است.
ولی مواجهه جدّی و روشمند با آسیبها را، باید از مقطع ورود مدرنیسم در ابتدای دولت قاجاریه به شمار آورد و مانیز آن را به عنوان نقطه آغازین به رسمیت میشناسیم. در این راستا نیز از نظریه تأثیر زمانها و حکومتها بر افکار و اندیشهها بهره میگیریم. اینک باید به پرسش بعدی بپردازیم که جریان شناسی را بر چه مبنایی انجام دهیم و بر اساس چه الگویی به تحلیل آن بپردازیم. به نظر میرسد که جریان شناسی را بتوان بر سه پایه سامان داد. از حیث زمان که آن را به دورههای قاجاریه، پهلوی اول، پهلوی دوم و انقلاب اسلامی تقسیم کنیم یا بر اساس نحوه نگرش که برون دینی، درون دینی یا تلفیق از این دو بوده است و نیز بر اساس انواع طبقات درگیر با آن، یعنی به سه جریان روشنفکری غیر دینی، روشنفکری دینی و عالمان دینی… . در این مجال، بر اساس الگوی سوم، به بررسی موضوع میپردازیم. به الگوی اول و دوم نیز در جریان بحث اشاره خواهیم کرد.
الف) روشن فکری غیر دینی
جریان روشن فکری غیر دینی با پذیرش تقریبا کامل مبانی فکری تمدن غرب چون اومانیسم، راسیونالیسم (عقل گرایی) و لیبرالیسم، در صدد نفی و نقد اکثر آموزههای دینی و نشاندادن آنها به عنوان عامل نگون بختی است. یکی از سویههای این نقادی، سنتهای دینی مسلمانان و شیعیان است که به طور کلی مورد هجمه قرار میگیرد. و عزاداری شیعیان، از زمره این سنتهاست که بدان تاخته میشود. در این زمان که پوزیتیویسم (اصالت) حس و تجربه در حال پیمودن نقطه اوج خود است، این تلقینات به شدت متأثر از آن میباشد. از این رو، اگرچه هدف روشنفکران غیر دینی، اصلاح نیست، بلکه اساس عزاداری و حتی نهادهای مذهبی را انکار میکردند، ولی از آن جا که بر فضای کلی نخبگان و جامعه تأثیراتی نهادهاند و به نوعی برانگیزاننده روشن فکران دینی و عالمان دینی در پاسخ به آنها بودهاند، ذکرشان لازم است.
میرزا فتحعلی آخوندزاده (۱۲۲۷ـ۱۲۹۵ق) از جمله نخستین پیشاهنگان روشن روشن فکری غیر دینی است که تمامی نهادها، آموزهها و سنتهای دینی را به تمسخر و هجمه گرفته و آرزوی نابودی آنها را دارد.[۱] وی درباره عزاداری و روضه خوانی، مینویسد:
مگر مصیبتها و درد خود آدم کم است که با نقل گزارش هزارساله، اوقات خود را دائماً تلخ بکند و به جهت عمل بیفایده از کسب و کار باز بماند. از این تعزیه داری، اصلاً نه برای تو فایدهای است و نه به جهت امام.[۲]
ای بیچاره خلق! تعزیه میداری به صورت، شاخصی واخسی میزنی به هر صورت، به سر و سینه میکوبی به هر صورت به تن و اندام خود چرا کارد فرو میکنی.[۳]
دیگر روشنفکر غیر دینی میرزا عبدالحسین آقاخان کرمانی (۱۲۷۰ـ۱۳۱۴ق) است که سرگذشتی پرماجرا دارد. وی به ابزار انگاری و نسبیت پراگماتیستی در حوزه دین معتقد است و همین است که او را از حالی به حال دیگر گردانیده است؛ شیعه بوده، سپس ازلی شده و آنگاه دوباره به اسلام سید جمال گراییده است. وی به شدت مخالف اعراب است و به تبع آن، اسلام را مورد تاخت و تاز قرار میدهد.
او از این منظر و هم از دیدگاه کلی نیز به شدت، عزاداری در آیین سوگواری امام حسین(ع) را مورد نفی و نقد قرار میدهد. او مینویسد:
شهریاران ایران، به عوض این که حکومت ظلم را براندازند و ملت را از فقر و حقارت برهانند، به تکیه دولت میروند و بساط تعزیهواری میآرایند… آیین عزاداری و ماتمگریف روح شادی و کامرانی را از میان این ملت برانداخته، روزشان را چون شب تار ساخته است. ایرانیان که با حبیب بن مظاهر هیچ قرابت و خویشی ندارند، روز سوگواری هزار سال پیش را برپا میکنند. بر مظلومان آن زمان میگریند و حال آنکه معاون ظالم و بدخواه مظلوم هستند. [۴]
در جای دیگر می نویسد: «هرآینه به جای آه و ناله و شیون و زاری که در عرض یک سال سر میدهند، اندکی به زور زار خودشان میاندیشیدند، اساس ظلم را به کلی از مرز و بوم ایران برانداخته و خود را صاحب ثروت و تمدن و شرافت ساخته بودند.»[۵]
البته نمیتوان این معنا را نادیده انگاشت که در میان این سخنان و کلمات، نکات مثبت و درستی نیز یافت میشود و اساساً اینگونه تفکرات بود که در سالهای بعد بر بسیاری از عالمان و روشنفکران دینی تأثیر نهاد و از این جنبه نیز اثر مثبتی داشت. اما شناخت اجمالی از آرا و اندیشهها و پیشینه این روشنفکران بر ما روشن میسازد که نگرش آنها، نه به قصد اصلاح که به قصد از جابرکندن ریشهی سنتهای دینی بوده است و کلیت آن را به دیده انکار مینگریستهاند. همچنین زاویه نگاه آنها و فضای فکری برون دینی است و از زاویه عقل خود بنیاد به دین مینگرند.
این جریان را در عصر مشروطه و پس از آن نیز تا زمان رضاخان و پهلوی دوم تا به امروز میتوان رهگیری کرد. در دوره رضاخان نیز دقیقاً بر اثر همین افکار و اندیشههاست که سنتهای دینی، از جمله عزاداری، موجب نگونبختی جامعه ایرانی معرفی میگردد و به ممنوعیت آن میانجامد.
در این میان، باید به اندیشههای فردی اشاره کنیم که در میان روشنفکران غیر دینی… به معنای پیشگفتهـ بیش از همه به این موضوع پرداخته و با وجود نبوغ و وسعت اطلاعات، راه انحراف گزیده و تا مرحله خلق آیین تازه پیش رفته است. او احمد کسروی نویسنده روشنفکری است که سرانجام به دست فداییان اسلام کشته شد. به نظر میرسد که قضاوتهای او، بیشتر به سبب دو چیز است:
۱ـ عقل محوری و علم محوری او؛ ۲ـ خرافات فراوانی که در آن زمان رواج داشته است.
همین مسأله، موجب شد که با وجود گزارشهای تقریباً جالب و دقیق او، قضاوتهایش ناروا باشد. او برخی از خرافات را همانند سنگ به زیارت، گفتن «کشته شدن حسین» توسط مرغی در کربلا، چسبیده شدن زن و مرد زناکار به یکدیگر و مانند اینها یاد میکند.[۶] وی با اشاره به تاریخچه عزاداری در زمان آل بویه و آغاز دوباره آن در زمان صفویه، به شرح جزء به جزء اعمال شیعیان در ماه محرم میپردازد. و مراسمی چون سیاه پوشیدن، نخل برداری، قمه زدن، شبیهسازی، دسته راه انداختن و … را یاد میکند و از اختلافات حیدری و نعمتی سخن به میان میآورد[۷] آن گاه به زعم خودف زیانهای عزاداری را برمیشمارد. وی موافق نبودن این مراسم را با خرد و دانش، فرونشاندن آتش غیرت در برابر ظالمان و بیگانگان و گستاخ شدن شیعیان در بدکاری را، علل زیانبار دانستن آن ذکر میکند؛ حال آنکه عزاداری در حالت کلی خود، موجب برانگیختن دانش و آگاهی بوده و آتش غیرت شیعیان را برانگیخته و درستکرداری را رواج داده است. بنابراین، او به ذهنی گرایی یا جزء گرایی گرفتار شده و نتوانسته تمامی واقعیتهای موضوع را در کنار هم ببیند. کسروی با پیش کشیدن بحث گریه بر امام حسین(ع) به قصد آمرزیدن گناهان که عالمان آگاه نیز با آن مخالفند و با تعمیم تلقی عوام به اساس تشیع، سعی بر مشوه کردن چهره شیعی و عالمان شیعی دارد. او با همین نگرش مینویسد:
اگر شما با یک شیعی که بر کربلا میرود به سخن پرداخته، بپرسید: چرا به کربلا میروید؟ پاسخ خواهد داد: آقا ما گناه کاریم. باید برویم و از گناهان پاک شویم. اگر بگویید: بهتر است که گناه نکنی تا نیازمند پاکشدن نباشی، با شگفتی پاسخ میدهد: یگر آدم میتواند گناه نکند؟ در تبریز سخنی هست و بارها از زبانهایشان شنیدهام میگویند:«سگ که ناپاک است چون به نمکزار افتاد و نمک گردید پاک میشود. ما گنه کاریم خود را به نمکزار میافکنیم تا پاک شویم اگر نیک اندیشید در اینباره، باورهای شیعیان بیمانندگی به باورهای مسیحیان نمیباشد».[۸]
او، آنگاه به گوهر جان و گوهر روان اشاره میکند و ملاتگری گوهر روان را به یاد میآرود. و در نهایت، عزاداری را نوعی پاسخ انحرافی به این ملامتگری گوهر روان میداند. او می نویسد:«چنین کسانی همان که بشنوند اگر کسی به امام حسین(ع) گریست یا به زیارت رفت گناهانش آمرزیده شود، همچون تشنهای که به آب رسد، با خشنودی و شادمانی بپذیرند و این را یک پاسخی به نکوهشهای فرجاد گرفته خود را آسوده گردانند. به گفته عامیان، کور از خدا چه خواهد؟ دو چشم. یک آدم کش ، یک انباردار، یک دزد یک زند بدکاره … به چه نیازمند است؟ یک دستگاه آنچنانی که بیرنج و کوشش گناهان خود را بیامرزد.«[۹] او سپس نمونههایی چون تیمور لنگ و صمد خان را که جنایت بسیار کرده اند، ولی همراه صوفیان بوده و یا روضه خوانی میکردهاند، ذکر میکند.[۱۰]
نکاتی را که کسروی بیان میکند، از دیدگاه ما تنها به عنوان برخی مصادیق بد عملی و بیاندشگی در فرهنگ عاشورا و عزاداری قابل پذیرش میباشد. اما کلیت ذهن او، ضد شیعی و غیر اسلامی است و آن چه بیان کرده نیز با این ملاک است و بیان او به مقصد اصلاح نیست، بلکه به قصد امحاء است و این را به وضوح بیان میکند، ضمن آن که او از این رهگذر، در صدد طرد و انکار اساس عزاداری است و تمامی مراسم عزاداری را، واجد چنین ویژگیهایی میشمارد و به عمد اثر مثبت آن را نادیده میانگارد و غیر منصفانه به بنیاد آن هجمه میکند. بنابراین، او هم در قصد، انگیزه و هدف و هم در تشخیص موضوع دچار کژروی است.
ب) روشن فکران دینی
پیشتر روشنفکر غیر دینی را کسانی دانستیم که دین را به عنوان یک متن اصلی به رسمیت نمیشناسند و هیچ دغدغه یا رسالت دینی برای خود نمیشناسند. آنچه از دین نیز میگویند، به واسطه مسایل اجتماعی است؛ ولی روشنفکر دینی کسی است که دغدغه و رسالت دینی دارد و دین را به عنوان متن اصلی محترم میشمارد، آنگاه به تفسیر، اجتهاد، تطبیق و نوآوری دست میزند. با توجه به این تعریف، میتوان افرادی مانند سید جمالالدین اسدآبادی و اقبال لاهوری را در زمره روشنفکران دینی برشمرد، اما از آنجایی که پیرامون موضوع عزاداری مطلبی از آنان به دست ما نرسیده، از این رو، در این بخش به کسانی میپردازیم که مباحثی جدّی در این موضوع داشتهاند.
۱ـ جلال آل احمد
نخستین شخصیت مطرح، جلال آل احمد است. او با آن که دورههای گوناگونی را از ورود به حوزه علمیه نجف، تا بیقیدی به اسلام و سپس بازگشت دوباره به آن پیموده، اما در مجموع با توجه به فرآیند اندیشههایش روشنفکری دینی به شمار میآید.
جلال که از خانوادهای روحانی و سنتی است. اندیشههای مذهبی از مهمترین زمینههای فکریاش به حساب میآید. آل احمد در اواخر دوران دبیرستان، با اندیشههای کسروی و شریعت سنگلجی آشنا میشود و بیشتر تحت تأثیر کسروی قرار میگیرد. بعدها سختگیریهای مذهبی خانواده، باعث میشود به خرافه ستیزیهای افراطی کسروی گرایش پیدا کند. براین اساس همراه با چند جوان محصل مذهبی و مؤمن دیگر که درد دین داشتند، قشریگریهای متعصبانه مذهبی را خلاف اسلام دانستند، انجمنی به نام انجمن «اصلاح عقاید دینی مردم» تشکیل میدهند که از جمله به نفی اعمالی چون قمه زنی و قفلبندی و مانند اینها میپردازد. در همین زمان است که دست به ترجمه رساله «التنزیه الاعمال الشیعه» با عنوان عزاداریهای نامشروع میزند. این رساله، رسالهای است که توسط سید محسن امین، یکی از بزرگان تشیع و از عالمان منطقه جبل عامل لبان نگارش یافته و در آن، از زاویهای درون دینی به نفی شیوههای عزاداری پرداخته است. چاپ کتاب، با واکنش سریع و خشمگینانه نیروهای سنتی بازار مواجه میشود. جلال آل احمد در این باره میگوید:
خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده، نگو که بازاریهای مذهبی همهاش را چکی خریدهاند و سوزاندهاند، این را بعدها فهمیدیم.[۱۱]
این شیوه تفکر جلال، بعدها، زمانی که به حزب توده میپیوندد، به نحو شدیدتری در داستانهای او از قبیل «سمنوپزان» و دیگر داستانهای او تجلی مییابد و در دوران بازگشت او به اسلام و سنتهای اسلامی نیز پابرجاست.
۲ـ علی شریعتی
دکتر علی شریعتی از کسانی است که به طور جدّی به این مسأله میپردازد. او بیشتر در دو کتاب خود به نامهای «شیعه»و «حسین وارث آدم» به این مسأله پرداخته است. مایه بیشتر تحلیلهای دکتر شریعتی، برون دینی است؛ اگر چه در آثار دکتر، در مجموع توجه بیشتری به وجوه درون دینی دیده میشود. شریعتی، از دریچه نگاه جامعه شناختی و رهیافت ایدئولوژیکی، به قیام عاشورا و نیز به آسیبهای متوجه آن مینگرد و تحلیل میکند و در این جهت، بیشتر تلاش او، متوجه آسیبهای معنوی ـ اجتماعی است.
او به شدت اتصال تمامی لحظات حیات یک شیعی را به عاشورا میستاید و آن را آموزهای در برابر ظلم و ظالمان معرفی میکند و بر این اساس میگوید:
شیعه، این یادآورانظلمهایی را که رفته است و میرود، ذاکرین خوانده است تا در وقت و بیوقتی … به یادت بیاورند که چه خونها ریختهاند و چه خونها میریزند تا صدای مذهب و مکتب و عدالت را خاموش کنند.[۱۲]
او از این منظر، وجود عزاداری را لازم میداند تا با یادآوردن از شهیدانش، شهیدان تازه بسازد.[۱۳] وی کارکرد عزاداری را «ذکر»، یعنی یادآوری آنچه دستگاه، اساسی ترین کار تبلیغیاش از یاد بردن آن است، معرفی میکند و ختم همه مجالس شیعه به حسین(ع) را از آن جهت میداند که حسین(ع)، فاصل حقیقت و دروغ و دیوار جداکننده جلاد و شهید است؛ در نظامی که هم شهید و هم جلاد، یک کتاب دارند و یک پیامبر و یک دین.[۱۴]
از این رو باید اذعان کرد که شریعتی در جهت نفی و پاسخگویی به دو گروه گام برداشته است: گروه روشنفکرانی که بر عزاداری خرده میگیرند و نیز گروهی که آن را به یک عامل خمود تبدیل کردهاند. شریعتی، به همین جهت و بر اساس نظریه تشیع صفوی و تشیع علوی خود و در آن ظرف زمانی که زیستهاست، مینویسد:
و اکنون اشرافیت صفوی، نقاب تشیع زده است. شعارش، منقبت و ذکر! تا حقیقت علی پایمال شود و فکر حسین، فراموش. این است که وقتی زور هم بر ذکر تکیه میکند، دیگر ذکر نقش انقلابی ندارد و ذاکر، نه یک روشنفکر مترقی که یک ابزار تبلیغاتی در نظام موجود میشود. این است که … دیگر یاد رسالت نیست، رسالتِ شناخت است. طرح واقعه نیست، تحلیل واقعه است. حجب نیست، معرفت است.[۱۵]
شریعتی بر پایه همین الگوی فکری، از تحریف در تاریخ به شدت شکوه میکند و از مسخ حقیقت مینالد:
مسأله این است که برای سرور شهیدان عالم که تالحظه شهادت، زنده میرا بود و بعد از شهادت، زنده جاوید است و حی حاضر تمام زمانها و زمینها، عدهای مرده متحرک عزاداری میکنند و نمیفهمند که این گونه عزاداری، برای مرده ذلیل چون خود اوست؛ نه برای زنده جاویدی چون حسین[(ع)]، اختلاف بر سر این است که کار حسین برای آن است که با گریه بر مرگش، لش بودن خود را جبران کنیم و ثوابی نثار ارواحمان یا با پیروی از او لش بودن را در خود بمیرانیم و روح حیات را بر کالبد مردههای متحرکمان بدمیم.[۱۶]
شریعتی با آن که از تمامی ابعاد عزاداری، وجهی حماسی به دست میدهد و حتی عروسی قاسم را نیز توجیه میکند،[۱۷] ولی از این که نهضت عاشورا مکتب عزا نشده است و بر آن میگرییم، ولی نه آن را میشناسیم و نه میفهمیم و نه بدان میاندیشیم، گلایه دارد.[۱۸] وی در جای دیگر نظریه «فدا» را بدین گونه به نقد میکشد:
نظریهی عامیانهای که تحت تأثیر روح صوفیانه و بینش مسیحیت (شهادت حلاج و عیسی مسیح) میگوید حسین(ع) برای کشته شدن قیام کرد، نه برای مبارزه با حکومت تا خود را فدای امت کند و محبان اهلبیت را که مشغول کبائرند، در قیامت شفاعت نمید و حتی سیئاتشان را در روز قیامت تبدیل به حسنات کند و در عالم ذر و صبح ازل، با خدا عهد کرده است که لب تشنه شهید شود، همان نظریه مسیحیت است در فلسفه شهادت مسیح که خود را فدای شریعت کرد؛ یعنی خونش را فدیه داد و قربانی کرد تا خدا، بچههای آدم را که پس از گناه اولیه آدم، از بهشت طرد شدهاند، ببخشد و به بهشت وارد کند. این نظریه، ماهرانهترین حیلهای است که با حفظ عظمت و جلالت حسین(ع)، شهادت او را پوچ میکند و خالی از معنا و محتوی و … هیچ، و در عین حال، جلادانِ کشنده حسین را هم تبرئه میکند؛ چونه آنها هم نه به اراده و انتخاب خود، که به مشیت الهی بر این کار انتخاب شدهاند. نیز همه جباران یزیدی و بیعتگیریها معاویهای را برای همیشه از خطر عاشورا و خاطره حسینی مصون میسازد تا جهت شهادت را از مقابله با قدرتهای جوری و غصب، به سوی هیچ، علیه هیچکس و هیچ چیز منحرف کنند.[۱۹]
شریعتی آنگاه به مقایسه این نظریه و نظریه شهید جاوید میپردازد که عاشورا را قیام و جهاد برای نابود کردن نظام یزیدی و به دست گرفتن حکومت تفسیر میکند و نظریه شهید جاوید را به قول خود از آن گونه شهادت صفوی (صوفی) مسیحی که بزرگترین توطئه دوستانه بر ضد عاشورا و امام حسین(ع) است، مثبتتر و مترقیتر میداند.
البته آنگاه که در مقام مقایسه این نظریه، با نظریه خود که کلید واژهاش شهادت است، بر میآید، نظریه خود را موجهتر و مترقیتر از نظریه شهید جاوید میداند و آن را ـ نظریه شهید جاوید ـ قیام شکست خورده حسین(ع) تفسیر میکند. تمام نظریه او را میتوان در این جملهاش خلاصه کرد: شهید هنگامی که به میدان میآید که مجاهد شکست خورده است.[۲۰]
به هر حال، نظریه او در باب قیام حسینی، فلسفه شهادت برای افشای چهره ظلم و ظالمان است. این معنا در شرح او از مجاهدات عمار کاملاً آشکار است[۲۱] و نظریهاش در باب فلسفه عزاداری، «ذکر» آن شهادتهاست که باید کارکردی حماسی، افشاگرانه و برانگیزاننده بر ضد ظلم داشته باشد. از این رو، تلاش اصلی شریعتی، در راه تبیین و تفضیح تحریف معنوی عاشوراست. پس برای شناساندن و طرح تحریف لفظی تلاشی به کار نمیبرد و به طرح آنها نمیپردازد. حتی اگر آنها بار حماسی و ایدئولوژیک داشته باشند، از ذکر آن تحریفها ابایی نمیکند (عروسی قاسم). بنابراین، او هرچیزی را که مخالف فرآیند ظلم سیتزی باشد، هر چند بدون پایه نقلی مستحکم، به دیده قبول و هر چه را به خلاف آن باشد، هر چند با نقل محکم، به دیده رد مینگرد. افزون برآن، او چندان به جزئیات عاشورا اهمیت نمیدهد؛ چرا که او از دیدگاه جامعه شناختی و نه تاریخی در ابعاد کلی که بتواند الهام بخش باشد، به بررسی عاشورا و عزاداری میپردازد.
دکتر علی شریعتی مصداق بارز برخورد روشنفکری دینی با مسأله عزاداری است؛ زیرا وی به تئوری سازی انقلابی از درون مکتب تشیع و اسلام، برای مبارزات در حال شکلگیری زمانِ خود دست زده و بر گروه زیادی از روشنفکران دینی پس از خود تأثیر فراوانی داشته است. همچنین وی برای نخستین بار و به شکلی پردامنه، به طرح و بازسازی عناصر و مفاهیم درونی تشیع پرداخته و نیز بازتابی از همگرایی و واگرایی دوسویه میان علامان دینی و روشنفکران است.
بیشتر روشنفکران دینی با تأثیر از وی، به طرح الگوهایش میپردازند. در این میان، نقدی که بر شریعتی وارد است،یک جانبه نگری و تحلیل جامعه شناختی ـ ایدئولوژیک همه مسایل است که کمتر جایی برای مسایل عاطفی، تاریخی و اعتقادی باقی میگذارد و گاه نیز دچار نتیجه گیریهای احساسی و غیر علمی میشود. در مجموع میتوان گفت نظریه او و نوع نگاهش، از جامعیت برخوردار نیست.
۳ـ محمد رضا حکیمی
دیگر شخصیتی که در این جا باید از او یاد کرد و اندیشههایش را باز گفت، محمد رضا حکیمی است. اگر چه او دانش آموخته حوزه علمیه است و از نظریه پردازان و شارحان «مکتب تفکیک»، ولی نوع نگرشش به مسایلی همچون عاشورا، بیشتر متکی بر مسایل جامعه شناختی است.
گفتمان غالب حکیمی، گفتمان عدالت است و او بیشاز هر چیز، بر عدالت پا میفشرد. از این رو، عاشورا را نیز در این قالب تحلیل میکند. او با ادبیات خاص و حماسی خود، در این عرصه حضور مییابد و با همان نگاه، فرهنگ عاشورا و عزاداری نزد شیعیان را به نقد میکشد و از دست رفتن فرصتهای پیشین، غمگینانه اظهار تأسف میکند:
افسوس که شیعه، بیشتر بر مصایب عاشورا گریست و کمتر در مسایل عاشورا اندیشید. شیعه، عاشورا را نگهداشت، لیکن درست نشناساند. آفرین بر او که نگاه داشت و دریغا از او که نشناساند و این در حالی است که قیام عاشورا، در هر قطرهاش یک شعر ناب قوی، یک محتوای ژرف غنی، یک مکتب آموزنده انسانی یک ترتیل خوانهای، بر آیات قرآنی یک سجده ترنم نورانی، یک سیال حرکت آفرین اخلاقی و یک حماسه در صیرورت آهنگ بشری است.[۲۲]
نوع نگاه او، همانند شریعتی، بیشتر بر استخراج آموزههای حماسی و مبارزاتی، اما با تکیه بر عدالت است. گرچه برخی عبارات او، مبالغه آمیز به نظری میآید.
ج) عالمان دینی و روحانیت
۱. میرزا حسین نوری
در میان عالمان شیعی، نخستین حرکت جدّی، هوشمندانه و چالشگرانه را باید از آن مرحوم محدث نوری دانست.[۲۳] تا پیش از این، از برخوردهای انتقادی خبری نبوده و یا اگر بوده، سطحی به نظر میرسیده است. محدث نوری در اواخر دوره قاجار میزیست؛ دورانی که کتابها حاوی مطالب سست، دروغ و بیپایه و مبتنی بر شنیدهها و برداشتها بسیار شده و نیز روضههای ناراست و منبرهای ناپیراسته و ناخالص، از هر جهت فراوان گشته بود. میرزا حسین نوری با توجه به این که سالیان دراز در روایات غور کرده و کتاب شناسی ماهر به شمار میرفت، وظیفه خود را مبارزه با تحریفات و خرافهها دانست. سرآغاز و انگیزه آن نیز شکوه یکی از عالمان هندوستان از دروغها و نادرستیهایی بود که در روضههای آن سامان راه یافته بود. ایشان پس از فراغت از تألیف کتاب المتدرک الوسائل، به نگارش لؤلؤ و مرجان همت گمارد و آن را در اواخر ۱۳۱۹ق، یک سال پیش از وفاتش به اتمام رساند.[۲۴]
شهید مطهری لؤلؤ و مرجان را کتابی کمنظیر میداند و به تمجید بسیار از تویسنده آن میپردازد.[۲۵] نگرش محدث نوری در این کتاب، کاملاً درون دینی بوده و بر اساس روایات و احادیث به بحث پرداخته است. وی وظایف و صفات روضه خوانان و منبریان را در دو فصل اخلاص و صدق بیان میکند. در این راستا، بیشترین توجه ایشان، متوجه تحریفهای لفظی و یا مربوط به نیت و روش عزاداری است و بسیار کم به تحریف معنوی توجه شده که با فلسفه قیام و فلسفه عزاداری ارتباط دارد.
با این حال، لحن صریح و گزنه و استدلالهای متین و محکم روایی و شرعی، ارزش خاص به این کتاب بخشید است. شجاعت او در نقد بسیاری از اخبار، روایات، روضهها و مقاتل مقبول و باور شده مردم و نیز انتقاد صریح از سکوت و رضا و گاه ترویج آنها توسط دستگاه روحانیت و مقصر دانستن اهل علم، مقامی والا، برجسته و پیشرو به ایشان داده است.
این مسأله وقتی نمایانتر میشود که فضای فکری موجود آن زمان را بدانیم.
بیشتر مطالب کتاب، نقد کتاب مرحوم فاضلدربندی به نام «اکسیرالعباده فی اسرار الشهاده» است که مشتمل بر تحریفهای بسیاری بوده است. نیز گاهی به نقد «روضه الشهدا» ملا حسین کاشفی میپردازد که در آن زمان، از بیشترین اقبال برخوردار بوده و متن رسمی روضه خوانان به شمار میرفته است.
۲. سید عبدالحسین شوشتری
پس از محدث نوریف باید از سید عبدالحسین شوشتری نام برد که کتاب «اکسیر السعاده فی اسرار الشهداه» را در سال ۱۳۱۹ ق نگاشته و بسیاری از مطالب آنف معطوف به نقد کلمات فاضل دربندی است. او برای عزا و گریستن بر ائمه، فضیلت خاصّی مقدم بر تمام معارف و طاعات و عبادات قایل است، ولی آن را به تحقق شرایطی که مهمترین آنها عدم تحریف آن است، منوط میداند.
۳. شیخ محمد باقر خراسانی بیرجندی
از کسانی که در باب آداب منبر کتابی نوشته، شیخ محمد باقر خراسانی بیرجندی است. «کبریت احمر فی شرائط المنبر» نام کتاب اوست که در سال ۱۳۳۰ ق نوشته شده است. این کتاب، جامعتر از کتاب محدث نوری بوده و در آن، به تمامی آداب منبر و مجالس وعظ، اعم از منبری، شنونده، بانی و … پرداخته است.
۴. حاج شیخ عباس قمّی
مرحوم محدث قمی، از شاگردان زبر دست محدث نوری است که به پیروی از استادش، حساسیت خاص بر نقلهای ساختگی دارد. محدث قمی کوشید تا «نفس المهوم» را بر اساس متون صحیح بنویسد و حادثه کربلا را بازسازی کند.
۵. حاج شیخ عبدالکریم حائری
همچنین باید از آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶ ـ ۱۳۵۵ق) یاد کرد که در مجموع فقیهی اصلاحجگر به شمار میآید. نظرات ایشان راجع به مسایلی همچون تخصصی کردن ابواب فقهی و مانند اینها، نشاندهنده دید عمیق او است.
در باب عزاداری نیز، او در خصوص خرافات و مسایل زاید و مموضوعات خلاف شرع، بسیار حساس بوده و از آن جلوگیری میکرده است؛ چنان چه به فرموده امام خمینی) شبیه خوانی را در آن زمان با توجه به اشکالات فراوان وارد برآن، به مجلس روضه خوانی مبدل کرد.[۲۶]
۶. حاج سید حسین بروجردی
میتوان از آیتالله العظمی سید محمد حسین طباطبایی بروجردی، به عنوان کسی که تفکرات ضد تحریفی داشته، نام برد. ایشان، رؤسای هیأتها را از تحریف باز میدارند، ولی در نهایت آنها بدان تمکین نمیکنند و خود را به جز ده روز محرم، مقلد آیتالله میدانند و بر اساس روال همیشگی، وضعیت تداوم مییابد.
۷. سید محسن امین
علامه سید محسن امین جبل عاملی، نویسنده مجموعه عظیم «اعیان الشیعه» به حق یکی از بزرگترین ستیزه جویان با برخی از تحریفها و آسیبهای فرهنگی عاشورا و عزاداری است و این نحوه برخورد او، در میان عالمان دینی کمتر سابقه داشته است. مهمترین کتاب ایشان در این باره راسله مختص «التنزیه لاعمال الشیعه» است که توسط جلال آل احمد در سال ۱۳۲۲ش به فارسی ترجمه شده است. او با بهره گیری از دو روش استقرای تاریخی و استناد به ادله اربعه فقهی، به بیان منظور خود و برهانی کردن آنها در رد برخی اعمال عزاداری میپردازد. از لحاظ تاریخی، اعمالی چون قمه زنی، شاخ حسینی، جیغ زدن و فریاد کردن را در زمان قدرت شیعه چون زمان آل بویه، غیر واقع میداند[۲۷] و از لحاظ فقهی، به آیاتی از قرآن چون آیه رفع حرج، روایاتی چون زینت بودن شیعه برای امامان و نه مایه سرافکندگی ـ آنان ـ که از امام صادق(ع) روایت شده است ـ ، و روایت شریعت سهله سمحه و فتاوای مجتهدانی چون میرزای شیرازی، میرزای قمی و سید ابوالحسن اصفهانی و محمد حسین کاشف الغطاء؛ و حرام دانستن هر کار مخالف عقل، استناد میکند.
کتاب دیگر او در این باره، المجالس السنیه است که در آن، بر اساس گفته خود مؤلف، قصد تصحیح اخبار نادرستی که بر سر منابر به ائمه نسبت میدادند، بوده است.[۲۸] ایشان در همین جهت، به نگارش کتاب «لواعج الاشجان» در ذکر مصیبتهای سیدالشهدا(ع) دست زده است. در مجموع، حرکت اصلاحی مروحم امین، از پایگاه دینی بوده و بنابراین، باید آن را درون دینی دانست؛ اگرچه کل حرکت او را باید از نگرشهای روشنفکرانه به شمار آورد. نیز با توجه به اقامت او در جبل عامل لبنان ـ کشوری با فرهنگ و دینهای مختلف ـ بایستی مبارزه او را با خرافات و تحریفها نتیجه عوامل خارجی محسوب داشت و بازسازی چهره تشیع را، وجهه همت او دانست. وی بیشتر به آسیبها و تحریفهای لفظی یا روشی میپردازد و اگرچه به تحریفهای معنوی گاه توجه میکند، ولی این موارد، اندک است.
۸. امام خمینی (ره)
امام خمینی را باید بزرگ ترین شخصیت اندیشمند و سیاست مدارِ مبارزی دانست که هم در نظر و هم در عمل، موفق به تغییر سمت و سوی ذهنیت توده مردم شد. ایشان تحولی شگرف را در ساحت فرهنگ عاشورایی رقم زد و گفتمان جدیدی، هم در سطح نخبگان و هم در سطح عامه مردم پیریخت. عمده حرکت امام را باید احیای نگرش سیاسی به عاشورا، فرهنگ عاشورا و نیز الگوگیری و همانند سازی از آن دانست. حرکت توفنده انقلاب اسلامی و در تداوم آن، هشت سال دفاع مقدس را، باید جلوه اساسی این حرکت امام به شمار آورد که جای جای آن، آکنده از ادبیات قیام، حماسه، شور، مبارزه، دفاع، جهاد و شهادت و احیای اسلام و قرآن است و رزمندگان و سپاهیان میدان، خود را در جای رزمندگان امام حسین(ع) در میدان کربلا در روز عاشورا میدانند. از این رو، تفکر امام، بیشتر در راستای مبارزه با تحریفهای معنوی عاشوراست که آن را به خمود و جمود میکشاند. نگاه امام، از موضع فقیهی اصلاح اندیش در حوزه فرهنگ دینی؛ و انقلابی، در حوزه عمل سیاسی است. بنابراین، پایگاهی که از آن سخن میگوید، پایگاهی درون دینی است. در گفتار امام خمینی، بیش از هر چیز، بر انگیزههای قیام امام حسین(ع) تأکید شده و نجات اسلام از خطر تحریف، اصلاح امت و جامعه اسلامی، ظلمی ستیزی و عدالت خواهی، امر به معروف و نهی از منکر الهی، انگیزههای قیام سیدالشهدا دانسته شده است و حضرت امام عیناً همین انگیزهها را بر ضد رژیم شاه و انقلاب اسلامی میدانند. حضرت امام در بیان فلسفه عزاداری، به شدت بر وجه سیاسی عزاداری و پاس داشت فرهنگ عاشورا پای میفشارند، به طوری که شاید هرکجا از عزاداری و گریه و اشک سخن به میان میآورند، بیدرنگ بعد سیاسی آن را تذکر میدهند.
امام خمینی به طور جدّی بر حفظ سنت عزاداری و روضه خوانی، به همان سبک و سیاقی که پیش از این (انقلاب) بوده، تأکید دارند و به شدت از روشنفکران و کسانی که به تخطئه عزاداری، روضهخوانی و دستههای عزاداری میپردازند، انتقاد میکنند و آنان را از فلسفه و کارکرد این روضهها و عزاها ناآگاه دانسته و همین گریه و روضهها را، حافظ مکتب معرفی میکنند. امام، انقلاب اسلامی را دنبالهای از عاشورا بر پایه فرهنگ سیاسی عاشورایی قلمداد میکنند و در این راه، از شهار «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا» یاری میگیرند. حقیقت نیز چنین است که حضرت امام)، حرکت خود را از عاشورا آغاز کرد، با آن ادامه داد و با آن به پایان رساند. نخستین جرقههای آغاز قیام او، از محرم و عاشورا ۱۳۴۲ و از مدرسه فیضیه است. البته امام، همان گونه که از روشنفکرانی که عزاداری را بیحاصل میدانند، انتقاد میکنند، به شدت بر کسانی میتازد که در داخل حوزهها، فرهنگ عاشورا و عزاداری را بدون نگرش سیاسی مطرح و از آن هدف زدایی میکنند. همچنین امام) بر پیرایش و زدودن خرافات و روشهای ناپسند و ناصحیح از ساحت عزاداری اصار دارند و بدان نیز فتوا میدهند و همگان را بدان توصیه میکنند.[۲۹]
۹. مرتضی مطهری
شهید مطهری سرفصل مستقلی از تفکرات و حرکتهای اصلاحی در فرهنگ عاشورا، هم از حیث گسترده و ابعاد آن و هم از جهت میزان تأثیرگذاری است. عمده تفکر او را میباید در سخنرانیهای آن شهید که در سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۰ صورت گرفته و در سه جلد به نام «حماسه حسینی» تدوین گردیده، جستوجو کرد؛ به ویژه بخش اول آن که دربردارنده سخنرانیهایش درباره تحریف در واقعه تاریخی کربلاست.
مطهری، شخصیتی برخاسته از پایگاه حوزه علمیه است که تفکرات فلسفی و عقلانی دارد. او در تهران با حلقهای از روشنفکران دینی آشنا شد و با آنان پیوند میخورد، به طوری که بساری از سخنرانیهایش در جمع آنان است. او سپس در همین راستا، به تأسیس حسینه ارشاد با مشارکت روشنفکران دینی و عدهای از روحانیون هماندیش خود دست زد که بیشتر سخنرانیهای مربوط به حماسه حسینی، از جمله بخش اول آن نیز در این حسینیه ایراد شده است. بنابراین، مطهری از پایگاه عالمی دینی به نقادی و چینش تفکرات همسو با تفکر عقلانی مندرج در مدرنیته برآمد. به نوعی، در صدد نزدیک سازی تفکر سنتی و تفکر مدرن و پاسخ به نیازهای موجود بر اساس متون اصیل دینی بود. او در بحث مورد نظر نیز، به تلفیق میان دو نگرش سنتی (درون دینی) و نگرش جدید (برون دینی) بر پایه آموزههای دینی همت گماشت. از این رو، تلاش او، به نسبت جامع و فراگیر است.
تلاش او همان گونه که در جامعه سنتی، جدید مینماید، در میان قشر روشنفکر نیز اقدامی نو و تازه جلوه میکند. مطهری در بحث تحریفها، هم به تحریف لفظی میپردازد و هم متعرض تحریفات معنوی میشود. او در کلیات طرح بحث و به ویژه در تحریف لفظی، بیشتر تحت تأثیر لؤلؤ و مرجان محدث نوری است، ولی در تحریف معنوی، به دغدغههای روشنفکران توجه دارد و براساس متون و آموزههای اسلامی، به طرح تحریفهای معنوی میپردازد و بحثهای مروبط به تحریف لفظیاش نیز، در راستای تبیین تحریفهای معنوی جلوه میکند. از این رو، کار او، کاری جامع و در زمان خود کمنظیر است. او به شدت از انحطاط اندیشههای مربوط به فلسفه قیام سید الشهداء(ع) و فلسفه عزاداری و برداشتهای عوامانه از قیام، و نیز ورود شیوهها و مسایل غیر دینی و نا همخوان با روح تعالیم دینی و اسلامی، اظهار گلایه و ابراز رنج میکند. مطهری در این راستا، هر دو گروه عوام جاهل و عالمان خاموش را مسئول میشناسد و بر آنان خرده میگیرد و وظیفهشان را یادآورد میشود. در ضمن این نکته نیز لازم به یادآوری است که شهید مطهری، در مباحث دیگر از حماسه حسینی، به طرح نظریههای مربوط به فلسفهی قیام میپردازد و نظریه مورد قبول خود را، قیام در راه امر به معروف و نهی از منکر اعلام میدارد.
۱۰. نعمت الله صالحی نجف آبادی(مولف شهید جاوید)
نویسنده این کتاب، بر آن است تا پاسخی عقلانی به چرایی و چیستی قیام امام حسین(ع) بدهد؛ از این رو، با برداشتهای سنتی به چالش میپردازد و آنها را، موجب رکود جامعه و مانع الگوگیری از نهضت حسینی میداند. این کتاب، از جهات مختلف با مخالفتهای فراوانی، بهویژه از سوی نیروهای سنتی و نیز برخی نیروهای مبارز و مجاهد طرفدار امام خمینی و حتی روشنفکرانی چون دکتر شریعتی قرار گرفت؛ زیرا به صورت افراطی، گرفتار عقلانی کردن نهضت برآمده بود. به تعبیر دکتر شریعتی، آن را به صورت قیامی شکست خورده نشان میداد که از این جهات، نقدهای فراوانی برآن وارد شد. وی در این کتاب بیشتر به تحریفات معنوی از دیدگاه خود نظر دارد.
۱۱. علی صفایی حائری
یکی دیگر از نویسندگان پرکاری که از پایگاه شبیه به استاد مطهری، به طرح مباحث خود میپردازد، علی صفایی حائری، است. او نیز بییشتر به تلفیق مباحث درون دینی (سنتی) با مباحث برون دینی (مدرن) تمایل دارد، ولی مباحث او، بیشتر در پیرامون فلسفه عاشورا و عزاداری، یعنی مبحث مربوط به تحریفهای معنوی و الگو سازی از شهیدان کربلا و روزآمد کردن شخصیت آنان است. او در نوشتار خود، ابتدا به طرح نظریههای مرتبط با فلسفه قیام میپردازد و سپس به نقد و آنگاه، به طرح نظریه مورد قبول خود همت میگمارد. وی نظریههای شهادت و شفاعت را، همان رضایت به قتل حسین(ع) دانسته و مردود میشمارد.[۳۰]
۱۲. حاج سید علی حسینی خامنهای
آیتالله سید علی خامنهای از دیرباز در میان عالمان روحانی، به روشنگری زبانزد و یکی از نظریه پردازان حرکت «اسلام سیاسی» بوده است. از این رو، همواره مبلغ عزاداری هدف دار و پیراسته از آسیبهای لفظی و معنوی به شمار آمدهاند. ایشان پس از رهبری نیز در دیدارهای عمومی، توصیه و نظرات ارزشمندی در خصوص فرهنگ عاشورا و عزاداری ارائه کردهاند. که مهمترین آنها را بیاد سخنان ایشان در سال ۱۳۷۳ دانست که در آن، به طور جدّی در خصوص آسیبها و تحریفهای عاشورا و هشدار دادند. گفتنی است نگرش وی، دربردارنده هر دو بعد تحریف لفظی و معنوی بوده و سخنان ایشان، از زاویه تلفیق و نگرش درون دینی و برون دینی به این موضوع است. ایشان در جایی چنین میگویند:
ما به برکت امام حسین(ع) و حفظ فرهنگ آن، توانستیم نظام اسلامی را در جامعه خود به وجود آوریم… علمای دین، مبلغین و ذاکرین باید مسأله عاشورا و مصائب امام حسین(ع) را به صورت یک مسأله جدّی و اساسی مورد توجه قرار دهند و در این راه، حادثه کربلا را از پیرایههای مضر و خلاف واقع جدا سازند و پس از خالص کردن آن با انواع هنرهای بیانی، به ذکر این مصیبت بپردازند.[۳۱]
و در جایی دیگر می گویند:
بعضیها که به بعضی از کارهایی که حقیقتاً شایسته دستگاه حسین بن علی نیست، روی میآورند. باید از این کارها اجتناب کنند… حرف سست، … نقل نادرست و حرفی که موهن مذهب باشد، ناسپاسی در حق عاشوراست.[۳۲]
ایشان همچنین در فتوایی، آنچه را موجب وهم گردد، دارای اشکال دانسته و توصیه به نوحه، مرثیه خوانی، و سینه زنی و روضه خوانی میکنند.[۳۳] پرشورترین و موجبرانگیزترین سخنان آیتالله خامنه ای در محرم ۱۴۱۴ق است. ایشان ابتدا به شرح فلسفه عزاداری و بایدهای برپایی آن میپردازند، آنگاه، آسیبهای آن را بر میشمارند. ایشان سپس با تأسف، برخی اعمال چون قفل زنی، قمه زنی و سینه خیز رفتن به سمت حرم ائمه( را به شدت نهی میکنند و آن را موجب وهن اسلام، تشیع و جامعه شیعی میدانند و میگویند:
این جعلی است. اینها چیزهایی است که از دین نیست. بلا شک خدا از این کارها راضی نیست. دست علمای سلف بسته بود، اما امروز حاکمیت اسلام است. ما نباید کاری کنیم که جامعه اسلامی برتر، یعنی جامعه محب اهل بیت( در نظر مسلمانان عالم و غیر مسلمانان، به عنوان یک گروه آدمهای خرافی بیمنطق معرفی بشود.[۳۴]
این خطر بزرگی است که در عالم دین و معارف دینی، مرزداران عقیده باید متوجه آن باشند. عرض کردم یک عدهای مطمئناً وقتی این حرفها را بشنوند، از روی دلسوزی خواهند گفت که خوب بود فلانی این حرفها را حالا نمیزد. نه آقا! من باید این حرف را میزدم. بنده مسئولیتم بیشتر از دیگران است؛ البته آقایان باید بگویند. امام بزرگوار ما آن خط شکنی بود که هر جا یک نکته انحرافی را مشاهده میکرد، با کمال قدرت و بدون هیچ ملاحظهای، در مقابل آن میایستاد.[۳۵]
ایشان در همهی مقاطع به این موضوع پرداخته و هشدارهای لازم را داده اند به طوری که حتی در جزئی ترین مسائل عزاداری و مداحی نیز ورود پیدا کرده و رهنمودهای لازم را ارائه کرده اند. در دیدارشان با مداحان در ۴/۴/۸۷ نیز آنان را به ارائهی مطالب درسآموز فراخواندند و از تقلید کارهای مبتذل غربی و به شکل سطحی و ظاهری در آوردن مداحی پرهیز دادهاند. ایشان در جای دیگری به صراحت از آسیبهای عزاداری ابراز نگرانی کرده و میفرمایند:«بنده خیلی متأسفم که بگویم در این سه ـ چهار سال اخیر برخی کارها در ارتباط با مراسم عزاداری ماه محرم دیده شده است که دستهایی به غلط آن را در جامعهی ما ترویج کرده اند»[۳۶] ایشان در گفتارهای خود علما ، گویندگان و مداحان را به ارائه مطالب معرفت آموز، شناخت عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا و پرهیز از آن دعوت نموده اند.
نویسنده: حجتالاسلام والمسلمین علی آقاجانی، عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
———————————————-
[۱] مقصود فراسخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر( دینی و غیر دینی)، تهران، شرکت سهامی انتشار، چ۳، ۱۳۷۷، ص ۷۶.
[۲] همان،ص ۷۵.
[۳] همان.
[۴] فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا آقا خان کرمانی، تهران، پیام، ۱۳۵۷، ص ۲۰۶، به نقل از هفتاد و دو ملت، ص۱۲۱.
[۵] همان، به نقل از صد خطابه، خطابه۳۱.
[۶] احمد کسروی، شیعی گری، بینا، بیتا، صص۶۷ـ۶۸.
[۷] همان، ص ۷۴.
[۸] همان، ص ۷۹.
[۹] ضمیر، روان، نفس لوامه.
[۱۰] شیعی گری، ص ۸۰.
[۱۱] جلال آل احمد، یک چاه و دو چاله ، تهران، رواق، ۱۳۵۶ش، ص ۴۹.
[۱۲] دکتر علی شریعتی، شیعه، مجموعه آثار ۷، تهران، الهام، چ۷، ۱۳۷۸، ص۲۲۳.
[۱۳] همان،ص۲۱۰.
[۱۴] همان، ص۲۲۴.
[۱۵] همان،صص۲۲۵،۲۲۶.
[۱۶] همان، ص۱۴.
[۱۷] همان،ص۲۱۰.
[۱۸] دکتر علی شریعتی، حسین وارث آدم، مجموعه آثار ۱۹، تهران، قلم، چ۷، ۱۳۷۸، ص ۱۷۲.
[۱۹] همان، صص۱۸۸،۱۸۹.
[۲۰] علی شریعتی، همان، ص ۱۸۹.
[۲۱] همان،ص۱۹۱.
[۲۲] محمد رضا حکیمی، قیام جاودانه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ۱، ۱۳۷۳، ص ۷۸.
[۲۳] رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص ۳۱۲.
[۲۴] لؤلؤ و مرجان (چشم اندازی به تحریفات عاشورا) ص ۵.
[۲۵] حماسه حسینی، ج۱، ص ۱۹و۲۶۲.
[۲۶] قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، چ۲، ۱۳۷۳، ص ۹۲.
[۲۷] سید محسن امین، عزاداریهای نامشروع، ترجمه جلال آل احمد، بوشهر، دریا، ۱۳۷۱، چ۲، ص ۵۱،
[۲۸] همان، ص ۴۴.
[۲۹] برای آگاهی از مواضع و نگرشهای امام رجوع کنید به صحیفهنور، به خصوص جلدهای ۳،۷،۱۵،۱۸،۹،و ۴ . و قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، ج۲، ۱۳۷۳؛ به ویژه صص۶۴ ـ ۹۸. چشمه خورشید صص ۳۵۳ـ۳۷۲. مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی) دفتر دوم، صص ۱۹۷ ـ۲۱۸. و همان، دفتر سوم، صص ۳۱۸ ـ۳۳۵.
[۳۰] همان، صص۶۱ـ۷۰.
[۳۱] روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۲ مرداد ۱۳۶۸.
[۳۲] روزنامه اطلاعات، شماره ۱۹۹۳۸.
[۳۳] همان.
[۳۴] رنجبر گل محمدی، تأملی در باب مداحی، تهران، کیهان، چ۱، ۱۳۷۵، صص ۲۳ـ۲۴.
[۳۵] همان، ص ۲۵ ـ۲۶.
[۳۶] سخنرانی مقام معظم رهبری در ۱۷/۳/۷۳ در دیدار با روحانیون کهگیلویه و بویراحمد