امام خمینی(ره) در سخنرانی نهم اسفند ۶۲ در جمع مدیران میفرمایند بعضیها میگویند سیاست فقط حق مجتهدین است یعنی در امور سیاسی پانصد نفر دخالت کنند و مردم هم سراغ کارشان بروند و کاری به مسائل اجتماعی نداشته باشند. میفرمایند این توطئه از توطئهی جدایی دین از سیاست بهمراتب بدتر است، یعنی جدایی مردم از علما، جدایی مردم از سیاست، از جدایی دین از سیاست خطرناکتر و بدتر است.
به گزارش شبکه اجتهاد، دومین نشست تخصصی «فقه انتخابات» به همت گروه فقه سیاسی مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) با حضور برخی از اندیشوران و پژوهشگران فقه سیاسی و با ارائه استاد محمدجواد فاضل لنکرانی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم برگزار گردید.
رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در این نشست با طرح این پرسش که «نقش مردم نسبت به حکومت دینی و انتخاب ولیّ فقیه یا انتخاب رئیس جمهور یا سایر انتخابات چگونه است؟» به بررسی فقهی «نقش و رأی مردم» دراین زمینه پرداخت که گزارشی از سخنان این استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم از منظرتان میگذرد؛
ابتدا به طرح برخی از مقدمات و اصول موضوعه بحث و بیان چند اصل اشاره میکنم:
۱. اصل «عدم ولایت احد علی احد»؛ طبق این اصل اولاً و بالذات هیچ انسانی بر دیگری ولایت ندارد.
۲. اصل «اختصاص ولایت به خدای متعال و ماذونان از جانب او»؛ این اصل مبتنی بر ادله عقلی و نقلی فراوانی است. بهعنوان مثال، دلیل خالقیت، ربوبیت، رازقیت و… بهعنوان یک دلیل عقلی بر این اصل است. عقلاً خالق، رب، رازق و… بر مخلوق، مربوب، مرزوق و… ولایت دارد. از نظر نقلی نیز آیات فراوانی مانند آیه «إنما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا»، «فالله هو الولی» و… بر اختصاص و انحصار ولایت به خدا متعال دلالت دارد. خدای متعال نیز بر اساس آیات قرآن و … این ولایت را به نبی اکرم(ص) و ائمه هدی و در ادامه، طبق ادله ولایت مطلقه فقیه، به فقها واگذار کرده است.
آیات خلافت ربطی به مسئله حق حاکمیت و انتخاب ندارد
در قرآن سه دسته آیات در مورد مسائل مربوط به حکومت و ولایت وجود دارد: آیات ولایت، آیات خلافت و آیات کرامت. برخی با استناد به آیات خلافت، تلاش میکنند مسئله حق حاکمیت و حق رأی و انتخاب را اثبات کنند.
یک دسته از آیات مربوط به بحث، آیات خلافت است، آیاتی مانند «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ»، «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» و… اینجا یک بحثی که وجود دارد این است که آیا از آیات خلافت میشود ولایت این خلیفه را بر دیگران استفاده کرد یا خیر؟ مرحوم آقای صدر رضوانالله علیه در «الاسلام یقود الحیات» این مطلب را دارد که میفرماید اینکه انسان خلیفهالله است بدین معناست که آنچه برای خداوند ثابت است از جمله حق حاکمیت و اداره جامعه به انسان انتقال یافته، از این رو بنیان حکومت در قرآن بر اصل خلافت استوار است و از آن برمیآید که خداوند حکمرانی و به دست گرفتن ذمام جامعه و تصرف را به انسان عطا فرموده و مشروعیت الهی حکومت مردمی استنتاج میشود.
من با دقتی که در این آیات کردم، از این آیات خلافت در این بحث نمیشود چیزی را استفاده کرد. این مقداری که مسلم است این است که «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» بعد از اینکه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْمَاءَ کُلَّهَا» است، انسان یک موجودی است که تجلی اسماء و صفات خداست، ولی نمیتوانیم بگوئیم رازق بودن اگر در خدا هست در انسان هم هست، خالق بودن در خدا هست در انسان هم هست، حاکم بودن و ولی بودن اگر در خدا هست در انسان هم هست، نه! انسان از باب اینکه روح خدا در خلقت او دمیده شده میشود خلیفهالله، این ربطی به اینکه چنین حقی دارد که حاکم را معین کند و در سرنوشت خودش دخالت کند، ندارد.
حقّ انتخاب حاکم یک امر ارتکازی عقلائی است
بشر مدنیٌ بالطبع است و اجتماعی است و زندگیاش، زندگی جمعی است و این طور بوده که از اول بشر برای خودش یک حاکمیقرار میداده، اینکه عرض کردم در روایات درباره «لابُدَّ للنّاسِ مِن امِیرٍ»، نه اینکه یک امر فقط مجرد قرارداد یا مجرد اضطرار باشد، بگوییم بشر اضطرار به این امر دارد! نه، ما میخواهیم عرض کنیم حقّ انتخاب حاکم یک امر ارتکازی عقلائی است، یعنی عقلا میگویند هر چند نفری برای خودشان یک رئیسی قرار بدهند، هر شهری، هر جامعهای برای خودشان یک رئیس و یک حاکم قرار بدهند، این یک امر ارتکازی عقلائی است.
نسبت «اختصاص ولایت به خداوند» و «اتکازی بودن حق انتخاب حاکم»
اینجا بحث بسیار مهمی وجود دارد؛ از یک طرف ما ادله داریم که ریشه ولایت به خدای تبارک و تعالی برمیگردد و آن کسانی که خداوند آنها را معین کرده، رسول خدا، ائمه معصومین و بعد در زمان غیبت فقها و فقیه جامع الشرایط که از طرف ائمه معصومین این منصب برایشان قرار داده شده بدون هیچ تردیدی، این مسلم است. از یک طرف مسئله حقّ انتخاب یک امر ارتکازی عقلائی است، مردم میگویند ما خودمان باید رئیس را انتخاب کنیم، خودمان باید آن مسئول را انتخاب کنیم… اسلام هم میخواهد هر انسانی، هر شخصی، هر جمعیتی، هر گروهی حق انتخاب داشته باشد. نسبت به حاکم، نسبت به آنهایی که میخواهند مقدرات حکومت را در دست بگیرند. از مذاق شریعت استفاده میشود که مردم یک جایگاه والایی در حکومت دینی و در نظام اسلامی دارند، هم حقّ انتخاب حاکم امری ارتکازی عقلایی است و هم شارع این را صحه گذاشته و بالاتر از آن، اگر از تعبیر «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» لعلّ بشود استفاده کرد که اگر مردم در میدان نباشند قیام به قسط محال است و نمیشود، باید مردم حضور داشته باشند تا قیام به قسط شکل بگیرد.
توطئه «جدایی مردم از حکومت و علما» بسیار خطرناک تر از «توطئه جدایی دین از سیاست» است
حضرت امام خمینی این مطلب را دارند، در سخنرانی نهم اسفند ۶۲ در جمع مدیران، میفرمایند بعضیها میگویند سیاست فقط حق مجتهدین است یعنی در امور سیاسی پانصد نفر دخالت کنند و مردم هم سراغ کارشان بروند و کاری به مسائل اجتماعی نداشته باشند، میفرمایند این توطئه از توطئهی جدایی دین از سیاست بهمراتب بدتر است، یعنی جدایی مردم از علما، جدایی مردم از سیاست، از جدایی دین از سیاست خطرناکتر و بدتر است. ما باید واقعاً ببینیم در جای جایی که در دین نسبت به مردم احکامی داریم، جایگاه مردم را ببینیم چگونه است. از منظر دینی، اگر جایگاه مردم را خوب نتوانیم بفهمیم، اصلاً بحث به جایی نمیرسد! یعنی هم باید جایگاه ولایت و حکومت را بتوانیم درست تصویر کنیم و هم جایگاه مردم را باید بتوانیم درست بفهمیم که مردم چه جایگاهی دارند؟
یکی از مصادیق اقامه قسط، انتخاب حاکم عادل است
آن آیه شریفهای که خدای تبارک و تعالی میفرماید «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ»، یعنی اصلاً فلسفه ارسال رسل و انزال کتب این بوده که مردم در صحنه حضور داشته باشند، این «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» به خوبی از آن حضور خود مردم در سرنوشت خودشان استفاده میشود که دین میخواهد مردم به پا خیزند: «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ». یکی از مصادیق بسیار مهمش مسئله انتخاب حاکم است، مردم وقتی میخواهند قیام به قسط کنند باید یک حاکم عادل را قرار بدهند، اگر به مردم گفتند شما دخالت نکنید به مردم ربطی ندارد، قطعاً در آن جامعه نمیشود حاکم عادل را نصب کرد.
ما در زمان خودمان در کشورهایی که دینی نیستند، اینها انتخابات دارند و کسی هم بهعنوان رئیس قرار میدهند ولی آنجا بحث ولایت نیست، یک کسی را وکیل میدهند که یک سری امور را انجام بدهد که اشکالی هم ندارد، چون گاهی سؤال میکنند که در کشورهای دیگر در انتخاباتشان میتوانیم شرعاً شرکت کنیم یا نه؟ بله مانعی ندارد. یک امر عقلائی است وکیلی را انتخاب میکنند برای مصالح جامعه، آنجا بحث ولایت نیست.
اما ولایات سه گانه: ولایت تکوینیه، ولایت تشریعیه و ولایت ظاهریه و نقش رأی و خواست مردم در عصر حضور. مردم و خواست آنها ربطی به ولایت تکوینیه و تشریعیه معصومین ندارد. در مورد ولایت ظاهریه نیز، در مقام ثبوت خواست و رأی مردم تاثیری ندارد، اما در مقام اثبات و فعلیت، اگر مردم نباشند و نخواهند امکان اعمال ولایت وجود ندارد: در زمان حضور معصومین(ع)، ما میگوئیم مردم تا به میدان نیایند امامت به مرحله فعلیت و انعقاد نمیرسد، این تعبیر انعقاد اتفاقاً در کلمات خود امیرالمؤمنین هم هست. «وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ الْإِمَامَهُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّهُ النَّاسِ»، در خطبه ۱۷۳ حضرت تعبیر به انعقاد میکند. یا این تعبیر که مردم حق دارند در تعیین امام دخالت کنند، «أَیُّهَا النَّاسُ عَنْ مَلَإٍ وَ إِذْنٍ إِنَّ هَذَا أَمْرُکُمْ لَیْسَ لِأَحَدٍ فِیهِ حَقٌّ إِلَّا مَنْ أَمَّرْتُمْ» یا در خطبه شقشقیه «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ…»، تمام اینها اشاره به مقام اثبات و فعلیت دارد که اگر مردم نباشند، ولایت و حکومت معصوم فعلیت پیدا نمیکند.
پشتوانه «حق انتخاب»، یک «حکم تکلیفی» است/ نقش مردم در عصر حضور، تشریفاتی نیست
حضور مردم برای اثبات ولایت معصوم هم واجب است. امامت یک رکنش مردم هستند، برای مردم واجب است امام واجد الشرایط را در مسند حکومت قرار بدهند، وقتی چنین چیزی واجب شد این حق را هم پیدا میکنند برای تأیید. منتهی در زمانی که معصوم هست بر مردم واجب است اعلم، اتقی، اشجع که این منحصر در معصوم است، بر مردم واجب است که بروند سراغ همین معصوم و آن را به حکومت ظاهریه برسانند. این حق پشتوانهاش یک حکم تکلیفی است. اصلاً ما در فقه اثبات کردیم حق بدون حکم تکلیفی نداریم، هر حقی منتزع از یک حکم تکلیفی است. یک وقت میگوئیم مردم حق دارند امام معصوم را انتخاب کنند به این معناست که اگر حق است پس میتوانند انتخاب نکنند! اینطور نیست. این حق مستظهر به یک حکم تکلیفی است، باید مردم بروند آن کسی که اصلح و اعلم است، اتقی است و آن کس در زمان حضور، خود معصوم است.
پس ما اگر بخواهیم بگوئیم جایگاه مردم در زمان معصوم چیست؟ یک امر تشریفاتی نیست و حضور مردم لازم است، نه بهعنوان یک حق بدون حکم تکلیفی. واجب است مردم حضور پیدا کنند و بیعت کنند، منتهی در مرحله اثبات حکومت ظاهریه است، یعنی مردم نقشی در ثبوت ندارند، این حکومت ظاهریه ثبوتاً برای ائمه ثابت است بدون هیچ تردیدی. مردم نمیآیند صلاحیت حکومت ظاهریه را به امام بدهند، آن را در جای خودش دارد. هیچ کسی احقّ از اینها به حسب واقع نیست، اما به حسب ظاهر و در مقام تحقق و فعلیت حضور مردم لازم است.
از نظر دینی ما میگوئیم مردم حق دارند انتخاب کنند، چون این حق پشتوانهاش یک حکم تکلیفی است باید یک افراد واجد شرایط را انتخاب کنند، یعنی نه عقل، نه دین، نمیگوید هر آنچه را که مردم انتخاب کردند قطعاً حق، صحیح و مشروع است، بلکه در صورتی مشروع و صحیح است که در چارچوب احکام و طبق ضوابط باشد. به عبارت دیگر دین میگوید این حق انتخاب در جایی است که شما مصالح و مفاسد خودتان را رعایت کنید. دنبال افراد واجد شرایط باشید، اما اگر بگوئیم دین میگوید این حق ارتکازی عقلایی ثابت است و دین هم تأیید کرده مردم هر انتخابی کردند این انتخاب مشروع است، این چنین نیست. انتخاب در چارچوب و ضوابط عقلی و دینی و مبتنی بر مصالح و مفاسد مردم است که درست است.
رأیگیری و رفراندوم در مورد احکام الهی معنا ندارد/ ارزش رأی مردم به این است که در مسیر قسط و عدالت باشد
در فرمایشات امام رضوانالله تعالی علیه هست که میفرمایند مردم ولو اشتباه کنند اما باز متبع است، آن مطلب دیگری است و الا اگر از خود امام بپرسیم که اگر اکثریت مردم امروز رأی دادند یک حکمیاز احکام اسلامی نباشد، مثل بعضی از افراد کم اطلاع که میگوئیم بیائیم حجاب را به رفراندوم بگذاریم. حکم خدا را مگر میشود با رأی مردم جابجا کرد؟ خدا به آن ولایت در خالقیت و رازقیت و ربوبیت اینها را تشریع کرده که مستند به آن است، چطور رأی مردم میتواند این را جابجا کند، رأی مردم نمیتواند بگوید که حتی این حکم اجرا نشود! یک وقت ممکن است کسی بگوید چه اشکالی دارد ما امروز به مردم بگوئیم رأی بدهید که حجاب در جامعه اجرا بشود یا نه؟ این هم حق ندارند، خدا این احکام را برای اجرا قرار داده و اینکه مردم عمل کنند، نه در اصل جعلش و نه در عمل به این جعل، رأی مردم هیچ نقشی ندارد. از آن طرف اگر مردم رأی بدهند به اینکه حجاب باید باشد هم فایده ندارد، چون رأی مردم این جایگاه را ندارد.
ارزش مردم «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» است نه اینکه هر کاری خواستند بکنند، اگر ناس در مسیر قسط، عدل، دین و عقل قرار بگیرد ارزش دارد. مثلاً آیا در مسائل سلامت، میتوانیم بگوئیم امروز از مردم رأی بگیریم که آیا واکسن در کرونا باشد یا نه؟ کدام آدم عاقلی این را در رفراندوم میگذارد؟ یک مسیری دارد که رأی مردم در آن دخالتی ندارد. رأی مردم در یک چارچوب عقلی و دینی نافذ است که در این چهارچوب عقلی و دینی کرامت مردم، ارزش مردم حفظ میشود.
علیای حال این تعبیر که مردم چنین حقی دارند که حکومت ظاهریه امام معصوم را تحقق ببخشند و در مرحله اثبات مردم نقش دارند. گاهی اوقات این را از دید عقلی مطرح میکنند یک امام معصوم تا مردم با او همراهی نکنند بر چه کسی میخواهد حکومت کند؟ حکومت (ظاهریه) یک امر اضافیه است و یک حاکمیباید باشد و محکومی، یک ولی و مولّی علیه، پس تا مردم نیایند این طرف اضافه اصلاً شکل نمیگیرد، امام معصوم میخواهد بر چه کسی حکومت ظاهریه کند؟ اگر در زمان معصوم مردم گرفتار تطمیع دشمنان اهل بیت شدند یا گرفتار تهدید یا هر چیزی، رفتند سراغ غیر اهلبیت، اینجا نمیشود اهلبیت بگویند ما میخواهیم بر شما حکومت ظاهریه داشته باشیم، طرف اضافهاش موجود نیست این حکومت اصلاً شکل نمیگیرد.
نقش خواست و رأی مردم در عصر غیبت
فارق اصلی زمان غیبت و زمان حضور در این است که در زمان حضور بر مردم واجب است معیناً امام معصوم را به مسند حکومت ظاهریه بنشانند، یعنی بیعت با امام معصوم یک امر واجبی است در زمان حضور معصوم. اما در زمان غیبت چون این بهعنوان نصب عام است. اینجا روشن است که انتخاب مردم نقش روشنتری پیدا میکند، یعنی مردم از میان این افرادی که آن شرایط عقلی و شرعی را دارند، آنچه مردم انتخاب میکنند تعیّن پیدا میکند (چه انتخاب به صورت مستقیم و چه انتخاب غیر مستقیم و از مسیر مجلس خبرگان). از میان آنکه شرایط عقلی و شرعی را دارد.
این در استفتاءات امام رضوانالله تعالی علیه هم هست که میفرماید مردم چه انتخاب کنند و چه انتخاب نکنند ولایت برای فقیه ثابت است. این بیان اشاره به همان مقام ثبوتی ولایت فقیهان است که خواست و عدم خواست مردم در آن تاثیری ندارد. در مقام اثبات اما، با توجه به امکان تعدد واجدان شرایط، خواست و رأی مردم نقش روشنی دارد. در تصدی حکومت اگر مردم آمدند یک فقیهی را بهعنوان متصدی حکومت قرار دادند اینجا این تصدّی مشروعیت پیدا میکند، اما اگر مردم نیامدند، تصدی حکومت برای فقیه اولاً امکانپذیر نیست، فقیه میخواهد بر چه کسی حکومت کند؟ اگر بخواهد با قهر و زور و قدرت، آن که مسلماً مشروع نیست، چون اصل اولی را گفتیم که حتی خود معصوم هم نمیتواند با قدرت و زور بر مردم حکومت کند، حکومت ظاهریه این چنین است.
تفاوتهای ولایت فقها با ولایت معصومین(ع)/ بگوییم نقش مردم تشریفاتی است، در تضاد با مبنای حضرت امام(ره) و رهبر انقلاب است
گاهی اوقات بعضی که میخواهند ولایت فقیه را طعنه بزنند میگویند شما همان که برای امام معصوم قائلید برای ولی فقیه هم قائلید. جواب این است که معصوم ولایت تکوینیه دارد و فقیه ندارد، معصوم ولایت تشریعی دارد و فقیه ندارد. ولایت در تشریع دارد که در بحثهای فقهی و اصولی مفصل مطرح کردیم. معصوم فقط مجرد مبیّن شریعت نیست ولایت تشریعیه دارد. ادله فراوانی بر این مطلب وجود دارد، این را فقیه ندارد. فقیه ولایت در تشریع ندارد و معنای اجتهاد ولایت در تشریع نیست.
در مسئله حکومت ظاهریه هم بین معصوم و فقیه، باز این فرق وجود دارد که در حکومت ظاهریه معصوم تعیّن دارد، غیر از او کسی صلاحیت برای حکومت ظاهریه هم ندارد، اما در زمان غیبت تعیّن وجود ندارد، چه کسی این تعین را ایجاد میکند؟ چه چیزی اثباتاً این تعین را به وجود میآورد؟ مردم. مردم این تعیّن را به وجود میآورند. یعنی شارع میگوید ایها الناس! آن کسانی که واجد شرایط عقلی و دینی هستند اما تو حق داری (در زمان غیبت) از میان این صد نفر یکی را انتخاب کنی و هر کسی که تو انتخاب کردی صلاحیت حکومت ظاهری دارد و دیگری صلاحیت مشروعیت ندارد، هر کسی که تو انتخاب کردی مشروعیت برای حکومت ظاهری دارد.
تحقق دین و اهداف دین بدون حکومت ممکن نیست/ اقامه حکومت هم بدون حضور مردم امکان ندارد
واقعاً این مطلبی که هم در کلمات امام هست و هم در کلمات رهبری معظم انقلاب هست و متأسفانه این مطلب خیلی از رسانهها و حتی در حوزهها هم کار نشده که جمع بین حکومت دینی و مردم چیست؟ جمع بین جمهوریت و اسلامیت چیست؟ اینکه بگوئیم مردم یک نقش ظاهریه تشریفاتی دارند قطعاً بر خلاف دین و برخلاف مبنای امام است، من هیچ تردیدی در این مسئله ندارم. ما نه از متن دین چنین چیزی را استفاده میکنیم که مردم یک امر تشریفاتی هستند. مردم در دین بسیار اعتبار دارند عرض کردم آن «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» غایت انزال کتب و ارسال رسل است، مردم باید در میدان باشند، دین میخواهد مردم همیشه در میدان حضور داشته باشند، هم دین را حفظ کنند، هم سلامت، امنیت، اقتصاد، سیاست و همه چیز را حفظ کنند.
از آیات متعدد قرآن استفاده میشود تحقق دین و اهداف دین، بدون حکومت نمیشود، این روشن است. حکومت هم بدون مردم امکان ندارد. تا مردم پای حکومت نیایند آن حکومت شکل نمیگیرد. پس تحقق اهداف دین بدون حضور مردم نمیشود این همان «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» است که در آیه شریفه آمده، این جمع بین دین و مردم، امام و امت، این تعبیر امام و امت دو تعبیر خیلی مندکّ در هم هستند، امام البته به معنای حاکم ظاهری تا امتی نباشد امام شکل نمیگیرد و تا امامینباشد امت شکل نمیگیرد.
حق انتخاب مردم به این معنا نیست که منتخب باید طبق خواسته آنها عمل کند
در زمان حضور وقتی مردم آمدند بیعت کردند و یا در زمان غیبت آمدند انتخاب کردند فقیه را، آیا باز باید این فقیه طبق مردم عمل کند؟ نه. مردم فقیه را انتخاب میکنند که فقیه طبق دین و دستورات دینی عمل کند، ما واقعاً وقتی به مردم این مسئله را درست روشن نمیکنیم، یا یک عدهای از روشنفکرها که میدانند ولی باز برای اینکه ضربه بزنند میگویند ولایت فقیه دیکتاتوری است، اینها نمیفهمند که مردم فقیه را انتخاب میکنند که در همان دایره ولایت خدا اعمال ولایت و اجرای احکام الهی کند. اگر بخواهد روی هوا و هوس اعمال کند که در این آیاتی که داریم که «فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى»، «فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى»، یعنی آن حاکم حق ندارد از هوا و هوس شخصی خودش تبعیت کند اگر بخواهد از میل خودش تبعیت کند همان لحظه از صلاحیت برای حکومت خارج میشود، یعنی ما هیچ شکلی و نظامیرا برای حکومت دقیقتر از این نداریم و اساساً این اختصاص به ولی فقیه هم ندارد.
در نظام جمهوری اسلامی هر مسئولی اگر بخواهد روی هوا و هوس خودش اعمال قدرت کند، مجلس باشد یا رئیس جمهور باشد یا رئیس قوه قضائیه باشد، اینها از صلاحیت برای مسئولیت خارج میشوند و میگوییم صلاحیت ندارند.
مردم در چهارچوب ضوابط عقلی و دینی کسی را انتخاب میکنند پس این جایگاه مردم است، اگر مردم انتخاب نکردند حق تصدی برای حکومت ندارد، از آن طرف این کسی هم که انتخاب میشود در همین چهارچوب باید عمل کند، حق تبعیت از هوا و هوش و میل شخصی خودش ندارد اگر سر سوزنی بخواهد به دیگری ظلم کند یا تعدی کند از آن ضوابط عقلی و شرعی از صلاحیت ساقط میشود. ما باید خدا را شکر کنیم که این شکل حکومت در اسلام به این خوبی جایگاهش تبیین شده و باید البته کارهای بیشتری هم بشود در این مطالبی که ما عرض کردیم.
برخیها میگویند «اگر مردم حکومت اسلامی نخواستند، حق همان است»، این حرف ناشی از دور بودن از متن دین است
این روزها در این مصاحبهای که از بعضی از مسئولین گذشته پخش شد پیداست روی بیاطلاعیاش هست، گفت بله اگر مردم یک زمانی حکومت اسلامی و ولایت فقیه را نخواستند همان حق است و همان قانون است، این دور بودن از متن دین است، اشکالش را عرض کردم که این حقّ ارتکازی عقلائی از نظر خود عقلا هم مردود است، عقلا میگویند در آنچه که مصالح شماست، حالا اگر مردم امروز گفتند ما اصلاً امنیت نمیخواهیم، همه هم به این مطلب رأی دادند، کدام عاقلی است که بگوید این حرف درست است؟ اگر گفتند ما سلامت نمیخواهیم، این حق ارتکازی عقلائی را هم باز باید قیود لبیه و شرعیهاش را ببینیم.