اختصاصی شبکه اجتهاد: دفتر تدوین متون درسی حوزه علمیه، سالهاست که به غرض تدوین متونی جدید برای فصول درسی حوزههای علمیه تشکیل شده است. کتابهایی که این دفتر تاکنون موفّق به تدوین آن شده است البتّه کمتر در مجامع حوزوی مورد اقبال قرار گرفتهاند. باوجود تشکیل این دفتر، کتابهای اصلی رشتههای درسی حوزه یعنی فقه و اصول، کماکان بدون تغییر ماندهاند. حجهالاسلام والمسلمین حمید جزایری، مدیر تدوین متون حوزه علمیه پیشازاین، از برنامه این مرکز برای تدوین متون اصولی و فقهی سخن گفته بود. از او در رابطه با جایگاه روش مقارن در متون در حال تهیّه این مرکز، پرسش کردیم.
به نظر حضرتعالی، چرا روش مقارن در کتابهای فقهی و اصولی در سدههای اخیر کمرنگ شده است؟
جزایری: در رابطه با مطالعات مقارن چه در بخش فقه و اصول، چه در بخش کلام، چه در مباحث تفسیری، نمیشود گفت که مورد توجه اندیشمندان شیعی نبوده است. بلکه از همان آغاز، توسط افرادی مثل مرحوم شیخ طوسی، علامه حلی، شهیدین تا الآن، کموبیش به گزارهها و دیدگاههای فرق غیر شیعی توجه شده است. مرحوم آیتالله بروجردی، بهعنوان یکی از فقهای معاصر، این مسئله را جدی دیده است. البته این را قبول دارم که نوع پردازش و میزان توجه یکسان نبوده. ولی بههرحال در بسیاری از دروس خارج، اعم از تفسیر، فقه و اصول بهنوعی به آراء اهلسنت هم پرداختهاند. البته این توجه را میشود مقداری سازماندهیتر، دقیقتر و عمیقتر انجام داد. مهم این است که از چه مقطعی این کار باید آغاز شود. آیا توقع این است که طلاب از همان پایههای اولیه با مباحث مقارن آشنا شوند یا مطالعات مقارن و تطبیقی برای مقطعی است که محصل با مبانی صحیح، آشنا شده و در گام دوم به آراء مکاتب دیگر نیز توجه داشته باشد. به نظر میرسد این ایده دوم، ایده عملیتر و واقعبینانهتری باشد.
علت اینکه روش مقارن در سدههای اخیر کمرنگتر شده را چه امری میدانید؟
جزایری: در سدههای اخیر، در فضای عمومی شاید کمرنگ شده، حتی الآن ما در کتابهای اصولی خودمان، در بحث اینکه آیا نهی از معامله، دلالت بر صحت یا فساد معامله میکند، مرحوم آخوند و دیگران نظریه ابوحنیفه را نقل میکنند، برخی میپذیرند و برخی رد میکنند. در کتاب «رسایل» و «کفایه» هم به بحث قیاس، مصالح مرسله، استحسان پرداخته شده است.
مرحوم آیتالله بروجردی بهطورجدی لکن بهصورت عام و گسترده، به مباحث توجه داشت. شاید ازاینجهت کمتر توجه شد که ازنظر علمی، بهنوعی تفکیک جدی بین فریقین و مرزبندی ملموس واقع شود. در سدههای قدیم این مرزبندی بهصورت کامل انجام نشده بود، لذا فقهای بزرگوار امامیه برای بسترسازی موضوعات جدید، گاهی برای اثبات حقانیت مطالبی که در تفکر امامیه مطرح بود؛ به آرای آنها توجه میکردند. ولی در سدههای اخیر با توجه به اینکه مرزبندی بهصورت کامل انجام شد، گستردگی مباحث مقارن کمرنگتر شده است، امّا باز از همان تعریف علم اصول در کفایه تا پایان، کموبیش رگههایی از دیدگاههای اهلسنت مطرح میشود. این مسئله در فقه بیشتر است؛ چون ما با حجتنماهایی مانند قیاس و مصالح مرسله که در فقه، بعضاً بهعنوان دلیل مطرح و نقد نمودهاند مواجهیم. یک عبارت تکمیلی را هم باید اضافه کرد که الآن خیلی از مباحث در عمل، مباحث مقارن است، ولی اسم مقارن روی آن گذاشته نشده است. برای این ممکن است این تلقی باشد که مباحث مقارن کلاً حذف شده است. همواره دغدغه اندیشمندان، طراحی و ساماندهی مستقل اصول و فقه امامیه بوده و اهتمام بیشتر آنها به تحکیم، تبیین و ارائه نمایی صحیح و کامل از تفکر امامیه بوده است.
البته در همین دهههای اخیر بهصورت انفرادی مباحث پررنگ مقارن دیده شده و اینکه اصول فقه مذاهب اربعه با فقه امامیه، در حاشیه آراء امامیه هم بیان شود، کموبیش بوده است.
چرا در تدوین کتب جدید آموزشی مثل «حلقات» شهید صدر و «اصول» فقه مرحوم مظفر و «الموجز» آقای سبحانی، از روش مقارن استفاده نشده است؟ دلیل این امر را چه میدانید؟
جزایری: البته در برخی از اینها مثل «الموجز» به مباحث عامه مانند قیاس بهصورت نسبتاً مستوفایی پرداخته شده است، ولی نکته مهمتر هم این است که گاهی رهزن میشویم. تعریف ما از مطالعات مقارن چیست؟ آیا لازم است در هر بخشی نظر فریقین مطرح شود؟ یا اگر در بحثهای کلیدی و جهات اختلاف شاخص، دیدگاه فریقین مطرح شود، همین کافی است؟ یعنی نگاه و تعریف ما از مطالعات مقارن، میتواند معیاری باشد که آیا تحقیقات جدید واقعاً با نگاه مقارن هست یا نیست؟ همان تعریف علم اصول که دلایل حجیت یا «یمکن ان یکون حجهً»، این «یمکن ان یکون حجه» ناظر به حجتنماهایی است که در اصول غیرامامیه مطرح است. مثلاً در ادبیات، خیلی نگاه شیعی و سنی مطرح نیست، بنابراین باید تعریف خود را دقیق مطرح کنیم که آن چالشگاههای طرفین مورد گفتوگو باشد. در دیدگاه جدید تدوین متون حوزه، نگاه به فریقین بهصورت پررنگتر و بیشتری موردتوجه قرار گرفته است.
مطالعات فقه مقارن، هم میتواند نگاه غیرامامیه را به ادله، مورد کنکاش قرار دهد تا ابعاد و ابهامات مسئله برای انسان روشن شود و بتواند پرسشگرانه به منابع و ادله با نگاه امامیه مراجعه کند و هم اینکه ادلّه جدیدی که اهلسنّت بدانها دست پیدا کردهاند را در صورت حجیت، مورد استفاده قرار دهد.
به نظر حضرتعالی، مراد از روش مقارن در استدلالات فقهی تولید ادله جدید به مدد فقه اهلسنت است، یا صرفا تغییر رویکرد نسبت به ادله مرسوم فقهی شیعه است؟
جزایری: درواقع ما میتوانیم تجمیعی از هر دو قرار بدهیم؛ زیرا این دو مانعهالجمع نیستند. در واقع مطالعات فقه مقارن، هم میتواند نگاه غیرامامیه را به ادله، مورد کنکاش قرار دهد تا ابعاد و ابهامات مسئله برای انسان روشن شود و بتواند پرسشگرانه به منابع و ادله با نگاه امامیه مراجعه کند و هم اینکه ادلّه جدیدی که اهلسنّت بدانها دست پیدا کردهاند را در صورت حجیت، مورد استفاده قرار دهد. مرحوم شهید صدر روشی دارند به نام روش تفسیر استنطاقی. همان روش را میتوانیم در مباحث اصول و فقه پیاده کنیم. با مراجعه به نگاه اهلسنت و نحوه استدلال و استنتاج و برداشت آنها از ادله، با برخی از ابعاد و ابهامات مسئله آشنا میشویم و بعد بدون پیشداوری و بدون پیشفرض، به منابع امامیه مراجعه و با روحیه پرسشگرانه، به تحلیل سؤالات میپردازیم.
مرکز تدوین متون درسی چه تلاشهایی را برای واردکردن روش مقارن در استدلالات فقهی و اصولی انجام داده است؟
جزایری: در حال حاضر، اولویت مرکز، تدوین متون برای کتابهای سطح یک است. در سطح یک حوزه، هنوز ظرفیت ورود مباحث مقارن به کتب وجود ندارد. آنچه در آنجا دارای اهمیت بیشتر است این است که محقق و دانشپژوه، با فضا و فرهنگ و استنطاق و استنتاجات امامیه آشنا شود؛ لذا قاعدتاً مطالعات مقارن در سطح یک پررنگ نخواهد بود. البته مؤلفین و گروههای علمی طبیعتاً آراء، ادله، مبانی و استنتاجات غیرامامیه را هم مورد مداقّه قرار میدهند و در مواردی که براساس تشخیص گروههای علمی، لازم است مباحثی -مخصوصاً در بحثهای کلامی که اختلافات جدی بین دیدگاه حقه امامیه و مذاهب دیگر وجود دارد- از اهلسنت بهصورت ملموس و جدیتری مطرح خواهد شد.
بههرحال، ورود مباحث مفید اهلسنت به کتب شیعی، امر مبارکی است که میبایست به مرور انجام پذیرد.