شبکه اجتهاد: دوست و دشمن میدانند که یک تاریخِ جدید، به او تکیه داده است و او چونان یک مرد بزرگِ تاریخی، در حال گشودن معبر برای انقلاب است. انقلاب دینیِ ما، نقطۀ مرکزی دارد که ولیّفقیه است. بدون او، هر تصوّر تلخ و ناگواری، محتمل است، اما با او، میتوان امیدها داشت و اکنون و آینده را به تصرّف درآورد. حلقۀ اتّصال ما با امام غایب – علیهالسلام – است و ازاینرو، واسطۀ فیض است.
سی سال است که جامۀ زعامت به تن کرده و در دشوارترین شرایط تاریخی، انقلاب را به پیش برده است. چالشهایی که انقلاب در این برهه با آنها دستبهگریبان بوده، عظیم و خطیر بودهاند، اما او توانسته انقلاب را از این گردنهها عبور بدهد. این انقلاب در هر دهه، با مصائب و موانعی روبرو بوده که نفسگیر و فلجکننده بودهاند و میرفت که انقلاب به نقطۀ پایان حیاتش برسد، اما دست غیبی، آن را نگاه داشته و تداوم داده است.
یک لایه از این حیات معمایی و معجزهآسا، وابسته به شخص آیتالله خامنهای بوده است؛ هیچ تردیدی در میان نیست که او این قافلۀ تاریخی را هدایت کرده و از بحرانها و مهلکهها عبور داده است. هیچکس شبیه او نیست؛ شخصیّتی منحصربهفرد و متمایز که بهراستی در آنجاست که باید باشد. درخور زعامت است و تجربۀ عینیِ سه دهۀ گذشته، همگان را به تعظیم و تکریم وی واداشته است.
هرچه که در نظر، مناقشهبرانگیز بوده، در عمل و عین، به سویی حرکت کرده که مؤیّد موضع وی بوده است. برخلاف رهبر معمار و مؤسّس، آیتالله خامنهای بهتدریج و با گذر زمان و ظهور عینیّتها، اعتبار و وجاهت بسیار متمایز یافته و مشاهدات اصحاب تردید و تأمّل، جملگی به یقین و قطعیّت دربارۀ وی تبدیل شده است.
ازاینجهت، او گرانیگاه هویّت و معنا و سیاست و انقلاب در ایران است؛ همه میدانند که اصل وجودِ ایشان، نعمت و فضیلت و مزیّت است؛ بودنی که به خودِ انقلاب، هستیِ مستمر بخشیده است. انقلاب بدون ایشان، میباید دههها پیش، متوقف میشد و به راهی دیگر میرفت یا برچیده میشد.
* در ظرف ادراکِ غربیان نمیگنجد که نسبتِ جامعۀ ایران با ایشان چگونه است. آنها، تفسیری جز این ندارند که آیتالله خامنهای با آنکه موجودیّت دینی دارد، اما یک رهبر سیاسی و تابع اقتضائات عالَم سیاست است. جامعۀ ایران، فهم دیگری دارد و ایشان را همچون پیر طریقت میشمارد؛ کسیکه نایب امام معصوم است و در زمانۀ غیبت، حلقۀ وصل است و حکمش همانند حکم او. اینچنین نسبت و ربطی، در هیچ سیاستی نظیر ندارد.این سیاست، عارفانه و باطنی است و از این جهت است که در قالب ولایت، تحقّق یافته، نه حکومت به معنای رایجش.
جامعۀ ایران، ماهیّتی اینچنینی دارد؛ اسلام در همۀ ساحات آن رسوخ تاریخی یافته و بافت و ساخت آن را به تصرّف خویش درآورده است. تولّد انقلاب اسلامی بهعنوان عظیمترین انقلاب اجتماعی در عصر کنونی، محکمترین دلیل بر باطن جامعۀ ایران است؛ جایی که همۀ بضاعتها و امکانها، معطوف به امر دینی میشوند و دین، تمامیّت ارادۀ ملّت را منسجم میسازد.
وجودِ آیتالله خامنهای در دل و جان ایرانیانِ مسلمان، ریشه در چنین برداشت و فهمی دارد، اما آنان که در این عالَم معنایی و هویّتی به سر نمیبرند و درکی از باطن و ملکوت و حیات دینی ندارند، نمیتوانند این قطعات را مفصلبندی کنند.
* چندی است که آیتالله خامنهای از دیدهها و نظرها پنهان گشته بود تا دستِ تعدّیِ دشمن به ایشان نرسد. این دورۀ مهجوریّت، بر جامعۀ ایران به تلخی گذشت؛ هرچند پیامهای تصویری سهگانه، جرعههای گوارایی بود که صبر و بردباری را میسّر مینمود. در سی سال گذشته، اینچنین مهجوریّتی تجربه نشده بود و این نخستین تجربه بود.
جنگ با دشمنی که تجسّمِ ابلیس است و هیچ قیدی وی را محدود نمیسازد، چنین اقتضائی دارد. او در برابر دیدگان ما نبود، اما در میدان تدبیر و تصمیم بود و این بودن، تفوّقِ کنونی ما را رقم زده است. سرپنجۀ عقلِ قدسیِ ایشان، ایرانِ خدایی را همچنان ایستاده نگاه داشته است؛ چنین کسی، مایۀ قوامِ قوم ماست و شیرازۀ تداومِ هویّتِ اسلامی و انقلابیمان.
هیچ فضل و نعمتی در این سطح نیست و ایران بدون او، به همان ایرانِ دورههای پیشین تبدیل میشود که میبازد و تحقیر میشود و کوچکتر میگردد. این قطعه از خاک، به سبب چنین وجودِ قدسی و دلالتهای هویّتی و معنایی آن، در مدار مقاومت و هیبت و شوکت قرار گرفته است.