بعداً متوجه شدیم برای فردا هم نگذاشتند و همان شبانه آقای بروجردی نامه فرستادند. نامه به تهران میآید و مشخص میشود شاه به «پیست اسکی آبعلی» رفته است. آنجا نامه به دست شاه میرسد و شاه میگوید: زود اعدام بکنید و بگویید نامه بعداً به دست ن رسیده است. این بود که قبل از آفتاب آنها را اعدام کردند.
اختصاصی شبکه اجتهاد: ارتباط میان مرحوم آیتالله بروجردی و فدائیان اسلام از نقاط کور و پر سر و صدای تاریخ حوزههای علمیه است. چالشی جدی میان جوانان پرشور انقلابی حوزوی و علمای دور اندیش و مصلحت نگر که قبل انقلاب رخ داده بود. فدائیان اسلام جوانان پر شور و انقلابی بودند که علیه بهائیت و سیاستهای حکومت که غیر دینی بود تبلیغات میکردند. از آن سو، آیتالله بروجردی، به فکر حفظ حوزه علمیه و تشیع، در میانه نزاع انقلابیون با شاه بود. مطابق معمول نیز عدهای دراین میان، به ایجاد اختلاف میان دو طرف میپرداختند. در این گزارش، سعی شده است تا زوایای رابطه پر فراز و نشیب و پرماجرای فدائیان اسلام و آیتالله بروجردی شرح داده شود.
رابطه مرجعیت و فدائیان اسلام
فدائیان اسلام دست به برخی حرکات زدند و عده ای از مسئولین را نیز ترور کردند. با توجه به این اعمال به صورت مرتب در حوزه های علمیه مخصوصا فیضیه سخنرانی می کردند و شور هیجان بین افراد ایجاد می کردند. ظاهرا رابطه خوبی بین مرحوم صدر و حجت و فدائیان بوده است و اخباری که موجود است گواه بر این مطلب است؛ اما مرحوم بروجردی خواستار فضای آرامی در حوزه بودند. در این میان، برخی از طلاب با مرحوم واحدی، عضو مهم فدائیان اسلام مواجهه می کنند و وی را کتک می زنند. شایع شده بود که مریدان آیه الله بروجردی فدائیان را کتک زده اند و از فیضیه بیرون انداخته اند این خبر رابطه بین این گروه و مرجعیت را دچار مشکل می کرد. شرح ماجرا به زبان حجتالاسلام سید جعفر شبیری چنین است:
«این یکی از اشتباهات است که نوعاً کسانی که اطلاع ندارند، آن را بیان میکنند. آنچه در بیرون شایع شده مربوط به جریانی است که در مدرسه فیضیه، شهید واحدی را کتک زدند. آنهایی که کتک زدند، از اصحاب آقای بروجردی نبودند. تعدادی از طلاب خرمآبادی بودند. طلبههای متدین و خوبی هم بودند و به آقای بروجردی ارادت داشتند اما از یاران ایشان نبودند.
علتش این بود آقای بروجردی پیغام داده بودند که اینها مرتب هر روز در مدرسه فیضیه سخنرانی میکنند، وضع حوزه داشت به هم میریخت، مصلحت نبود و حوزه باید محفوظ میماند. آقای بروجردی پیغام دادند به اینها بگویید در فیضیه سخنرانی نکنند. طلبهها هم آمدند با آقای واحدی روبرو شدند و وی را کتک زدند، منتها زمانی که آقای نواب از زندان آزاد شده بود و قم آمد، همه علما رفتند دیدن ایشان. آقای بروجردی هم چند نفر را برای بازدید فرستادند».[۱]
مرحوم آیتالله واعظ زاده خراسانی در خصوص ارتباط بین مرحوم بروجردی و فدائیان می گوید:
«آیت الله بروجردی، روی خوشی به این حرکت نشان نمی داد. در آغاز سعی می کرد که آنان را با موعظه از این کار باز دارد. مکرر در ضمن درس، می گفت:
«اینان، (فدائیان اسلام) طلاب و سادات جوانی هستند، ناراحت و عصبانی. باید موعظه بشوند. من از آنان می خواهم که این کارها را دنبال نکنند. ما تحولات زیادی در عمرمان دیده ایم: جریان مشروطیت و … دیدیم که کارها چگونه شروع و به کجا ختم شد.»
این گونه سخنان هر از چند گاه، در ضمن درس از ایشان شنیده می شد. تا این که سال تحصیلی به پایان رسید و قرار بود حوزه تعطیل شود. حضرت آیت الله بروجردی، در روز آخر درس طبق معمول، برای شاگردان، موعظه کرد. در ضمن موعظه گفت:
«اینان، (فدائیان اسلام) یعنی با این موقعیت و وضع مرجعیت من مخالفند. کسانی که از این گروه، حمایت می کنند، انسان در عدالت و اسلامیت آنان شک می کند!»
از آن جا که شعار فدائیان اسلام، تشکیل حکومت اسلامی بود و بر همین محور هم تلاش می کردند، حضرت آیت الله بروجردی، به این نتیجه رسیده بود: تشکیل حکومتی که اینان شعارش را می دهند یعنی درج همه چیز در آن، حتی مرجعیت! از این روی، به مخالفت با فدائیان اسلام، برخاسته بود.
بالاخره، آن سخنرانی خیلی تند بود. وقتی که ایشان گفت: «کسانی که از این گروه حمایت می کنند، انسان در عدالت، در اسلامیت آنان شک می کند.»
من، به برخی از آقایان که از فدائیان اسلام، حمایت می کردند و در جلسه درس حاضر بودند، نگاه کردم و از جمله، چشمم افتاد به شهید صدوقی، دیدم رنگ چهره شان مانند زعفران زرد شده است!
تابستان بود و هوا گرم و درسها هم تعطیل، لذا من راهی مشهد شدم. آمدم تهران و سر شب رفتم مسجد شاه، که محل تجمع طلاب مسافر بود، عده ای از طلاب خراسانی آنجا بودند. اینان نقل می کردند: «دیشب، پس از نماز مغرب و عشاء، گروهی از فدائیان اسلام، اعلامیه پخش می کردند که عده ای از طلاب، که نامشان را بردند و با بیت آیت الله بروجردی مرتبط بودند هجوم آوردند و پخش کنندگان اعلامیه را کتک زدند! سر دسته مهاجمین، شیخ علی لر بود.»
آیتالله بروجردی هیچ گاه نمی گذاشت در پراکندن این گروه، دولت دخالت کند. همیشه سعی می کرد از طریق خادمان حرم، اگر اغتشاشی به وجود می آمد، آن را فرو نشاند و یا عده ای دیگر را مأمور می کرد.
آیت الله بروجردی، معتقد بود تلاش این گروه به مصحلت حوزه نیست. در آن دوره، عده ای از ما طلاب، شاید همین طور می اندیشیدیم و این تندروی ها و این سبک کار را به مصلحت حوزه نمی دانستیم. وقتی آن اندیشه، قوت گرفت که می شنیدیم: عده ای از فدائیان اسلام، در جلسات خصوصی، به آیت الله بروجردی، توهین کرده اند که معلوم نیست شایعه بود یا حقیقت داشت. احتمال دارد همین گونه حرکت ها و برخوردها، باعث شد که آیت الله خوانساری، یک مقداری خود را از این گروه کنار کشید.[۲]
نظر مرحوم آیه الله فاضل لنکرانی
مرحوم آیتالله محمد فاضل لنکرانی در رابطه با فدائیان اسلام میگوید:
«فدائیان اسلام با این که افراد مؤمنی بودند و دارای هدفی مقدس، ولی تحت تأثیر بیت آیت الله کاشانی قرار گرفته بودند. به خاطر تحریکاتی که از ناحیه تشکیلات آیت الله کاشانی می شد، اینان در برابر آیت الله بروجردی و حوزه، خیلی بد عمل می کردند. به طوری که قضاوت عمومی این بود که اینان مخالف حوزه و آیت الله بروجردی هستند. طبعاً در ذهن آیت الله بروجردی، همین مطلب بود که اینان با حوزه و مرجعیت مخالفند. این امر باعث مسائل جزئی دیگر شده بود. در هر صورت به نظر من که شاهد جریانات بودم این فدائیان اسلام بودند که با درست عمل نکردن، خود را مخالف آیت الله بروجردی وانمود کردند. طبیعی است که چنین عملی، عکس العمل هایی را هم به دنبال خواهد داشت»[۳]
واکنش آیت الله بروجردی به اعدام فدائیان اسلام
نظرات بزرگان در مورد رابطه بین فدائیان و مرحوم بروجردی را باید دید و به صورت پازل کنار یکدیگر گذاشت تا دیده شود اتهام انتساب شهادت مرحوم نواب و بقیه فدائیان صحیح است یا غلط. کمترین اشکال به مرحوم آیتالله بروجردی این است که ایشان نسبت به اعدام مرحوم نواب عملی انجام ندادند و گویا رضایت به این عمل داشتند عبارت بزرگان در این خصوص به شرح زیر است:
حجتالاسلام صابری همدانی معتقد است:
«به هر تقدیر بعد از این واقعه، اعضای جمعیت فدائیان اسلام از جمله مرحوم نواب صفوی و مرحوم واحدی دستگیر شده و در آستانه ی محاکمه و اعدام قرار گرفتند. اعضای خانواده این عزیزان، از جمله خواهرها و مادرهایشان برای استمداد از مرحوم آیت الله بروجردی در جهت آزادی برادران و فرزندانشان، به قم آمدند، ولی آن مرحوم اقدامی در این زمینه نکرد؛ همان طور که علما و بزرگان دیگر کاری نتوانستند انجام بدهند. در نتیجه، حکم اعدام این فرزندان فداکار و فدایی اسلام و ملت، صادر و اجرا گردید.»[۴]
آیتالله محمدعلی گرامی میگوید:
«پس از دستگیری نواب، افرادی به آقای بروجردی متوسل شدند، بعضی میگویند که آقای بروجردی کاری برای آنها نکرد. در منزل برادر واحدی، جلسهی فاتحه شب سال او را به طور مخفیانه و خیلی بی سر و صدا برگزار کردند. حتی قرآن هم نمیخواندند. فقط دور هم نشستند و هر کسی در فکر خودش بود. شام هم دادند. از آقایانی که آن شب در آن جلسه بودند تا آن جا که به یاد دارم، آقایان حاج آقا رضا صدر، بدلا، حاج آقا موسی زنجانی، آقا سید عبدالرضا حجازی و بعضی دیگر بودند. آقای بدلا که از اطرافیان آقای بروجردی بود تا وارد جلسه شد، حاج آقا رضا صدر روایتی خواند. مضمون روایت این بود که در قیامت افراد گرفتارند، از جمله امراء. (با این حرف میخواست به آقای بروجردی تعریض بزند.) و گفت اگر معنای امراء را توسعه بدهیم، شامل مراجع هم میشود و منظورش این بود که آقای بروجردی کوتاهی کرده است.
زمانی که من از مجلس بیرون آمدم، دیدم که حاج آقا رضا صدر، با آقای حجازی (در کوچه) ایستاده اند و صحبت میکنند. بعدها، سید عبدالرضا حجازی گفت که آن شب ایشان با من به طور مفصل صحبت کرد و گفت: آقای بروجردی مقصر است و کوتاهی کرده است تا در نتیجه، نواب اعدام شده است. سپس حجازی گفت: او بی خود میگفت، چون در آن جریان من در قم تحت تعقیب بودم و پرونده ام سنگین شده بود، آقای بروجردی برایم پیغام فرستاد (نگفت که چه کسی پیغام آورد) که: «ان الملاء یأتمرون بک لیقتلوک فاخرج انی لک لمن الناصحین». من شبانه به قبرستان نو رفتم و در مقبرهای خوابیدم و بعد اواخر شب، با وسیلهای فرار کردم. بعضی گفتهاند که به آقای بروجردی دیر خبر دادند. به هر حال مطمئناً آقای بروجردی راضی به اعدام نواب و یارانش نبود.
زمانی جوانی مسلمان را میخواستند به جرم کشتن یک بهائی در ابرقو اعدام کنند. آقای بروجردی از شنیدن این خبر تا صبح نخوابیده بود و تلاش کرده بود و از شاه، عدم اجرای حکم اعدام او را خواسته بود. شاه هم دستور داده بود که طبق نظر آقای بروجردی عمل شود. در جریان اعدام نواب مطمئناً نگذاشتند اخبار به آقای بروجردی رسانده شود و اول، کار را انجام داده بودند، سپس خبر منتشر شد و گرنه اگر به آقای بروجردی خبر رسیده بود، اقدام میکرد. در واقع تصور این بود پس از محاکمه، آنها را مثل دفعات قبل در زندان نگه میدارند.»[۵]
آیتالله محمدباقر سلطانی طباطبایی:
«هنگامی که فدائیان اسلام دستگیر شدند کسی به خانم نواب صفوی گفته بود که با من تماس بگیرد و توسط من، مطالب را خدمت آیت الله بروجردی برساند. ایشان با من تماس گرفت. به او گفتم هنگام اذان مغرب هر شب بین راه منزل و مسجد اعظم بیایید و مطالب و اخبار زندان را به من بگویید تا من به آیت الله بروجردی برسانم. البته بچه ای هم همراه خود بیاور و تنها با من تماس نگیر. البته این کار دو سه شبی بیشتر ادامه نیافت؛ زیرا ایشان خبرهای چندان مهمی نداشت که بگوید. من جریان را به آیت الله بروجردی گفتم و در این رابطه با ایشان زیاد صحبت کردم.
حال یا دشمنان و یا دوستان نادان، به ایشان باورانده بودند که دولت، این آقایان را نمی کشد و یا قدرتش را ندارد و یا این که مصلحت دولت اقتضا نمی کند، لذا آیت الله بروجردی یقین داشت که این آقایان را نمی کشند. من هم در اثر شدت اطمینان ایشان، احتمال چندانی نمی دادم که چنین کاری بشود.
فدائیان اسلام مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعالیت خود قرار داده بودند. هر چه به ایشان تذکر داده می شد که مدرسه محل تحصیل است نه جای این کارها، اثر نمی کرد. از ایشان بسیار شکایت می شد. این امور باعث شد تا برخی مزاحم ایشان شوند و از برگزاری سخنرانی ممانعت کنند. مسائلی پیش می آمد که برای بدبین کردن آیت الله بروجردی به ایشان بسیار مؤثر بود. حال واقعیت داشت یا نه؟ کار دسیسه دیگران بود یا نه؟ درست روشن نیست. در امر فدائیان اسلام بسیار کوشا بودم (البته مقداری هم به خاطر تذکرات امام خمینی قدس سره). در هر فرصتی که خدمت آیت الله بروجردی می رسیدم راجع به این موضوع صحبت می کردم. بسیار اظهار می کردم که دولت ممکن است این آقایان را بکشد، اما آیت الله بروجردی ذره ای احتمال این را نمی دادند و اگر کمترین احتمال را می دادند حتما اقدام می کردند. ایشان چون هرگز احتمال کشتن این افراد را نمی داد لذا می فرمود: نیازی به اقدام نیست.»[۶]
حجتالاسلام سید جعفر شبیری زنجانی میگوید:
«بعد از دستگیری نواب، پدرم با آیتالله بروجردی یک ملاقاتی داشتند. شاید همان جلسهای بوده که با امام رفتند. پدرم به آیتالله بروجردی گفته بودند اگر مصلحت نیست شما ورود کنید، ما و دیگران اقدامی بکنیم؟ آقای بروجردی فرموده بودند من شخصاً میخواهم اقدام بکنم.
اقدام و بنای آقای بروجردی هم این بود که اگر حکم اعدام صادر شد جلوگیری کنند ولی اگر زندان باشد بنا نداشتند دخالت کنند. فرد یا افرادی را در دادگاه گذاشته بودند که گزارش کار را به اطلاع آقای بروجردی برسانند. طبق معمول آن زمان بعد از اینکه رای قطعی میشود یعنی دادگاه تجدیدنظر رای میدهد -۱۰ روز حق فرجام بود، فرجامخواهی هم معمولاً آخرین روز است. حکم اعدام فدائیان وقتی تایید میشود اینها میآیند حکم اعدام را ابلاغ میکنند و با اصرار میگویند که اگر اعتراض به رای دارید الان باید اعتراض کنید و نمیگذارند ۱۰ روز بگذرد. معمولا دو روز هم فرصت میدهند تا وصایا و کارهایشان را انجام بدهند ولی دستگاه قضایی شاه یک روز هم تاخیر نمیاندازند. همان روزی که حکم اعدام تایید شد، بعدازظهر آقای شیخ محمدجواد حجتی کرمانی (برادر بزرگ شیخ علی کرمانی) جلوی مدرسه فیضیه به من رسید. حوزه تعطیل بود و با یک ناراحتی گفت «حکم اعدام تایید شده و من بروم در مدرسه سخنرانی کنم» من هم چون خبر داشتم گفتم «نه؛ اعدام نمیکنند.» اطمینان داشتم. همان اطمینانی که آقای بروجردی داشتند. به آقای حجتی هم گفتم الان سخنرانی شما نتیجهای ندارد و در مدرسه فیضیه کسی نیست. همه رفتند خانههایشان. کسانی هم که در مدرسه ساکن هستند رفتند در حجرهشان و الان کسی آنجا نیست. خلاصه این را با اطمینان گفتم حالا فردا آقای بروجردی اقدامی میکنند.
بعداً متوجه شدیم برای فردا هم نگذاشتند و همان شبانه آقای بروجردی نامه فرستادند. نامه به تهران میآید و مشخص میشود شاه به «پیست اسکی آبعلی» رفته است. آنجا نامه به دست شاه میرسد و شاه میگوید: زود اعدام بکنید و بگویید نامه بعداً به دست من رسیده است. این بود که قبل از آفتاب آنها را اعدام کردند.
همین باعث شد بعد از اینکه نواب شهید شد و آیتالله کاشانی را به همین اتهام دستگیر کردند، بلافاصله آقای بروجردی تند برخورد کردند، چون آن تجربه بود لذا دیگر آقای کاشانی یک روز هم در زندان نماندند و فوری او را آزاد کردند.»[۷]
[۱]. گفتگو با خبرگزاری تسنیم.
[۲]. ر. ک: چشم و چراغ مرجعیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص ۲۳۹.
[۳]. (ر. ک: چشم و چراغ مرجعیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص ۱۶۱)
[۴]. صادقی، سید مصطفی، خاطرات آیت الله صابری همدانی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۰۶.
[۵]. خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،۱۳۸۱، ص ۱۵۲
[۶]. ر. ک: چشم و چراغ مرجعیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص ۴۱.
[۷]. گفتگو با خبرگزاری تسنیم.