شبکه اجتهاد: کشف حلقه واسطی که بتواند همچون پلی میان مبانی و نظریه دولت در حکمت متعالیه ایجاد کند، در فهم ما از دولت راهگشاست.
شاید بتوان در پاسخ به پرسش از دولت مطلوب در حکمت متعالیه گفت، چنان دولتی را باید بتوان “دولت متعالیه” نامید، بنابراین باید در پی بحث و گفتوگو از جزئیات آن بود.
“دولت متعالیه” متصف و برگرفته از حکمت متعالیه است؛ مهمترین ویژگی این دولت آن است که باید از دل جامعه برخیزد و غالب اعضای جامعه آن را پذیرا باشند؛ گو این که بتوان گفت منظور از برخاستن از دل جامعه همانا “جسمانی الحدوث” بودن آن است؛ این نگاه البته بر اساس رابطه نفس و بدن نیز تقریر میشود.
دولت را نمیتوان از جای دیگری اخذ و اقتباس کرد
در این معنا هر جامعهای با توجه به شرایط و وضعیت خود، دولتی مناسب را خلق میکند و هستی میبخشد؛ از این رو نمیتوان دولت را از جایی دیگر که با فرهنگ دیگری رشد کرده است، اخذ و به کارگیری کرد؛ این نمونه در دموکراسیهای موجود در غرب هم قابل بررسی است؛ یعنی با این که همه دولتهای غربی با وصف دموکراتیک قابل تحلیل است، اما دموکراسی در هر کدام از کشورهای غربی با کشور غربی دیگر، تفاوتهایی دارد و دموکراسیهای یکدست و یکسانی نمیتوان در آنجا یافت؛ در این میان برخی به مدل ریاستی و برخی به مدل پارلمانی نزدیکند. با این حال بسیاری از آنها نیز نظام سلطنتی را که محصول سالها استبداد و یکهتازی تعدادی از خاندانهای سلطنتی بوده است همچنان نگهداشتهاند.
بنابراین متعالیه بودن در اینجا وصف غیرقابل دستیابی و غیرقابل دسترسی نیست، بلکه این دولت کاملاً زمینی است و باید از دل جامعه برخیزد؛ درواقع وصف متعالیه اگرچه به ویژگیهای برتر ناظر است، اما این ویژگیها باید از دل اجتماع سر برآورد تا در دولت به ثمر برسد؛ بنابراین اخلاقی و انسانی بودن جامعه باید در آن حضور جدی داشته و نهادی شده باشد؛ درواقع هر جامعه و نظام سیاسی آن نشانههایی دارد که مردم آن جامعه واجد آنهایند، به عبارت دیگر نظام سیاسی و نظام اجتماعی آینه خواست، میل و تربیت موجود در جامعه و محصول وضعیت جامعه است، به این معنا حتی حضور نظامهای استبدادی در جامعه نیز به سبب بافت و لایههای فکری، ذهنی و تربیتی استبدادی موجود در آن است که بر اثر تربیت متناسب به طور دائم بازتولید میشود، بر این اساس هر اجتماعی، نظام سیاسی متناسب با خودش را دارد و کلید حرکت در هر مسیری در دستان خود مردم است (فلسفه سیاسی صدرالمتالهین، ص ۱۴۵).
ویژگی دوم این دولت که در ادامه ویژگی نخست مطرح میشود، “مردمی بودن” آن است، به این دلیل که دولت از دل جامعه برمیخیزد، بنابراین حضور، ظهور، بروز و تأثیر مردم در آن بسیار پررنگتر از هر عنصر و مؤلفه دیگری است؛ به تعبیر آیتالله جوادی آملی، مردم ستون خیمه نظامند، بنابراین هرگونه آسیبی که به ستون خیمه نظام وارد شود میتواند منجر به آسیب به نظام شود، بنابراین برآمدن و تداوم این دولت نیز با حضور و تأثیر مردم و نقش آفرینی آنان ممکن است؛ درواقع حیات دولت وابسته به حضور مادی و معنوی مردم است، مردم هم در پیدایش و هم در تداوم و هم آینده دولت اثرگذارند و نباید از این عنصر بسیار مهم غفلت کرد.
ویژگی دیگر، “تشکیکی” بودناین دولت است؛ تشکیکی بودن در اینجا به این معنا است که این دولت اهداف صفر و یک را مورد نظر قرار نمیدهد، بلکه با عدد بسیار بزرگتر از صفر تا صد مواجه است و میتواند ترتیبات دولت و اهداف آن را در زمینه وسیع و گستردهای پیگیری کند و دایم سعی در ارتقای خود و جامعه داشته باشد، بنابراین اهداف به صورت سیاه و سفید دیده نمیشوند و میتوان برخی از آنها را به صورتهای دیگری و از جمله خاکستری ملاحظه کرد. معنای دیگر تشکیکی این است که این دولت یک دولت دارای انعطاف بسیار وسیعی است و در هر شرایطی میتواند بر حسب شرایط و اقتضائات جامعه، انعطافپذیری مناسب از خود نشان دهد و مسیر خود و جامعه را به کمک مردم اصلاح کند.
ویژگی چهارم این دولت که مبتنی بر موارد بالا است، این است که این دولت واجد جامعهای سرشار از کثرتها است، در واقع بر مبنای این دولت، هر مقدار که حوزه آن به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی گسترش یابد و تعداد کثرتهای بیشتری را شامل شود کاملتر است، بنابراین چنین دولتی، واجد نگاهی جهانی است و در دل کثرتهای موجود در سطح جهان برنامه دارد و به حیات خود تداوم میبخشد؛ این نگاه البته با توسعه اجتماعی نظریه “وحدت در کثرت” و “کثرت در وحدت” سازگاری دارد و میتواند مورد پشتیبانی نظری و فلسفی حکمت متعالیه قرار بگیرد.
از دولت آسمانی تا جمهوری اسلامی
شاید اصطلاح “دولت متعالیه” برای برخی چندان خوشایند نباشد، اما میتوان بر اساس حکمت متعالیه از آن سخن گفت؛ البته اصطلاحات به کار گرفته شده توسط حکمای “حکمت متعالیه” در این زمینه، متفاوت است و هر کدام نگاه خاصی دارند، برای مثال، “امام موسی صدر” از اصطلاح “دولت آسمانی” استفاده میکند و “امام خمینی” از اصطلاح “حکومت اسلامی” و بعد “جمهوری اسلامی” سخن میگوید؛ نمیتوان گفت این بحث معرکه آراء است، اما میتوان گفت که هریک از حکمای “حکمت متعالیه” نگاه خاصی به دولت و کار ویژههای خاصی از آن انتظار دارد؛ از همین رو است که “امام موسی صدر” بر ویژگی تعادل بخش دولت تأکید میکند و “امام خمینی” بر اجرای احکام اسلامی تصریح میکند؛ از این رو بر اساس نظر حکمای حکمت متعالیه به انواع دولت میتوان رسید، اگرچه میشود از همه آنها با عنوان متعالیه یاد کرد، اما هر کدام وجه خاصی را دنبال میکند. درواقع همانند دموکراسیها میتوانند انواع بیشماری بیابند و هر نوع آن با ویژگی خاصی از دیگری تمایز بیابد، البته در عین حال نباید در اصول مذکور در بالا، تمایز و تفاوتی داشته باشند.
نکته پایانی که در اینجا باید بر آن تأکید شود و شاید هم به نوعی مقدم بر مباحثی است که تا کنون مطرح شد، بداهت و ضرورت وجودی دولت در حکمت متعالیه است؛ اینکه اصالت وجود در حکمت متعالیه، چه نگاهی به خاستگاه دولت دارد، واجد اهمیت زیادی است؛ از آنجا که بر اساس این تقریر، در حکمت متعالیه، اصل دولت، با بداهتِ وجودی قابل تبیین است، طبعاً تمایزاتی را نسبت به نگاههایی که خاستگاه دولت را در مباحث دیگری جستجو میکنند، ایجاد میکند؛ بنابراین مقایسه و نقد مبانی نظریههای رقیب میتواند به این بحث کمک و ابعاد نظریه دولت متعالی را روشنتر کند. ویژگی “راهبردی” دولت در حکمت متعالیه بسیار مهم است، کشف اینکه چه حلقه واسطی وجود دارد که بتواند به مثابه پلی میان مبانی دولت (بداهت وجود) و نظریه دولت در حکمت متعالیه (نظریه دولت متعالی) ایجاد کند، در فهم ما از دولت راهگشاست.
دلالتهای دولت متعالی در نگاه حکمای “حکمت متعالیه” به ویژه “امام خمینی” و “امام موسی صدر” فراوان است، تعابیری که از آنها در مورد دولت آمده است، تأثیر مبانی دولت در حکمت متعالیه بر نظریه دولت متعالی در اندیشه ایشان را نشان میدهد. تسنیم
نویسنده: دکتر شریف لکزایی(دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)