امام هر روز بعد از اتمام درس چند دقیقهای مینشست و یک حلقه کوچکی دور ایشان شکل میگرفت و اگر سؤالی بود – غیر از سؤال و جوابی که در درس اصلی مطرح میشد- طلاب از نزدیک سؤال را مطرح میکردند و ایشان در نهایت محبت سؤال را پاسخ میداد، در واقع یک مقدار زمان را برای پاسخگویی به کسانی که یکسری اشکالاتی به ذهنشان میرسید و در جمع توان بیانش را نداشتند قرار میداد.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، بازخوانی اندیشه، آرا و سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(ره) یک ضرورت تاریخی برای حال و آینده است تا آحاد ملت بهویژه نسل جوان آرمانگرای حوزوی، اندیشهورز و انقلابی با این افکار تحول آفرین آشنایی بیشتری پیدا کند و اندیشه، منش و سیره حضرت امام را سرلوحه و الگوی حقیقی جامعه خود قرار دهند و در پرتو این افکار بلند و انسانساز فضای فکری و اندیشگی خود را وسعت داده و زیست مؤمنانه توأم با تقوای ستیز را وجهه همت خود کنند. ازاینرو متن سخنان حضرات آیات: محمد یزدی، علیاکبر مسعودی خمینی، نصرالله شاه آبادی و محیالدین حائری شیرازی درباره سیره امام خمینی رحمتالله علیه پیش روی خوانندگان قرار میگیرد.
آیتالله محمد یزدی درباره ارتباط امام خمینی(ره) با شاگردان و ادب ایشان در کلام میگوید: ادب در کلام حضرت امام (ره) مسئله مهمی بود. هیچگاه در مثال زدنها و حاشیه رفتنها، کلمات سبک و زشت و مثالهای نامناسب از ایشان شنیده نمیشد و غالباً تعابیر مؤدبانه به کار میبرد. حتی کسانی بودند در همان دوره که با یک لحن دیگری بحث میکردند ولی لحن امام بسیار مؤدبانه بود و این لحن مؤدبانه غیر از روانی و گویایی بیان است و غیر از توضیح و تبیین مطلب دقیق علمی است که خداوند به کسانی این قدرت را داده است که وقتی میخواهند یک بحث دقیق و پیچیده علمی را توضیح بدهند و برای شنونده تشریح بکنند، میتواند طرف مطلب را باز بکند و به شنونده بفهماند که موضوع از چه قرار است که این یک قدرت است و یک نکته دیگر این است که در این کار تفهیم و تبیین مطلب علمی پیچیده، از کلمات و واژههای سنگین و موقر و مؤدب استفاده بکند و هیچگاه از کلمات عامیانه و سبک استفاده نمیکرد و این یک امتیاز خاص ظاهری ایشان بود.
یک امتیاز ظاهری دیگری که باید بگویم این بود که امام هر روز بعد از اتمام درس چند دقیقهای مینشستند و یک حلقه کوچکی دور ایشان شکل میگرفت و اگر سؤالی بود غیر از سؤال و جوابی که در درس اصلی مطرح میشد، طلاب از نزدیک سؤال را مطرح میکردند و ایشان در نهایت محبت سؤال را پاسخ میداد و در واقع یک مقدار زمان را برای پاسخگویی به کسانی که یکسری اشکالاتی به ذهنشان میرسید و در جمع توان بیانش را نداشتند قرار میداد. من خودم مکرر در این حلقه نزدیک شرکت میکردم و سؤال و جواب صورت میگرفت.
معمولاً در درس اساتید بزرگ چند مستشکل میبود و سؤال میکردند ولی این که بعد از درس نیز بنشینند و به سؤالات پاسخ بگویند، در بحثهای اصولی زیاد پیش میآمد. از خصائص امام بود و در مسجد سلماسی هر روز بعد از درس چند دقیقهای مینشستند.
مزایای ظاهری یک استاد بود که شاگرد از این فرصتها استفادههای بیش از استفاده اصل مطلبی که در درس گفته میشود میتواند استفاده نماید.
در این حلقه کوچک گاهی مسائل دیگر پیش میآمد؛ مثلاً برای خود من پیش آمد که یک جزوهای نوشته شد و بعد این جزوه را خدمت ایشان دادم و خودشان فرمود بیاورید تا من ببینم و بعد از دو هفته آوردند و فرمود من یک دور نگاه کردم و نظراتی که مرقوم فرموده بود به شکل فهرست مانندی در یک صفحه جدایی یادداشت کرده بود و راهنماییهایی فرموده بود. مثلاً من در آن جزوه یک مطلبی را از کتب دسته دوم و سوم نقل کرده بودم و امام راهنمایی کرده بود که این حدیث را از کتب دسته اول نقل کنید و از فلان کتاب مثلاً نقل کنید.
خلاصه امکان تماس و صحبت حتی در بحثهایی که خارج از مسئله درس و بحث بود، برای شاگردان درس مرحوم امام فراهم بود.
آیتالله علیاکبر مسعودی خمینی درباره ارتباط و نحوه آشنایی امام خمینی با استاد عرفانش مرحوم آیتالله شاه آبادی میگوید: من این مطلب را بدون هیچ واسطهای از خودشان شنیدم که فرمودند من میخواستم فلسفه و عرفان بخوانم. به خصوص عرفان؛ یک روز پیش آقای شاه آبادی رفتم و عرض کردم من یک درسی خدمت شما میخواهم و ایشان فرمودند من حالا وقت ندارم و من تا دم درب منزلشان رفتم ولی باز هم فرمودند وقت ندارم. فردا که درس تمام شد مجدد دنبال کردم و ایشان باز فرمود وقت ندارم. روز سوم شد، بعد از درس عرض کردم یک درسی به من بفرمائید و ایشان بعد از این سه روز یک نگاهی به من کردند و برانداز کردند و فرمودند چه درسی میخواهید؟ امام فرمودند من عرفان میخواهم بخوانم اما برای این که مقدمهای برای آن باشد، گفتم حکمت اختصاصی خدمت شما بخوانم.
ایشان فرمود این درس ما الآن هست و آنجا بیایید. گفتم نه آقا اختصاصاً میخواهم چند روزی خدمت شما باشم و اگر دیدید که من استعداد این را دارم آن وقت بفرمائید. ایشان فرمودند عیبی ندارد و بعد عرض کردم آقا من غیر از فلسفه، عرفان هم میخواهم. آقای شاه آبادی یک نگاه دیگری به من کرد و فرمود فردا بیایید منزل.
امام(ره) فرمود من فردا رفتم منزل ایشان. آیتالله شاهآبادی فرمودند شما چه کسی هستید و چه میکنید؟ گفتم آقا من عرفان میخواهم و گفتند چه خواندهاید و چه مطالعه کردهاید؟ گفتم فلان درس و فلان کتاب را خواندهام، ایشان فرمودند از فردا یک درسی را شروع میکنیم.
اما دیگر نفرمودند چه درسی شروع کردند و من هم رویم نشد که از ایشان بپرسم چه درسی را شروع کردید. امام میفرمود من درس آقای شاهآبادی رفتم و طوری شد که هر وقت دیر میکردم ایشان عقب میایستادند تا ببینند من کجا هستم تا برسم؛ امام میفرمود من آقای شاهآبادی را به قدری دوست داشتم که دیوار خانه ایشان را میبوسیدم.
امام هر وقت از آقای شاه آبادی اسم میبرد میفرمود روحی فداه.
در سن بیستونه سالگی امام کتاب عرفانشان را نوشتند. یک کتابی را نوشتند که اول و مطلع آن یک شعر است: من گنگِ خواب دیده و عالم تمام کَر/ من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش. کتاب عرفان ایشان بعد از بسمالله الرحمن الرحیم این شعر را دارد.
در سن بیستونه سالگی نوشتند و ما که مطالعه میکردیم چیزی از آن نمیفهمیدیم ولی کسانی که اهل بودند میگفتند این کتاب نمونهای در عرفان است.
مرحوم امام کم به درس آقای بروجردی میرفت؛ اما به آقای بروجردی از نظر علمی معتقد بود. ولی آن کسی را که خیلی امام از نظر فقه و اصول به آن اعتقاد داشت، مرحوم شیخ بود. ایشان از شاگردان مرحوم شیخ بودند.
امام(ره) به من یک بار فرمود: من از نظر درسی و علمی هر کجا میفهمیدم و میشنیدم که یک نفر از نظر علمی وارد است، به آنجا میرفتم.
ایشان میفرمودند یک وقت شنیدم یک آقایی در شاه عبدالعظیم منبر میرود و دوازده هزار مسئله در توحید بحث میکند و من گفتم این چه شخصی است؟ و من از این جا سوار شدم و چهار یا پنج روز به آنجا رفتم تا ببینم ایشان چه میگوید. امام فرمود رفتم و دیدم چیز خاصی نیست و برگشتم و آمدم. ایشان اینطور دنبال علم میرفتند.
مرحوم امام استادهای دیگری هم داشتهاند و ظاهراً پیش مرحوم جلوه هم درس خواندهاند. یک مقداری هم پیش مرحوم آقای میرزا سید علی یثربی کاشان درس خواندهاند که به عنوان استاد از ایشان اسم میبردند.
مرحوم آیتالله نصرالله شاه آبادی فرزند آیتالله العظمی محمدعلی شاه آبادی هم که سالها افتخار شاگردی امام خمینی را داشته است، درباره ارتباط امام با استاد خویش شاه آبادی پدر میگوید: مرحوم آیتالله شاه آبادی که استاد حضرت امام هستند و به فرمایش خود امام رضوانالله علیه هر چه دارم از او دارم. ایشان فرد ملّا و در قم هم مشغول تحصیل و تدریس بود که خود امام میفرمود من گمشدهای داشتم و کسی نمیدانست – غیر از عموزاده من که مرحوم میرزا صادق شاه آبادی باشد – تا یک روزی ایشان در مدرسه فیضیه من را دید و فرمود که گمشدهات را پیدا کردهام به حجرهای اشاره کرد و نگاه که کردم دیدم آقای شاه آبادی و آیتالله حائری نشستهاند و رفتم پشت درب حجره ایستادم (حجره جنب مدرس کتابخانه مدرسه فیضیه) تا آقای شاه آبادی بیرون آمد و از ایشان درس فلسفه خواستم و ابتدا قبول نکردند و بعد که قبول کرد گفتم عرفان میخواهم و باز ایشان قبول نکرد و تا درب منزل ایشان رفتم و بالاخره ایشان را قانع کردم تا قبول کند تا به من درس عرفان بدهد و میفرمود شاگرد زیاد بودند ولی کسی که هیچ غیبت نکرد من بودم.
امام (ره) میفرمود چند روزی که با ایشان اُنس گرفتم و درس ایشان رفتم دیدم دیگر نمیتوانم جدا بشوم لذا تمام دروس فقه و اصول ایشان را حاضر شدم و حتی درس اخلاق ایشان شبهای جمعه در مسجد عشق علی بود که آن را نیز حاضر شدم.
مرحوم آیتالله محیالدین حائری شیرازی درباره آشنایی خود با درس و شخصیت حضرت امام میگوید: برای استفاده از محضر اساتید وارد قم شدم، مرحوم آیتالله بروجردی بعد از تعطیلات درسی بحث قضا را شروع کرده بود که صبحها شرکت میکردم. عصرها درس اصول امام راحل در مسجد سلماسی شرکت میکردم.
در آن موقع هنوز مسئله سیاسی شروع نشده بود اما امام ویژگیهای خودش را نشان میداد؛ مثلاً ساده زیستی و قناعت ایشان و شهریه گرفتن از آقای بروجردی.
یک کسی یک نقاشی از حضرت امیر علیهالسلام گرفته بود و این دستبهدست میشد که به دست آیتالله ملک حسینی رسید، – ایشان الآن نماینده ولیفقیه در استان یاسوج است و ایشان شوهر خواهر ما است- ایشان این را نقل کرد که وقتی دست ایشان رسیده بود گفته بود حاج آقا روحالله خودمان که از این عکس خوشگلتر است.
یاد دارم که یک زمانی درس ایشان میرفتم و هنوز معمم نشده بودم و در درس ایشان من جوانترین بودم. بعد از درس رفتم از ایشان مسئلهای را اشکال بگیرم، ایشان چهارزانو نشسته بود و شروع که کرد تا جواب من را بدهد، من زیبایی چهره ایشان را که دقت کردم طوری حواس من را پرت کرد که اصلاً متوجه نشدم ایشان چه میگوید.
خوش اخلاقی ایشان و محبتشان طوری بود که وقتی با تبسم به انسان نگاه میکرد، انسان غرق در وجود ایشان میشد. کسانی که سالها با ایشان زندگی کرده بودند عادت کرده بودند ولی من که بار اول بود با ایشان روبهرو شده بودم، خیلی با ملاطفت و انس برخورد میکردند. امام خیلی به سؤال من اهمیت هم داد.
آیتالله حائری شیرازی همچنین درباره تسلط امام خمینی(ره) در مبانی فقهی و ادله احکام و شیوههای استدلال و اجتهاد آن مرجع بزرگ جهان شیعه میفرماید:
فرق است بین کسی که چند کتاب را مطالعه میکند و بعد از مجموع اینها یکی را ترجیح میدهد. این یک روش است و یک روش هم این است که طرف خودش را از فتاوای دیگران فارغ کند و ببیند این آیات و روایات هست و ما از اینها چه برداشتی میتوانیم داشته باشیم.
روش جدیدی که مرحوم آیتالله طباطبایی در تفسیر آوردند این بود که از روایات استفاده نکند و آخرش یک بحث روایی هم ذکر میکرد و این مدل فهمیدن است.
حال در عصر جدید چه تحولی پیدا شده است که آقایان به این نتیجه رسیدهاند که ببینیم ما خودمان چه میفهمیم و بعد هم نگاه میکنیم ببینیم دیگران چه گفتهاند و احترام هم برای حرفهای دیگران قائل باشند.
اگر یک کسی بخواهد حرفهای دیگران را زیاد نگاه بکند، خودش نمیتواند جلو برود. یکی از اخباریها در درس آیتالله محلاتی شرکت میکرد و عنوان مسئله که مطرح شد، ایشان گفت شهید و علامه و فخرالدین و … این را میگوید و همه اقوال را نقل کرد، همه اینها را که گفت آیتالله محلاتی فرمودند نظر خودتان چیست؟
مرحوم امام عکس این بود و اول میفرمود ادلهای که در این جا داریم و آیات و روایاتی که داریم فلان چیز است و بعد میفرمودند ببینیم خودمان از اینها چه میفهمیم. این که بتوانیم بفهمیم این روایت تا چه اندازه معتبر است، خیلی مهم است.