شبکه اجتهاد: حذف یا بقاء مباحث بیثمر یا کمثمر در دانش اصول، موضوعی است که بهشدت مورد نزاع حوزویان است. حجتالاسلام والمسلمین علی شفیعی، سعی در اتّخاذ موضعی میانه دارد. مدیر گروه فقهکاربردی پژوهشکده اسلامتمدنی، مشکل دانش اصول را نه در حذف مباحث بیثمره و نه در بقاء آنها میداند. دغدغه او عدم هماهنگی مباحث فعلی دانش اصول با مقتضیات جوامع انسانی است. به باور وی، فهرست مباحث پرداخته نشده در دانش اصول، بسیار طولانیتر از لیست مباحثی است که میبایست از این دانش خارج شوند.
- بامطالعه دانش اصول، با حجم فراوانی از مباحث بیثمر، مواجهیم؛ مباحثی از قبیل تعاریف، موضوع علم اصول، مشتق، صحیح و اعم و غیره. سؤال این است که آیا اساساً وجود مباحث بیثمره در علم اصول را میپذیرید؟ و اگر میپذیرید، دلیل ورود این مسائل به علم اصول چیست؟
شفیعی: دانش اصول، دانشی است که برخی بحثهای بیثمر در آن وجود دارد، ولی حجمش آنقدر زیاد نیست که دغدغهآفرین باشد. منتها وقتی دانش اصول را آسیبشناسی میکنید، این آسیبشناسی چند نکته محوری را به شما نشان میدهد که مجموع اینها دانش اصول را دچار مشکل میکند.
بهعبارتدیگر وقتی شما دانش اصول را مورد ارزیابی آسیبشناسانه قرار میدهید با چند دسته بحث مواجه میشوید. یک دسته، آنهایی است که در سؤال جنابعالی است؛ یعنی برخی سرفصلهای اصول و برخی مباحث اصول که بیثمرند. منتها این بیثمر بودن هم نیازمند توضیحی است.
میدانید که دانشها و بهطورکلی رهآوردهای بشری در طول تاریخ، با تحوّلات زمانه، تغییر مییابند و تحولات زمانه بر آنها تأثیر میگذارد. اگر نتوانیم دانشهای دینی را همانند دانشهای دیگر بشری روزآمد کنیم، قاعدتاً برخی از مباحث این دانشها، ازجمله دانش اصول، بیثمر میشوند؛ و الا تمام منتقدان دانش اصول به این نکته معترفاند که این بحثهایی که ما الآن میگوییم برخی بیثمرند، در ابتدای شکلگیری و نشو و نما، بیثمر نبودند.
ولی درواقع باید تفکیک کرد بین دانش اصولی که در ابتدا متولد شده و بین دانش اصولی که الآن در دست ماست. بهعبارتدیگر، دانش اصول اگر خود را با تحولات پیرامونی روزآمد و هماهنگ میکرد، شاید الآن مباحثی را که ادعا میشود بیثمرند، اصلاً وجود نداشت.
نکته دوم: بحثهایی که دانش اصول را با مشکل مواجه کرده است، ماهیتاً اصولی نیستند. نه اینکه بیثمرند، بلکه اصولی نیستند؛ یعنی به تعبیر امروزی، مباحث فلسفه اصولیاند و اینها باید در فلسفه اصول مطرح شوند.
مرحوم سید مرتضی، در «الذریعه» تعبیری دارند و میفرمایند: پارهای از مباحث کلامی را اصولیان، وارد علم اصول کردهاند، درحالیکه اینها در حکم اصول موضوعه هستند و باید در علم کلام از آنها بحث میشد، منتها بههرحال، وارد علم اصول شدهاند؛ اما بعد از گذشت زمان، ماهیت غیراصولی آنها مشخص شده و لذا میگوییم باید آنها را از علم اصول تفکیک کرد.
نکته سوم: آنچه علم اصول را با مشکل مواجه کرده است، این نکته است که اصول متأسفانه با تحولات روز نتوانسته خودش را هماهنگ کند. در کتاب «جدل الاصول و الواقع»، آمده است که دانش اصول در میان مسلمانان و البته به اعتقاد من، در میان شیعیان هم همینجور است. دانش اصول از تحولات جوامع اسلامی فاصله گرفته است. یکی از نویسندگان معاصر میگوید: الآن اگر کسی دانش اصول را ملاحظه کند، فکر میکند که همه آثاری که الآن داریم در یک برهه تاریخی مشترک نوشته شده؛ یعنی درواقع آثار اصولی الآن را اگر کسی ببیند، فکر میکند که زمان مرحوم سید مرتضی و مرحوم شیخ طوسی نوشته شده است، درحالیکه جا داشت اصول، خود را همپای تحولات علمی بهجلو بکشاند و بهروزرسانی کند.
مرحوم سید مصطفی خمینی، در تقریرات خود به این نکته تصریح میکند و میگوید: یکی از مشکلات اصول این است که نتوانسته خودش را با جامعه هماهنگ کند. مجموع این عوامل را که شما کنار هم بگذارید، میبینید که دانش اصول دچار مشکلات جدی شده و نیازمند به بازخوانی و اصلاح جدی است.
- به نظر حضرتعالی، مباحثی مانند مشتق و صحیح و اعم که عرض شد، در زمان حاضر، لازم است در علم اصول مطرح شوند؟
شفیعی: بله، برخی از اینها پیشینه اصولیاند، ولی وقتی در اصول وارد میشوند همان اشکال جدی اتفاقی میافتد. کسی مثل مرحوم آقای منتظری در تقریرات مرحوم آقای بروجردی نقل میکند که حضرت امام و دیگران هم تعبیر به متورم شدن اصول را دارند؛ یعنی تورم اصول، نه به این معناست که آنچه در اصول است کلاً بیثمر است، بلکه بدین معناست برخی از این مباحث، اصلاً ماهیت اصولی ندارند؛ باید آنها را از اصول جدا کرد و در دانش خاص خودش قرار داد.
البتّه این را نفی نمیکنم برخی از بحثهای اصولی کمثمر یا بیثمرند. مثلاً فرض کنید برخی از مباحث مثل الفاظ، مشتق و برخی سرفصلهای دیگر بسیار کمثمرهاند. یا فرض کنید سرفصلی مثل مقدمه واجب، چندان تأثیر جدی در فقه ندارد، اگر نگوییم بیثمر است. لذا بسیاری از مباحثی که الآن در اصول وجود دارد را باید در زبانشناسی مطرح کرد نه در اصول. این بحثها ازآنجاکه از خاستگاه خودشان فاصله گرفتند، لذا کارآمدی لازم را هم ندارند. به این معنا، بسیاری از این مباحث کمثمر شدهاند.
- آیا وجود ثمره علمی، توجیه مناسبی برای ورود مباحث بدون ثمره عملی در علم اصول است؟ به تعبیر دیگر، آیا دانش اصول که اساساً برای ثمرات فقهی بیان شده است، میتواند مشتمل بر ثمرات غیرفقهی و غیرعملی باشد؟
شفیعی: باید با مدافعان وضع موجود همراهی کرد. به این معنا که تحول و تغییر در همهچیز، برای کسانی که هویتشان به یک دانش، معرفت و یک مکتب، گرهخورده است، بسیار سخت است. لذا من اتفاقاً به دوستانی که وارد بحث تحول در علم اصول شدهاند و میخواهند این پروژه را پیگیری کنند، توصیه میکنم با رویکرد همدلانه باهمراهان و مدافعان وضع موجود اصول، کار را پیش ببرند. اگر میخواهیم دانش اصول را متحول کنیم، هر چه نرمتر، تدریجیتر و بالأخره در بستر علم، این کار را پیش ببریم، بهتر به اهدافمان خواهیم رسید تا اینکه در یک فضای جنجالی، بحث را دنبال کنیم.
در مورد سؤال، باید گفت: آقایانی که این ادعا را دارند، من گمان میکنم وقتی به خلوت خودشان میروند این را خودشان هم نمیپذیرند؛ به جهت اینکه مباحث نپرداخته در علم اصول فراوان داریم. به اعتقاد بنده، پرداختن به چیزی که تنها ثمرهاش، ثمره علمی است، ترک اولی یا ترک اهم است. الآن مشکل جدی دانش اصول همین است؛ زیرا سرگرم مباحثی شده که فرمایش پیشینیان این بوده و الآن اثری بر آنها مترتب نیست. اما همین بحثهای بیثمر هم بههرحال تأثیرات علمی خود را در ذهن انسانها میگذارند، اصلاً ورود به بحث اصولفقه حکومتی، به این معنا است که اصولفقه موجود، جوابگوی فقه حکومتی نیست؛ و الا معنا ندارد درحالیکه اصولفقه فعلی وجود دارد، کسی وارد اصولفقه حکومتی شود. بهدیگرسخن، وقتی در مقام طرح یک سرفصل جدید با عنوان «اصولفقه حکومتی» هستید، فحوای کلام شما این است که از اصول موجود ناامید شدهاید و میگویید این در عرصه حکومت جواب نمیدهد. شما وقتی بحثهای مهم اینچنینی دارید و به آن نپردازید، بعد مثلاً به مقدمه واجبی بپردازید که تنها ثمرهاش به اذعان خود حضرات آقایان ثمره علمی است، واقعا کاری نادرست و مصداق اتلافوقت و تضییععمر است.
فکر میکنم ذکر ثمرات علمی و مانند آن، صرفا توجیهاتی برای دفاع از وضع موجود است. منتها همانطور که عرض کردم، توصیهام به کسانی که در مسیر تحول گام برمیدارند این است که همدلانه با این بزرگواران بحث را پیش ببرند تا نکاتی که به آن میرسیم و مدنظر است راحتتر به نتیجه برسد.
- برای پالایش دانش اصول از مباحث بیثمره، چه راهحلی پیشنهاد میکنید؟
شفیعی: یکی از آسیبهایی که اصولفقه با آن مواجه است، این است که خودش را از جهت قلمرو محدود کرده است، به این معنا که بسیار ایدئولوژیک بحثهای علمی خودش طرح کرده است؛ یعنی محدودیت مذهبی و محدودیت دانشی برای خود قائل شده است. بهدیگرسخن، اصولفقه بهجای اینکه خودش را دانشی فرامذهبی بداند که به درد بسیاری از مذاهب دیگر هم بخورد، خود را دانش درونشیعی تعریف کرده و اینیکی از آسیبهای جدی اصولفقه موجود است.
شاید عامل مهمش این بود که اخباریان، اشکال جدی که به اصولیان گرفتند و گفتند اصولفقه دانشی سنی است. بعد، ما برای اینکه نشان بدهیم که این دانش، دانشی سنی نیست بلکه دانشی شیعی بوده و ریشه در آموزههای شیعی دارد، از آنطرف بام پایین افتادیم و این را کاملاً شیعی تعریف کردیم؛ یعنی کاملاً ایدئولوژیکش کردیم. اینیک نکته جدی است. مل قلمرو اصولفقه را هم به دانش فقه محدود کردیم و کاربرد آن را تنها در علم فقه دانستیم، درحالیکه این دانشی است که میتواند در تفسیر، در کلام و در دانشهای دیگر تأثیرگذار باشد. بهنظر من، باید تلاش کنیم تا قلمرو اصولفقه را توسعه دهیم.
نکته دوم این است که باید تعامل اصولفقه با دیگر دانشها مدیریت شود. دانشها همانگونه که در فلسفه علوم به آن پرداخته شده و الآن در فلسفه اصول و فلسفه فقه هم کاملاً این نکته پذیرفته شده، باهم ترابط دارند. هیچ دانشی نیست که بیارتباط با دیگر دانشها باشد. وظیفه عالمان است که این تعامل را مدیریت کنند.
دانش اصول تا الآن، تعاملش مدیریت نشده است، لذا همانگونه که برخی گفتند بسیاری از بحثها از فلسفه وارد اصول شده که به اصول صدمه زده است. گاهی بحث اینقدر غیراصولی پیش میرود که خود مرحوم آخوند هم مجبور میشود بحث را قطع کند. نکته مدیریت درست تعامل دانش اصول با دیگر دانشها، نکته مهمی است که در تحول علم اصول باید بسیار بر آن تأکید و توجه کرد.
نکته سوم این است که اصول، از واقع و زمانه خودش منفصل است. باید تلاش کنیم ارتباط دانش اصول را با واقعیتها و با تحولات پیرامونی، با رهآوردهای بشری در جهان مدرن، همسان و همسو کنیم؛ یعنی علم اصول، آخرین آرایی که در حوزه زبانشناسی وجود دارد را مطرح کند و ببیند چیست. آخرین بحثهایی که ناظر به بحثهای اصولعملیه است، آخرین رهآوردهای عقلی در بخش عقلی را موردتوجه قرار دهد. اگر به این نکته، توجه نکنیم و ربطش را با واقعیت پیرامون خودش نبینیم، نمیتوانیم آن تحول موردنیاز را در علم اصولفقه ایجاد کنیم.
- به نظر حضرتعالی، جای چه مباحثی در دانش اصولفقه، خالی است؟
شفیعی: این اصولفقه درواقع راهکار و سیستم به شما نمیدهد که معیار مصلحتهای عمومی چیست. حاکمیت یا حاکم شرع تا کجا میتواند در قلمرو تکلیف تشریع، در جامعه پیرامونی ورود پیدا کند. میدانید که اصولفقه ابزاری است برای فقه، یعنی اصلاً منطق فقه، اصول است؛ و اگر این اصول، منطق فقه است، این فقهی که الآن زاییده این اصول است، فقه مسئلهمحور و فقه فرضمحور است. از این اصول موجود نمیشود نظریه استخراج کرد. بحث مفصلی دارم تحت عنوان نظریهپردازی در فقه و اصول که مجموعه گفتوگویی است با بسیاری از حضرات آقایان. در آنجا نکتهای که موردتوجه بوده این است که اولاً؛ در اصول، نظریه، بسیار کم است. اصلاً نظریهمحور نیست؛ لذا از دل این اصول، نظریههای فقهی هم بهراحتی بیرون نمیآید؛ یعنی مثلاً کسی مثل مرحوم شهید صدر هم که میخواهد نظام یا نظریه اقتصاد اسلامی را ارائه و استخراج کند، نمیتواند آن را از دل این اصول استخراج کند؛ لذا تن به نکتهای میدهد که الآن زمان نقد و بررسیاش نیست؛ و آنهم این نکته است که مرحوم آقای صدر در اقتصادنا میفرماید: در کشف نظریات اسلامی یا در کشف نظریات فقهی حتماً لازم نیست تمام اضلاع یک نظریه، در آراء خود فقیه استوار باشد. بلکه فقیه میتواند برخی از اضلاع نظریه خودش را از آراء دیگران بیاورد. این اصول با این شکل کار، اصلاً همراه نیست. دستگاه اصولی، از دلش راهکار و روش مرحوم شهید بیرون نمیآید.
اینها نکاتی است که در اصول به آن توجه نشده و باید موردعنایت باشد. البته از این نکات، فراوان است که در فرصتهای دیگر، میتوان بهصورت مفصّلتر به آنها پرداخت.