استاد خارج فقه حوزه علمیه قم ضمن اشاره به اینکه اصل ارتباط علم کلام و علم اصول امری مسلم است تصریح کرد: ما به رابطه این دو علم آگاهی داریم ولی به اینکه در حل یک معضل اصولی از کلام استفاده کنیم یا در حل معضل کلامی از اصول استفاده کنیم توجه نداریم.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست علمی «رابطه متقابل علم اصول و دانش کلام» با سخنرانی استاد ابوالقاسم علیدوست، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در مؤسسه علمی پژوهشی کلامنا برگزار شد که گزیده مباحث این استاد خارج فقه و اصول را در ادامه میخوانید؛
امروز نمیخواهم درباره رابطه متقابل اصول و کلام صحبت کنم بلکه میخواهم فلسفه این رابطه را بگویم. در اصل اینکه این دو دانش رابطه دارند بحثی نیست و قابل انکار نیست. در آن جلسه من مثالهایی برای این مسئله زدم، از جمله اینکه آیا با مرگ امام معصوم، وکالتهای ایشان باطل میشود یا خیر. این یک بحث کلامی بین شیخ طوسی و صاحب جواهر است. صاحب جواهر میگوید ولایت معصوم با مرگش باطل نمیشود و والیانش همچنان والی هستند ولی شیخ طوسی میگوید وقتی انسان مرد رأیش باطل میشود. صاحب جواهر میگوید این تفکر سنی از امامت است. به هر ترتیب هر تصمیمی در این مسئله بگیریم تاثیر فقهی و اصولی خواهد داشت.
مثال دیگری که آن موقع زدم توجه به شئون معصوم است. یکی از بحثهایی که علیرغم ضرورت و لزوم به آن پرداخته نشده شئون معصوم است. حضرات معصومین چند شأن داشتند و نصوصی که از آنها صادر شده از چه شانی صادر شده است؟ آیا همه از شأن مبین شریعت است یا بخشی از حیث مبین شریعت و بخشی از شئونات دیگر آنها است؟ این یک بحث کلامی موثر در فقه و اصول است. پس اصل ترابط و دادوستد این دو مسلم است.
بحث من از اینجا شروع میشود؛ اصل اینکه اینها با هم ارتباط دارند کافی نیست. مهم این است که متکلم یا اصولی بتواند موردها را پیدا کند. گاهی اوقات ما به چیزی علم داریم ولی به علممان علم نداریم یعنی به رابطه این دو علم آگاهی داریم ولی در اینکه در حل یک معضل اصولی از کلام استفاده کنیم یا در حل معضل کلامی از اصول استفاده کنیم توجه نداریم. اصلش که معلوم است، مهم پیاده کردن در وقتی است که لازم است کما اینکه اگر جایی لازم نیست نباید استفاده کنیم.
استفاده شیخ انصاری از علم کلام در بحث اجرای حدود
مرحوم شیخ انصاری در کتاب البیع در بحث ولایت فقیه، بحث را به اجرای حدود میکشاند. آیا حدود باید در زمان غیبت جاری شود یا نه؟ شیخ زیر بار نمیرود و میگوید اثبات ولایت فقیه بر اجرای حدود اصطلاحا «دونه خرط القتاد» است یعنی بسیار دشوار است. این در حالی است که اجرای حدود موجب نزول رحمت است ولی ایشان پاسخ میدهد مردمی که لیاقت نداشتند امامشان را نگه دارند حقشان همین است. خب این بحث کلامی است. شاید از هزار فقیه یک فقیه پیدا شود این بحث را با بحث غیبت امام و سببیت مردم برای غیبت امام پیوند بزند و پای آن بایستد.
شما چه اصولی و فقهی و چه کلامی باید متوجه باشید از عناصر دانش متقابل استفاده کنید. مثلا در بحث رابطه ولایت و محبت اهل بیت(ع) با نجات انسان یک مشکلی وجود دارد. یک روایت میگوید کسی که محبت ما را داشته باشد اهل نجات است ولو غرق گناه باشد. روایت دیگری میگوید برزختان با خودتان است قیامتتان با ما، یا حق الناس با شما، حق الله با ما. در هر صورت ضمن اینکه به اصل ارتباط توجه دارید باید در بزنگاه این مسئله را فراموش نکنید و از آن استفاده کنید.
اصول، ابزار حل معضلات علم کلام
قسمت بعدی که میخواهم بگویم و بحثم را تمام کنم این است اصول برای کلام چکار میکند، کلام برای اصول چکار میکند. در مسئله قبل گفتیم اینها با هم دادوستد دارند و مثال زدیم ولی در بحث الآن میخواهیم ببینیم اصول برای کلام چکار میکند، کلام برای اصول چکار میکند. اصول به کلام ابزار حل مسئله میدهد. مثلا یک مسئله کلامی پیش میآید شما به اصول متوسل میشوید. یا از مباحث الفاظ استفاده میکنید یا از بحث تعادل و تراجیح استفاده میکنید. لذا دانش اصول ابزاری برای حل مسائل کلامی است، در آنجا که نیاز به اصول است، مخصوصا جایی که پای ادله متعارض وسط میآید. لذا میگوییم اصول فقه، اصول فقه نیست بلکه اصول فهم است و اصول، اجتهاد بالمعنی الاعم میآورد.
کلام برای اصول چکار میکند؟ آیا مسئله کلامی سند و دلیل برای مسئله اصولی است یا سند و دلیل نیست، مبنا است؟ بعید میدانم تا امروز کسی به این بحث پرداخته باشد. ما یک سند و دلیل داریم، یک مبنا داریم. فرق سند و مبنا چیست؟ سند آیه قرآن است، حدیث ائمه(ع) است. فقیه با سند و دلیل کار دارد. آیا فقیه با مبنا هم کار دارد؟ مبنا یعنی مناط، یعنی ملاک؛ مصالح و مفاسد زیرین که باعث جعل حکم میشود.
یک مثال بزنم. ما چیزی به نام دیه داریم. چرا شارع دیه را قرار داده است؟ ممکن است دلیلش را بفهمیم، یا نفهمیم. ما دو دستگاه داریم یک دستگاه اسناد و ادله است، یک دستگاه مبانی است. فقیه با اسناد و ادله کار دارد. حالا سوالم این است وقتی از کلام چیزی میگیریم و در فقه و اصول میآوریم باید معامله سند بکنیم یا معامله مبنا بکنیم؟ وقتی شیخ انصاری برای پاسخ به اشکال عدم اجرای حدود میگوید دلیل غیبت از ما است، این را به عنوان دلیل میگوید یا به عنوان مبنا و مقرب؟ یعنی دلیل شیخ چیز دیگری است. دلیل ایشان اصل عدم ولایت است و میگوید مدعی ولایت بر حدود باید دلیل بیاورد.
اگر مسئله عقلی باشد، در مسائل عقلی سند و دلیل همان مبنا است لذا در احکام عقلی دو دستگاه نداریم ولی اگر مسئله نقلی و تعبدی و شبهتعبدی باشد این مسئله مطرح میشود. به نظر میرسد علم کلام در بعضی مواضع سند میدهد و در بعضی مواضع مبنا میدهد./ ایکنا