تأکید بر حقوق و غفلت از بیان تکالیف از جمله نقایصی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر به شدت خود نمایی میکند؛ لذا این اعلامیه بر خلاف قواعد عقلی، انسان را محق و تکلیف را محدود کرده است، چرا که محور نظامنامۀ حقوقی اعلامیه جهانی حقوق بشر، انسان است نه خداوند، هم چنین هدف از وضع آن، حمایت از حقوق فردى است نه اجراى اراده پروردگار.
شبکه اجتهاد: در دنیاى امروز واژههایی مانند حقوق بشر به صورت بسیار وسیع و گسترده دنبال میشود[۱]، در این بین قدرتهای استکباری چنان با آب و تاب از آن صحبت میکنند که حتى بعضى از هوشمندان به راستى باور کرده اند که دنیاى امروز راه انبیا را میپوید! غافل از این که اینها همه پوششى است براى مظالم سردمداران سیاست دنیا.[۲]
براى این که تصور نشود این سخن از یک مطالعه بد بینانه سرچشمه میگیرد کافى است که نگاهى بیفکنیم به از اعلامیه جهانی حقوق بشر ، تا أهم دو گانگى و چند گانگى بخشی از این اعلامیه، در پیاده کردن اصول به ظاهر انسانى را بیش از پیش دریابیم.[۳]
سیر تاریخی تدوین اعلامیّه جهانی حقوق بشر
جنگ جهانى اوّل و دوم که بى شباهت به حالت جنون ادوارى در عالم بشریّت نبود، در برابر اثرات مرگبارش، آثار بیدار کنندهای از خود به یادگار گذاشت.[۴]
به دنبال جنگ جهانى اوّل، «جامعه ملل» تشکیل شد؛ اما چیزى نگذشت که با غرّش توپهاى جنگ جهانى دوم، بقایاى آن در هم فرو ریخت.[۵]
ولى همان تجربه کوتاه مدّت سبب شد که پس از پایان جنگ جهانى دوم، اساس نسبتاً محکم تر براى یک مرکز و مرجع جهانى، به نام «سازمان ملل متّحد» چیده شود، و منشور جالبى به عنوان «اعلامیّه حقوق بشر» تنظیم گردد.[۶]
ضرورت نقد اعلامیۀ حقوق بشر
بی شک وضعیت بغرنج حقوق بشر در جهان ما را به این امر رهنمون میسازد که اعلامیه جهانی حقوق بشر، به عنوان یکی از مهم ترین منشورات سازمان ملل به جای احیای حقوق مردم، در عمل نتیجه معکوس داده و به صورت ابزارى در دست مستکبران براى کوبیدن دیگران تبدیل شده است.[۷]
اعلامیه حقوق بشر که بوسیله جمعى از متفکّران غیر مذهبى تنظیم شده، علیرغم برخی مفاد به ظاهر بشردوستانه از نقایص بنیادین برخودار است. [۸]
شاید براى بسیارى آسان نباشد که به ارزیابى صحیح، و تجزیه و تحلیل آزاد، و واقع بینانه اى، نسبت به مفاد این اعلامیه دست یابند.[۹] لیکن انبوه ابهامات موجود در اعلامیه جهانی حقوق بشر از قبیل تلقی خاس اعلامیه از خدا ، مذهب و انسان و نیز ابهام در مفهوم مسأله مهم آزادی و از همه مهم تر سایۀ سنگین مبانی اومانیستی غرب و… ، همه و همه، لزوم نقد و بررسی آن را بیش از پیش آشکار میکند.[۱۰]
البته غرب گرایان براى توجیه افکار نادرست و ناپخته خود، و براى اثبات کارآمدی این اعلامیه به زندگى کنونى غرب استناد میکنند و این را نمونهای از بیلان زندگى انسانى غربیها، و کارنامه طلایى تمدّن غرب معرفى میکنند، و این چنین وانمود میکنند که براى حمایت از انسانها کوششهاى دامنه دارى به عمل آورده و مقرّرات وسیع و پر ارزشى در قالب اعلامیه حقوق بشر وضع کرده اند.[۱۱]
اما هر قدر هم خوش باور و ظاهر بین باشیم نمیتوانیم روح اومانیسم، خود خواهى، خوی تجاوزکاری، استثمار و استعمار بى رحمانه غرب را در پشت این ماسک فریبنده، و این تظاهرات ریاکارانه انکار کنیم؟[۱۲]
و این موضوع خود یکى از خطرات تمدّن غربى است که بدترین اعمال ضد انسانى را در لفافههاى فریبنده و گمراه کنندهای هم چون اعلامیه حقوق بشر میپیچد و در نتیجه افراد ساده لوح را زود تحت تأثیر خود قرار میدهد.[۱۳]
البته ممکن است این مطالب به سادگی مورد پذیرش قرار نگیرد، از آن جهت که تاکنون به ذکر «ادعا» اکتفا شده است.[۱۴]از این رو بررسى این اعلامیه نشان خواهد داد که آیا آنچه امروز در این زمینه وجود دارد به راستى شایسته آن است که نام حقوق بشر بر آن گذارده شود؟[۱۵]
انکار مبدأ هستی با طعم اگزیستانسیالیسم
طبق ماده اول اعلامیه جهانی حقوق بشر همه انسانها آزاد به دنیا می آیند، اما در برابر این پرسش که آیا خالقی دارد و در قبال آن خود وظایفی دارد یا نه ساکت است. با توجه به مواد دیگر این اعلامیه روشن می شود که اعتقاد به خدا کم ترین تأثیری در آزادیها و گستره یا ضیق این حقوق ندارد.[۱۶]
بی شک وقتى در مورد خداوند تردید باشد و یا خدا اهمیتى در زندگى بشر نداشته باشد، دیگر فرصتى براى زندگى پس از مرگ و یا توقف در جایگاه محاسبه در مقابل خداوند باقى نمیماند. [۱۷]
در این فضا که براى زندگى، هدفى نهایى وجود نباشد، دیگر مجالى براى ارزشهاى والایى که انسان به سبب آنها زندگى میکند، نیست. در این صورت همه چیز مباح و مجاز شمرده میشود و همان طور که «ژان پل سارتر» میگوید: «آزادى انسانى، یگانه بنیاد ارزشها میگردد و هیچ نیازى به توجیهات دیگرى براى ارزشهایى که انسان بر میگزیند، نیست».[۱۸]،[۱۹]
به تعبیر شهید صدر «انسان اروپایى پیوسته نگاهش به زمین (لذّات مادى) است، نه به آسمان (فرمانهاى الهى و ارزشهاى معنوى)».[۲۰]،[۲۱]
به همین دلیل میبینم پوچ گرایی در قالب نفی خدامحوری در غایتمندی زندگی از مهم ترین مسائلى است که انسان عصر فضا به شدت از آن رنج میبرد. تب داغ مکتبهاى فلسفى نوظهور همچون «اگزیستانسیالیسم » شاهد این احساس دردناک است.[۲۲]
اندیشمندانى که با بینش صحیح از کشورهاى صنعتى دیدن کرده اند اعتراف دارند که مردم آن سامان علیرغم تحقق توسعه و پیشرفت در زندگی مادی، از پوچ بودن زندگى ناله میکنند و خود رادر یک حال بى هدفى و بى وزنى احساس میکنند.[۲۳]
و شاید رمز بسیارى از تنوع طلبىهاى غرب و سرگرمىهاى عجیب و غریب آنها فرار از فکر کردن درباره همین پوچى و بى هدفى است.[۲۴]
لذا در تعابیر فلسفی مکتب اگزیستانسیالیسم چنین میخوانیم:[۲۵] «میان موجودات تنها انسان است که مفهوم وجود را درک میکند و از هستى خویشتن آگاه میباشد، همان طور که هستى براى انسان یک امر بدیهى است، نیستى نیز همراه با تصور هستى در ذهن انسان وجود دارد، ما در عین اینکه وجود خود یا چیز دیگر را حس میکنیم، عدم خود یا عدم آن چیز نیز در نظر ما روشن است».[۲۶]
روى این زمینه، انسان نه تنها از وجود خویشتن آگاه است، عدم خود را نیز به طور واضح حس میکند، و «اضطراب» و «نگرانى » انسان نتیجه همین آگاهى از وجود و عدم است به قول «ساتر» بى معنى بودن وجود (و پوچى آن) از اینجا روشن میشود: ما براى چه به وجود آمده ایم و دلیل بودن ما چیست؟ پاسخى براى اینها در دست نداریم.[۲۷]
لذا اندیشۀ حقوق بشر بر مبنای اصالت وجود بر مبنای فردیت و خود مالکی است و به خاطر اعتقاد به آزادی انسانی، هر امری را که ممکن است محذوری در برابر انتخاب و آزادی او باشد، حذف میکند؛ چرا که انسان موضوع حقوق بشر است.[۲۸]
این چالشهای معرفتی و فلسفی در حالی است که خدا مالک تمام عالم هستى است[۲۹]، و آموزههای دینی، هم چون آیۀ «للَّهِ مَا فِى السَّماوَاتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ؛[۳۰] آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست» مالکیّت حقیقى همه اشیا اعم از نفوس و اموال را به گونه حقیقى از آنِ خدا میداند و مالکیّت انسانها را به یک معنا عاریتى و مجازى و غیر حقیقى میشمرد.[۳۱]
هم چنین دلیل عقل نیز بر مبنای انحصار واجب الوجود در ذات پاک خداوند و نیاز همه موجودات به آن ذات مقدّس بر این مسأله صحه میگذارد.[۳۲]
از سوی دیگر باید دانست فعل خداوند حکیم بى هدف نیست[۳۳]، و انسان که جزئى از مجموعه عالم هستى است، از نظر آفرینش با هدفدار بودن کل جهان هماهنگ است، از پست ترین مراحل، شروع به حرکت کرده و به سوى بى نهایت که وجود بى پایان حق و قرب به خدا است، پیش میرود.[۳۴]
بدین ترتیب ایمان مذهبى میگوید: نظام جهان هستى از علم و دانش بى پایانى سرچشمه گرفته، و بسان کتاب بسیار عظیمى است که با دانشى بى پایان نگاشته شده است، بنابراین هر صفحه بلکه هر خط و کلمه این کتاب بزرگ آفرینش محتوى حقیقت برجستهای است، و در خورد هرگونه مطالعه و دقت.[۳۵]
به عکس اگر ما جهان را صرفاً مولود عوامل فاقد عقل و دانش یعنى عوامل طبیعى بدانیم و معتقد به مبدأ علم و دانش در جهان هستى نباشیم، چه دلیلى دارد که براى کشف اسرار آن تلاش و کوشش کنیم.[۳۶]
سیطرۀ آزادی لیبرالی
بشر امروز گرفتار سرابهاى مختلفى است؛ یکى از چیزهایى که انسان امروز تشنه آن است و مانند آب به سراغ آن میرود و هنگامى که به آن میرسد آن را سرابى بیش نمییابد، مسأله «آزادى در جهان غرب » است.[۳۷]
واقعیت جوامع غربی نشان میدهد سراب زیبایى به نام آزادى در آن موج میزند و انسان را به سوى خود میکشاند؛ ولى هنگامى که به درون جوامع غربى مینگریم، اثرى از آزادى حقیقى نمییابیم ،[۳۸] زیرا غربیها ، آزادى بى قید و شرط را بر میتابند که در آن حق و باطل، درست و ناردست به هیچ عنوان مطرح نیست.[۳۹]
این بحران معرفتی، از بند ۱ و ۲، ماده۲۹ اعلامیه حقوق بشر نشأت میگیرد که تنها عامل محدودیت حقوق و آزادیهای فردی را ، مزاحمت با حقوق افراد در جامعه دموکراتیک میداند چه این که بر مبنای «خود مالکی»[۴۰] زندگی هر فرد، دارایی اوست و میتواند با آن هر طور بخواهد رفتار کند و به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد.[۴۱]،[۴۲]
و اینچنین دنیای غرب با گستردگی بحث آزادی در این اعلامیه، از فلسفه و حکمت آزادی غافل شده است،[۴۳] و «آزادى » را در حیطه فردی و اجتماعی به معنای آزادى مطلق در تمتع از لذت مادى تفسیر کرده مشروط بر این که مزاحم دیگران نباشد![۴۴]
لذا متفکران غربی قائلند هر آنچه در جامعه میگذرد و هر آنچه مردم میخواهند باید منعکس شود، مردم خودشان خوب و بد را از هم جدا میکنند، بنابراین مسأله ارشاد و رهبرى و جلوگیری از ناهنجاریهای اخلاقی در چنین جوامعی بی معناست؛زیرا همین اندازه که مردم میخواهند دلیل بر مجاز بودن آنهاست،[۴۵] هرچند به ضرر خود آن شخص تمام گردد و بر سعادت او لطمه جبران ناپذیر وارد سازد.[۴۶]
ماده ۲۹ اعلامیه حقوق بشر در حقیقت این معنا را به ذهن متبادر میسازد که اگر مزاحم دیگرى نباشى در انجام هر کارى آزاد هستى، مثل آزادى جنسى، فحشا، اقتصاد آزاد، اباحه گری و… به طورى که بعضى از دولتهاى غربى یکى از منابع مهمّ درآمدشان، مالیاتى است که از مراکز فحشا میگیرند.[۴۷]
آزادى در دنیاى امروز چنان توسعه پیدا کرده و کار را به جائى رسانده که به قلم نویسنده هم حق داده اند در راستاى وقاحتها و زشتیها هر چه میخواهد بنویسد و به مقدسات میلیونها نفر از مردم جهان توهین کند، و حتی مبارزه بر ضد آن را مبارزه با آزادى تفکّر و اندیشه و قلم میپندارند؛[۴۸] چرا که روح حاکم بر اعلامیه حقوق بشر و پیام اصلى سازمان حقوق بشر، آزادى مطلق انسان است[۴۹]
متأسفانه تنظیم کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر در اقدامی متناقض در ظاهراً به زندگى اجتماعى قائلند ولى مسئولیّتها را فردى ترسیم میکنند حال آنکه تعهد به الزامات زندگى اجتماعى، منوط به پذیرش مسئولیّتهاى اجتماعى است که تحقق این مهم، نیازمند آزاد بودن براى پیمودن مسیر تکامل، اخلاق مداری، پیشگیری از سقوط معرفتی انسان و به فعلیت رسیدن استعدادها و شکوفائى خلاقیتها است.[۵۰]
بی شک رویکرد سیاستگذاران غربی پایمال کردن نیروهائى است که میتواند در پشت سدّ اراده جمع شده و آینده ساز فرد و جامعه است؛ زیرا آزادى نباید به بهای سقوط و آلودگى اجتماع محقق گردد، از آن جهت که انسان از یک سو دارای مسؤولیتهای اجتماعی است و از سوی دیگر برای نیل به تکامل به آزادی دست مییابد؛ لذا ناگزیر است تا مفهوم آزادی را در چهارچوب منطقی خود به کار گیرد .[۵۱]
غفلت از توزان میان حق و تکلیف
تأکید بر حقوق و غفلت از بیان تکالیف از جمله نقایصی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر به شدت خود نمایی میکند[۵۲].،[۵۳]
لذا این اعلامیه بر خلاف قواعد عقلی، انسان را محق و تکلیف را محدود کرده است.[۵۴] چرا که محور نظامنامۀ حقوقی اعلامیه جهانی حقوق بشر، انسان است نه خداوند،هم چنین هدف از وضع آن، حمایت از حقوق فردى است نه اجراى اراده پروردگار.[۵۵]
این رویکرد نادرست در حالی است که طبیعت زندگى بشر با تمام امتیازاتش میدان برخوردها و تزاحمها است، لذا حتی اگر فرض کنیم جامعهای پیدا شود که نمونه تامّ مدینه فاضله باشد، و همه از نظر ایمان و تقوى و اخلاق و فرهنگ انسانى در بالاترین سطح قرار داشته باشند باز اختلاف تشخیص و برداشت و سوء تفاهمها و عدم آگاهى به جزئیّات حقوق اجتماعى و قوانین موضوعه ، ممکن است سبب بروز کشمکشها براى تشخیص حقوق حقّه افراد گردد.[۵۶]
با همۀ این تفاسیر شاهدیم سایۀ سنگین اومانیسم و فرد گرایی در نظامهاى حقوقى غیر دینى، قوانین بشری را به سوی استقرا و تکیه بر محسوسات سوق داده است.[۵۷]
بر اساس همین دیدگاه، در علم اخلاق و حقوق، اصول عقلىِ مجرد انکار شده و مفاهیم نیکى و بدى و تکلیف با معیارهاى تجربى و خارجى مورد ارزیابى قرار گرفته است. که در نهایت به نفی تکلیف مداری منتهی شده است.[۵۸]،[۵۹]
به عنوان نمونه از دیدگاه اگوست کنت وجدان عمومى ، مبناى اصلى قواعد حقوق است و نباید آن را موهوم و خارج از طبیعت دانست. زیرا با تجزیه و تحلیل وقایع اجتماعى میتوان اصولى را که روح و مبناى حقوق است بدست آورد و همین اصول را به دلیل عمومى بودنشان باید الزام آور شمرد».[۶۰]،[۶۱]
وجود این نوع نگاه انسان محور در اعلامیه جهانی حقوق بشر در حالی است که برابر آموزههاى دینى، انسان در عین آزادى و اختیار، رها و بى مسئولیت نیست، بلکه اختیار فرد همراه با مسئولیتهایى است؛ از جمله مسئولیت در برابر جامعه، به عبارت دیگر اگر چه انسانها از نگاه فردى، آزاد و مختارند ولى این آزادى، با تکلیف و مسئولیت اجتماعى نسبت به ارزشهاى الهى، همراه است.[۶۲]
بنابراین قانون گذار واقعى خدااست که انسان را آفریده و از تمام اسرار وجود او با خبر است، و اسرار همه موجودات را میداند و از حوادث آینده و گذشته و روابط آنها با حوادث امروز به خوبى آگاه است.[۶۳]
هیچ گونه خطا و اشتباه در ذات پاک او راه ندارد و از کسى نمیترسد، کمبودى ندارد که بخواهد آن را از طریق قوانین موضوعه بر طرف سازد، بلکه در تشریعات خود تنها نفع انسانها را ملحوظ میدارد، لذا پذیرفتن امر و نهى دیگران و به رسمیت شناختن قانونى، غیر قانون او شرک و نوعى گمراهى است.[۶۴]
اینچنین است که در اسلام، مصادر تشریع منبع واقعی حقوق و تکالیف انسان شمرده میشود، یعنى همان کتاب، سنّت ، اجماع و عقل که در واقع نشان دهنده اراده الهى به عنوان اصلى ترین منبع وضع قانون و الزام حقوق و تکالیف میباشد.[۶۵]
سخن آخر: اعلامیه جهانی حقوق بشر یک معاهده استعماری است
نگاهی اجمالى به وضع دنیاى امروز نشان میدهد طوفانهاى سهمگینى وزیدن گرفته، پردهها کنار رفته، سخنان دل فریبى مانند اعلامیّه حقوق بشر به کلّى رنگ باخته است.[۶۶]
البته افراد خوش باور چنین تصوّر میکنند که دیگر دوران استعمار گذشته، و امروز روزى نیست که بتوان ملّتهایى را در زنجیر اسارت و استعمار نگهداشت. [۶۷]
اما وجود معاهدههای اومانیستی هم چون اعلامیه حقوق بشر، نشان دهندۀ «درک روح زمان» و «تطبیق بر مقتضیات زمانى و مکانى» توسط قدرتهای غربی و تغییر قیافه استعماراست.[۶۸]
حال آنکه جنایات، وحشیگریها، و اعمال ضد انسانى از نظر نوع همان است که در سابق بود و از نظر کمیت به طور وحشتناکى توسعه یافته، تنها قیافه و صورت ظاهرى آن بعضاً در قالب برخی معاهدات بین المللی تغییر پیدا کرده است.[۶۹]
در واقع این نوع استعمار به تعبیر جامعه شناسان «استعمار غیر مستقیم» است که برای منافع نامشروع قدرتهای استکباری بسیار مناسب تر و ایده آل تر است.[۷۰]
[۱] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۲ ؛ ص۴۴۰٫
[۲] همان؛ص۲۶۸٫
[۳] همان.
[۴] حکومت جهانى مهدى (عج)، ص: ۳۹٫
[۵] همان.
[۶] همان.
[۷] اخلاق در قرآن ؛ ج ۲ ؛ ص۴۳٫
[۸] همان.
[۹] اسرار عقب ماندگى شرق، ص: ۸۲٫
[۱۰] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار رئیس و اعضای انجمن قرآن پژوهی حوزههای علمیه؛۱۵/۱۰/۱۳۹۳٫
[۱۱] اسرار عقب ماندگى شرق ؛ ص۸۴٫
[۱۲] همان.
[۱۳] همان؛ص۸۵٫
[۱۴] همان؛ص۸۶٫
[۱۵] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۱۱ ؛ ص۱۵۵٫
[۱۶] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۲ ؛ ص۵۵٫
[۱۷] همان.
[۱۸] ر. ک: اسلام و چالش اقتصادى؛ ص ۵۵-۵۷٫
[۱۹] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۲ ؛ ص۵۵٫٫
[۲۰] ر.ک: اقتصادنا؛ ص ۳۵٫
[۲۱] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۲ ؛ ص۵۶٫
[۲۲] معاد و جهان پس از مرگ ؛ ص۵۴٫
[۲۳] همان.
[۲۴] معاد و جهان پس از مرگ ؛ ص۵۴٫
[۲۵] همان؛ص۵۵٫
[۲۶] همان.
[۲۷] همان.
[۲۸] پیام قرآن ؛ ج ۳ ؛ ص۴۱۴٫
[۲۹] همان.
[۳۰] سورۀ بقره؛ آیه ۲۸۴٫
[۳۱] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۲ ؛ ص۱۰۷٫
[۳۲] پیام قرآن، ج ۳، ص: ۴۱۵٫
[۳۳] همان ؛ ج ۵ ؛ ص۱۹۴٫
[۳۴] تفسیر نمونه ؛ ج ۲۴ ؛ ص۱۸۶٫
[۳۵] اسلام در یک نگاه ؛ ص۱۷٫
[۳۶] همان؛ص۱۸٫
[۳۷] مثالهاى زیباى قرآن ؛ ج ۲ ؛ ص۱۳۴٫
[۳۸] همان.
[۳۹] همان.
[۴۰] Self-possession
[۴۱] ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب؛ص۳۸٫
[۴۲] مثالهاى زیباى قرآن ؛ ج ۲ ؛ ص۱۳۴٫
[۴۳] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین) ؛ ج ۲ ؛ ص۳۰٫
[۴۴] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص۱۸٫
[۴۵] همان؛ص۱۰۸٫
[۴۶] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص۴۵۸٫
[۴۷] مشکات هدایت، ص: ۲۱۸٫
[۴۸] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین) ؛ ج ۲ ؛ ص۳۰٫
[۴۹] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۱ ؛ ص۸۴٫
[۵۰] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین) ؛ ج ۲ ؛ ص۲۹٫
[۵۱] همان؛ص۳۰٫
[۵۲] ر.ک:اعلامیه جهانی حقوق بشر؛ماده۲،۳،۲۹،۳۰٫
[۵۳] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۱ ؛ ص۶۳۷٫
[۵۴] ر.ک: اعلامیه جهانی حقوق بشر ؛ ماده۴،۵،۱۱،۱۳،۱۴،۱۶٫
[۵۵] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۱ ؛ ص۶۳۷٫
[۵۶] پیام قرآن ؛ ج ۱۰ ؛ ص۱۴۳٫
[۵۷] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۱ ؛ ص۶۵۹٫
[۵۸]کلیّات حقوق؛ ص ۶۶٫
[۵۹] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۱ ؛ ص۶۴۲٫
[۶۰] ر. ک: فلسفه حقوق؛ ج ۱؛ ص ۲۴۵- ۲۴۴ ، کلیّات حقوق؛ ص ۸۱- ۸۰٫
[۶۱] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۱ ؛ ص۶۵۹٫
[۶۲] همان ؛ ج ۲ ؛ ص۲۷۹٫
[۶۳] پیام قرآن ؛ ج ۱۰ ؛ ص۶۸٫
[۶۴] همان.
[۶۵] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج ۱ ؛ ص۶۳۴٫
[۶۶] پیام قرآن ؛ ج ۱۰ ؛ ص۶۸٫
[۶۷] اسرار عقب ماندگى شرق ؛ ص۱۱۰٫
[۶۸] همان؛ص۱۱۱٫
[۶۹] همان؛ص۸۶٫
[۷۰] همان؛ص۱۱۱٫