شبکه اجتهاد: در خبرها خواندم که حوزویان همایشی برپا خواهند کرد بنام «تصوفشناسی انتقادی». صوفی نیستم. اما ملاحظاتی دارم که در زیر مینگارم:
امام موسی صدر دو دهه در لبنان به تبلیغ فرهنگ اهل بیت (ع) پرداخت. در برابرش هم سنیان قرار داشتند هم مسیحیان. روش صدر، اثبات تشیع بود نه نفی دیگران. نه تنها دیگران را نفی نکرد، بلکه آنها را احترام گذاشت، در آغوش گرفت، به گفتگو و تشریک مساعی در ساختن وطن مشترک دعوتشان کرد.
صدر هرگز همایش مسیحیتشناسی انتقادی برپا نکرد. به جای آن در الندوهِ اللبنانیه با بزرگان مسیحی گفتگوی اسلام و مسیحیت را راه انداخت. در کلیساها و دیرها نیز حضور یافت و ضمن تاکید بر مشترکات، معنویت پراکند. سخنرانی معروف اسلام و فرهنگ قرن بیستم در همین فضا ایراد شد.
صدر همایش تسننشناسی انتقادی نیز هرگز برپا نکرد. به جای آن در همایشهای اسلامی مصر، عربستان و الجزایر با بزرگان اهل سنت به مباحثه نشست و در فضای احترام و صمیمیت، فرهنگ اهل بیت (ع) را با صراحت تبیین کرد. سخنرانی معروف «روح تشریع در اسلام» در همین فضا ایراد شد.
مقدمهی صدر بر کتاب «تاریخ فلسفهی اسلامی»هانری کُربَن نمونهی لطیفی از روش وی در نقد علمی متفکران مسیحی است. وی براحتی میتوانست مقالهای علمی بنویسد با عنوان «نقدی بر کتاب کُربَن» و در یکی از مجلات فرهنگی لبنان یا فرانسه چاپ کند. اما کاری به مراتب زیباتر کرد: بر ترجمهی عربی کتاب کُربَن مقدمهای نوشت با عنوان «باهانری کُربَن، خاورشناس بزرگ» و ضمن تجلیل فراوان از وی، فراز به فراز کتاب را مورد نقد علمی قرار داد (نایونی، ۲۹۳).
نوشتهی صدر بر کتاب «الخوارج من الانصار الامام علی» شیخ سلیمان داود بن یوسف نیز نمونهی لطیفی از روش وی در نقد علمی متفکران مسلمان غیرشیعه است. نویسنده از رهبران فرقهی «اباضیه» (خوارج) در الجزایر بود. صدر کتاب را خواند و پس از تجلیل، نظرات خود را طی نامهای بیان کرد. آخرِ نامه، تکمیل کتاب را توصیه و تاکید کرده بود: «ارجو الا تتعبوا فان المهمه کبیره و نتائجها لوحده المسلمین کبیره و اکبر» (یادنامه امام موسی صدر، ۵۱۴-۵۱۵).
صدر نیز به تصوف نگاه انتقادی داشت: «ایراد شیعه به متصوفه تنها ناظر به تنظیم روش و مسائل سیر و سلوک نیست. بلکه اختلاف عمیقتر از اینهاست و راه این دو از هم جدا و نقشهای رهبری بسیار متفاوت است» (نایونی، ۲۱۱-۲۱۲). اما روش تعامل وی با صوفیان هم محترمانه و سازنده بود. خاطرهی تکفیر شیخهادی فخرالواعظین در این خصوص شنیدنی است:
فخرالواعظین طی ایام تحصیل صدر در نجف به آنجا سفر کرد و در مسجد هندی منبر میرفت. اهل فلسفه، عرفان و قویا شایع بود که به فرقهی صوفیهی ذهبیه تمایل دارد. آیتالله سید ابراهیم اصطهباناتی تکفیرش کرد. به گفتهی آیتالله سید محمدباقر حکیم: «امام صدر در اصلاح این مسئله نقش مهمی داشت. زیرا ارتباط گستردهای با مراجع و علما برقرار کرد و با آنان در بارهی این خطیب گفتگو کرد تا آنجا که آیتالله العظمی سید محسن حکیم از آن خطیب برای ایراد سخنرانی در مجلسی عمومی دعوت کرد و کارها به سامان درآمد و نگاه علما در قبال تفکر فلسفی و عرفانی اصلاح گردید» (گذرها و خاطرهها، ۱۲۵-۱۲۶).
صوفیان در ایران همان نقشی را دارند که اقلیتهای مذهبی در لبنان و خود شیعیان در جهان عرب. خوب است در جایجای جهان عرب همایش تشیعشناسی انتقادی برپا شود؟ اگر اقلیتهای مذهبی لبنان هر کدام همایش رقیبشناسی انتقادی برپا کنند، تکلیف صلح، آرامش و امنیت مردم در آن کشور چه خواهد شد؟
همچنین آیا صوفیان متقابلا اجازه دارند همایش تشیعشناسی انتقادی در ایران برپا کنند؟ اگر اقلیتها نیز چنین اجازهای دارند، تکلیف اتحاد ملی چه خواهد شد؟ اگر نیز اجازه ندارند و تنها حوزویان اجازهی برپایی چنین همایشهایی دارند، تکلیف اخلاق و جوانمردی چه خواهد شد؟ سخن حقی که در شرایط نابرابر، یعنی بشکل غیراخلاقی و ناجوانمردانه طرح شود، بر کدام دل خواهد نشست؟
نقدِ فکر پدیدهی مبارکی است. به شرط اینکه علمی و اخلاقی باشد. چه ضرورتی دارد که بارِ عنوان همایش، منفی باشد؟ آیا فقط ذیل عناوین نیشدار میتوان فکر را نقد کرد؟ نیز وقتی وطن و دینِ مشترک داریم، چرا راه گفتگو را طی نکنیم؟ از نفی رقیب چه خیر دیدهایم؟ طبیعتاً اولین شرط گفتگو، به رسمیت شناختن همدیگر و احترام متقابل است.
امام صدر بیست سال قبل از پیروزی انقلاب، در کشوری غریب، راه صحیح تعامل با اقلیتها را درک و دنبال کرد. نتیجه، عزتِ شیعیان و دوستی آنها با مسیحیان و سنیان لبنان و منطقه بود. برخی حوزویان ما اما شصت سال بعد، در کشور خودشان، هنوز راه صحیح تعامل با اقلیتها را نمیدانند و سرمست از بادهی قدرت، راه تفرقه را میپیمایند. براستی صدر هنوز هم میان حوزویان تنهاست.
مشکل اینجاست که خیلی ها توانایی و یا انگیزه ای مانند امام موسی صدر را ندارند!