اختصاصی شبکه اجتهاد: با تبدیل عالَم، به دهکده جهانی و توسعه یافتن دنیای مجازی، دامنهی مخاطبین کثرت یافته و حجم کسانی که میتوانند در زمانی اندک، به یک متن یا سخنرانی دست پیدا کنند بالا رفته و کما کان رو به افزایش است و این برای منسوبین به دنیای علم (خصوصا علم دین) شرائط را بسیار حساستر کرده تا هر سخنی را بر زبان نرانند مگر اینکه تحقیق وافی در آن مسأله کرده باشند یا از نتائج تحقیق دیگران، استفاده کرده باشند تا خدای نکرده دین، متهم به خرافات و اموری که در شأنش نیست نگردد. همچنین اگر حرف اشتباهی از تریبونی منسوب به دین نقل شود و مورد ردّ یا استهزاء دیگران قرار گیرد و کسی در صدد پاسخگویی بر آید در موارد بسیاری، نمیتواند آب رفته از روی دین را به آن برگرداند.
چندی پیش فایلی تصویری از سخنان شخصی منسوب به حوزه، در فضای مجازی راجع به «بادمجان و قبول ولایت» منتشر شد که موجب به سخریه گرفتن دین شد. فارغ از اینکه در امور مسلم شریعت، ما به استهزاء دیگران، توجهی نمیکنیم و سعی میکنیم که به شبهات، جواب درست بدهیم و از امور مسلّم شریعتمان، دفاع کنیم لیکن راجع به خصوص این مسأله که از مسلمات دین نیست، تحقیقی مختصر صورت گرفته است که در اینجا مطرح میکنم:
در میان روایات شیعه و سنی، چند روایت در باب منافع و فضیلت بادمجان مطرح شده است ولی در باب خصوص این مسأله، دو روایت وجود دارد که هر دو در ابتداء، در منابع اهل سنت آمده است که عین متن را نقل میکنیم:
روایت اول: «أنس بن مالک: کلوا الباذنجانَ و أکثِروا منه، فإنّها [فإنّه] أوّلُ شجرهٍ آمَنَت بالله عز وجل». (انس بن مالک روایت کرده است: زیاد بادمجان بخورید چرا که اولین درختی است که به خداوند عز و جل ایمان آورد.)
روایت دوم: «أبو هریره: کلوا الباذنجان، فإنّها شجرهٌ رأیتُها فی جنّه المأوى، شَهِدَت لله بالحقّ و لِی بالنبوّه و لعلیّ بالولایه، فمن أکلها على أنّها داءٌ کانت داءً و من أکلها على أنّها دواءٌ کانت دواءً». (ابو هریره روایت کرده است: بادمجان بخورید، چرا که آن درختی است که آن را در جنّه المأوی – بهشت – دیدم که برای خداوند به حقانیت و برای من به نبوّت و برای علی به ولایت، شهادت میداد، پس هر کس که آن را به این نیت بخورد که درد باشد درد خواهد بود و هر کس که آن را به این نیت بخورد که دوا باشد، دوا خواهد بود)
این دو حدیث برای اولین بار در کتاب «الفردوس بمأثور الخطاب» نوشتهی «أبو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه الدیلمی الهمذانی الملقب إلکیا» که در ابتدای قرن ششم (سال ۵۰۹ قمری) وفات کرده است آمده است که ایشان، این دو حدیث را به صورت مرسل (بدون سند) نقل کرده است. (ج ۳: ص ۲۴۴: الحدیث ۴۷۱۸ و ۴۷۲۰)
سپس مرحوم طبرسی (از علمای شیعه متوفای ۵۴۸ قمری) که حدود ۳۹ سال پس از دیلمی وفات کرده است این دو روایت را به صورت متعاقب در کتاب «مکارم الأخلاق» آورده است و در ابتدای حدیث اول (که حدیث دوم در کتاب فردوس است) تصریح کرده است که از کتاب «الفردوس» این حدیث را گرفته است. البته در این حدیث نامی از «أبو هریره» نبرده است و ابتدای آن هم «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله» آورده است. در روایت بعدی هم نام «أنس» را برده است و بعدش «قَالَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله» آورده است. (مکارم الأخلاق؛؛ ص۱۸۴: الباب السابع فی الأکل و الشرب و ما یتعلق بهما: الفصل الحادی عشر فی البقول: فی الباذنجان)
سپس این احادیث در کتاب «مدینه المعاجز» مرحوم بحرانی و «بحار الأنوار» مرحوم مجلسی آورده شده است. البته مرحوم بحرانی فقط روایت ابی هریره را و آن هم از ابن شهر آشوب – نه طبرسی – از کتاب الفردوس دیلمی و از کتاب العیون أحمد المؤدّب نقل کرده است. (مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر؛ ج۱؛ ص ۴۱۹-۴۱۸) ولی مرحوم مجلسی هر دو روایت را و آن هم از مکارم الأخلاق، نقل کرده است. (بحار الأنوار: ج ۶۳: ص ۲۲۳)
پس اصل این دو روایت، در برخی کتب اهل سنت بوده و از آنجا به کتب شیعه منتقل شده است.
بله، روایت ابو هریره را «جعفر بن محمد المستغفری» (عالم حنفی متوفای ۴۳۲ قمری) در «طب النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم» آورده است و آن را از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نقل کرده است و نام ابو هریره را نبرده است ولی آن متن، عبارت «شَهِدَت لله بالحقّ و لِی بالنبوّه و لعلیّ بالولایه» را نیز ندارد. البته عبارت آن کمی تفاوت دارد لذا عین عبارت را در اینجا نقل میکنیم: «وَ قَالَ صلّی الله علیه و آله: کُلِ الْبَاذِنْجَانَ وَ أَکْثِرْ، فَإِنَّهَا شَجَرَهٌ رَأَیْتُهَا فِی الْجَنَّهِ، فَمَنْ أَکَلَهَا عَلَى أَنَّهَا دَاءٌ کَانَتْ دَاءً وَ مَنْ أَکَلَهَا عَلَى أَنَّهَا دَوَاءٌ کَانَتْ دَوَاءً». (ص۲۸)
نکته مهم این است که خود علمای اهل سنت این دو حدیث را جعلی میدانند. أحمد بن عبد الکریم الغزی العامری در کتاب «الجدّ الحثیث فی بیان ما لیس بحدیث» پس از نقل یک روایت دیگر درباره بادمجان و این دو روایت گفته است: «فقد قال السخاوی: کلها باطل». (باب الباء: ج ۱: ص ۷۲: الحدیث ۸۸، ۸۹ و ۹۰)
همچنین «أبو الحسن علی بن محمد بن عرّاق الکنانی» در «تنزیه الشریعه المرفوعه عن الأحادیث الشنیعه الموضوعه» گفته است: که پسر دیلمی (صاحب کتاب الفردوس) روایت دوم (روایت أنس بن مالک) را به صورت مسند (با سند) نقل کرده است. سپس گفته است: «قال ابن ناصر الدین: و لیتهما لم یخرجاهما أو بیّنا وضعهما، فإنهما من الموضوع الذی لا یلتفت إلیه». (ابن ناصر الدین گفته است:ای کاش این دو نفر – دیلمی و پسرش – این دو حدیث را نقل نمیکردند و یا بیان میکردند که این دو حدیث، جعلی است، چرا که این دو، از احادیثی جعلی است که به آن، التفات نمیشود).
سپس نقل کرده است که برخی از کذابین این دو را یک حدیث کرده اند و زیادتی هم به آن اضافه کرده اند. آن زیادت این است: «و یقول (أی: النبیّ صلّی الله علیه و آله): نِعمَ البقله هی، لبّنوه و زیّتوه و کلوا منه و أکثروا، فإنّها أوّل شجرهٍ آمَنَت بالله، و إنّها تُورِث الحکمه و ترطب الدماغ و تقوّی المثانه و تکثر الجماع». در این متن هم آمده است که اولین درختی است که به خداوند ایمان آورده است. سپس ایشان میگوید: «و هذا کذب مفترى لا یحلّ ذکره مرفوعا إلا بکشف ستره و عدّه موضوعاً. انتهى و الله تعالى أعلم: این بهتان و دروغ است (که به پیامبر صلّی الله علیه و آله نسبت داده شده است) که ذکر آن به صورت مرفوع (بدون سند) جائز نیست مگر اینکه با برداشتن پوشش آن و شمردن آن از احادیث جعلی همراه باشد». (ج ۲ ص ۲۹۳-۲۹۲)
«عبد الرحمن السخاوی» هم در «المقاصد الحسنه فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهره على الألسنه» درباره حدیث اول گفته است که دیلمی، این حدیث را از احادیث «محمد بن عبد الله القرشی» از «جعفر بن محمّد» دانسته است (که به احتمال زیاد، مراد، امام صادق علیه السلام است). عبارت ایشان: «و للدیلمی من حدیث محمد بن عبد الله القرشی عن جعفر بن محمد قال…». سپس متن حدیث أنس، را نقل کرده است و گفته است که «آن روایت را استادمان به أنس، نسبت داده است» و سپس روایت ابی هریره را نقل کرده است و در آخر گفته است: «و کلّها باطله». (ج ۱: ص ۲۳۱: حرف الباء الموحده: الحدیث ۲۷۹)
البته ایشان عبارت «شَهِدَت لله بالحقّ و لِی بالنبوّه و لعلیّ بالولایه» را حذف کرده است و به جای آن «الحدیث» گفته است و سپس ادامه اش را نقل کرده است.
همچنین روایات دیگری هم درباره منافع بادمجان در احادیث شیعه و سنی وجود دارد که برخی از آنها را اهل سنت جعلی میدانند و در میان ما نیز این روایات، نوعا مرسل یا ضعیف السند هستند.
پس این دو روایت، اصلش از منابع اهل سنت است که خود آنها هم آن را جعلی میدانند و از آنها به کتب روائی ما وارد شده است. سخاوی هم از دیلمی نقل کرده است که این روایت، روایت جعفر بن محمد است در حالی که در کتاب «الفردوس» دیلمی این روایت از حضرت (علیه السلام) نقل نشده است مگر اینکه مراد، کتاب دیگری از کتب دیلمی باشد که به خاطر کم اطلاعی بنده از روایات و کتب اهل سنت، حکمی راجع به این جهت نمیکنم.
در پایان، ای کاش برخی به جای اینکه احادیث «طینت» و «أظلّه» و «أشباح» را زیر سؤال ببرند و ساختهی غلات شیعه بدانند و این اشتباهات را «نتیجه اخلاقی»!! آنها بدانند و قضاوت کلی خودشان (فارغ از صحت و سقم آن، که البته بررسی این احادیث، مجالی دیگر میطلبد) را بر موردی پیاده کنند که معلوم نیست از مواردِ آن کلی باشد، از جهت موردی، این قضیه را بررسی میکردند تا معلوم شود که اصلا این داستان، در میان شیعه جایگاهی ندارد بلکه اصلش از کتب اهل سنت بوده است که خودشان نیز آن را جعلی میدانند.
در هر صورت باید بر تریبونهای منسوب به دین – اعم از صدا و سیما و غیره – نظارت جدی باشد تا هر لاطائلی به نام دین، مطرح نشود.