شبکه اجتهاد: امروز چهلمین سالگرد ربایش و ناپدید شدن امام موسی صدر، روحانی نامدار ایرانی و رهبر معنوی و سیاسی و فرهنگی شیعیان در لبنان. است در این چهل سال آنچه درباره علل ناپدید شدن وی گفته شده قانع کننده نبوده و نیست و گویا برخی از متنفّذان و صاحبان قدرت خوش ندارند این پرونده به روشنی بیان شود وای بسا کسانی را گرفتار و افکار عمومی را غافلگیر کند!
آنچه اطرافیان قذافی، رئیس معدوم جماهیر لیبی، اینجا و آنجا گفتهاند، بیان شتابناکی برای بستن پرونده است که میتواند حقایقی را مکتوم نگاه دارد تا تکانه حقایق موجب بررسی مجدد پروندهها و بازیهای پشت پردهای که امام موسی صدر را رقیب خویش و مانع اهداف و اوهام خود میپنداشتند، نشود. حتی اگر مبین واقعیتی باشد، اجمال و نامستند بودنش راضی کننده نیست و نباید اجازه داد چنین بازی زشتی با نام و یاد یکی از رهبران بزرگ شیعه در منطقه رخ دهد!
مدتی پیش که یکی از افراد علاقمند به قذافی که زمانی کیا و بیایی در عالم سیاست داشت و نمایشی در عرصههای فکر و انقلابیگری میداد، نتوانست منویات خود را پنهان کند و با اهانت و بیانی عتاب آلود درباره امام صدر و نقش او در لبنان سخنانی بر زبان راند، مجدداً پرسش درباره سرنوشت صدر و دلایل حذف او از صحنه سیاسی و فرهنگی منطقه در اذهان مطرح شد.
اما این پرونده باید خود سخن بگوید و چنان بازگشوده و روشن شود که به تاریخ معاصر معنایی ببخشد و نقش مثبت و منفی افراد و رفتارهای مختلف در آن و با معیار استنادات آن مشخص شود. برخی مایل به این وضوح نیستند و از تکاندن غبار از پروندهای دیرسال اما بینهایت مهم، هراس دارند. با این حال، ماهیت و ارزش مستتر درموضوع این پرونده به حدی است که برای درک درست از تاریخ منطقه و لبنان و ایران در نیمه دوم قرن بیستم باید حتما وضوحی بیابد و به فرجامی روشن برسد.
امام موسی صدر در شرایطی به لبنان عزیمت کرد که فکر تقریب مذاهب اسلامی در مراحل ذهنی و اولیه باقی مانده و علمایی چون مرحوم عبدالحسین شرف الدین و آیتالله سید محمد حسین طباطبایی بروجردی به آن به مثابه آرزویی در آینده مینگریستند. موسی صدر که جوان بود و در حقیقت چهره روشن اندیش حوزوی و دانشگاه دیده بود، این آرزو را نه تنها در محیط مذاهب اسلامی به برنامهای مشخص بدل کرد که در وسعت بین الادیانی نیز زمینههای تقریب و گفتگوی بینالاقوام را فراهم کرد و نمونه عالی و کمنظیری از همزیستی مسالمتآمیز میان پیروان مذاهب و ادیان در کشوری چون لبنان ارائه کرد.
لبنان از حیث تنوع عقاید و مذاهب و جایگاه خاص در منطقه، یک آزمایشگاه تساهل و همزیستی بود اما به دلایلی امکان ارجاع و احاله به تقریب در آن کشور ناممکن شده بود. مهمترین دلیل این امر، بی عدالتی و فقر مفرط شیعیان و اجتماعات مربوط به آنان در جنوب لبنان بود و امام موسیصدر با فعالیت شبانهروزی و خردمندانه، از تشکل خیریه البرّوالاحسان تا مجلس اعلای شیعیان که خود بنیانگزار و نخستین رئیس آن بود، راهی دشوار اما پربار را طی کرد.
این واقعه را در تاریخ میتوان انعکاسی آینهوار در زمانی دراز دید؛ زیرا اگر زمانی علمای جبل عامل و لبنان به قزوین و اصفهان عصر صفوی هجرت کردند و نشانگر پیوندی عمیق در تاریخ پیوسته و سرنوشت مشترک شیعیان بودند، هجرت موسی صدر به لبنان نیز تذکّر همان واقعه در تناوب روزگار بود و ادای دین به فقهایی که برای سامان دادن به فقه امامیه و علم حقوق شیعه کوششهای بسیار کردند و از تندخویی و بیمعیاری قزلباشان و نورسیدگان به دولت و حکومت کاستند.
باری، این حقیقتی تاریخی است و دلالتی بر سرشت و سرنوشتی تنیده و همسو… در ایران و لبنان. آنچه این دو را در کنار هم حفظ کرده، به غیر از مذهب مشترک، فرهنگ است و کار و هجرت و پیوندهای انسانی که از ذات زیبایی پسند و نیک بزرگانی چون صدر میتراوید و آنان را به خیرخواهان و مصلحانی در میان اقوام و اقربای خود اعتلا میبخشید.
درباره امام موسی صدر گفتنیها بسیار است و من قصد ندارم آنچه را گفتهاند تکرار کنم. به ویژه نقش او در لبنان و بسترسازی برای شیعیان جنوب که به تمام معنا دچار استیصال و استضعاف بودند و فکر درخشان و رای روشن مردانی چون امام صدر و مصطفی چمران، این جامعه را به قدرتی غیر قابل انکار و تعیین کننده در لبنان و منطقه بدل کرد. این مسایل در کارنامههای ایشان ثبت است و همه بدان اذعان دارند.
اما آنچه به من مربوط است، سخنان استادم آیتالله مجدالدین محلاتی شیرازی است که بزرگ و بزرگ زاده و بزرگ اندیش بود. او همواره از دوست و همدرس و محبوبش آقاموسی صدر به شور و نیکی یاد میکرد. آیتالله آفا مجدالدین محلاتی ـ نوّرالله روحه ـ در صحن مدرسه علمیه ولی عصر شیراز در کتابخانه معظم آن، تصویر قدیمی خود و امام موسی صدر را بازمی نگریست و بارها عبارات و جملههایی به این مضمون را تکرار میکرد که شاید آمال و اندیشههای خود او نیز بود:
«شاید اگر امام موسیصدر حضور میداشت، خیلی چیزها در جهان اسلام تغییر میکرد. چنان نبوغی داشت که برنامهها و اندیشههای مذهبی را به سمت خیر و تعالی سوق میداد و حتماً به شکل دیگری تعبیر و تفسیر میکرد. از خصومت و جنگ بیزار بود و رنج و ذلت انسانها را نمیتوانست تحمل کند…»
حیف که تاریخ بیرحم و سیاه است و خیلیها دوست نداشتند این اتفاقها رخ دهد.