شبکه اجتهاد: متاسفانه احساس میشود که در یک فرایند انقباضی مفهوم مردم ضیقتر و انقباضیتر شده است، به نحوی که در نگاه برخی مردم فقط مسلمین بلکه محدودتر فقط مومنین بلکه محدودتر فقط متشرعین و بلکه محدودتر فقط مقلدین یک قرائت خاص هستند حال آنکه مردم فراتر از اینهاست. این فرایند انقباضی به ذیل است:
۱. از مردم به مسلمین: مرزهای دینی بهجای مرزهای انسانی
در گام نخست، مفهوم عام «مردم» که میتوانست ناظر به تمام انسانهایی باشد که در نظم اجتماعی زیست میکنند، به «مسلمین» تقلیل یافت؛ یعنی تنها کسانی که دین اسلام را پذیرفتهاند. در این چارچوب، حق مخاطببودن با دعوت، عدالت، ولایت و حتی بهرهمندی از نظام اجتماعی و اخلاقی، برای «غیرمسلمان» بهحاشیه میرود یا مشروط میشود.
نتیجه: حذف تدریجی اهل کتاب، دیگر ادیان، یا حتی انسانهای غیرمعتقد از دایره شمول «خطاب اجتماعی دین».
۲. از مسلمین به مؤمنین: مرز اعتقاد بهجای شمول تشریعی
در مرحله دوم، حتی همه مسلمانان نیز دیگر در مقام مخاطب برابر دیده نمیشوند. تنها آنهایی که ایمان قلبی و عمل ظاهری آشکار دارند، یعنی مؤمنین، سزاوار مخاطب ولایت و هدایت دانسته میشوند. این تمایز در حالی اتفاق میافتد که قرآن صراحتاً بین اسلام و ایمان تفکیک میگذارد: قالت الأعراب آمنا، قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا… (حجرات:۱۴)
نتیجه: نادیدهگرفتن جامعه مسلمانانی که هنوز در مرحله اسلام اجتماعیاند یا در مسیر ایمان، اما هنوز پایدار نشدهاند.
۳. از مؤمنین به متشرعین: مرز ظاهر شرعی بهجای واقعیت معنوی
در این مرحله، فقط آن دسته از مؤمنان که به آداب ظاهری شرع پایبندند، مقبول و مشروع شمرده میشوند؛ یعنی کسانی که در سبک زندگی، مناسک دینی، پوشش، تغذیه، معاشرت و تعامل، ظاهر کاملاً شریعتمحور دارند.
در حالیکه: ایمان، مراتبی دارد و در سیره اهلبیت (ع)، برخورد با افراد غیربارز در شریعت، مهربانانه و تربیتی بوده است. متشرعنمایی، الزاماً به معنای حقیقت تقوا و فهم دینی نیست.
نتیجه: طرد جوانان، دینداران غیررسمی، یا افراد دارای گرایش متفاوت به معنویت.
۴. از متشرعین به اهل رساله: مرز مقلدان خاص بهجای عموم متدینین
در نهایت، حتی در میان متشرعین نیز، تنها کسانی که تابع یک نظام خاص فقهی (در قالب رساله و تقلید سنتی) هستند، مخاطب جدی احکام اجتماعی و سیاسی دین دانسته میشوند. این مرحله، شدیدترین انقباض است.
در این سطح، به مرور بخشی از مؤمنین روشنفکر، دینداران نوگرای عقلگرا، جوانان جستجوگر، یا حتی مقلدان سایر مراجع، از دایره “مردم مطلوب” خارج میشوند. فقه از «ساحت تدبیر عمومی جامعه» به «نظام داخلی یک جمع محدود» تقلیل مییابد.
نتیجه: شکاف روزافزون میان مردم و حکومت دینی، و کاهش نفوذ اخلاقی و معرفتی ولایت در جامعه.
پاسخ: ولایت، متوجه انسان بماهو انسان است
در فلسفه سیاسی اسلامی، ولایت شعاعی از نور هدایت است که از ناحیه حق به سوی همه انسانها جریان مییابد. ولایت، تنها نسبت به مؤمنان خاص و متشرعین خاصالخاص جاری نیست، بلکه: نسبت به ناس جاری است (یا أیها الناس…) حتی نسبت به گناهکاران، جاهلان، و مخالفان، نسبت تربیتی دارد؛ رابطهای از جنس دعوت، محبت، تحمل، و رشد است.
بنابراین: هر انسان، صرفنظر از باور، ظاهر یا جایگاه فقهیاش، در نسبت با ولایت، یک ظرفیت وجودی است؛ یک آینه که میتواند نور ولایت را در خود منعکس کند، اگر درست دیده شود.
نتیجه راهبردی: تا وقتی مردم را در حلقهای بسته از متشرعین خلاصه کنیم، ولایت را از حقیقت تمدنیاش تهی کردهایم. ولایت نه «حق فرماندادن به متدینان»، بلکه قدرت تربیت و رشد جامعه انسانی است؛ و این، رسالتی به وسعت تاریخ است.
چگونه از دل جامعهای متنوع به یک مسئولیت مشترک اجتماعی برسیم؟
۱. با شناسایی «امر مشترکِ پیشاایدئولوژیک»
نخستین گام، یافتن یا بازسازی نقطههای پیوند انسانی و فطری است که فراتر از ایدئولوژی، قومیت، مذهب، یا طبقه باشد. در اندیشه اسلامی، فطرت، کرامت انسانی و نیاز به عدالت و معنا، نقاط مشترک همگان است. در حوزه عمومی، این میتواند با مفاهیمی چون «زندگی معنادار»، «امنیت اجتماعی»، «حقیقتجویی»، «عدالت ساختاری» یا «مقابله با ظلم و تحقیر» فعال شود.
۲. با ایجاد یک گفتمان دعوتمحور و نه داوریمحور
جامعه متکثر نیاز به زبان مشترک و شنیدهشدن دارد. نمیتوان از افراد با دیدگاهها و سبکهای زندگی متفاوت انتظار داشت بدون گفتوگو و احترام، وارد مسئولیت اجتماعی مشترک شوند. سیره پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نیز مبتنی بر «جذب»، «مدارا»، و «فرصت تربیت» بود، نه صرفاً داوری و طرد.
۳. با بازتعریف ولایت بهمثابه بستر تربیت و رشد، نه مرکز اعمال قدرت
وقتی ولی، نه بهعنوان یک حاکم مقتدر، بلکه بهعنوان راهنما، مربی و معمار جامعه انسانی جلوه کند، حتی کسانی که مؤمن یا متشرع نیستند، امکان مییابند که خود را درون پروژه اجتماعی ولایت ببینند. ولایت در این معنا، سازنده قوس صعود از تکثر به تمدن است.
۴. با ساخت نهادهای مشارکتیِ واسط (میان ولایت و مردم)
مردم نیاز به فضای مشارکت فعال، غیرخودسانسور، شفاف و قابل اعتماد دارند تا مسئولیت بپذیرند. نهادهای مردمی، شوراها، رسانههای صادق و حلقههای مشورتی، راه ترجمه “دعوت ولایی” به “کنش اجتماعی” است.
۵. با تبدیل مسئولیت به نوعی هویت مشترک
هرگاه مردم حس کنند که “بودنشان”، “باورشان”، “کارشان” و “رنجشان” در ساختار کلان جامعه دیده و معنا یافته، آنگاه از تنوع به مشارکت میرسند. امر عمومی، تنها در جایی پدید میآید که مردم، خود را در آفرینش نظم شریک بدانند، نه صرفاً تابع.
جمعبندی نهایی: وحدت در جامعه متکثر، نه با حذف تفاوتها، بلکه با فعالسازی معنا، کرامت، و فرصت مشارکت ممکن است. ولایت در این منظومه، قدرتی برای مهار جامعه نیست؛ بلکه رابطهای هدایتگرانه است برای تبدیل پراکندگی انسانی به مسئولیت تمدنی.
«فرایند ولایی» از نگاه راهبردی: از دعوت عام تا تربیت خاص
۱. مرحلهی دعوت عام (خطاب به ناس)
در این سطح، ولی جامعه را همچون پیامبر اکرم (ص) مخاطب قرار میدهد: یا أیها الناس… و ما أرسلناک إلا کافهً للناس بشیراً و نذیراً… در اینجا، دعوت به حقیقت، معنا، عدالت و رهایی است، نه دعوت به شریعت فقهی خاص. این سطح، ناظر به انسانیت است، نه دینداری.
مخاطب: تمام انسانهایی که در جامعه ولایی حضور دارند، اعم از مسلمان، غیرمسلمان، متدین، غیردیندار، سنتی، نوگرا…
۲. مرحلهی هدایت تدریجی (از اسلام تا ایمان)
وقتی مردم این دعوت را بشنوند و ارتباط اولیه برقرار شود، آنگاه مسیر رشد آغاز میشود. در این مرحله، ولی تلاش میکند تا آنان را: «با معارف اسلام آشنا کند»، «با محبت، کرامت، و عدل، نسبت به حق حساس کند» و «به زیست ایمانی دعوت کند، بدون اجبار یا حذف». این همان چیزی است که قرآن از آن به تدریج در تربیت پیامبر (ص) یاد میکند: ادعُ إلى سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه…
مخاطب: کسانی که وارد گفتوگوی اجتماعی با ولایت شدهاند؛ آماده شنیدناند، حتی اگر هنوز ملتزم نیستند.
۳. مرحلهی تعمیق ایمان و تقید
در این گام، مخاطب وارد زیست دینی و مسئولانه میشود: پذیرش احکام، تعهد عملی، مشارکت اجتماعی و آمادگی برای مسئولیتهای سیاسی، فرهنگی، حتی جهاد. این همان مرحلهای است که مردم نه فقط مخاطباند، بلکه فاعل و حامل پروژه ولایی میشوند.
مخاطب: مومنین متشرع، یاران ولی، مجاهدان تمدنی
نکته راهبردی: ولی امر مسلمین، همچون پیامبر (ص)، تنها رهبر متشرعین نیست، بلکه معمار یک پروژه انسانی-تمدنی است که باید از دل جامعه متنوع، یک امت زنده و مسئول بسازد. و این مسیر نه با طرد و قضاوت، بلکه با دعوت، صبر، تربیت و جذب طی میشود.
نویسنده: حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی رنجبر، عضو هیات علمی و مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (ع)