حجتالاسلام رضا غلامی ضمن اشاره به اهمیت و ضرورت ایجاد تحول در فقه تصریح کرد: امروز همچنان فقهایی در حوزههای علمیه زیست میکنند که عقل در فقه را همچون اکل میته تلقی میکنند و تا میتوانند از خیزش آن در فقه جلوگیری میکنند. به نظر میرسد مخالفان توسعه محدوده عقل در فقه تمدنی نگرانیهایی دارند که جا دارد به آنها توجه نمود و نگرانیهای منطقی را رفع کرد.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست «گستره عقل در فقه تمدنی» با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانیِ اسلامی صدرا و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چندی پیش در مدرسه علوم انسانی اسلامی آیه برگزار شد که متن آن را در ادامه میخوانید؛
عنوان سخنرانی من، «گستره عقل در فقه تمدنی» است. من در این سخنرانی قائل به لزوم بسط و توسعه گستره عقل در فقه تمدنی هستم و در این جهت، مباحث خودم را در هفت بخش و یک جمعبندی خدمتتان طرح میکنم. ضمناً از آنجا که مباحث تمدنی در این جلسه خیلی فشرده و به اختصار بیان میشود، تقاضا دارم عزیزان حتماً برای ادراک تفصیلی به کتابهای من دراین زمینه مراجعه کنند.
منظور از فقه تمدنی چیست؟
نمیتوان از فقه تمدنی سخن به میان آورد اما پیش از آن، مفهوم روشنی از تمدن نوین اسلامی را ارائه نداد. منظور از تمدن نوین اسلامی شکلگیری نظم مدنی بسیار پیشرفته و کارآمد مبتنی بر تعالیم اسلامی و عقل با دو هدف «سامان دهی و ارتقاء حیات دنیوی مردم در پیوند ناگسستنی با دین و معنویت» و «ایجاد فضا و شرایط مساعد برای رشد و تعالی روحی و معنوی». درباره این مفهوم باید بر روی سه نکته تأکید کنم: اولاً، عقل جزئی از دین است. منظور از عقل در اینجا، هم عقل فطری و برهانی و هم عقل ابزاریِ مبتنی بر عقل برهانی است. ثانیاً، نظم مدنی بسیار پیشرفته نیازمند میلیونها قاعده است و لذا ایرادی ندارد اگر گفته شود تمدن یعنی قدرت قاعدهسازی. ثالثاً. دنیا و آخرت یا حیات مادی و حیات معنوی، همچون دو روی یک سکه است.
با این مفهوم از تمدن، منظور من از فقه تمدنی، آن دانشی است که با اقامه دلیل کافی، توأماً حق و تکلیف انسان مسلمان را چه در مسائل ثابت و چه در مسائل نوظهور به صورت مبتکرانه نه منفعلانه و به دو صورت ایجابی و سلبی در قبال اوج حیات مدنی که از آن میتوان به تمدن تعبیر کرد، مشخص کند. این کار فقه، مترادف اجتهاد یعنی همان استنباط حکم شرعی است. در واقع، علم فقه، علم استنباط احکام شرعی است با این ملاحظه که وقتی پسوند تمدنی به آن اضافه میشود، برای پاسخگویی به نیازهای تمدنی که اساساً قابل قیاس با فقه اداره یک زندگی اجتماعی عادی نیست، مجهز شده است. یکی از این تجهیزات، بهرهگیری حداکثری از ظرفیتهای عقل است. یکی دیگر، نه فقط مواجهه نظاممند با شرع است بلکه استنباطات نظاممند و سیستماتیک فقهی است.
انتظار از فقه تمدنساز در دوران غیبت
شما خوب میدانید که ما مسلمانان در دوران غیبت معصوم(ع) دین خدا را با فقه زنده، پویا و رو به جلو نگه میداریم. البته شکی نیست که میان مواجهه اهل تسنن با فقه که موتور آن را در نقطهای خاموش کردهاند و شیعیان که به وسیله اجتهاد به معنای مصطلح، موتور فقه را همواره روشن نگه داشتهاند، تفاوتهای بسیار وجود دارد.
در حقیقت، در عصر غیبت، سه گزینه عمده پیش روی مسلمانان است: یک، پایان شریعت و روی آوردن به حیات عرفی. دو، انتخاب یک شریعت ثابت و لایتغیر و سه، استفاده از مکانیزم فقه و اجتهاد و زنده و پویا نگه داشتن شریعت برای پاسخگویی نظاممند و کارآمد به نیازهای مسلمانان و جامعه اسلامی تا پایان عصر غیبت.
انتخاب ما که از فقه تمدنی صحبت میکنیم، گزینه سوم است اما باید من یک پرسش اساسی در اینجا مطرح میکنم و آن اینکه، ما بر اساس نقل و عقل، چه توقعاتی از فقه داریم؟ آیا قصد داریم فقه در همه ابعاد و اضلاع و جزئیات حیات مدنی ورود کند یا خیر، فقه در ساماندهی حیات مدنی یک قلمرو مخصوص دارد؟
قائل به قلمرومندی فقه هستم
من جزء کسانی هستم که قائل به قلمرومندی فقه هستم و معتقدم برای ترسیم این قلمرو باید وارد یک بحث کلامی شد. در این بحث کلامی، ابتدا رسالت پیامبران الهی، کتب آسمانی و دین را مورد واکاوی قرار میدهیم و سپس بر اساس مأموریت و حتی بضاعتی که برای فقه قائل هستیم، قلمرو فقه را مشخص میکنیم.
شما میدانید که قرآن مجید در آیات گوناگونی هدف از بعثت پیامبران و نزول کتب آسمانی را بیان فرموده است. برای نمونه در سوره حدید آیه ۲۵ میفرماید: «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» یعنی همه برنامه بعثت انبیاء و ارسال کتب آسمانی برای برقراری عدالت است یا در قرآن کریم در سوره آل عمران آیه ۷۹ میفرماید: «مَا کَانَ لِبَشَرٍ آن یؤْتِیهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ ثُمَّ یقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَادًا لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ کُونُوا رَبَّانِیینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» یعنی برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوّت به او دهد سپس او به مردم بگوید: «غیر از خدا، مرا پرستش کنید» بلکه سزاوار مقام او، این است که بگوید: مردمی الهی باشید، آنگونه که کتاب خدا را میآموختید و درس میخواندید و غیر از خدا را پرستش نکنید. همانطور که ملاحظه میکنید، اینجا خداوند میفرماید هدف این است که مردم ربانی شوند که البته خیلی هدف تکان دهندهای است.
آیات دیگری هم به طور غیر مستقیم درباره هدف از بعثت پیامبران و دین صحبت میکند. در روایات نیز به این موضوع زیاد پرداخته شده است. برای نمونه امام علی(ع) در پاسخ به سؤالی در زمینه علت بعثت انبیای الهی میفرمایند: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» یعنی پیامبران از پى یکدیگر آمدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد بردهاند، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و عقلهایشان را که در پرده غفلت، مستور گشته، برانگیزند. در این جا، نقطه تمرکز برای روی شوراندن عقول انسانهاست یعنی پیامبران برای به راه انداختن یک انقلاب عقلی در انسانها که رمز نجات انسان و حیات ابدی است، آمدهاند. من در این سخنرانی درصدد جمعبندی در این زمینه نیستم اما امکان جمعبندی مستدل و دقیق اصحاب کلام اسلامی در این زمینه را فراهم میبینم.
فتوای عقل در خصوص نیاز به دین
یک نکته مهم در اینجا، فتوای عقل در خصوص نیاز به دین است. روشن است که ما از طریق جهانبینی عقلی به سمت جهانبینی دینی میرویم. یعنی قبل از آنکه مؤمن شویم و به شریعت روی بیاوریم، عقل به مثابه پیامبر درونی هست که به نحو محققانه راه ورود ما به جهان بینی الهی را باز میکند. حال، همین عقل و همین پیامبر درونی، فتوا میدهد که من بعد از ورود به عالم مادی، با حجابها و با محدودیتهایی روبرو هستیم و همین محدودیتها مانع میشود تا در همه امور از انسان و جامعه انسانی دستگیری کنیم.
خود عقل به صراحت میگوید که من قادر به پاسخگویی به یکسری از سؤالات اساسی هستیشناسانه یا انسانشناسانه نیستم. من در برخی اختلافات مدنی قادر به داوری قطعی نیستم و من توان ورود به عالم غیبب را ندارم، من نمیتوانم نظر روشنی درباره جهان پس از مرگ ارائه کنم. لذا این عقل است که به ضرورت بهرهمندی از پیامبران بیرونی یعنی پیامبر خدا و دین فتوا میدهد. اما سؤال جدید اینجاست که آیا بعد از آمدن پیامبر بیرونی، باید با عقل خدا حافظی کرد؟ پاسخ این است که خیر، نه عقل به دنبال خداحافظی است و نه دین چنین چیزی را میخواهد. اتفاقاً دین دست عقل را به گرمی میفشارد و از آن میخواهد، نه تنها در قلمرو خود قویتر از قبل به انسان یاری برساند بلکه شانه به شانه او در جهت سعادتمندی انسانها وارد عمل شود یعنی عقل و دین یکی میشوند تا بتوانند هدف خدا را در این جهان محقق کنند. در اینصورت، کسی تصور نکند، با آمدن دین، عقل و به تبع آن علم به انزوا میرود! اساساً دین در پی ورود به ساحت اختصاصی عقل و علم نیست.
دین نمیخواهد پزشکی ما را تأمین کند؛ ریاضیات و مهندسی ما و فیزیک و شیمی ما را تأمین کند هرچند میخواهد که همه چیز در این دنیا زیر چتر جهانبینی الهی باشد و عقل هم با این مطالبه دین همراهی دارد. حال، هنر ما در مباحث کلامی این است که با استفاده از قرآن و سنت و عقل، قلمرو اختصاصی دین و به تبع آن، قلمرو اختصاصی فقه را پیدا کنیم و باری که بر دوش فقه میگذاریم را با این قلمرو تطبیق دهیم.
فراز و فرود عقل در تاریخ فقه
عقل در تاریخ فقه دورههای گوناگون و افت و خیزهای فراوانی را سپری کرده و همیشه از یک ارج و منزلت و از یک موقعیت برخوردار نبوده است. گاهی عقل موقعیت رفیعی پیدا کرده و حقیقتاً در عرض قرآن و سنت حضور حداکثری در متن فقه داشته است. گاه عقل در طول قرآن و سنت و صرفاً به منظور رفع گرههای فهمی ایفای نقش کرده و گاه نیز عقل به دیوار کوبیده شده و به آن به شدت بی اعتنایی شده است. البته باید عرض کنم که شوربختانه در دوره کنونی با اینکه دوره بی نظیر استقرار دولت اسلامی است، همچنان عقل در طول قرآن و سنت است. البته در مقام سخن، عقل در عرض قرآن و سنت و اجماع معرفی میشود اما در عمل، عقل سهم و نقشی جز ورود در یک قلمرو بسیار محدود ندارد. این قلمرو عبارت است از: رفع گرههای تفسیری، قلیلی از قواعد فقهی از میان قواعد موجود و اصول عملیه در جایی که دلیل روشنی از قرآن و سنت قابل استخراج نیست و شریعت ساکت است که البته قهرمان اصول عملیه را باید امام خمینی(ره) و شهید صدر دانست و الا بسیاری از فقهای عصر ما وارد اتمسفر اصول عملیه نشدهاند این در حالی است که در شرایط استقرار دولت اسلامی و مواجهه این دولت با سیلی از نیازها، بهترین روش برای اثربخشی فقه و کارآمدسازی فقه، بسط نقش و سهم عقل در استنباط احکام شرعی است.
برای تبیین جایگاه عقل در فقه لازم میدانم عرایض خودم را در سه بند مستقل خدمتتان ارائه کنم:
۱. یکم، عقل در کنار قرآن و سنت یک منبع برای استنباط قلمداد میشود و این را بر اساس آیات و روایات میتوان اثبات کرد. البته روشن است که در جایی که قرآن و سنت ورود قطعی و واضح دارند، هیچ مجالی برای ورود عقل نیست.
۲. دوم، عقل در تفسیر متون دینی ید طولایی دارد. حتی میتوان گفت بدون عقل امکان تفسیر وجود ندارد.
۳. سوم، در دو بحث عرف و مصلحت که دو بحث بسیار جدی و سرنوشت ساز در فقه است، بدون حضور گسترده عقل در کنار قرآن و سنت، فقه خلع سلاح میشود. یعنی عموم احکام ثانویه و احکام حکومتی از سوی ولی فقیه که جنبه موقت دارند، بدون استفاده از قابلیت منحصربفرد عقل در فقه صادر نمیشوند.
لزوم باز شدن گستره عقل در فقه تمدنی
از توضیحاتی که تاکنون داده شد تا حدی دغدغه من درباره ضرورت باز شدن گستره عقل در فقه روشن شد. در ادامه، قصد دارم به نحو واضحتر، به اهم ضرورتهای توسعه گستره عقل در فقه بپردازم:
اولاً، درصد عمدهای از شرایط تاریخی امروز با شرایط تاریخی عصر معصوم(ع) متفاوت است و هماکنون شریعت با کمی انقباض، بیشتر در موقعیت شکلدهی به هسته مرکزی و سخت قرار دارد.
ثانیاً، بسیاری از نیازهای تمدنی نوظهور است. این نوظهور بودن یک مسئله ساده و پیش پا افتاده یا یک مسئله شکلی نیست در موارد زیادی توأماً شکلی و ماهوی است.
ثالثاً، بر خلاف عمده تاریخ تشیع که شیعه نه تنها دولت نداشته بلکه در اوج انزوا به سر میبرده، امروز به جایی رسیده که از علاوه بر برخورداری از دولت، از احیاء تمدن سخن به میان آورده است.
رابعاً، همانطور که اشاره شد، تمدنسازی یعنی توانایی ساخت منعطف میلیونها قاعد کارآمد برای حیات مدنی که این قاعده سازیها بدون مدد عقل به عنوان یک منبع صد در صد مورد تأیید دین ممکن نیست.
دور از انتظار نیست که در برابر ایده گستره عقل در فقه تمدنی مخالفتهایی ظهور کند. امروز همچنان فقهایی در حوزههای علمیه زیست میکنند که عقل در فقه را همچون اکل میته تلقی میکنند و تا میتوانند از خیزش آن در فقه جلوگیری میکنند.
به نظر میرسد مخالفان توسعه محدوده عقل در فقه تمدنی نگرانیهایی دارند که جا دارد به آنها توجه نمود و نگرانیهای منطقی را رفع کرد. برای نمونه قصد دارم به چند نگرانی عمده اشاره کنم:
یک، نقش قرآن و سنت در فقه کمرنگ میشود که به نظر من نمیشود.
دو، از خلوص دین کم میشود که میتوان با تلاشهای روشمند جلوی ورود ناخالصیها به دین را گرفت.
سه، باب تفسیر به رأی باز میشود. به نظر من، در هر شرایطی باب تفسیر به رأی بسته نمیشود اما لازمه آنکه باب تفسیر به رأی بسته شود، یکی نجات فقه از سیاستزدگی و کممایگی است، دوم، سرمایهگذاری مضاعف بر روی روش شناسی است و سوم، بهاء دادن به نقد به معنای دقیق کلمه. یعنی از نقد عالمانه و مؤدبانه ناراحت نشویم، خودمان را مقدس نکنیم، اجازه دهیم به چالش کشیده شویم و از مزایای فراوان و بینظیر نقد بهره ببریم.
چهارم، عرفیگرایی رواج مییابد که من موافق این سخن نیستم هرچند امکان آنکه بر اثر ناهوشمندیها و خلأها، این اتفاق بیفتد منتفی نیست.
به نظر میرسد عمده نگرانیها در این زمینه، از ندانستن ارزش عقل در نگاه شارع مقدس، از نگاه تقابلی میان عقل و دین و از بار کردن توقع نابجا بر دوش دین و به تبع آن بر دوش فقه سرچشمه میگیرد. درعین حال من معتقدم باید به نگرانیها توجه و زمینه رفع آنها را فراهم کرد.
چگونگی گسترش کاربرد عقل در فقه تمدنی
به نظر میرسد با چند روش میتوان به سوی گسترش کاربرد عقل در فقه تمدنی حرکت کرد:
یک، پاسخگویی شجاعانه به پرسشهای جدی کلامی درباره قلمرو دین و به تبع آن قلمرو فقه. یکی از مباحث تعیین تکلیف منطقه الفراغ و رسمیت بخشیدن به منطقه الفراغ در زیر چتر جهانبینی الهی است.
دو، نگاه جامع و سیستماتیک به دین،
سه، تقویت علم منطق و شکل دهی به یک دستگاه عقلی قدرتمند متناسب با نیازهای جدید.
چهار، بازمعماری اصول فقه بر اساس توسعه گستره عقل در فقه.
پنج، روی آوردن به اجتهاد سیستماتیک یا سیستمساز یعنی تلاش در جهت استنباط نظامها و زیرنظامهای اجتماعی از دل ادله اربعه که باید ناقدین محترم، پیش از نقد، دقیقاً متوجه منظور ما از اجتهاد سیستمساز متوجه باشند.
شش، عبور از اجتهاد فردی و دستیابی به اجتهاد جمعی و تأمین حجیت آن. اینکه اجتهاد فردی وجاهت دارد شکی نیست اما باید دید چکار کنیم که اجتهاد جمعی و شورایی را هم وجاهت ببخشیم تا قدرت فقه تمدنی مضاعف شود؟ بعضیها از اجتهاد شورایی تصور بدی دارند اما باید دانست که اجتهاد شورایی مزیتهای فراوانی در فقه تمدنی دارد که نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت.
فقه تمدنی با فقه جواهری منافاتی ندارد
ما امروز اگر قبول داریم که در مسیر احیاء تمدن اسلامی گام بر میداریم، باید از توهم خارج شویم. تمدنسازی شوخی نیست. شکلدهی به یک تمدن تازه اسلامی آن هم در عصر حاضر و در رقابت با تمدن مدرن غرب که از پایان تاریخ دم میزند، لوازم فراوانی دارد که باید آنها را دقیقاً شناخت و به یک یک آنها تن داد.
یکی از این لوازم آغاز خیزش جدید برای تحول در فقه است. من از تحولی صحبت میکنم که هیچ منافاتی با اصول فقه جواهری ندارد و اگر هم داشت ممنوعیتی متوجه آن نبود. صاحب جواهر که از مقام عصمت برخوردار نبود و لذا میتوان از صاحب جواهر عبور کرد. با این حال، ایده من با فقه جواهری سازگار است. هدفم در اینجا این است که مسلماً نه فقه حاضر قدرت تمدنسازی دارد و نه فقیهان محافظهکار، از عهده تحول و ارتقاء در فقه بر میآیند. ما نیازمند فقیهان شجاع، خلاق و با نبوغ هستیم تا بتوانیم به رسالت تاریخی خودمان در عصر حاضر جامه عمل بپوشانیم.
ممکن است کسی بگوید نه میخواهیم تمدنسازی کنیم و نه به فقه تمدنی نیاز داریم! در پاسخ عرض میکنم که دیگر برای انصراف دیر شده است! اگر حرکت مبتکرانه و پیشگویی برای احیاء تمدن اسلامی آغاز نکنید، تمدن غرب با وجه جدیدش یعنی فضای مجازی و هوش مصنوعی ضمیمه شده به آن، ما را در درون خود هضم خواهد کرد و دیگر نه از اسلام خبری خواهد بود و نه به طریق اولی از فقه سنتیای که شما علاقهمند به حفظ به تمامه آن میباشید.