وحدت رویه در فرآیند استنباط و در مواجهه با روایات در ابواب مختلف خصیصهای است که در این مبنا به چشم میخورد چراکه در مبانی دیگر غالباً فقهاء و صاحبان آن مبانی از روش اصولی خود در حجیت ظواهر و مفاهیم و خبر واحد و بحثهای رجالی در مواجهه با روایات ابواب دیگر مثل روایات اعتقادی و اخلاقی و طبی و تاریخی و… بهره نمیگیرند و گاهی کار را سختتر و گاهی آسانتر گرفتهاند، مثلاً در روایات اعتقادی خبر واحد را معتبر نداسته و در روایات تاریخی به ادنی روایت و گزارش تاریخی بهاداده و اخذ کردهاند در حالیکه مجتهد در این مبنا در تعامل با روایات مطلقاً از حجیت مضمون پیروی میکند و در منش استنباطی وی تشتت در مواجهه با روایات دیده نمیشود.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، حجتالاسلام محمدمهدی مقیسه، محقق و مدرس سطوح حوزه علمیه قم، در ادامه سلسله جلسات «شنبههای فقهی» (۸۴ و ۸۵) به «بررسی امتیازات مبنای حجیت مضمون در فرآیند استنباط» پرداخت که خلاصهی آن از نگاهتان میگذرد.
محورهای ارائه شده در بررسی حجیت مضمون در کلمات قدماء عبارتنداز:
۱- مبانی ثلاثه حجیت
الف) سند محوری که از زمان مرحوم سید علی بن طاووس متوفی ۶۴۴ استاد مرحوم علامه حلی (ره) آغاز شده و در زمان فعلی اکثر اعلام و معاصرین و اساتید ایشان به این مبنی در حجیت ملتزم هستند. اصول مصطلح کنونی و علم رجال و باقی علوم پیرامونی و آلی بر این مبنی استوار و معنی پیدا میکند.
ب) وثوق به صدور روایت از معصوم (علیهالسلام): این مبنی توجه به طریق و سند دارد لکن ثقل حجیت در این مبنی بر وثوق به صدور الفاظ از امام (علیهالسلام) است و مثل مبنای اول مبتنی بر اثبات و حجیت سند نیست، درعینحال که سند را یکی از مهمترین راههای رسیدن به وثوق میداند لذا باید دانست که علم رجال و ظواهر و مفاهیم در این مبنی مثل مبنای اول جایگاه ندارد.
ج) حجیت مضمون: در این مبنی ثقل و پایگاه حجیت بر مضمون و ما یریده الشارع قرار داده شده و به لفظ و سند روایت طریقی نگاه میشود و آن دو را پل و راهی برای رسیدن به مضمون میداند؛ پس ممکن است فقیه به مضمون و مراد جدی شارع منتهی شود و از سند صحیح و الفاظ صریح در روایت بهره نبرد.
علم رجال و بحث اصول متداول کنونی در این مبنی کنار گذاشته نمیشود لکن به اقل مراتب مورد توجه و التفات فقیه واقع میشود. ولی باید دانست که این مبنی از اصول و قواعدی بهره میبرد تا از سلیقگی برخورد کردن با ادله برای اخذ و کشف مضمون شارع در هر مساله بر حذر باشد که این مجال برای توضیح این اصول کافی نیست.
مدعای بحث این است که قدماء از مبنای اول بهره نمیبردند چراکه این مبنی از زمان ابن طاووس (ره) به بعد رائج شده، گرچه در زمان فعلی در نزد اعلام بسیار پررنگ است.
سؤال این است: مواجهه قدماء با ادله و خصوص روایت چگونه بوده است؟
در پاسخ باید گفت شواهد متعددی وجود دارد که اعلام قدماء ما درصدد کشف مضمون یا همان مراد جدی شارع از خطابات بودهاند و در تعابیر مختلفی از آن حکایت کردهاند، لکن پایگاه حجیت را در سند و لفظ روایت نمیدیدند: مثلاً مرحوم سید مرتضی (ره) که قائل به حجیت علم در برابر ظن بوده است در بیانی در رد کسانی که قائل به حجیت خبر واحد شدهاند میفرماید «و لیس متناول العلم ها هنا هو متناول الظن على ما یعتقده قوم لا یتأملون، لان متناول الظن هاهنا هو صدق الراوی إذا کان واحدا و متناول العلم هو تحریم الفعل المخصوص الذی تضمنه الخبر مما علمناه»(۱)
و مرحوم شیخ طوسی (ره) در رد روایت طهارت بول خفاش میفرماید «فَالْوَجْهُ فِی هَذِهِ الرِّوَایَهِ أَنْ نَحْمِلَهَا عَلَى ضَرْبٍ مِنَ التَّقِیَّهِ لِأَنَّهَا مُخَالِفَهٌ لِأُصُولِ الْمَذْهَبِ لِأَنَّا قَدْ بَیَّنَّا أَنَّ کُلَّ مَا لَا یُؤْکَلُ لَحْمُهُ لَا تَجُوزُ الصَّلَاهُ فِی بَوْلِهِ وَ الْخُشَّافُ مِمَّا لَا یُؤْکَلُ لَحْمُهُ فَلَا تَجُوزُ الصَّلَاهُ فِی بَوْلِهِ وَ الرِّوَایَهُ الْأُولَى تُؤَکِّدُ هَذِهِ الْأُصُولَ بِصَرِیحِهَا.»(۲)
پرواضح است که مراد از اصول مذهب، اصول عملیه یا اصول اعتقادیه شیعه نیست چراکه در یک بحث فقهی فرعی تمسک به این دو، معنی ندارد؛ پس مراد از این اصول همان ضروریات فقه در هر باب و مساله است که باید تمام فروعات باب را بدان عرضه کرد و این همان معنی حجیت مضمون است.
جالب اینجاست که این تعبیر در لسان قدماء و حتی مابعد از علامه حلی (ر) همانند شهیدین (ره) فراوان آمده است که دلالت بر سیطره این مبنی تا صده دهم و حتی بعد از آن میکند.
بنابراین جای هیچگونه شک و ابهامی در رد مبنای اول در سیره استنباطیۀ قدماء نیست و شواهد متعددی در اثبات مبنای سوم در کلمات ایشان به چشم میخورد.
۲- امتیازات نظریه
۱- وحدت رویه در فرآیند استنباط و در مواجهه با روایات در ابواب مختلف خصیصهای است که در این مبنا به چشم میخورد چراکه در مبانی دیگر غالباً فقهاء و صاحبان آن مبانی از روش اصولی خود در حجیت ظواهر و مفاهیم و خبر واحد و بحثهای رجالی در مواجهه با روایات ابواب دیگر مثل روایات اعتقادی و اخلاقی و طبی و تاریخی و… بهره نمیگیرند و گاهی کار را سختتر و گاهی آسانتر گرفتهاند، مثلاً در روایات اعتقادی خبر واحد را معتبر نداسته و در روایات تاریخی به ادنی روایت و گزارش تاریخی بهاداده و اخذ کردهاند در حالیکه مجتهد در مبنای سوم در تعامل با روایات مطلقاً از حجیت مضمون پیروی میکند و در منش استنباطی وی تشتت در مواجهه با روایات دیده نمیشود.
۲- در مبنای سوم تمامی روایات در دائره بهرهوری و استفاده فقیه قرار میگیرند و فارغ از صحه سند و دلالت قرینیت آن نسبت به کشف مضمون مورد بررسی واقع میشود و هیچ روایت و هیچ مجمع روائی از دائره استنباط فقیه بیرون نخواهد ماند، بهخلاف مبانی دیگر که یا اصلاً به روایات غیرصحیح و غیرموثق، بهاداده نمیشود یا آنکه از آن برای ایجاد اطمینان نسبت به صدور الفاظ روایت، از امام (علیهالسلام) بهره گرفته میشود.
بهعبارتدیگر، فقیه در مبنای سوم در راه کشف مضمون روایت و پیدا کردن مراد شارع است که همانطور که نمیتواند آن را از روایت واحد ضعیف اصطیاد کند، نمیتواند آن را از روایت واحد صحیح اصطیاد کند چراکه رسیدن به مضمون کلام امام (علیهالسلام) و احراز آن نیازمند تجمیع بین قرائن و روایات هر باب است.
۳- فقیه در این مبنی گاهی مواجه با مطلبی مسلم و مضمونی محرز در یک باب میشود که میتواند از آن بهعنوان اصل موضوعه باب یا همان اصول مذهب در آن باب یاد کند، کما اینکه در کلمات قدماء اصحاب این جمله زیاد به چشم میخورد و با تأسیس چنین اصلی باید تمام این روایات به آن اصل عرضه شود و در صورت عدم تنافی، فقیه میتواند در جزئیات مساله بدان روایت فتوی دهد و در غیر این صورت روایت طرح خواهد شد.
لکن چیزی که اهمیت فراوانتری نسبت به بیان این امتیازات و ویژگیها دارد، بیان اصول و قواعد فهم مضمون در این مبنای سوم است که بهواسطه صعوبت امر کشف مضمون، بیان این قواعد هم اهمیت فراوانتری پیدا خواهد کرد و شاید بتوان بهعنوان بیان موارد از چند مورد آن پردهبرداری کرد؛ لکن بیان تفصیلی این قواعد و اصول نیازمند جلسات متعدد دیگری خواهد بود:
الف) تتبع اقوال فقهاء به معنی تتبع در آراء رووس آنها در هر عصر که سیطره علمی بر حوزات علمیه داشتند مثل مرحوم شیخ طوسی (ره) در دوره دوم قدماء و مرحوم مقدس اردبیلی (ره) و مرحوم کاشف الغطاء (ره) در دوره دوم متأخرین و این کار به جهت احتراز از اشتباه در برداشت مضمون و اصطلاحاً احتراز از برداشت سلیقه محور در فهم مضمون خواهد بود.
ب) تتبع جامع و فحص کامل در روایات اعم از روایات مرتبط به هر مساله و غیر آن و اعم از مجامع روائی مشهور و غیر مشهور برای تجمیع قرائن برای کشف صحیح از مضمون در روایات.
ج) آشنایی به زبان علم برای برداشت صحیح از روایات هر باب، مثلاً اگر کسی شمّه و اجمالی از طب در دست نداشته باشد در فهم مسائل طبی و روایات و الفاظ آن و بهتبع فهم مضمون در هر روایت دچار مشکل خواهد شد و مراد از زبان علم، دانستن مبادی تصوری هرعلم برای دانستن و فهمیدن و رسیدن به مبادی تصدیقیه خواهد بود که از اهمیت فراوانی برخوردار است.
——————
۱. رسائل الشریف المرتضى، ج۱، ص: ۲۰۳
۲. الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج۱، ص: ۱۸۸