استاد طالقانی با بیان اینکه قاعده لطف از نگاه شیخ طوسی در چهار مسأله اصولی شروط حسن امر، واجب تخییری، قیاس و اجماع لطف اثرگذار است، بیان داشت: مهمترین جایی که شیخ طوسی از قاعدۀ لطف استفاده کرده است در بحث اجماع میباشد که ایشان از قاعدۀ لطف برای اثبات حجت اجماع استفاده میکند که ظاهراً بعدا نیز همه با آن مخالفت کردهاند. این قاعده گل سرسبد کاربرد قاعدۀ لطف در اصول است که از آن با نام اجماع لطفی یاد میشود.
به گزارش شبکه اجتهاد، هفتمین نشست از سلسله نشستهای «جایگاه و تأثیرگذاری صفات الهی در اصول فقه امامیه» با عنوان «جایگاه و نقش قاعدۀ لطف در اصول الفقه امامیه» توسط گروه فقه کاربردی پژوهشکدۀ اسلام تمدنی و با مشارکت مرکز تخصصی آخوند خراسانی و مؤسسه دانشوران، در محل پژوهشکدۀ اسلام تمدنی و بهصورت وبینار برگزار شد.
در این نشست حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدعلی طالقانی، عضو هیئت علمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی (ره) و استادیار دانشگاه باقرالعلوم به ارائۀ بحث پرداخت که گزارش آن پیش رویتان قرار میگیرد.
دکتر طالقانی بحث خود را با توضیحی دربارۀ عنوان نشست آغاز کرد: بحث نخست دربارۀ عنوان این سلسله نشستها است. در واقع صفات الهی یک جنبۀ هستیشناختی و نفسالامری دارد و یک جنبۀ روانشناختی و معرفتشناختی که تلقی ما از آن صفات میباشد. در اینجا وقتی میخواهیم از بحث تأثیر صفات در یک دانش صحبت کنیم، مسلماً تأثیر آن جنبۀ هستیشناختی مدنظر نخواهد بود، بلکه مراد این است که بهعنوان مثال اصولیان امامیه دربارۀ صفات الهی تلقی و باورهای کلامی داشتهاند که این باورهای در مواضع اصولی ایشان اثرگذار بوده است.
نکتۀ بعدی نیز گسترۀ بحث ماست. در عنوان اصلی آمده است اصول الفقه امامیه، در حالی که اصول فقه تاریخ بلندی دارد که بحث از آن خارج از توان و فرصت محدود نشست ماست، بنابراین بنده بحث را به برشی از اصول الفقه امامیه، یعنی دیدگاه شیخ طوسی محدود کردهام. نکتۀ بعدی نیز به همان نکتۀ اول بازمیگردد که بنابر آن برخلاف عنوان اولیه، بحث ما بر قاعدۀ لطف متمرکز است، نه لطف و اعتقاد به لطف به عنوان فعل الهی (جنبۀ هستیشناختی)
تبیین قاعدۀ لطف و مفاد آن
عضو هیئت علمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی در ادامۀ به تبیین قاعدۀ لطف و مفاد آن به شرح ذیل پرداخت: براساس قاعدۀ لطف میگوییم: اللطف واجب علی الله، دقت بفرمایید که مفاد قاعده، علی الله است نه من الله. آنچه در اصول الفقه –حداقل در آغاز- مطرح بوده، بحث وجوب علی الله است و این که این قاعده به این معنا در دیدگاههای اصولی آقایان چه تأثیری داشته است. نکتۀ بعدی این است که به نظر میرسد در میان اقسام لطف در اینجا لطف مقرب مدنظر است و لطف مقرب واجب علی الله میباشد. یک نکتۀ کوچک نیز در اینجا حائز اهمیت است که قاعدۀ لطف را به صورت قضیۀ مهمله مطرح کردیم، اما سئوال اینجاست که آیا آقایان به صورت موجبۀ جزئیه معتقد بودند لطف مقرب واجب علی الله است یا به صورت موجبۀ کلیه؟
موضوع دیگر این است که در بحث ما لطف به معنای اصطلاحی آن مدنظر است نه لغوی. در کلام دو معنا از لطف اراده شده است: یکی به معنای مهربانی که به معنای مترادف و معمول لطف نزدیکتر است و دیگری در اتباط با حکمت و به معنای فنیتر عدل قرار دارد و ناظر به حسن و قبح عقلی میباشد. در بحث قاعدۀ لطف و وجوب لطف علیالله این معنای دوم مدنظر میباشد. البته گاهی نیز لطف را به معنای حکمت گرفتهاند که این معنا با تعبیر لطف واجب علیالله مناسبتی ندارد بلکه بیشتر با تعبیر اللطف واجب من الله مناسب است.
در چهارچوب فکری متکلمان امامیه لطف مبتنی بر حسن و قبح عقلی و ذاتی است. به نحو اجمال مبنای وجوب لطف علی الله این است که عدم لطف، مستلزم نقض غرض است و نقض غرض نیز عقلاً قبیح است و خداوند قبیح انجام نمیدهد، بنابراین مرتکب ترک لطف نمیشود.
آنچه در ادامه بحث به آن میپردازیم مبتنی بر بیانات شیخ طوسی در تمهید یا الاقتصاد است است که تقریباً شرح بیان مرحوم سید مرتضی در جمل العلم و العمل میباشد.
در ادامه استاد طالقانی به تفسیر و تبیین قاعدۀ لطف براساس عبارات شیخ پرداخت: لطف متفرع بر تکلیف است و نفس تکلیف نمیتواند لطف باشد. لطفی که ادعا میکنند واجب علی الله است، لطف در تکالیف میباشد و همین لطف بعدها در آثار کلامی به دو نوع لطف مقرب و محصل تقسیم میگردد. در واقع این عبارات شیخ ناظر به لطف محصل و مقرب میباشد که در آن زمان هنوز این اصطلاحات برای آن وضع نشده است. لطف محصل در واقع شرط و لازم و کافی طاعت میباشد. در لطف مقرب اگر لطف وجود داشته باشد، بنده به طاعات نزدیکتر میگردد و اگر نباشد از عبادت دورتر میشود، بنابراین موجب قُرب و بُعد میگردد. به بیان دیگر لطف مقرب، باعث و برانگیزاننده و داعی است، ولی از حیطۀ اختیار شخص خارج نمیشود. محصل نیست یعنی چنین نیست که اگر نباشد، بنده اطاعات نمیکند، ولی در لطف مقرب، داعی تمام نمیشود، بلکه تنها مقرب است.
برخداوند واجب است که انگیزۀ تکلیف را ایجاد کند، اگر خداوند تکلیف کرده، قانون وضع کرده، باید زمینههای قانونپذیری و عمل به قانون را نیز ایجاد نماید.
نکتۀ دیگر این است که باید میان آنچه لطف ملطوف فیه است (تکلیف) و لطف مناسبت و نسبتی وجود داشته باشد، البته لازم نیست این نسبت و مناسبت تفصیلاً معلوم باشد، اما علی الوجه الذی هو لطف فیه، باید معلوم باشد، چون قرار است انگیزه ایجاد نماد. در نتیجه لازم است نسبت به آن آگاهی و علم داشته باشد، هرچند باور او قاطع نبوده و در حد ظن باشد. تعبیر علمی که اینجا به کار میبرند، مشروط به صدق نیست، بلکه قطع روانی است. در اینجا درک، ضرورت ندارد، یعنی هرچند شخص به اشتباه اعتقاد داشته باشد که این مقدمه با ذی المقدمه ارتباط دارد و همین نیز انگیزه و داعی او قرار گیرد، کافی است.
تأثیر قاعدۀ لطف در اصول الفقه براساس دیدگاه شیخ طوسی
قسمت دوم بحث تأثیر قاعدۀ لطف در اصول فقه است. شیخ طوسی در چهار محور از این تأثیر صحبت کرده است. پیش از آن باید این نکته را نیز متذکر شوم که براساس مبنای آقایان، اصل احکام سمعی و شرعی مانند نبوت و امامت، لطف در احکام عقلی است، یعنی پیش از اینکه احکام شرعی بیاید، تکالیف وجود دارد و عقل نیز میتواند به حکم حسن و قبح ذاتی به آنها پی ببرد، اما فرستادن کتاب و نبوت و احکام شرعی، لطف برآن احکام عقلی است. درواقع قبح عقاب بلابیان، یعنی قبح عقاب بلابیان سمعی، چون این بیان سمعی، مقرب الی الطاعه و مبعد عن المعصیه است؛ بنابراین نیاوردن بیان سمعی، قبیح و نقض غرض میباشد.
همان طور که عرض کردم ایشان در چهار مورد از قاعدۀ لطف در اصول استفاده کرده است. نخستین مورد شروط حسن امر میباشد که در بحث شروط مربوط به آمر که آمر باید عالم به مصلحت مأمور باشد از قاعدۀ لطف استفاده کردهاند. عبارت ایشان در این باب چنین است: «ومتى قیل: انه یحسن ذلک ویکون ذلک الامر لطفا لغیر هذا المکلف کان ذلک ایضا فاسدا لانه لا یلو من ان یکون المأمور نفسه ذلک الفعل مصلحه له أو لا یکون کذلک فان کان مصلحه له فیجب اقداره علیه والا یمنع منه»
موضع بعدی در بحث «فی ذکر امر الامر بالاشیاء علی جهۀ التخییر» میباشد. ایشان میفرمایند رأی من این است که هر سه واجب است، اما بر مکلف اختیار (کردن) یکی از آنها واجب است. این به آن معناست که در هر سه علی البدلیه مصلحت و قرب الی الله وجود دارد، بنابراین واجب خواهد بود. به بیان دیگر هر یک میتواند جانشین دیگری شود، اگر هر سه را با هم انجام دهد، مقربتر نمیشود و اگر هر یک را نیز انجام دهد به یک حد از تقرب نائل میگردد.
اما مهمترین جایی که شیخ از قاعدۀ لطف استفاده کرده است در بحث اجماع میباشد که ایشان از قاعدۀ لطف برای اثبات حجت اجماع استفاده میکند که ظاهراً بعدا نیز همه با آن مخالفت کردهاند. این قاعده گل سرسبد کاربرد قاعدۀ لطف در اصول است که از آن با نام اجماع لطفی یاد میشود.
مورد چهارم استفاده از قاعدۀ لطف در بحث قیاس است. ایشان ابتدا قائلان به قول به قیاس را دو قسم تقسیم میکند: برخی که به وجوب عقلی قائل شدهاند و برخی نیز به وجوب سمعی دون عقلی که ایشان هر دو را رد میکند. شیخ طوسی در خلال این بحث و مبنای خاصی که برای رد وجود عقلی قیاس قرار میدهند از قاعدۀ لطف استفاده میکنند که بحث مفصلی است.
براساس گزارش پژوهشکده اسلام تمدنی، در انتهای نشست حجتالاسلام طالقانی به پرسشهای حاضرین در جلسه پاسخ داد.