مفهوم «اقامه دین» صرفاً یک دعوت فردی و اخلاقی نیست، بلکه مستلزم وجود یک «مُقیم» یا برپاکننده است که همان رهبر دینی میباشد. این اقدام برای مشرکین سنگین و غیرقابل تحمل است. بر اساس تحلیل آیات قرآن، حکمرانی وظیفه رهبر دینی است، اما واجب شدن اجرای آن نیازمند سه شرط است: وجود مقتضی (شایستگی کامل رهبر و قانون الهی)، نبود مانع قوی (طاغوت)، و آمادگی مردم (تهیّأ). اگر مردم حکومت دینی را نخواهند یا طاغوت قوی مانع شود مانند واقعه سقیفه که جلوی غدیر را گرفت، اجرای حکم حتی توسط شایستهترین افراد (مانند امیرالمؤمنین علیه السلام) به تأخیر میافتد.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست هشتم از سلسله نشستهای علمی «چیستی و چرایی حکمرانی اسلامی» با موضوع «حکمرانی اسلامی برمبنای فقه الاداره» توسط دبیرخانه حکمرانی اسلامی وابسته به مدرسه عالی حکمرانی شهید بهشتی برگزار گردید. در این نشست، استاد سید صمصامالدین قوامی، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و صاحبنظر در فقه حکمرانی، با تحلیل آیاتی از قرآن کریم، نظریه بنیادین مأموریت ذاتی انبیا برای تشکیل نظام سیاسی و حکمرانی دینی را تبیین نمود. وی در تبیین ابعاد این وظیفه الهی، با طرح الگوی تحلیلی سهوجهی «مقتضی، مانع و شرط»، چرایی عدم تحقق حکومت توسط برخی از انبیا را مورد مداقه فقهی و اصولی قرار داد و هرگونه تئوری تفکیک میان دیانت و سیاست را با متون صریح قرآن در تعارض دانست.
دلالت «اقامه دین» بر تشکیل حاکمیت
قوامی در آغاز مباحث خود، به آیه سیزدهم سوره شوری استناد و تصریح کرد که مأموریت بنیادین پیامبران اولوالعزم، از حضرت ابراهیم (ع) تا نبی مکرم اسلام (ص)، در «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ» متجلی شده است. به بیان او، «اقامه دین» فراتر از یک مفهوم صرفاً فردی و اخلاقی بوده و مستلزم یک نیروی اجراکننده یا همان «مُقیم» است که این وظیفه بر عهده رهبر دینی میباشد.
وی خاطرنشان ساخت که این برپایی حاکمیت الهی، از همان ابتدا با منافع و ارتکازات مشرکین در تعارض مستقیم قرار میگرفته است. از این رو، قرآن صراحتاً این امر را «کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ» (بر مشرکان سنگین و گران) میداند، زیرا آنان در صدد حکمرانی غیردینی هستند و پیامبران مأمور به برپایی حاکمیت دین خدا در ساحت اجتماعاند. لذا، رسالت دین از بدو شکلگیری، با امر سیاست و حکومت، پیوندی ناگسستنی خورده است و تشکیل نظام سیاسی، نه یک نقش ثانویه یا اتفاقی، بلکه وظیفهای ذاتی و مأموریتی اصلی برای پیامبران و رهبران الهی بوده است.
مبانی قرآنی وجوب حکمرانی دینی در سیره انبیا
این استاد خارج فقه و اصول حوره علمیه قم، شواهد قرآنی متعددی را برای اثبات وظیفه حکمرانی به عنوان بخشی جداییناپذیر از رسالت انبیا معرفی نمود و این مبانی را در چند محور کلیدی دستهبندی کرد:
وی قضاوت و حل اختلافات اجتماعی را از نمادهای اصلی حاکمیت برشمرد و یادآور شد که قرآن، هدف از ارسال پیامبران را در آیه دویست و سیزده سوره بقره، صراحتاً نزول «کتاب» به حق برای «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ» (تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند) معرفی میکند. او افزود: تأکید بر «لام غایت» در این آیه، به روشنی دلالت دارد که غایت و هدف اصلی از ارسال کتاب، ایجاد یک مرجعیت حکومتی برای رفع تضادها و اختلافات اجتماعی است.
استاد قوامی ادامه داد که در آیه شصت و پنج سوره نساء، ایمان واقعی به پذیرش حاکمیت پیامبر گره خورده است: «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ». این نص شریف، نشاندهنده این حقیقت است که ارتکاز ذهنی مردم از یک رهبر دینی، حل عملی مشکلاتشان از طریق حکومت است و عدم تحقق این امر، ایمان آنان را ناقص میسازد. وی تصریح کرد: در نقطه مقابل، مذمت شدید کسانی که برای حل دعاوی خود به «طاغوت» (حاکم غیرالهی) مراجعه میکنند در آیه شصت سوره نساء، به طور ضمنی بر وجوب تأسیس یک نظام قضایی و حکومتی مشروع و غیرطاغوتی تأکید دارد.
مُلک و سلطنت؛ موهبتی مقدس
او با رد این استدلال که ورود دین به سیاست آن را آلوده میکند، مفهوم «مُلک» را نه تنها مذموم ندانست، بلکه آن را موهبتی الهی به برخی از پیامبران و صالحان برشمرد. وی به آیه پنجاه و چهار سوره نساء اشاره داشت که خداوند به خاندان ابراهیم «الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا» عطا کرده است. این امر نشان میدهد که ادیان ابراهیمی دارای رسالت حکومتی بودهاند. همچنین، نام خداوند «المَلِک القُدّوس» است که حکایت از آن دارد که سلطنت و حکمرانی با قداست تعارضی ندارد. پیامبرانی چون داوود، سلیمان و یوسف نمونههایی از حاکمان الهی دارای مُلک در قرآن معرفی شدهاند.
فرمان مستقیم حکمرانی بر مبنای وحی
قوامی در انتهای این بخش، تأکید کرد که در برخی آیات، فرمان حکمرانی به شکلی صریح به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) داده شده است. وی برای اثبات این مدعی به آیه یکصد و پنج سوره نساء: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ» اشاره کرد، که نه تنها بر لزوم حکومت، بلکه بر مبنای الهی آن (اصول و راهبردهای تعیین شده از سوی خدا) تأکید دارد. همچنین این آیه با هشدار «وَلَا تَکُن لِّلْخَائِنِینَ خَصِیمًا» (و هرگز پشتیبان خائنان مباش)، بر لزوم شایستهسالاری و جلوگیری از نفوذ در سیستم حکمرانی از همان ابتدا تأکید مینماید.
مدل سهوجهی مقتضی، مانع و شرط؛ تحلیلی بر عدم تشکیل حکومت
استاد حوزه علمیه قم در مقام پاسخ به این سؤال که اگر حکمرانی وظیفه همه پیامبران بوده، چرا اکثریت آنان حکومت تشکیل ندادند؟ الگوی تحلیلی سهوجهی را ارائه نمود و تأکید کرد که این الگو برای رد نظریاتی مانند دیدگاه «علی عبدالرازق» که حکومت پیامبر را اتفاقی میدانست، به کار میرود.
وی در تشریح این مدل، تحقق هر پدیدهای را وابسته به سه عامل بنیادین دانست و برای هر یک در حوزه حکمرانی دینی مصداقهایی را برشمرد:
۱. مقتضی: این عامل به معنای وجود علت و ظرفیت اصلی برای تحقق یک امر است. در حکمرانی دینی، مصداق مقتضی همان وجود قانون کامل الهی یا کتاب و حضور رهبر شایسته و منصوب از سوی خدا (پیامبر یا امام) میباشد.
۲. مانع: این عامل، وجود یک نیروی بازدارنده قوی است که از تأثیر مقتضی جلوگیری میکند. نظیر حاکمیت طاغوت و نظامهای سیاسی قدرتمند معارض و همچنین تبلیغات و جنگ روانی دشمن که ماجرای سقیفه از مصادیق آن است.
۳. شرط: این عامل، زمینهساز و ضروری برای اثرگذاری مقتضی است. مصداق آن، آمادگی فکری و اجتماعی مردم یا خواست و اقبال عمومی برای پذیرش حکومت دینی میباشد.
تطبیق الگو بر وقایع تاریخ اسلام
استاد قوامی کاربرد عینی این الگو را در تاریخ اسلام قابل مشاهده دانست و افزود: در سیره پیامبر اسلام (ص)، در مکه، مقتضی (وجود پیامبر و قرآن) حاضر بود، اما شرط (آمادگی مردم) فراهم نبود و مانع (قدرت قریش) وجود داشت. با هجرت به مدینه و بیعت مردم، شرط محقق شد و زمینه برای تشکیل حکومت فراهم گشت.
قوامی افزود: همچنین در مورد امیرالمؤمنین علی (ع) و بیست و پنج سال سکوت ایشان، مقتضی (شخص امام منصوب) حاضر بود، اما مانع (جریان سقیفه) حاکم گردید و شرط (اقبال عمومی) نیز تحت تأثیر تبلیغات از بین رفت.
وی خاطرنشان ساخت که پس از بیست و پنج سال و قتل عثمان، مانع تضعیف شد و شرط (هجوم مردم و درخواست بیعت) به وجود آمد و در نتیجه، حکومت بر او واجب گردید.
استاد قوامی در جمعبندی این بخش تأکید کرد که عدم تشکیل حکومت توسط بسیاری از رهبران دینی، نه به دلیل نبود وظیفه، بلکه به دلیل عدم وجود شرایط یا حضور موانع جدی بوده است.
اقتضائات حاکم و نظام حکمرانی در نگاه وحی
او متذکر شد که قرآن کریم صرفاً به وجوب حکومت اشاره نکرده، بلکه فراتر از آن، ویژگیهای متعددی را برای حاکم و ساختار نظام حکمرانی مطلوب نیز ترسیم کرده است که رعایت آنها برای مشروعیت و کارآمدی نظام دینی امری بنیادین است.
نخستین ویژگی، تأکید بر اصل شایستهسالاری و صلاحیتهای حاکم است. وی حکومت را موهبتی دانست که به شایستگان و اهل آن عطا میشود. در آیات مربوط به حضرت یوسف (ع) (یوسف: ۲۲) و حضرت موسی (ع) (قصص: ۱۴) اشاره شده است که پس از رسیدن به بلوغ فکری و جسمی، خداوند به آنان «حُکم» و «عِلم» عطا کرده است. او نتیجه گرفت که این نصوص قرآنی نشان میدهد که حاکم باید از شخصیت محکم، قوت لازم و استقلال در تصمیمگیری برخوردار باشد تا بتواند مسئولیت سترگ حکمرانی را به دوش کشد.
عدالت؛ محور بنیادین فرمان حکمرانی
دومین اصل، تأکید بر عدالت به عنوان اصل بنیادین حکمرانی است. قوامی خاطرنشان ساخت که فرمان محوری در حکمرانی، اجرای مطلق عدالت است: «وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» (نساء: ۵۸). به بیان او، این عدالت مطلق است و شامل عدالت توزیعی (امکانات و منابع)، رویهای (قانون یکسان برای همگان) و رفتاری (اخلاق حاکم) میشود و هرگونه قصور در آن، حاکمیت را از مسیر الهی خود خارج میسازد.
نظارت و پاسخگویی؛ تضمین سلامت نظام
اصل سوم، لزوم وجود نظارت و پاسخگویی در نظام حکومتی است. استاد قوامی تصریح کرد که نظام حکومتی نباید رها شده باشد. آیه هفتاد و هشت سوره انبیاء در مورد قضاوت حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع) که میفرماید: «وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِین» (و ما بر حکم آنان ناظر بودیم)، دلالت بر وجود یک سیستم نظارتی الهی یا مردمی بر عملکرد حاکمان دارد که سلامت و انطباق تصمیمات را با موازین شرعی تضمین میکند.
لزوم اقتدار و قدرت اجرایی
قوامی در نهایت بر لزوم اقتدار و قدرت برای استقرار نظام سالم تأکید کرد و استدلال نمود که اجرای عدالت و قوانین الهی بدون در اختیار داشتن قدرت اجرایی کافی امکانپذیر نیست. برای نمونه اشاره قرآن کریم به «أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ» (ما آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید است)، به عنوان نمادی از ضرورت وجود قدرت نظامی و اجرایی قوی برای استقرار یک نظام سالم و دفاع از آن تلقی میشود.