تحلیل عاشورا در پرتو فقه، حقوق و قواعد اجتماعی/ بدون شناخت سنن الهی، فقه به جامعه راه نمی‌یابد

تحلیل عاشورا در پرتو فقه، حقوق و قواعد اجتماعی/ بدون شناخت سنن الهی، فقه به جامعه راه نمی‌یابد

اگر به قاعده‌مدار بودن نهضت عاشورا باور داشته باشیم، حرکات، فعالیت‌ها، حضور اجتماعی و فرهنگی ما نیز هم‌سو و هم‌تراز خواهد شد و دیگر برخلاف قواعد عمل نخواهیم کرد. باید در چارچوب سنن الهی و بر اساس قواعد حرکت کنیم. حوزه‌های علمیه نیز باید بر شناخت این سنن تمرکز کرده و ماهیت جامعه را به‌درستی درک کنند. شهید مطهری، علامه طباطبایی و دیگر بزرگان تأکید کرده‌اند که باید بیشتر سخن گفت و عمیق‌تر فهمید. اگر سنن الهی را نشناسیم و صرفاً به فقه بپردازیم، این فقه توان ورود مؤثر به عرصه جامعه را نخواهد داشت؛ زیرا بر مبنایی شکل می‌گیرد که فاقد پیوند با قواعد اجتماعی است. امروز تغییرات در چارچوب همین سنن با سرعت و شدت بیشتری رخ می‌دهد و ما باید با دقتی مضاعف به آنها مراجعه کنیم.

به گزارش خبرنگار اجتهاد، مؤسسه فرهنگی فهیم قم میزبان سه سخنرانی علمی ـ تحلیلی با محور عاشورا بود؛ جایی که حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم علیدوست با نگاهی فقهی ـ حقوقی به تحلیل واقعه عاشورا پرداخت، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد ارسطا اصل «امانت‌بودن حکومت» و آثار آن در سیره امام حسین(ع) را واکاوی کرد و حجت‌الاسلام والمسلمین احمد مبلغی نیز از تطابق‌پذیری نهضت امام حسین (ع) با قواعد اجتماعی سخن گفت. در ادامه گزارش مباحث اساتید از منظرتان می‌گذرد:

صوت ارائه استاد علیدوست

 

تحلیل فقهی حقوقی واقعه عاشورا

استاد علیدوست: واقعه عاشورا از چهار منظر تاریخی، اجتماعی و فقهی قابل تحلیل است: در طول تاریخ، به واقعه عاشورا از زوایای مختلفی نگاه شده است. ما از روز اول واقعه عاشورا گزارش‌هایی داریم؛ عبید بن مسلم به‌عنوان خبرنگار از طرف عمر بن سعد، عفیف بن زهیر، کثیر بن عبدالله و از همه شاخص‌تر عقبه بن سمعان که گفته شده در کربلا حاضر بوده است. اما شاید به‌طور نهادینه، لوط بن یحیی ابی‌مخنف است که حدود ۷۰ سال بعد، واقعه عاشورا را ثبت می‌کند. او این گزارشات را از مردم کوفه می‌گیرد و ثبت می‌کند، اما کتاب او از بین می‌رود. با این همه، بخش‌هایی از مطالب او در کتاب‌های دیگر دیده می‌شود.

نگاه احساسی – عاطفی به عاشورا

از همان زمان، به واقعه عاشورا نگاه «احساسی – عاطفی» شده است؛ مثلاً کتاب ابی‌مخنف «مقتل» نام‌گذاری می‌شود تا حادثه عاشورا را از این منظر ببیند. در زمان آل بویه، واقعه عاشورا تکریم می‌شود و این روز تعطیل رسمی اعلام می‌گردد؛ در این دوره نیز همان نگاه «احساسی – عاطفی» امتداد پیدا می‌کند. در زمان صفویه و قاجار هم جنبه احساس و عاطفه پررنگ است و آنچه بیشتر نمود دارد، جنبه «مصیبت» است. البته امروز هم چنین است. گویی واقعه عاشورا رویدادی احساسی و عاطفی است که شعر محتشم کاشانی می‌تواند تجسّم آن باشد.

عاشورا؛ حرکتی آزادی‌خواهانه

نگاه دوم به واقعه عاشورا، آن را حرکتی «آزادی‌خواهانه» می‌بیند؛ یعنی انسانی که آزادی را تمام هستی خود می‌داند، برمی‌خیزد و قیام می‌کند. نمونه بارز این برداشت از عاشورا را در سخنان «گاندی» می‌توان دید.

نگاه حماسی و انقلابی

سومین نگاه، که پس از پیروزی انقلاب اسلامی رواج یافت، نگاه «حماسی» است؛ شعاری چون «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» که به‌گمانم از مرحوم شیخ جعفر شوشتری است یا عبارت «إن الحیاه عقیده و جهاد» و نیز تعبیر امام خمینی(ره) که فرمودند: «خون بر شمشیر پیروز است»، همگی بازتاب نگاه انقلابی و حماسی به واقعه عاشوراست.

نگاه فقهی – حقوقی و اخلاقی؛ رویکردی مغفول

نگاه چهارم به واقعه عاشورا که بسیار نحیف و کم‌رنگ مانده، نگاه «فقهی – حقوقی و اخلاقی» است. این نگاه، هم به اصل واقعه عاشورا مربوط می‌شود که از گذشته مورد توجه بوده و هم به تحلیل‌های فقهی از آن. برخی مفسران، ذیل آیه «وَلَا تُلْقُوا بِأَیدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ» به اصل واقعه عاشورا اشاره کرده و تحلیل فقهی ارائه داده‌اند.

نقد تحلیل امین‌الاسلام طبرسی از حرکت امام حسین(ع)

امام(ع) نسبت به بردن همه اهل‌بیت(ع) «بشرط شیء» بودند. آقای طبرسی! اگر امام گمان می‌کردند که به شهادت نمی‌رسند، اهل‌بیت(ع) می‌توانستند بعداً ملحق شوند. به نظر می‌رسد باید تحلیل دیگری از این واقعه داشت و دست فقیه را باز گذاشت که امر به معروف و نهی از منکر در اینجا امر به معروفی عادی نیست. تحلیلی نیز باید این باشد که امام، کل اسلام را در خطر می‌دید و کلیت اسلام را در برابر کلیت کفر می‌دید؛ در این صورت، تحلیل واقعه عاشورا آسان می‌شود و ضمن احترام نیازی به تحلیل‌های آقای طبرسی نیست.

اگر مصلحت را وارد فقه کنیم و فقه را «فقه المصالح الشرعیه» براساس ضوابط و انضباط فقهی ببینیم، واقعه کربلا بسیار راحت‌تر از منظر فقهی تحلیل می‌شود و نیازی به «سوبسید» ندارد. در این صورت، آوردن اهل‌بیت (ع) به کربلا و اسارت آنان هم توجیه‌پذیر می‌شود.

برخی جنبه‌های فقهی، حقوقی و اخلاقی واقعه عاشورا

ماجرایی که برای مسلم بن عقیل در خانه هانی گذشت را مطالعه کرده‌اید با همه بزرگواری از عصمت برخوردار نیست و فعلش حجیت شرعی ندارد اما جای بررسی فقهی دارد؛ شاید اگر مسلم همان‌جا عبیدالله را به هلاکت می‌رساند، انسجام بنی‌امیه از هم می‌پاشید. اما چرا مسلم، عبیدالله را ترور نکرد؟ این پرسش جای تحلیل و بررسی فقهی دارد.

یکی از باشکوه‌ترین و غمبارترین وقایع، روز دوم محرم است. حرّ با هزار نفر آمده و امام حسین(ع) شب دوم محرم رسیده و آب برای خود برداشته‌اند. اما لشکر حرّ روز دوم محرم می‌رسد و اینجاست که امام دستور می‌دهند به لشکریان حرّ آب بدهند. نخستین نماز ظهر در روز دوم محرم برپا می‌شود و امام می‌فرمایند: «ما می‌خواهیم نماز بخوانیم»، و حرّ نیز می‌گوید: «ما هم با شما نماز می‌خوانیم». یعنی هر دو لشکر پشت سر یک امام نماز خواندند. این خود، یک تعیّن اخلاقی است که اگر کسی این موارد را گردآوری و با نگاه منصفانه به اسارت اهل‌بیت (ع) بنگرد، می‌تواند نکات دقیقی دریافت کند.

نکات فقهی و حقوقی روز سوم محرم

امام(ع) در این روز، بنی‌اسد را خبر می‌کنند و زمینی را که مالک آن بودند، از آنان می‌خرند. طبق سخن امام صادق(ع)، آنچه امام خریدند، چهار میل در چهار میل و به قیمت ۶۰ هزار درهم بوده است. پس از خرید، آن را به بنی‌اسد بازمی‌گردانند و می‌فرمایند: «این محل دفن ماست» و شرط می‌کنند که از زائران تا سه روز پذیرایی کنند. بنابر اقوال تاریخی، بنی‌اسد به این شرط عمل نکردند، اما مانع دفن امام هم نشدند و زمین را نیز واگذار کردند.

تقیّد امام حسین(ع) نسبت به حق‌الناس

موسی بن عمیر انصاری نقل می‌کند که پدرش عمیر گفت: امام حسین(ع) اصحاب را خواستند و فرمودند: «هر کس از شما حق‌الناسی بر گردن دارد، بازگردد.» این در شرایطی بود که حتی یک نفر هم برای امام، یک نفر است تا از سعادت شهادت بی‌نصیب نماند. این، جایگاه والای حق‌الناس نزد امام(ع) را می‌رساند.

امام(ع) برای کسی که ظهر عاشورا وقت نماز را به ایشان یادآور شد، دعا کردند که «خدا تو را از ذاکران یا شاید نمازگزاران قرار دهد». حتی وصیت امام حسین(ع) و مسیر حرکت ایشان، همگی سرشار از نکات فقهی، حقوقی و اخلاقی است که نیازمند بررسی دقیق‌اند.

صوت ارائه استاد ارسطا

اصل امانت دانستن حکومت و آثار آن در سیره امام حسین(ع)

استاد ارسطا: مبحث «اصل امانت‌دانستن حکومت و آثار آن در سیره امام حسین علیه‌السلام» در چند بخش قابل بررسی است.

معنای امانت

در بخش نخست و به عنوان مقدمه، اشاره‌ای به معنای «امانت» خواهم داشت. امانت از ریشه «أمن» گرفته شده، به معنای آرامش قلب و برطرف‌شدن ترس است. در نقطه مقابل امانت، «خیانت» قرار دارد. شخص امین کسی است که قلب انسان در هنگام سپردن چیزی به او احساس آرامش می‌کند و ترسی ندارد که مبادا آن فرد که امانت به او سپرده شده، در آن خیانت کند یا آن را در غیر مورد مجاز به کار گیرد.

روایتی از پیامبر اکرم(ص) وارد شده که فرمودند: «امانت در نماز تحقق پیدا می‌کند، امانت در روزه جاری می‌شود و امانت در سخنانی که مردم با یکدیگر رد و بدل می‌کنند جریان می‌یابد و سخت‌ترین امانت، همان ودایعی است که مردم نزد یکدیگر می‌گذارند.»

از این روایت استفاده می‌شود که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌خواهند بفرمایند: «امانت، هر فرصت، امتیاز یا نعمتی است که در اختیار فردی قرار گیرد. خداوند متعال، فرصتی به نام نماز در اختیار انسان قرار داده تا بتواند با او سخن بگوید. پس نماز، امانت است و در این امانت نباید خیانت کرد؛ یعنی باید شرایط و احکام آن را همان‌طور که خداوند مقرر داشته رعایت کرد.»

امانت دیگر الهی، «روزه» است. خداوند، روزه را فرصتی برای رسیدن به تقوا قرار داده، چنان‌که قرآن می‌فرماید: «کُتِبَ علیکم الصیام کما کُتِبَ علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون.»

پس روزه که امانت است، فرصتی از جانب خداوند متعال است که نباید در آن خیانت کرد؛ بلکه باید همان‌گونه که خدا مقرر فرموده انجام شود.

از این روایت نبوی، مطلب دیگری نیز برداشت می‌شود و آن اینکه واگذارکننده امانت، ممکن است خداوند یا مردم باشند. چنان‌که فرمود: «و أشدّ ذلک الودائع»؛ یعنی سخت‌ترین امانت، ودایعی است که مردم نزد یکدیگر می‌گذارند. بنابراین معنایی که برای امانت بیان شد، در همه این مصادیق صدق می‌کند: هر فرصت، امتیاز یا نعمتی که در اختیار کسی قرار گیرد، امانت است. در نتیجه، کلّ حیات انسان امانتی است که خداوند در اختیار او نهاده است. از جمله اینکه کتاب قرآن و دین اسلام نیز امانت است.

دایره گسترده امانت

دایره امانت بسیار گسترده است. افزون بر آنچه پیامبر اکرم(ص) در روایت پیش‌گفته فرمودند، در روایت دیگری از همان حضرت می‌خوانیم: «المجالس بالأمانه»، یعنی سخنانی که در مجالس گفته می‌شود، امانتی است نزد کسانی که در آن مجلس شرکت کرده‌اند. بنابراین، بدون رضایت گویندگان، دیگران حق بازگو کردن آن سخنان را ندارند و حتی با اجازه صاحب سخن نیز حق ندارند در مضمون یا بیان آن تحریف ایجاد کنند؛ زیرا چنین کاری، مصداق خیانت در امانت خواهد بود.

به فرمایش آقایان علما، از این بیان پیامبر اکرم(ص) که قرائت شد با «القاء خصوصیت» می‌توان استفاده کرد که دایره امانت بسیار گسترده است. تمام آنچه مردم در تعاملات با یکدیگر، بر اساس اطمینان به طرف مقابل، در اختیار او قرار می‌دهند یا فرصتی که برای دیگری فراهم می‌کنند، مصداق امانت باید دانست.

امانت در حکومت: سخن حضرت علی علیه‌السلام

حضرت علی(ع) خطاب به یکی از کارگزاران خود به نام «اشعث بن قیس» می‌فرمایند: «إنَّ عملَکَ لَیسَ لَکَ بِهِ طُعْمَه، ولکِنَّهُ فی عُنُقِکَ أمانه.»

این وظیفه‌ای که تو بر عهده داری، راه ارتزاق تو نیست؛ به‌عنوان راهی برای کسب روزی، نان‌آوردن و زندگی کردن به آن نگاه نکن، بلکه امانتی است بر گردن تو.

پس وقتی فرمانداری یکی از نقاط کشور اسلامی امانت تلقی شود، واضح است که رهبری کل کشور اسلامی نیز از بزرگ‌ترین مصادیق امانت خواهد بود. واگذارکننده این امانت خداوند متعال است؛ خداوند است که اجازه حکمرانی به کسی می‌دهد، و الا اصل اولیه آن است که احدی بر احدی ولایت ندارد. حکمرانی یعنی اعمال ولایت و خداوند باید اجازه اعمال ولایت را به کسی بدهد؛ زیرا هرگونه ولایتی از خدا نشأت می‌گیرد.

در عین حال که واگذارکننده این امانت، یا همان منصب حکومت، خداوند متعال است، می‌توان گفت مردم نیز از زاویه‌ای دیگر و از حیثیتی متفاوت، واگذارکننده این امانت هستند؛ زیرا مردم مال، جان و آبروی خود را تحت مدیریت حاکم قرار می‌دهند. پس مردم نیز واگذارکننده این امانت می‌شوند. بنابراین، حاکم هم در برابر خداوند مسئولیت دارد و اگر برخلاف آنچه خداوند بر او مقرر داشته، عمل کند، مصداق خیانت در امانت خواهد بود، و هم در برابر مردم مسئولیت دارد و اگر مصلحت آنان را تأمین نکند، مرتکب خیانت در امانت شده است.

اقتضای امانت‌داری در حکومت

پرسشی مطرح است مبنی بر اینکه «اقتضای امانت‌داری در خصوص حکومت و همچنین در اصل رهبری حکومت دینی چیست؟» اقتضای این امانت‌داری در روایات مطرح شده است؛ حاکم باید از صفاتی برخوردار باشد و اموری را مراعات کند تا بتواند به اقتضای امانتی که بر عهده او گذاشته شده، عمل کند.

اقتضای این امانت‌داری را در روایت معروفی در کتاب کافی، جلد ۱، صفحه ۴۰۷ می‌توان یافت. روایت از پیامبر اکرم(ص) است که می‌فرمایند: «لا تصلحُ الإمامهُ إلا لرجلٍ فیه ثلاثُ خصال.»

امامت و رهبری شایسته نیست مگر برای کسی که دارای سه ویژگی باشد:

۱. ورع: تقوایی که او را از ارتکاب گناه باز دارد.

۲. بردباری: که به‌وسیله آن بتواند خشم خود را مهار کند.

۳. حسن‌الولایه: ضابطه‌اش این است که حاکم نسبت به مردم همچون پدری مهربان باشد.

این شفقت و مهربانی تنها نسبت به مسلمانان تحت حاکمیت او نیست بلکه شامل تمامی شهروندان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان می‌شود.

نمونه عملی در عهدنامه مالک اشتر

چنان‌که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در عهدنامه مالک اشتر همین فرمایش پیامبر اکرم را تبیین کرده است. در آغاز عهدنامه، امیرالمؤمنین به مالک دستور می‌دهد: «أَشعِر قلبَک الرّحمهَ للرعیّهِ والمحبّهَ لهم واللطفَ بهم.»

حضرت علی(ع) مالک اشتر را در زمانی به سوی مصر فرستاد که بیشتر ساکنان مصر غیرمسلمان بودند و تأکید کرد که وظیفه پدری حاکم نسبت به مردم چگونه است. سپس با جملات دیگری این مطلب را بیشتر توضیح می‌دهد: «ولا تکون علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم أکلهم. فإنّهم صنفان: إمّا أخٌ لک فی الدین، وإمّا نظیرٌ لک فی الخَلق.»

تبیین مفهوم «حسن‌الولایه» در کلام امام صادق علیه‌السلام

در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام آمده است که از ایشان پرسیده شد: «یابن رسول‌الله! معنای فرمایش پیامبر اکرم (ص) چیست که فرمودند: «من نسبت به هر مؤمنی از خود او اختیار بیشتری دارم و بعد از من، امیرالمؤمنین چنین جایگاهی دارد؟»

امام صادق علیه‌السلام پاسخ دادند که معنای این سخن را خود پیامبر اکرم در حدیثی بیان کرده‌اند. پیامبر اکرم این «اولویت» را، اولویت در نفع‌رساندن به مردم معرفی کرده و آن را به معنای مسئولیت‌پذیری دانسته است. یعنی اگر کسی مالی، اعم از منقول یا غیرمنقول، از خود به جای گذارد، به ورثه او تعلق دارد؛ و اگر دینی بر عهده داشت یا در زندگی‌اش امور معطلی باقی مانده باشد، رسیدگی به آن بر عهده پیامبر است.

«اولویت» به این معنا نیست که پیامبر در اموال منقول یا غیرمنقولی که شخصی پس از مرگ خود بر جای گذاشته است، تصرف کند؛ این اموال متعلق به ورثه اوست. اما اگر کسی از دنیا برود و ترک یا عیال و بازماندگان بی‌سرپرستی از خود بر جا بگذارد، یا دینی بر عهده او باشد که اموالش کفاف پرداخت آن دین را ندهد، بر عهده پیامبر است که به عنوان حاکم مسلمانان، آن خانواده را سرپرستی کند و آن بدهی را بپردازد.

روایتی از کتاب کافی، جلد اول، صفحه ۴۶ آمده است: «و ما أسلم عامّه الیهود»؛ یعنی آنچه سبب اسلام آوردن بسیاری از یهودیان شد، همین فرمایش پیامبر بود؛ زیرا وقتی آنان این سخن را شنیدند، «أمِنوا علی أنفسهم و علی عیالاتهم»؛ برای خودشان و خانواده‌هایشان در پرتو حاکمیت پیامبر اکرم احساس امنیت کردند و همین امر موجب اسلام آوردن بیشتر آنان شد.

تبیین رفتار حاکم برای ادای امانت

در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است که آخرین منبری که پیامبر اکرم بر آن قرار گرفت و برای مردم خطبه خواند، توصیه‌هایی به والیانی بود که پس از ایشان زمام امور جامعه اسلامی را بر عهده می‌گیرند. پیامبر در آخرین منبر خود فرمودند:

«ذکّروا الله بعدی علی أُمّتی»؛ خدا را به والیان بعد از خودم یادآوری می‌کنم و می‌خواهم خدا را در نظر داشته باشند؛ یعنی بدانند منصبی که در اختیار دارند، امانتی است از سوی خدا و از جانب مردم.

طبعاً این سخن خطاب به حاکمان معصوم پس از آن حضرت نیست؛ زیرا آنان از گناه و خطا مصون‌اند. پس، مخاطب این سخن، حاکمان غیرمعصوم هستند. پیامبر اکرم سپس فرمودند:

«خدا را به یاد حاکمان بعد از خودم برای امتم می‌آورم تا مبادا به امت ضرر برسانند که این کار موجب ذلیل شدن آنان می‌شود. از ذلیل کردن امت بپرهیزند. مبادا مردم را فقیر کنند که «فقر»، زمینه‌ساز «کفر» است. مبادا دَر خانه خود را بر روی مردم ببندند و از دسترس آنان خارج شوند؛ زیرا اگر چنین کنند، توانمندان و ثروتمندان بر ضعیفان ظلم خواهند کرد و جان و مال آنان را محترم نخواهند شمرد.»

این همان رفتار پدرانه‌ای است که باید یک حاکم در حق مردم داشته باشد تا امانتی را که خدا بر عهده او گذاشته است، به درستی ادا کند. این رفتار پدرانه بود که موجب شد امیرالمؤمنین علی(ع)، وقتی حق خود را ضایع‌شده دید، با آنکه امکان بازپس‌گیری آن فراهم بود، اقدام نکند.

نمونه‌هایی از رفتار پدرانه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

پس از بیعت با خلیفه اول، ابوسفیان نزد حضرت علی(ع) آمد و گفت: «من حاضرم مدینه را از سواران و پیادگان برای یاری تو پُر کنم.»

همچنین عباس، عموی پیامبر، آمد و گفت: «بیا با تو بیعت کنم تا هیچ‌کسی در خلافت تو پس از پیامبر تردیدی نکند.»

اما امیرالمؤمنین علی(ع) هیچ‌یک از این دو دعوت را نپذیرفت؛ زیرا خود حضرت فرمودند: «دیدم اسلام همانند طفلی تازه متولد شده است که اگر بخواهم برای گرفتن حق خود اقدام کنم، این طفل آسیب خواهد دید.»

این رفتار، جلوه‌ای از سیره پدرانه امیرالمؤمنین در قبال امت بود که آنان را دچار آشوب و اضطراب نکرد و به تفرقه و اختلاف نکشاند.

نمونه‌های دیگر از رفتار پدرانه علی علیه‌السلام

در خطبه ۹۲ نهج‌البلاغه آمده که پس از قتل خلیفه سوم، امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «مرا رها کنید و به سراغ شخص دیگری بروید.»

چرا؟ مگر شخصی شایسته‌تر از امیرالمؤمنین برای تصدی منصب خلافت وجود داشت؟ مگر با وجود یک امام معصوم منصوص، نوبت به دیگری می‌رسید؟

آشکار است که پاسخ منفی است. اما حضرت در توضیحی می‌فرمایند: «فَإِنّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ ما أَعْلَمُ، و لم أُصْغِ إِلى قَوْلِ القائِلِ و لَوْمِ اللائم.»

یعنی اگر من بخواهم حکومت بر شما را به دست بگیرم، بر اساس حق رفتار می‌کنم. آیا تحمل این حکومت حقانی را دارید؟ مقصود این است که من برای شما شفقت و دلسوزی دارم، اما اگر تحمل چنین حکومتی ندارید، بهتر آن است که از ابتدا متصدی این حکومت نشوم، تا مبادا وقتی در ذیل حکومت من قرار گرفتید، به سبب عدم رعایت وظایف خود در برابر رهبرتان، گناهکار شمرده شوید.

تحلیل عاشورا در پرتو فقه، حقوق و قواعد اجتماعی/ بدون شناخت سنن الهی، فقه به جامعه راه نمی‌یابد

حضرت علی(ع) می‌فرمایند: اگر من حکومت را بر عهده گیرم، به سرزنش سرزنش‌کنندگانی که می‌خواهند مرا از راه حق باز دارند، اعتنا نخواهم کرد. آیا شما تحمل چنین حکومتی را دارید؟ سپس حضرت برای آنان اطمینان خاطر ایجاد کرد و امانت‌داری را با جلوه‌ای دیگر به نمایش گذاشت و فرمود: «وَ اعلَموا أنی إن ترَکتُمُونی فإنّی أحَدُکُم، و لعلّی أطوعُکُم و أسمَعُکُم لِمَن ولّیتُمُوه أمرَکُم.»

یعنی بدانید، اگر مرا رها کنید، به مخالف تبدیل نخواهم شد؛ اپوزیسیون نمی‌شوم که پیوسته با کسی که به عنوان حاکم انتخاب کرده‌اید مخالفت کنم و در جامعه اسلامی ایجاد تفرقه نمایم. بلکه چه بسا شنواترین و مطیع‌ترین شما نسبت به کسی باشم که امر خود را به او سپرده‌اید.

رفتار پدرانه امام حسین علیه‌السلام در مواجهه با درخواست مردم کوفه

همین رفتار پدرانه بود که باعث شد امام حسین علیه‌السلام، پس از دریافت ۱۶ هزار نامه یا به قولی ۱۲ هزار نامه، از سوار شدن بر موج خواسته‌های مردم پرهیز کند و به دنبال احراز رضایت واقعی آنان باشد.

در نامه‌هایی که از سوی مردم به دست امام حسین علیه‌السلام رسید، مردم اظهار کرده بودند: «ما امام نداریم، به سوی ما بشتاب و امامت ما را بر عهده بگیر.»

امام حسین علیه‌السلام پس از دریافت این حجم عظیم از نامه‌ها، حضرت مسلم‌بن‌عقیل را به سوی مردم کوفه فرستاد و نامه‌ای خطاب به آنان نوشت: «اِنّی باعثٌ اِلَیکم ابنَ عَمّی و أخی و ثِقَتی؛ فرد مورد اعتمادم، پسرعمویم و نماینده‌ی خود را به سوی شما می‌فرستم.»

اما پرسش این است: ای فرزند رسول خدا، مگر این همه نامه دلالت نمی‌کرد بر این‌که مردم خواهان آمدن تو هستند؟ پس برای چه منظور مسلم را فرستادی؟

امام حسین علیه‌السلام در ادامه می‌فرماید: «فَاِنْ کَتَبَ أنّ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُم و الفُضَلاءِ و الحُجَباء مِنْکُم عَلَی مِثْلِ ما قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُکُم و قَرَأتُهُ فی کُتُبِکُم أَقْدِمُ إِلَیْکُمْ وَشِیکاً إن شاءَ الله.»

یعنی اگر مسلم به من گزارش دهد که رأی بزرگان و صاحبان فضل و خرد از میان شما بر همان چیزی استقرار یافته که در نامه‌هایتان نوشته‌اید و نمایندگانتان گفته‌اند، آنگاه به سوی شما خواهم آمد.

امام حسین علیه‌السلام می‌خواست احراز کند که آیا این خواسته‌ای که از سوی مردم کوفه ابراز شده، یک هیجان زودگذر اجتماعی است یا خواست واقعی آنان همین است. برای احراز این موضوع، از این شیوه استفاده کرد و با فرستادن نماینده‌ی خود، خواست بررسی کند که آیا صاحبان فضل و خرد، یعنی خواص جامعه، نیز با توده‌ی مردم در این خواسته همراهند یا خیر؛ زیرا خواص جامعه کمتر تحت تأثیر هیجانات زودگذر قرار می‌گیرند.

امام حسین علیه‌السلام در پی احراز موافقت واقعی مردم با رهبری خویش بود و نخواست از موج ایجاد شده فوراً و به نفع خود بهره‌برداری کند. لذا رفتار پدرانه‌ی ایشان در حق مردم آشکار می‌شود؛ زیرا به آنان هشدار و توجه می‌دهد. سپس حضرت در ادامه‌ی نامه می‌فرماید: «امام کسی است که بر اساس حق رفتار کند و دین الهی را برپا دارد.»

یعنی بدانید، اگر خواهان رهبری من باشید، با چنین شرایطی روبه‌رو خواهید شد. این نمونه‌ای از رفتارهای پدرانه‌ی امام حسین علیه‌السلام است، در راستای همان وظیفه‌ی امانتداری که پیامبر اکرم تبیین فرمود و آن را «حُسن‌الولایه» نامید.

رفتار پدرانه امام حسین علیه‌السلام در شب عاشورا

نمونه‌ی دیگری از رفتار پدرانه‌ی امام حسین علیه‌السلام: حضرت در شب عاشورا، بیعت خود را از یارانش برداشت. در حق آنان لطف کرد و فرمود: «هر کدام از شما، دست یکی از اهل‌بیت مرا بگیرد و با خود ببرد.»

ولی هشدار داد: «بدانید جایی نباشید که صدای حق‌طلبی من و یاورخواهی من به گوش شما برسد و شما به یاری من نشتابید.»

امام حسین علیه‌السلام در صحنه‌ی عاشورا و در واپسین ساعات، فرزند خردسال خود را بر روی دست بلند کرد. برخی می‌گویند این کار با عزت امام حسین علیه‌السلام سازگار نبود؛ اما مشاهده می‌کنیم که این اقدام کاملاً با هدایت‌گری و رفتار پدرانه‌ی آن حضرت در حق مردم، همخوانی دارد.

او کودک خردسال را بر روی دست بلند کرد و فرمود: «نمی‌بینید که چگونه از شدت تشنگی، زبان از دهان بیرون آورده است؟ اگر می‌پندارید که حسین برای خود آب می‌خواهد، این کودک را بگیرید، سیراب کنید و به من بازگردانید.»

این رفتار را انجام داد تا اگر در آن لحظات آخر نیز کسی احتمال هدایت شدن دارد، با این سخن حضرت، هدایت شود.

صوت ارائه استاد مبلغی

تطابق پذیری نهضت امام حسین (ع) با قواعد اجتماعی

استاد مبلغی: حادثه عاشورا دارای زوایای متعددی است. یکی از زوایایی که برای قرائت این نهضت می‌توان مورد توجه قرار داد، «قواعد اجتماعی» است که از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، زیرا امکان درس گرفتن و استفاده از این نهضت بر اساس این خوانش بسیار زیاد است و چه بسا همانطور که می‌دانیم «علم الاجتماع» مادر همه علوم است. قرائت این نهضت از زاویه جامعه‌شناسی به عنوان ریشه مادر، بستر خوانش‌های دیگر به صورت درست است؛ یعنی اگر ما از این زاویه به نهضت حسینی نپردازیم، تضمینی نیست که قرائت‌های دیگر ما به درستی انجام بگیرد.

حتی می‌توان ادعا کرد که اگر ما این نهضت را از زاویه قواعد اجتماعی خوانش نکنیم، به صورت قطع دچار اشتباهات و استفاده‌های غیرقابل قبول از این نهضت در فضاها و زمینه‌ها و از زاویه‌های دیگر خواهیم شد.

تعریف قواعد اجتماعی

مقصود از قواعد اجتماعی، قواعدی است که در رفتار اجتماعی تکرارپذیر است. بر اساس این قواعد می‌توان به پیش‌بینی آینده پرداخت و وضعیت‌های حادث را تحلیل کرد، چون روابط و مناسبات انسان‌ها بر پایه این ضوابط و قواعد استوار است.

قواعد اجتماعی دارای معنای عام هستند که «سنن الهی» را در بر می‌گیرند. سنن الهی در واقع یک قواعد اجتماعی تجربی–فرا تجربی است؛ تجربی به این دلیل که ما می‌توانیم رصد کنیم تحقق آنها را، صحت و درستی آنها را راست‌آزمایی کنیم و ببینیم چگونه این سنن بر جامعه و در تاریخ سیطره دارند و همه چیز در ذیل این سنن در حال انجام و تحقق است.

ادبیات جامعه‌شناسی با ادبیات قرآن تفاوت‌هایی دارد، اما اگر تحلیل دقیق و عمیقی داشته باشیم، می‌توانیم رهیافت‌هایی در جهت دستیابی به نقاط اشتراک و همخوانی‌ها و همگرایی‌ها بیابیم. البته قرآن دارای قواعدی است که هنوز در جامعه‌شناسی مطرح نشده است.

سنن الهی تبدیل‌ناپذیر و تغییرناپذیرند؛ یعنی تحقق آنها قطعی و حتمی است. متأسفانه در حوزه‌های علمیه بحث از سنن الهی در کمال ضعف قرار دارد و یکی دو نفر بیشتر به سنن الهی نپرداخته‌اند؛ که یکی مرحوم علامه طباطبایی و تا حدی مرحوم شهید مطهری به عنوان شاگرد علامه و دنباله‌رو ایشان است و دیگری هم شهید صدر است.

لایه‌های اندیشه‌های اسلامی

مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید که ما سه لایه را در اندیشه‌های اسلامی می‌توانیم بیابیم که عبارتند از: اجتماعیات، عبادیات و معرفیات. ایشان معتقد است که اگر ما از اجتماعیات آغاز نکنیم، نه به عبادیات می‌رسیم و نه به معرفیات.

برخلاف اندیشه‌ای که بر ذهنیت ما غالب است و تصور می‌کنیم باید ابتدا بیاییم و روی اندیشه تمرکز کنیم یا بر عبادیات تمرکز کنیم، علامه معتقد است که باید بر قوانین اجتماعی تمرکز کنیم و جامعه را بر اساس قانون و سنن الهی حاکم کنیم و ذیل آنها حرکت کنیم. اگر این اجتماعیات محقق شد، فضا را به عبادیات می‌دهد و عبادیات فضا را به آن معرفیات به معنای سطوح بالای معرفت می‌رساند، وگرنه اجتماعیات مبتنی بر معرفیات است.

اهمیت اجتماعیات در شکل‌گیری ایمان

علامه طباطبایی معتقد است که اگر پیامبر جامعه مدینه را بر اساس قواعد و سنن برپا نمی‌کرد، ایمان در این جامعه پدید نمی‌آمد. قدم بعد از تحقق مدینه النبی بود؛ یعنی مدینه النبی که بر پایه اجتماعیات شکل گرفته بود، می‌رفت تا ایمان و معرفت و عبادیات را ایجاد کند. ما همیشه باید برای اجتماعیات و جامعه‌شناسی و تحلیل‌های اجتماعی و سنن اجتماعی، اولویت قطعی نخست قائل باشیم تا در مسیر درست قرار بگیریم و بتوانیم تفسیر کنیم و جلو برویم.

اجتماعیات چه در عمل و چه در اندیشه تقدم دارند؛ یعنی ابتدا جامعه باید بر اساس سنن تشکیل شود و در این صورت، این جامعه می‌تواند به ارزش‌ها و به تعالی برسد، مشروط به اینکه قواعد و قوانین جامعه همان‌گونه که خداوند می‌خواهد، محقق شود.

آیه «إنها هذه امتکم امت واحده»: قرآن کریم ابتدا سخن از یک امر اجتماعی که «امت» است، به میان می‌آورد و سپس سخن از عبادت به میان می‌آورد، حتی توجه به «رب» بعد از این است که این جامعه و امت شکل می‌گیرد. آن‌گاه ما به عبادت می‌رسیم و طبعاً عبادت ما را به سطوح بالایی از معرفت می‌رساند.

سنت اول: تغییر

قاعده اول سنت الهی اجتماعی «تغییر» است. آیا نهضت حسینی دقیقاً این قاعده را رعایت کرد؟ امام حسین دو حرکت می‌توانست داشته باشد: یکی به سیاهی لشکر توجه کند و تا می‌تواند مثل همه سیاسی‌های عالم افراد را از اطراف گرد آورد تا هیمنه ایجاد کند و از راه‌های مختلف بتواند نفوذ و قدرت را در دست بگیرد. این یک تغییر است اما تغییر مثبت نیست و نمی‌تواند در جهت صلاح و فلاح باشد.

امام حسین (ع) می‌خواست یک تغییر اساسی ایجاد کند که به صورت مثبت، سازنده و ریشه‌ای بتواند فساد و وضعیت ناهنجار جامعه را از بین ببرد. ایشان به دنبال یک تغییر درونی بود؛ حتی شب عاشورا کسانی که مانده بودند، برای اینکه این تغییر درونی در آنها تبلور پیدا کند و برجسته شود و آنها از درون به امام حسین (ع) گرایش پیدا کنند، فرمودند که شب است و تاریک، هرکس می‌خواهد برود، می‌تواند برود. بعد آن وفاداری‌ها که از عمق جان برخاست، بر عمق جانشان تاثیر گذاشت.

خطبه عاشورای امام حسین (ع) از اول تا آخر بر روی تغییر درونی آن جامعه متمرکز است؛ همه حرکات و سکنات، همه رجعت‌ها و شعارها، همه موقف‌ها در جهت ایجاد یک دگرگونی است، هرچند این دگرگونی ممکن است در جامعه آن روز اثر خود را بر جای نگذارد، اما می‌ماند تا بعدها جوامع و تاریخ را عوض کند. امام حسین (ع) به دنبال یک تغییر اساسی برای همیشه بود و این یک قاعده اجتماعی است که کاملاً در نهضت حسینی مورد توجه و تمرکز جدی قرار گرفته است.

سنت دوم: رجوع به انفس

سنت دوم، سنت «رجوع به انفس» است. این سنت الهی است که در شرایط وقوع یک بحران و رخداد شاخص، جمعیتی به درون خود رجوع پیدا می‌کنند و می‌توان از آن به «رجوع به وجدان عمومی» تعبیر کرد. رجوع به وجدان عمومی زیرساختی‌تر، اساسی‌تر، پایدارتر و مبتنی‌تر بر باورها و اندیشه‌هاست و گاهی این وجدان عمومی منشا تولد افکار عمومی درست می‌شود.

ضلع اول «وجدان عمومی»، انفس همگان است؛ یعنی یک رخداد ویژه و شاخص باید شکل بگیرد، همانند حضرت ابراهیم (ع) که رخدادی استثنایی ایجاد کرد. ضلع دوم جمعیت است؛ چه مردم حاضر و چه مردم ناظر. ضلع سوم مدیریت درست و هدایتگری دقیق است که میدان را در دست گیرد. اگر این سه ضلع انجام گیرد، «رجعوا الی انفسهم» اتفاق می‌افتد.

«رجعوا الی انفسهم» گاهی به صورت فوری و دفعی انجام می‌شود، کما اینکه در داستان حضرت ابراهیم (ع) رخ داد، و گاهی بعدها رخ می‌دهد، مثل قیام عاشورا که رجوع به وجدان را در پی داشت. این رجوع شاید در روز عاشورا کلید خورد، اما بعد از حادثه عاشورا به‌مثابه یک فرایند قوی اجتماعی تاریخی آغاز شد و هنوز در حال حرکت است.

تحلیل عاشورا در پرتو فقه، حقوق و قواعد اجتماعی/ بدون شناخت سنن الهی، فقه به جامعه راه نمی‌یابد

امام (ع) روز عاشورا فرمود: «به وجدانتان بازگردید»، ابتدا خود را معرفی کرد تا مردم خود را در آیینه این معرفی ببینند، وضعیت خود را مشاهده کنند و رجوع به وجدان کنند. سنت «رجوع به انفس» که امروزه در علوم اجتماعی جایگاه و پایگاهی دارد، در قرآن کریم نیز به‌مثابه یک سنت است و امام حسین (ع) از این سنت استفاده کرد.

قیام امام حسین (ع) حادثه‌ای استثنایی در تاریخ است. نقطه اوج این استثنایی، شهادت طفل شیرخواره در مرعی و منظر تاریخ بود که رخ داد و هدایت‌ها و مدیریت‌های امام (ع) به عنوان ضلع دیگری فعال بود. جمعیتی که در مقابل امام صف‌آرایی کردند، فراوان بودند و اگر وجدان را امام تشریح نمی‌کرد، تاریخ و انسانیت در جهان اسلام در شرایط دیگری بود.

سنت سوم: تحریک هویت جمعی

«تحریک هویت» سنت دیگری است که در واقعه عاشورا شکل گرفت. در ادبیات علمی، از این سنت به «هویت جمعی» یاد می‌شود. امام (ع) می‌خواست هویت را تحریک کند. گاهی هویت زیر وضعیت اجتماعی ناهنجار، «کم فعالیت» و «کم کارکرد» می‌شود. هویتی که باید تعیین‌کننده باشد به محاق و حاشیه می‌رود.

پیامبر اکرم (ص) هویت اسلامی را در بالاترین سطح و نسخه شکل داده بود، اما این هویت رفته رفته به حاشیه رفته بود و امام می‌خواست آن را زنده کند. امام حسین (ع) از نمادها به‌خوبی استفاده کرد؛ اسب و شمشیر پیامبر را آورد، اهل بیت (ع) را آورد و زن و بچه را درون آن کانون خطر قرار داد تا این هویت خفته و مرده را احیا کند. اگر این هویت از دست می‌رفت، همه چیز از دست می‌رفت.

سنت چهارم: صف‌آرایی و تقابل

قاعده دیگر «صف‌آرایی و تقابل» است. در شرایطی که تقابل ایجاد نشود و مرزبندی رخ ندهد، اساساً نمی‌توان جامعه را به سمت ارزش‌ها هدایت کرد. امام (ع) می‌دید که همه مرزها در هم آمیخته شده و اگر این درهم‌آمیختگی ادامه پیدا کند، معلوم نیست چه کسی درستکار و چه کسی نادرستکار است، چه کسی ظالم و چه کسی عادل.

البته این صف‌بندی در یک جامعه اسلامی اگر تبدیل به قطب‌سازی شود خطرناک است. مقصود امام ایجاد تقابل بود تا جامعه به سمت ارزش‌ها هدایت شود. امام حسین (ع) این تقابل را هرچه بیشتر برجسته می‌کرد؛ آنها یورش به خیمه‌های حرم می‌بردند و امام حسین (ع) در رجزهای خود و اصحاب، عنصر حمایت از اهل بیت (ع) را مطرح می‌کردند.

سنت پنجم: نولی بعض الظالمین بعضا

سنت دیگری که در نهضت امام حسین (ع) مشاهده می‌شود، سنت الهی «نولی بعض الظالمین بعضا» است؛ اگر ظلم در یک جامعه ساختارمند شود و ظالمی فوق ظالمی قرار گیرد، سنت الهی می‌فرماید به خاطر آنچه کسب کردند، بعضی ستمگران را به بعضی دیگر می‌سپاریم.

این موضوع نشان می‌دهد چرا امام حسین (ع) یک انقلاب کوچک و یک حرکت مقطعی نکرد؛ ساختار به هم ریخته بود و چاره‌ای نبود جز آنکه یورش به این ساختار برده شود. امام حسین (ع) به دنبال تغییر ریشه‌ای بود.

سنت ششم: انسانیت‌گرایی

سنت «شیءانگاری از سوی ظالمان و انسانی اندیشی از سوی عادلان» از دیگر سنن الهی است. در یک جامعه ناصالح، انسان‌ها به اشیاء تبدیل می‌شوند و امام حسین (ع) به دنبال آن بود که انسانیت را احیا کند.

چرا نهضت حسینی انسانی است؟ چون انسانیت در آن جامعه از بین رفته بود. امام حسین (ع) فرمود: «اگر دین ندارید، لااقل آزادمرد باشید». بحث آب و کودک مطرح شد تا انسانیت تثبیت شود و تاریخ بفهمد آنها انسان نیستند. اگر انسانیت شکل گرفت، بر زمین، انسانیت بذر ایمان می‌افشاند.

درس‌های نهضت عاشورا برای امروز

اگر درس قاعده‌مدار بودن نهضت عاشورا را گرفتیم، حرکات و فعالیت‌ها و جامعه و حضور ما در فضاهای اجتماعی و فرهنگی همه تراز می‌شود و دیگر برخلاف قواعد عمل نمی‌کنیم. باید ذیل سنن و بر اساس قواعد حرکت کنیم. حوزه‌های علمیه باید روی سنن الهی تمرکز کنند و بفهمند جامعه چیست.

شهید مطهری و علامه طباطبایی و بزرگان دیگر آمدند و گفتند باید بیشتر بگوییم و بیشتر بفهمیم. اگر سنن را نفهمیدیم و به فقه بپردازیم، این فقه نمی‌تواند به جامعه راه یابد، زیرا به گونه‌ای فقه بنا می‌شود که آن قاعده اجتماعی نیست. امروز، تغییرات ذیل این سنن سریع‌تر و شدیدتر در حال انجام است و ما باید به سنن الهی مراجعه دقیق داشته باشیم.

اربعین حسینی یک ساختار اجتماعی با نگاه اجتماعی، پویش اجتماعی و سرمایه اجتماعی است که باید دائماً به آن انسانیت تزریق شود، همان‌گونه که امام حسین (ع) به نهضتش انسانیت تزریق کرد. انسانیت در اربعین در اوج است. اگر می‌خواهیم حسینی باشیم، باید دیانت، انسانیت، امت‌گرایی و امت‌خواهی را دائماً و لحظه به لحظه تزریق کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics