آیتالله میلانی در مباحث فقهی بسیار مراقب بودند که مسائل فلسفی را دخالت ندهند و مطابق با همان روال سنتی فقه بحث میکردند ـ و در ابتدای حضور ایشان هم کسانی مثل مرحوم آشیخمجتبی قزوینی با ایشان همراهی میکردند ـ اما بالاخره چون بهطور کلی از طرفداران فلسفه محسوب میشدند، شاگردان مکتب میرزا مهدی اصفهانی در مشهد (مکتب معارفی خراسان) با ایشان زاویه پیدا کردند و به نوعی آقای میلانی را در انزوا قرار دادند.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین سید ابوالفضل موسویان از فضلای تربیتیافتهی حوزهی علمیه مشهد است که بهواسطهی حضورش در مبارزات پیش از انقلاب، شرایط و مناسبات سیاسی مشهد و به ویژه حوزهی علمیه این شهر را در آن زمان بهخوبی میشناسد. وی هماکنون عضو هیئت علمی دانشگاه مفید است. گفتوگوی مباحثات با دکتر موسویان دربارهی آیتالله سید محمدهادی میلانی بود؛ بهویژه اندیشه و رفتار سیاسی این مرجع بزرگ شیعه در عصر پهلوی دوم..
از نظر حضرتعالی چرا به شخصیتی مانند آیتالله میلانی اینقدر دیر پرداخته شد؟ کسی که بالاخره از طلایهداران بحث تحول در حوزه بوده و از نظر جایگاه علمی هم به زعم برخی بزرگان حتی اعلم از مرحوم آقای بروجردی بوده، طبیعتاً باید زودتر و بیشتر در کانون توجهات اهل نظر و پژوهش قرار گیرد. در حالیکه صرفاً در یک سال گذشته ما شاهد برگزاری دو همایش بزرگداشت در مشهد و قم بودیم؛ یعنی حدوداً چهار دهه پس از فوت ایشان. اولین دلیلی که به ذهن میرسد مواضع سیاسی ایشان بهویژه در سالهای پایانی عمرشان و در مواجهه با انقلابیون است.
موسویان: عرض شود که بله؛ قطعاً بحثهای سیاسی هم در این مسأله دخیل بودهاند. اما بنده یکوقت به یکی از دوستان به حالت طنز میگفتم که مرحوم آیتالله میلانی قدری بدشانس بودند! بسیاری از آثار علمی مرحوم آیتالله میلانی که توسط شاگردانشان جمعآوری یا تقریر شده بوده، از بین رفته است! مثلاً یکی از شاگردان ایشان درس تفسیر ایشان در کربلا را نوشته بوده؛ اما از بین رفته است.
یعنی تعمداَ این اتفاق افتاده؟
موسویان: ممکن است تعمدی هم در کار نبوده؛ ولی در هر حال از بین رفته است. بنابراین طبیعتاً وقتی از ایشان آثار زیادی در دسترس نیست، پرداختن به شخصیت ایشان قدری با مشکل مواجه میشود. نکتهی دیگر همان مباحث سیاسی است. آقای میلانی از ابتدای شروع حرکت انقلابی امام(ره) خیلی جدی همراه ایشان بودند؛ یعنی میتوان ادعا کرد که حتی علمای قم را هم ایشان در حمایت از امام جمع میکردند؛ تا این اندازه جدی بودند در همراهی با امام(ره).
این وضعیت مربوط به چه سالهایی است؟
موسویان: مربوط به سالهای ۴۱ و ۴۲.
یعنی بر علمای قم هم تأثیرگذار بودند؟
موسویان: بله؛ خب شخصیت بسیار بالایی بودند مرحوم آیتالله میلانی. حتی در قضیهی تأیید حکم مرجعیت امام(ره)، علمایی که از قم به تهران آمدند، محرکشان آقای میلانی بودند. خب از قم آیتالله شریعتمداری و آیتالله مرعشی وقتی دیدند که آقای میلانی از مشهد به تهران آمدهاند، این بزرگواران هم به ایشان ملحق شدند و آن نامه را نوشتند که مرجعیت امام(ره) را تأیید کردند. پس بنابراین آقای میلانی ابتدا بسیار همراهی میکردند با حرکت انقلابی امام(ره).
اما آقای میلانی با دو جور بیمهری مواجه شد؛ اولین بیمهری مربوط میشد به مشرب فلسفی ایشان که باعث شد شاگردان مکتب میرزا مهدی اصفهانی در مشهد (مکتب معارفی خراسان) با ایشان زاویه پیدا کنند. با اینکه آیتالله میلانی در مباحث فقهی بسیار مراقب بودند که مسائل فلسفی را دخالت ندهند و مطابق با همان روال سنتی فقه بحث میکردند ـ و در ابتدای حضور ایشان هم کسانی مثل مرحوم آشیخمجتبی قزوینی با ایشان همراهی میکردند ـ اما بالاخره چون بهطور کلی از طرفداران فلسفه محسوب میشدند، آنها با ایشان زاویه پیدا کردند و به نوعی آقای میلانی را در انزوا قرار دادند. آن جریان اکنون هم در حوزه خراسان قدرت دارد. اگر عرصه برای مرحوم آیتالله میلانی در حوزه مشهد فراهم بود و مزاحمتی نداشتند و از نظر زمانی هم مدتی دیگر در قید حیات بودند، قطعاً آن حوزه به وضعیت امروز دچار نبود و دگرگون میشد. بیمهری دیگر مربوط بود به مباحث سیاسی. متأسفانه برخی برخوردهایی که از داخل بیت آیتالله میلانی صورت میگرفت، باعث شد که انقلابیون هم با ایشان زاویه پیدا کنند.
مشخصاً کدام حرکتها باعث سرخوردگی انقلابیون از آیتالله میلانی شد؟
موسویان: مثلاً بعضی اعضای بیت ایشان با شاه ارتباط برقرار کرده بودند؛ یا مثلاً فرزند ایشان آسید محمدعلی به استقبال شاه رفته بود و… هرچند ممکن است در این ارتباطات اهداف بلندی داشتهاند و لزوماً این کارشان بهمعنای تأیید شاه نبوده است؛ اما بالاخره خیلیها همین ظواهر را میدیدند و به مذاقشان خوش نمیآمد.
یعنی با شور و حال انقلابیون جور نمیآمد.
موسویان: هنوز بحث شور و حال انقلاب مطرح نبود؛ یعنی این مسائل مربوط به سالهای ۵۲ و ۵۳ بود؛ در حالیکه شور و حال انقلاب بیشتر مربوط به ۳ـ۲ سال پایانی قبل از پیروزی انقلاب بود. صرف ارتباط با دربار، برای حوزویانِ حتی غیرانقلابی هم جنبه منفی داشت؛ یعنی انقلابی نبودند؛ اما نسبت به ارتباط با شاه هم حساس بودند. بنده یادم هست که هرسال که شاه به مشهد میآمد، ائمه جماعات برخی مساجد مهم مثل مسجد گوهرشاد را مجبور میکردند که به استقبال بروند. آن اوائل برخی شخصیتهایی که در مسجد گوهرشاد نماز میخواندند، به استقبال نرفتند و به همین دلیل از نماز در مسجد گوهرشاد منع شدند. بنابراین انقلابی نبودند؛ اما بهعنوان یک حوزوی، ارتباط با دربار را هم نادرست میدانستند.
درمجموع با توجه به آنچه عرض شد، آقای میلانی در یک انزوایی قرار گرفتند و به همین دلیل بعد از فوت ایشان، نه به آثار ایشان پرداخته شد و نه بهمناسبتها یادی از ایشان میشد؛ یعنی هم آن جریان سنتی در حوزه مشهد و هم انقلابیون، رغبتی به پرداختن به شخصیت آقای میلانی نداشتند. بهعلاوه آن سهلانگاریها در نگهداری آثار هم به این انزوای تاریخی دامن زد. مثلاً یکی از شاگردان ایشان مرحوم آسید ابراهیم علمالهدی بود که تا آخر هم مرید ایشان بود و درسهای ایشان را نوشته و تقریر کرده بود. اما وقتی از ایشان خواسته بودند که درسهای آقای میلانی را منتشر کند، گفته بود: «من همه دفاترم را در یک کارتنی گذاشته بودم؛ بچهها که میخواستند منزل را نقاشی بکنند، بعضی وسائل را بالای پشتبام گذاشتند؛ از جمله همین کارتنهای مربوط به دفاتر را؛ بعد هم فراموش کردهاند که بردارند و باران و آفتاب همه را از بین برده است!».
آثار قلمی خود مرحوم آیتالله میلانی زیاد نبوده؟
موسویان: خیر؛ ما بزرگان بسیاری را داشتهایم که با فضل بودهاند؛ اما وقتی از آنها تقاضا میشده که مباحث و نظراتتان را مکتوب کنید، قبول نمیکردهاند؛ دأبشان بر نوشتن نبوده. شاید مرحوم آقای میلانی هم از این دسته بودهاند. متأسفانه شاگردانشان هم اهتمام و انگیزه لازم را برای انتشار آثار ایشان در زمان حیاتشان نداشتند؛ یعنی این کار باید در زمان حیات خود ایشان انجام میگرفت.
حتی این دو مجلسی که در مشهد و قم برای بزرگداشت آقای میلانی گرفته شد نیز به اهتمام دفتر فرهنگی مفاخر خراسان بود. هرچند مجلس مشهد را بیت ایشان برگزار کرد؛ اما جرقه آن را ما در دفتر فرهنگی مفاخر خراسان زدیم. هردو مجلس بسیار باشکوه برگزار شد. مهمانان و شخصیتهای مهمی آمدند. این نشان میدهد که آیتالله میلانی در بدنه حوزه پایگاه قویای دارند؛ منتها از این ظرفیت درست استفاده نشده و مخصوصاً خانواده و بیت ایشان که طبیعتاً باید متولی اصلی باشند، پیگیر نبودهاند. درمجموع این جلسات نشان داد که شخصیت آیتالله میلانی زمینههایی دارد که برای کار کردن بسیار مناسب است.
میتوانید به برخی از این زمینهها اشاره بفرمایید؟
موسویان: خب ایشان نگاههای بسیار روشنی داشتند؛ تحولی که در حوزه توسط ایشان دنبال میشد هم ناشی از همین نگاههای نو و روشن بود. حتی تحول در حوزه قم هم مدیون ایشان است. حوزه قم تا قبل از مدرسه حقانی یک حالت دیمی داشت که هرکس مسیر خودش را میرفت. اولین جایی که آمد یک نظمی را برقرار کرد و کلاس تشکیل داد و… مدرسه حقانی بود. مدرسه حقانی هم ذیل حمایت مادی و معنوی آیتالله میلانی بود. البته نقش امثال آقای بهشتی و آقای قدوسی هم مؤثر بود و اینها بهطور مستقیم در مدرسه حقانی حضور داشتند؛ اما میخواهم بگویم اگر حمایت مالی و معنوی آیتالله میلانی نبود شاید کار به سرانجام نمیرسید. البته ایشان در حمایت مالی از مدرسه حقانی اصرار هم داشتند که کسی متوجه این حمایت نشود. در مشهد هم خود آقای میلانی همین سیستم را پیاده کردند و مدرسه عالی را تأسیس کردند و آمدند از طلبههای درس خارج تعدادی را پذیرش کردند و آنها را با زبان و علوم جدید و… آشنا کردند. آن موقع اصلاً در حوزه این حرفها مطرح نبود. مسائلی از این دست نشان میداد که ایشان دارای یک تفکر بهروز و روشن بودند که مسائل جدید را بهدرستی درک میکردند و میفهمیدند که حوزه دیگر نمیتواند حوزه قدیم باشد.
این دیدگاههای به روز و روشن را فکر میکنید که ابداع خود ایشان بوده یا تحت تأثیر شخص یا جریان دیگری شکل گرفته؟
موسویان: ممکن است که جرقههای این مباحث در زمان حضور ایشان در نجف خورده باشد؛ چون آن زمان در نجف یک طیفی بودند که با دانشگاه ارتباط برقرار کرده بودند و از متد آموزشی دانشگاه متأثر شده بودند و بهدنبال آن بودند که آن متد را در حوزه نیز پیاده کنند؛ بارزترینشان مرحوم مظفر بوده که ارتباط نزدیکی با مرحوم آیتالله میلانی داشته. یکی از نوآوریهای مرحوم مظفر در نحوهی نگارش کتب حوزوی بود که تا آن زمان به همان سبکهای قدیمی تصنیف و منتشر میشدند؛ مثلاً ایشان کتاب اصول را به سبک دانشگاهی نوشت که در فصلبندیها و نوع نگارش آن نمود داشت. مرحوم محمدتقی حکیم هم از دیگر افراد این طیف بود که «فقهالمقارن» را تألیف کرد. حالا اینکه دقیقاً چه کسی آغازکنندهی این جریان بوده یا اینکه آقای میلانی دقیقاً تحت تأثیر چه کسی این نوآوریها را داشتهاند را شاید نتوان گفت؛ اما بالاخره در آن زمانِ حوزهی نجف جریانی شکل گرفته بود که با دانشگاه ارتباط برقرار کرده بود و ممکن است که آقای میلانی هم از آن تأثیر گرفته باشند.
اگر اجازه بفرمایید قدری به اندیشهها و مواضع سیاسی مرحوم آیتالله میلانی بپردازیم. از نظر حضرتعالی آیتالله میلانی در نسبت با سیاست جزو کدام طیف از علمای شیعه قرار میگیرند؟ آن دستهای که معتقد به جدایی دین از سیاستاند؟ یا آنان که برای علما شأن اجتماعی و سیاسی قائلند؟ ضمن اینکه دستهی اول نیز خود به دو دستهی دیگر تقسیم میشوند؛ گروهی که این جدایی را صرفاً محدود به دوران غیبت میدانند و گروهی که اصولاً کارکرد دین را تربیتی و حکومت را هدف پیامبر(ص) و معصومین(ع) نمیدانند.
موسویان: ببینید تقریباً میتوان گفت که هیچوقت حوزه با حکومتها میانهی خوبی نداشته است؛ اصلاً کاری به اینکه حکومت تشکیل بدهند یا ندهند نداریم. مثلاً مرحوم آخوند با اینکه تشکیل حکومت اسلامی حرام است، در عین حال خودش در رأس مشروطه است؛ یعنی تأکید بر مسائلی مانند اینکه باید با ظلم و استبداد مبارزه کرد و در کنار مردم بود و… را همهی علما در تاریخ شیعه داشتهاند؛ اما اینکه حالا باید حکومت باید بهدست روحانیت باشد یا ولی فقیه باشد یا… مبحث دیگری است. بحث ولایت فقیه هم تا قبل از تشریففرمایی حضرت امام(ره) بهصورت جدی مطرح نبود و حتی در پیشنویس قانون اساسی هم که به تأیید اولیه خود امام(ره) رسیده بود بحث ولایت فقیه آورده نشده بود.
آیتالله میلانی از این جهت که باید با ظلم مبارزه کرد بسیار جدی بود و به آن اعتقاد داشت. اطلاعیههای ایشان در سالهای ۴۱ و ۴۲، بسیار تند و دقیق و حسابشده است. اینطور نبوده که نسبت به مسائل بیتفاوت باشد. ایشان از نظر بنده نسبت به آیتالله شریعتمداری و آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی خیلی بهتر در صحنه حضور داشتهاند؛ آن هم با آن بیان و قلم زیبا و محکمی که ایشان داشتند.
یعنی میفرمایید که سیاستورزی ایشان حتی در حد همان اطلاعیههایی که میدادند تحت تأثیر جریان انقلاب یا امام(ره) نبوده و مشی خودشان اینگونه بوده؟
موسویان: بله؛ ایشان حتی بهدلیل اینکه امام(ره) در مسأله مبارزه فعال بودند، در بحث مرجعیت هم گاهی به امام(ره) ارجاع میدادند. با اینکه خود آقای میلانی به زعم برخی اعلم بوده؛ اما در عین حال ایشان برای تقویت امام(ره) به ایشان ارجاع میدادند. این نشاندهندهی همان روحیهای است که عرض کردم. منتها حالا چه مسائلی پیش آمد که این روحیه کمرنگ شد، احتیاج به تحلیل دارد؛ تحلیل جامعهشناختی، روانشناختی و… .
پرسشی اینجا مطرح میشود و آن اینکه چرا در تحلیل شخصیت سیاسی آیتالله میلانی به این بُعد شخصیتی ایشان که شما اشاره میفرمایید، پرداخته نمیشود؟ یعنی چرا صرفاً رفتارهای برخی اعضای بیت ایشان را دستمایه قرار میدهیم و مرحوم میلانی را به سازشکاری و غیرانقلابیبودن متهم میکنیم؟
موسویان: همانطور که عرض شد این مسأله نیاز به تحلیل آنهم با رویکردهای مختلف دارد؛ چون عوامل مختلفی در شکلگیری پدیدهها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی نقش دارند. ایشان وقتی به مشهد آمدند، ابتدا طیف نهضت آزادی و مهندس بازرگان با ایشان ارتباط داشتند. حتی درس تفسیر مرحوم محمدتقی شریعتی وقتی از طرف ساواک تعطیل شد، آقای میلانی ایشان را دعوت کرد که جلسات تفسیرشان را در بیت ایشان برگزار کنند و سالها جلسه تفسیر استاد محمدتقی شریعتی در بیت آیتالله میلانی تشکیل میشد. بنابراین رابطهی ایشان با جریانات مبارزی مثل نهضت آزادی اینگونه بود. اما باید دید که چه اتفاقاتی افتاد که این روابط کمکم سرد شد.
یکی از عوامل جدایی مرحوم آیتالله میلانی از جریانات انقلابی را، اهمیت مسألهی ولایت نزد ایشان و اعتراضشان نسبت به مواضع و دیدگاههای برخی انقلابیون دربارهی بحث ولایت بیان کردهاند؛ از جمله اعتراض نسبت به مواضع دکتر علی شریعتی. شما این مسأله را قبول دارید؟
موسویان: نمیتوان بهطور کلی یک دلیل را مطرح کرد؛ ممکن است این دلیل هم بوده باشد؛ اما صرفاً این نبوده؛ زیرا ایشان با برخی چهرههایی که به ولایتشان از نظر ایشان خدشهای وارد نبود هم زاویه پیدا کردند. یعنی فقط دکتر علی شریعتی که نبود؛ چهرههایی مثل مهندس بازرگان، استاد محمدتقی شریعتی و مرحوم سحابی هم بودهاند؛ همهی اینها که ضد ولایت نبودهاند؛ یعنی اگر از حرفهای دکتر علی شریعتی فرضاً چنین برداشتی میشده ـ که آن هم از نظر بنده درست نیست ـ نسبت به کسی مثل مرحوم محمدتقی شریعتی که چنین حرفهایی زده نمیشد؛ اما میبینیم که روابط آقای میلانی با اینها هم سرد شد.
روابطشان با حوزهی قم و مشخصاً آیتالله بروجردی چگونه بود؟ آیا مرکزیت حوزه قم و محوریت مرجعیت آقای بروجردی را قبول داشتند؟ و آیا اینطور نبود که احساس شود حضور ایشان در حوزهی مشهد، ناقض آن مرجعیت واحد آقای بروجردی است؟
موسویان: خیر؛ چون اولاً مرجعیت و شخصیت علمی آقای بروجردی مورد توافق همه بود و هیچکس نمیخواست خودش را در مقابل ایشان مطرح بکند. آقای میلانی هم این موضوع را مراعات میکردند؛ بهویژه که بهلحاظ سنی هم آقای بروجردی بزرگتر از دیگر آقایون بودند. ثانیاً اینطور نبود که آقای میلانی بخواهند تضادی بین حوزه قم و مشهد ایجاد کنند. ایشان احساس میکردند که اگر به قم بیایند ممکن است این برداشت بهوجود بیاید که در مقابل آقای بروجردی قرار گرفتهاند و به همین دلیل در مشهد ساکن شدند. بعد از فوت آیتالله بروجردی هم عدهی بسیاری بودند که میخواستند ایشان را به قم بیاورند و ایشان به این مضمون گفتند که اگر در حوزهی مشهد و در جوار علیبنموسیالرضا(ع) بمانند بهتر است؛ والا جایگاه ایشان بهگونهای بود که اگر به قم میآمدند، وحدتی که در دورهی آقای بروجردی بود، ذیل ایشان بهوجود میآمد و ما شاهد همان مرجعیت واحد بودیم. منتها خب ایشان قبول نکردند و همانطور که عرض شد نمیخواستند آن رویهای را که در حوزهی مشهد شکل داده بودند، با رفتنشان به هم بخورد. اگر آقای میلانی بعد از آقای بروجردی به قم میآمدند، ما شاهد تحول حوزه قم در همان زمان بودیم؛ زیرا در زمان آقای بروجردی برخی از آقایان دربارهی موضوع تحول پیشنهاداتی دادند؛ امثال مرحوم امام یا آقای زنجانی یا آقا مرتضی حائری؛ اما آقای بروجردی نپذیرفتند؛ حالا اینکه به چه دلیل نپذیرفتند و مثلاً آیا تحت فشار بودهاند، اینها مباحث دیگری است. در حالیکه خیلی از آن پیشنهادها با نگاههای روشن آقای میلانی مطابق بود و اگر ایشان پس از آقای بروجردی به قم میآمدند، وضعیت متفاوت میشد. اما ایشان نیامدند و حوزه هم از آن وحدت زمان آقای بروجردی خارج شد و هرکسی راه خودش را رفت.
بهعنوان سؤال آخر بفرمایید اصولاً آیا ایشان نسبت به سیاست دیدگاه خاصی داشتهاند و اگر داشتهاند این دیدگاه (حالا چه سلبی چه ایجابی) را با توجه به اینکه از ایشان اثر مکتوب زیادی نمانده است، چطور میشود احصا کرد؟
موسویان: مسلماً اگر به اندیشههای سیاسی ایشان بهمعنای نگاههای کلیای که به سیاست داشتند پرداخته شود، بهنظرم نگاههای جدیدی را میتوان استخراج کرد. البته باید در این مسأله از پرداختن به مصادیق و رفتارهای مقطعی بپرهیزیم؛ زیرا ممکن است کسی بهدلایل یا مصالح گوناگون در حوزهی عمل، رفتاری را انجام بدهد که لزوماً نشاندهندهی اندیشهاش نباشد؛ لذا در مورد مرحوم آیتالله میلانی هم باید به اندیشههای ایشان فارغ از حواشی پیشآمده برایشان پرداخته شود.
اگر روی پیامها، اعلامیهها و موضعگیریهایی که در شرایط مختلف از سمت ایشان صادر شده، یک تحلیل سیاسی صورت بگیرد، چهبسا بتوان آن نگاه و اندیشهی اصلی ایشان در موضوع سیاست را استخراج کرد؛ نگاه و اندیشهای که از نظر بنده در راستای همان تفکر مرحوم آخوند است.