شبکه اجتهاد: عطف به تجارب و اندوختههایی که در پی بیش از ده سال شرکت در دروس خارج فقه و اصول در دو حوزه نورانی مشهد و قم و نیز در پی تدریس و مطالعات نسبتاً وسیع در این زمینه بدست آمد، تحول و بازاندیشی گسترده در علم اصول را از سه جهت ذیل ضروری میدانم:
یک؛ ضرورت توسعه علم اصول به عنوان مقدمه استنباط دین و نه صِرف فقه
بر اهل فضل پوشیده نیست که مراد از تفقه در آیه نفر فقه اکبر است که آگاهی و تضلع نسبت به سه نوع از گزارههای دینی؛ یعنی گزارههای اعتقادی، اخلاقی و فقهی را شامل میشود. از این جهت فروکاستن از جایگاه تفقه و اجتهاد از فقه اکبر به فقه اصغر؛ یعنی آگاهی و تضلع نسبت به گزارههای فقهی که در مقایسه با گزارههای اعتقادی و اخلاقی از اهمیت کمتری برخورداراند، با هدف تاسیس حوزههای علمیه که بنیاد آن بر پایه قرآن و سیره نبوی انجام گرفت و نیز با آرمان حوزه برای تبلیغ موثر دین و دفاع از سنگرهای اعتقادی و اخلاقی آن، سازگاری ندارد.
از این جهت باید در تعریف، کارکرد و مسایل علم اصول بازاندیشی شده و تجدید نظر اساسی صورت گیرد و از انحصار و محدود شدن در استنباط گزارههای فقهی خارج و فهم و استنباط مجموعه گزارههای دینی در آن مطمح نظر قرار گیرد؛ هر چند مفهوم این سخن آن نیست که پس از فراگیری اصول همه حوزویان باید در هر سه دانش اعتقادیات، اخلاقیات و فقهیات به اجتهاد برسند. علم اصول بسان کارکرد علوم پایه در دانشگاهها، باید ابزار لازم فهم دین را در اختیار قرار دهد و پس از آن، هر یک از حوزویان به فراخور توان و علایق خود دروس خارج را در یکی از سه رشته اعتقادیات، اخلاقیات و فقهیات دنبال کنند.
دو؛ ضرورت اهتمام به کارکرد استقرائی علم اصول به جای کارکرد قیاسی
سیر تکون و تحول دانش اصول نشان میدهد که این دانش بیش از آن که بر روش استقراء تکیه داشته باشد، از روش قیاس بهره جسته است. این امر باعث آن شده که بسیاری از اساتید از یک طرف به بی فائده یا کم فائده بودن شماری از مباحث و مسایل اصول اذعان کنند و از سویی دیگر بر ضرورت انعکاس مباحث و مسایلی که فقیه در عرصه استنباط گزارههای دینی با آنها سر و کار دارد، پای فشارند. بر این اساس، لازم است اساتید و صاحب نظران این دانش با همفکری و با عطف توجه به چگونگی کارکرد علم اصول در میدان عملی استنباط که به طور طبیعی در پی تعامل مستمر با تفسیر آیات و فهم روایات به دست میآید، نظام واره جدید و کارآمدی از علم اصول تنظیم کرده و منابع و کتب مناسبی برای حل این بحران ارایه دهند. نگارنده معتقد است تا تحقق این امر تضعیف کتب اصولی آموزشی موجود به مصلحت حوزه نیست.
سه؛ ضرورت تعامل با علم اصول به عنوان دانش آلی و مقدماتی
علم اصول دانش آلی و مقدماتی بوده و برای آن میتوان نقشی بسان منطق برای فلسفه و ادبیات برای تفسیر قائل شد که قواعد و ضوابط بایسته برای استنباط دین را بدست میدهد. از این جهت باید پیش از ورود به عرصه فهم و استنباط متون دینی مورد بحث و گفتگو قرار گیرد؛ نه آن که همپای فقه و فهم متون دینی پیش رود و بسیاری از سرمایههای انسانی، عمر اساتید و طلاب و فضلاء و در حقیقت سرمایه حوزه تشیع را به خود اختصاص دهد.
از آن جا که طبق برنامه جاری حوزههای علمیه طلاب و فضلاء حوزه در سطوح میانی و عالی حوزه کتابهای مختلف در زمینه دانش اصول را فراگرفته و در دو کتاب ارزشمند رسایل و کفایه با روش اجتهادی شیخ انصاری و آخوند خراسانی به عنوان طلایه داران این دانش در دو سده اخیر آشنا میشوند، پیگیری این دانش همزمان با خارج فقه و صرف سالیان متمادی توجیه علمی ندارد؛ مگر آن که به هدف پی ریزی نظام واره جدید از علم اصول انجام گیرد. از سویی دیگر، اهتمام بیش از حد متعارف به علم اصول عملاً باعث شده که علوم بنیادین دینی؛ همچون مباحث اعتقادی، تفسیر و حدیث به حاشیه رفته و به عنوان دروس جنبی و کم مقدار تلقی گردند!
از این جهت در مقطع دروس خارج مناسب است از یک سو اساتید محترم قواعدِ اصولی را در لابلای مباحث فقهی مورد مداقه قرار داده و کاربست آنها را به مخاطبان خود آموزش دهند و از سویی دیگر؛ علم اصول را با نگاه جدید در مقایسه با علومی؛ همچون تفسیر و حدیث در اولویت بعدی قرار داده و وقت کمتری به آن اختصاص دهند.