عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: حضرت امام میفرماید که فقه در واقع تئوری کامل است؛ یعنی فقه در فرایندهای حکمرانی حضور معرفتی دارد، اما به این معنا نیست که تمام بار معرفتی حوزه حکمرانی بر دوش فقه است. مقام معظم رهبری میفرمایند «حکمرانی بشری و هدفها الهی است»؛ یعنی سیاستگذاریها، هدفگذاریها، نگاه جامع، تعیین مطلوبیتهای جامعه اسلامی، همه الهی است. اینها باید بر اساس قرآن، سنت، فقاهت و مبانی اسلامی ترسیم شود. اما خیلی از جاهای فرایند حکمرانی بشری است. اینها دانش و مهارتهای لازم را میخواهد.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست علمی «جایگاه فقه در حکمرانی عادلانه از منظر امام خمینی(ره)» با ارائه حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد واعظی، رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم در جمع اساتید، فضلا و طلاب در سالن اجتماعات مدرسه فیضیه برگزار شد. آنچه میخوانید گزارشی از مباحث این عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم (ع) است:
امام راحل نقش بسیار مؤثری در فقه معاصر سیاسی ما دارد. امام راحل با طرح بحث ولایت فقه در بعد نظری و اصرار و تأکید بر ضرورت حکومت و پیوند حکومت با فقه و طرح بحث رویکرد فقه ولایی و فقه حکومتی، یک فضای روشنی را در پیش روی فقه سیاسی شیعه نهادند. بعد هم با تشکیل حکومت و بنیانگذاشتن جمهوری اسلامی آن را عملاً تکمیل کردند.
امام خمینی(ره) فقیهی بود که هم نظریهپرداز در حوزه فقه سیاسی شد و هم به توفیق الهی و پایمردی مردم رشید و انقلابی ایران موفق شد نظامی وفق آن نظریه تأسیس کند. پس از این اتفاق ما شاهد رشد و غنایی معطوف به حکومت در فقه سیاسی شیعه هستیم؛ یعنی بحثهایی مربوط به دولت اسلامی، ولایت فقیه، نقش مردم در نظام اسلامی، حقوق اقلیتها در نظام اسلامی، جایگاه مردم و مردمسالاری دینی و بحثهایی مربوط به خود حکومت، بعد از تأسیس جمهوری اسلامی به وجود آمد.
چرخه و فرایند حکمرانی
در کنار بحثهای فقهی مربوط به حکومت، ما بحثهایی راجع به حکمرانی هم داریم؛ یعنی حکومت غیر از حکمرانی است. بحثهای فنی و فقهی مربوط به فقه الدوله، فقه الولایه و فقه نظام سیاسی اسلامی یک فضای بحث است و بحثهای مربوط به حکمرانی یک فضایی دیگری از بحث است و حضرت امام باب هر دو بحث را گشودند. گرچه در تلاشهای فقهیشان حجم بیشتری از مباحث راجع به خود حکومت، نظام اسلامی، ولایت فقیه و حیطه اختیارات ولیفقیه است، اما ایشان راجع به حکمرانی هم باب بحث را گشودند.
چرخه و فرایند حکمرانی چندمرحلهای است. مرحله اول «سیاستگذاری و تدوین راهبردها»، مرحله دوم «تنظیمگری» و مرحله سوم «تسهیلگری» است. مثلا اگر دولتی آموزش عالی و مهارتها را فقط برای طبقات پولدار و ثروتمند جامعه فراهم کند، برابری فرصتها ایجاد نمیشود. آن دولت باید آموزش همگانی برقرار کند، آموزش عالی باید در دسترس همه افراد جامعه باشد. پس باید تسهیلگری و توانمندسازی بشود. همین طور جلو میآید تا عملاً آن برابری فرصتها در جامعه ایجاد شده و آن سیاست عملاً در جامعه پیاده گردد.
جایگاه فقه در حکمرانی
مسألهای مهم این است که حضرت امام در مکتوبات خودشان خیلی روی فقه و جایگاهش در حکمرانی تأکید میکند و این تعبیر را دارند که فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است. یعنی امام فقه را فقط فردی نمیبینند، وظیفه فقه و فقاهت را فقط استنباط احکام شرعی و وظیفه عملی مکلف نمیبینند، امام فقه را در مستوای اداره جامعه و در فضای حل مشکلات جامعه میبینند. تا مسائل فنی مربوط به پول، بازار سرمایه، بورس، بانکداری و… را از جنبههای فقهی حل نکنید و به مبنا و به نظریهای نرسید، چجوری میخواهید در حوزه کلان اقتصاد کشور سیاستگذاری و هدفگذاری پولی و اقتصادی کنید؟ بحثهای فقهی باید حلاجی و حل شود و به نظریه برسید تا بعد بتوانید سیاستگذاری کنید و چرخه حکمرانی مالی، پولی و اقتصادی را کلید بزنید. پس فقه در جاهای حساسی مثل این موارد، خیلی مؤثر است.
اما مراحل بعدی چه؟ تدابیر، اقدامات و نهادسازی اقتصادی چه؟ آیا همهاش به عهده فقه است؟ نه؛ یکجاهایی به عهده فقه نیست. فقه مشارکت میکند، اما تنها مرجع معرفتی نیست. بیش از ۴۰ سال، بیشترین ضعف را در مسأله حکمرانی داشتهایم و اینکه چرخه و فرایند حکمرانی در کشور ما کامل نمیشود. مشکل این است که وقتی از مرحله سیاست و راهبرد بیرون آمده و در مرحله تنظیمگری و تسهیلگری میآید، ما آنجا خلاقیتهای لازم را نداریم؛ ضعف مدیریت داریم. در مقاطعی مدیران ما علوم و معارف لازم جهت اتخاذ آن تدابیر را ندارند یا استفاده نمیکنند.
دنیای غرب، با ذهنیت، جهانبینی، مبانی و سیاستهای خودشان تنظیمگری کردند؛ در فضای اقتصاد سرمایهداری هدفگذاری اقتصادی داشتند، خلاقیت به خرج دادند و بانک، بازار بورس و بازارهای مالی درست کردند؛ یعنی مسألهای خودشان را با خلاقیت متناسب با اهداف و سیاستهای خودشان حل کردند. ما هم در حکمرانی خودمان باید خلاقیت متناسب با سیاستهای خودمان را داشته باشیم. اگر ما در حوزه اقتصاد به دنبال عدالت و عدالت اقتصادی هستیم، باید متناسب با آن سازوکارها و نهادسازیهایش را هم انجام بدهیم.
وقتی میگوییم علوم انسانی اسلامی، اقتصاددان اسلامی و جامعهشناس اسلامی احتیاج داریم، معنایش این است که بعضی وقتها برای حل مسأله ما به دانش توسعهای احتیاج داریم. یعنی گفتید از منظر اسلامی تعلیم و تربیت مطلوب و الگوی رفتاری مطلوب این است. اما وقتی میبینید که نوجوان شما دچار بحران هویت است، جوان و نوجوان شما تحت سیطره و بمباران فضای مجازی هویت ملی و اسلامی خودش را از دست میدهد، اینجا به چه دانشی احتیاج داریم؟ اینجا صرف باید و نباید کار نمیکند، صرف واجب و حرام فقهی کار نمیکند، شما اینجا احتیاج به دانش توسعهای دارید.
دیگران با چه مدیریت و برنامهای بحران هویت ایجاد کردند؟ شما با چه برنامههای عملیاتی، اقدامات و الگوی تربیتی میتوانید این تغییر را ایجاد کنید؟ این دقالباب فقیه نیست. فقه هم مشارکت میکند؛ یعنی وقتی پیشنهادهایی بیاید و الگوهایی توسط عالمان تعلیم و تربیت مطرح شود، فقه میتواند بررسی کند که کدام الگوی پیشنهادی از نظر فقهی مجاز و کدام غیرمجاز است. کدام میتواند در جامعه اسلامی پیاده شود و کدام نمیتواند. پس پای فقه به میان است، اما تمام مرجعیت علمی از آن فقه نیست. ما دانشهای دیگر هم احتیاج داریم.
فقه در فرایندهای حکمرانی حضور معرفتی دارد
اینکه حضرت امام میفرماید که فقه در واقع تئوری کامل است؛ یعنی فقه در فرایندهای حکمرانی حضور معرفتی دارد، اما به این معنا نیست که تمام بار معرفتی حوزه حکمرانی بر دوش فقه است. مقام معظم رهبری میفرمایند «حکمرانی بشری و هدفها الهی است»؛ یعنی سیاستگذاریها، هدفگذاریها، نگاه جامع، تعیین مطلوبیتهای جامعه اسلامی، همه الهی است. اینها باید بر اساس قرآن، سنت، فقاهت و مبانی اسلامی ترسیم شود. اما خیلی از جاهای فرایند حکمرانی بشری است. اینها دانش و مهارتهای لازم را میخواهد.
هر دانشی باید سر جای خودش قرار بگیرد. فقه جزء شریفترین علوم اسلامی و متخذ از کتاب و سنت است. اما اگر بخواهیم در تدابیر اینکه چگونه وضع نامطلوب موجود اقتصادی را به وضع مطلوب تبدیل کنیم، بازهم سراغ فقیه برویم، این درست نیست. اینجا باید سراغ متخصصین فن برویم؛ افراد دانشمندی که صرفاً با شعار یا پنهان شدن پشت یکسری شعارها نمیخواهند مناصبی را که احتیاج به دانش، تجربه و تدبیر دارد تصدی کنند. مشکلات کشور ما وقتی حل میشود که در چرخه حکمرانی هرجا از اهل فن و دانش متناسب با آن استفاده شود؛ تعهد سر جای خودش و تخصص هم سر جای خودش.
مردمسالاری دینی این نیست که مردم بیایند فقط رأی بدهند و بروند
باید درک کرد که حکمرانی بشری است و یکجاهایش دانش بشری احتیاج دارد. بعضیها خیال میکنند مردمسالاری دینی یعنی مردم فقط روز انتخابات میآیند رأی میدهند، در حالی که مردمسالاری دینی یعنی حضور مردم؛ حضور خردمندان و صاحبان اندیشه، فکر، تجربه و مهارت در جایجای لایههای حکمرانی. مردمسالاری دینی این نیست که مردم بیایند فقط رأی بدهند و بروند.
حکمرانی باید مردمی باشد و صاحبنظران و صاحبان فکر و تخصص در لایههای مختلف چرخه حکمرانی باید حضور داشته باشند. مردم باید اقامه قسط کنند. نه اینکه مردم برکنار باشند و در لایههای مختلف حکمرانی جامعه اسلامی حضور نداشته باشند، تا یک عدهای حکم براند، بلکه حکمرانی عادلانه با حضور آحاد مردم درصحنهها و لایههای حکمرانی است.