اگر شرایط قیام فراهم شد و رهبری قیام به دست یک مرجعیت تقلید باشد و زمینه سازی ظهور باشد، روایتی نداریم که بگوید این قیامها جایز نیست؛ بلکه برعکس آن، روایاتی هست که میگوید در عصر غیبت قیامهایی اتفاق میافتد که آن قیامها زمینه ساز ظهور حضرت مهدی(ع) میشود.
به گزارش شبکه اجتهاد، پنجمین نشست علمی «حکومت دینی و کارآمدی آن» با سخنرانی آیتالله عباس کعبی استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری، چندی پیش با حضور جمعی از طلاب و اساتید حوزه علمیه در مرکز تحقیقات حکومت اسلامی دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری برگزار شد. عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این نشست به دلائل تشکیل حکومت و دولت در عصر غیب پرداخت که متن کامل آن به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسات گذشته راجع به ۵ مسأله بحث شد:
۱- وجوب دولت اسلامی، از احکام اولی است، بالادله اربعه.
۲- ریاست دولت اسلامی با ولی فقیه است.
۳- سعی و اقدام برای تشکیل دولت اسلامی واجب است.
۴- حفظ و ارتقای نظام اسلامی جهت پیاده کردن احکام اسلام و تحقق اهداف و وظایف دولت اسلامی واجب است.
۵- نشر و توسعه حاکمیت اسلامی از لحاظ کمی و کیفی برای تحقق تمدن اسلامی و پیشرفت، واجب است.
در بحثهایمان به «وجوب السعی لتشکیل الدوله الاسلامیه» رسیدیم و ادله آن را هم بیان کردیم و همچنین به شبهاتی که در این رابطه وجود دارد، در جای خود پاسخ دادیم که من فهرست وار بعضی شبهات را میگویم:
برخی میگویند در عصر غیبت ما مأمور به سکوت و سکون و کناره گیری از هرچه مربوط به حکومت، دولت و حکام است، هستیم. به عبارت دیگر مأمور به کناره گیری از سیاست هستیم؛ به نحوی که حق دخالت در امور حکومتی نداریم؛ چون حکومت از آنِ امام زمان(ع) بوده و ما در زمان غیبت آن بزرگوار هستیم.
دلایل آنان از این قرار است:
اولا روایاتی وجود دارد[۱] که ما را از ورود به این امور منع میکند؛ مثل روایتی که میگوید هر پرچمی قبل از قیام قائم(ع) برافراشته شود، صاحب آن پرچم، طاغوت است.[۲] در مقابل اهل سنت میگویند از حکومت باید اطاعت کرد و مخالفت با آن جایز نیست و تمرد از حکومت سبب فتنه میشود و فتنه حرام است و لذا حتی اگر حکومت، ظالم هم باشد باید از حکومت اطاعت کرد و مشهور بین اهل سنت است که اقدام علیه حکومت را جایز نمیدانند.
ثانیا در سیره ائمه اطهار(ع) سراغ نداریم که هیچکدام از آن بزرگواران برای تأسیس حکومت اقدام کرده باشند به استثنای سید الشهدا(ع) که نهضت ایشان هم از باب تکلیف خاص و از اسباب ربانی بود و ما نمیتوانیم به نهضت سید الشهدا(ع) اقتدا بکنیم. بقیه ائمه هم که تکلیفی ندارند؛ مگر صاحب الزمان(عج).
ثالثا اقدام برای تشکیل حکومت باعث میشود که جان، مال و ناموس در معرض خطر قرار بگیرند و ما میدانیم که حفظ جان و مال و ناموس واجب است. بنابراین به دلیل منع از «اقدام به تهلکه» یا القاء النفس الی التهلکه[۳]، اقدام برای تشکیل حکومت هم جایز نمیباشد.
رابعا ما مأمور به تقیه هستیم و تقیه تا ظهور حضرت بقیه الله(عج) ادامه دارد؛ پس اقدام به تشکیل حکومت جایز نیست چون با تقیه واجب منافات دارد.
پاسخ:
اطلاقات و عمومات آیات و روایات جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و نیز آیات و روایات دال بر تلاش به منظور اقامه شریعت خدا و حاکمیت دین، لسانش به نحوی است که تخصیص بردار نیست و در هر شرایط و در هر زمان و مکانی باید به آنها عمل بکنیم.
اگر گفته شود: بالاخره جهاد شرایطی دارد و یا منظور از جهاد، جهاد ابتدایی است و جهاد ابتدایی طبق نظر مشروع متوقف بر نظر معصوم است. همچنین امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد که از جمله آم شرایط، احتمال تأثیر و نفی مفسده و ضرر است، بنابراین چگونه به اطلاقات و عمومات تمسک کنیم؟
پاسخ این است که: ما علی المبنا جهاد را (حتی جهاد موسوم به جهاد ابتدایی) متوقف بر اذن معصوم نمیدانیم؛ بلکه فقیه مبسوط الید واجد الشرایط برای ریاست حکومت اگر مصلحت عمومی اقتضا بکند، میتواند امر به جهاد بکند. اگر گفته شود ممکن است کسی این مبنا را قبول نداشته باشد. پاسخ این است که اگر این مبنا را هم قبول نداشته باشد؛ اقدام برای تشکیل دولت اسلامی از مصادیق جهاد ابتدایی نیست؛ بلکه از مصادیق جهاد برای کسب قدرت جهت تحقق حاکمیت اسلام است. جهاد ابتدایی در مقابل کفار به جهت دعوت به اسلام است، اما بحث ما در مورد اقدام برای تشکیل حکومت در میان امت اسلامی در مقابله با نظامهای جائر است، نه نظامهای کافر. لذا از اقسام جهاد برای کسب قدرت جهت تحقق حاکمیت اسلام یا به تعبیر دیگر از مصادیق جهاد دفاعی است.
دفاع از اسلام و جهادِ دفاع از اسلام یعنی دفاع از تحقق اسلام و اجرای اسلام و کسی نمیگوید این قِسم متوقف بر اذن معصوم است بلکه میتوان به ادله جهاد دفاعی تمسک کرد.
اگر گفته شود: فقها کلمه جهاد را منصرف به جهاد ابتدایی میکنند و ما میدانیم که جهاد دفاعی، جهاد نیست، بلکه دفاع است.
پاسخ میدهیم که اولا طبق نظر مشهور فقها، بلکه اجماع آنها، جهاد بر دو قسم است؛ ابتدایی و دفاعی و این فرمایش که میگویند جهاد دفاعی، جهاد نیست، تمام نیست. ثانیا کلمه جهاد در اصطلاح قرآنی و در اصطلاح روایات اهل بیت(ع) -به خلاف آنکه بعضیها تصور میکنند- به معنی «قِتال فی سبیل الله» نیست، بلکه قتال فی سبیل الله بخشی از مصادیق جهاد است.
در اصطلاح قرآنی دو دسته جهاد داریم؛ جهاد مکی و جهاد مدنی. جهاد مکی؛ یعنی جهاد برای تشکیل حکومت. آیاتی در قرآن هست که کلمه جهاد را در دوران حضور پیامبر(ص) در مکه به کار برده؛ مثلا «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا؛ پس، از کافران پیروی نکن و به وسیله ی قرآن (یا ترک پیروی از آنان ) با آنان به جهادی بزرگ بپرداز»[۴]. حال چه ضمیر «به» به قرآن برگردد و چه به «عدم اطاعت»، این آیه در قالب جهاد کبیر امر به تشکیل حکومت میکند و اطلاق هم دارد و اینکه بعد از بعثت، پیامبر(ص) مأمور به تشکیل حکومت شد.
آیه دیگر، آیه آخر سوره حج است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ*وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّهَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ؛ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع کنید، و سجود بجا آورید، و پروردگارتان را عبادت کنید، و کار نیک انجام دهید، شاید رستگار شوید. و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید، و در دین (اسلام) کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی مسلمان نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب، و چه یاور شایسته ای»
می فرماید (هُوَ اجْتَباکُمْ) یعنی خداوند تبارک و تعالی امت اسلامی را برگزیده که باید به وسیله جهاد ظهور و بروز پیدا بکند. بعد میفرماید (وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ) که ممکن است قید باشد برای (جاهدوا فی الله حق جهاده). یعنی در ضمن اینکه جهاد میکنید در راه خدا -البته در حدی نه که باعث عسر و هرج بشود در زندگی تان- جهاد کنید به نحوی که حاکمیت خدا محقق بشود. بعد میفرماید (ملت ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل) یعنی این جهادی که شما انجام میدهید، جهت تحقق همین دین ابراهیم(ع) و حاکمیت الهی است که ابراهیم خلیل اسم مسلمان و مسلم را بر شما گذاشت.
(و فی هذا) یعنی و در این قرآن، باز هم اسمتان مسلمان است. منظور قرآن چیست؟ (لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ) یعنی: و پیامبر بشود شاهد برای شما و شما هم بشوید امت نمونه «به وسیله جهاد».
در این آیه بحث شده که منظور از جهاد در (جاهدوا فی الله حق جهاده)، آیا جهاد نفس است یا جهاد سخت است یا جهاد نظامی است یا اعم از جهاد نفس و جهاد نظامی است؟ آیا جهاد ابتدایی است یا جهاد دفاعی است؟
با توجه به اینکه آیه مکی است، از سنخ جهاد مکی صحبت میکند. جهاد مکی هم جهاد برای تشکیل حکومت است و اطلاق و عموم این آیات، مخصوص زمان و مکان خاصی نیست؛ پس میشود تمسک کرد به آیات جهاد برای تشکیل حکومت.
آیه دیگر از آیات جهاد مکی، آیات اول سوره عنکبوت است: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاء مَا یَحْکُمُونَ * مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ؛ آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى شوند و مورد آزمایش قرار نمى گیرند؟ و به یقین کسانى را که پیش از اینان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفته اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد. آیا کسانى که کارهاى بد مى کنند مى پندارند که بر ما پیشى خواهند جست چه بد داورى مى کنند. کسى که به دیدار خدا امید دارد [بداند که] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است و وست شنواى دانا. و هر که بکوشد تنها براى خود مى کوشد زیرا خدا از جهانیان سخت بى نیاز است».[۵]
در اینجا بحث میکنند از یک سنخ جهادی که جهاد نظامی نیست؛ بلکه اعم از قتال فی سبیل الله است که جهاد برای تشکیل حکومت است؛ تحمل شکنجه تحمل اذیت و آزار مشرکین قریش، مقاومت و پایداری در مقابل مشرکین قریش، اصرار بر اجرای اسلام و حتی تقدیم برخی از شهدا (شهدای قبل از هجرت به مدینه) و اینکه اسلام پیروز بشود و حکومت تشکیل بشود.
واژه «جهاد» در لغت به معنای «تَعَب» یا زحمت یا «بذل الطاقه و الوُسع» بوده که در همه کارها؛ چه ایجابی و چه سلبی به این میگویند جهاد. در قرآن کریم کلمه «جهاد» در معنای لغوی هم به کار برده شده است: «وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا؛ و اگر تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى از آنان فرمان مبر».[۶] (جاهداک) یعنی اگر پدر و مادر فشار بیاورند و تلاش بکنند که شما از توحید و خدا دست بردارید، نباید دست بردارید؛ بلکه مقاومت کرده و بر توحید اصرار بکنید. اینجا واژه جهاد در معنای لغوی (تعب و مشقت) آن بکار برده شده است.
جهاد به معنای مبارزه با دشمن، یک «حقیقت شرعیه» است که از ابداعات اسلام است و در زبان عربی جهاد به معنای مبارزه با دشمن است. در ادبیات قبل از اسلام، جهاد وجود نداشت و به مبارزه با دشمن «قتال» یا «صعر» به معنای انتقام گیری یا «نذال» یعنی مبارزه میگفتند. اما واژه جهاد در اصطلاح اسلامی یک حقیقت شرعیه دارد و معنایش اعم از قتال فی سبیل الله است. چند عنصر در جهاد وجود دارد:
۱- «بذل الطاقه و الوسع»؛ اینکه آدم زحمت بکشد و تمام توانمندی عقلی و فکری و قلبی و انرژی خودش را مصرف بکند.
۲- این «بذل الطاقه و الوسع» باید فی سبیل الله باشد. «فی سبیل الله» یعنی مصلحت اسلام و مسلمین و تشکیل حکومت.
۳- این «بذل الطاقه و الوسع» باید مقابل دشمن باشد به گونهای که دشمن را مقهور و منکوب و سرکوب بکند یا حداقل تضعیف بکند. این مقابله میتواند فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، علمی، امنیتی، دفاعی و نظامی باشد. به این کار جهاد میگویند.
۴- باید تحت هدایت رهبری شایسته و صالح که جامعه اسلامی را رهبری میکند، باشد.
این معنای جهاد اعم از جهاد مکی است. در واقع فشار آوردن به دشمن، مبارزه با دشمن، صبر و تحمل شکنجه حتی تا مرز شهادت، زندان رفتن -البته تحت امر رهبری اسلام- شامل این قسم از جهاد میشود. لذا اعم از قتال فی سبیل الله (مثل غزوه بدر و احد و خیبر و همه غزوات پیامبر) است. یکی از مصداقهای اتم جهاد بر پایه سیره رسول گرامی اسلام(ص)، جهاد برای تشکیل دولت اسلامی است و این تخصیص بردار نیست و نمیتوانیم بگوییم که این مخصوص زمان پیامبر(ص) است و بر گردن ما نیست؛ بلکه جهاد سر جای خودش است و آن اطلاقات و عمومات به قوت خود باقی است؛ چون تلاش برای پیروزی اسلام و نصرت اسلام و تحقق حاکمیت اسلام به یک زمان و مکان خاص محدود نمیشود.
آیه شریفه «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ»[۷] قبل از غزوه احد نازل شد؛ یعنیای مسلمانان! اگر پیامبر(ص) شهید شود یا به مرگ طبیعی به ملکوت اعلی بپیوندد، آیا شما باید به قبل از اسلام برگردید یا باید اسلام را ادامه بدهید؟ اسلام هم اقتضا میکند که اقدام به تشکیل حکومت کنیم که از احکام اولیه است.
اما اطلاقات و عمومات امر به معروف و نهی از منکر، اینهایی که میگویند احتمال تأثیر باید باشد و نفی مفسده، پاسخ ما این است که احتمال تأثیر و نفی مفسده را که فقها بیان کردند، اولا در این هم اختلافی است و ثانیا به استناد بعضی از روایات امر به معروف و نهی از منکر، در برخی موارد حتی اگر احتمال ضرر یا احتمال عدم تأثیر بدهد باز امر به معروف و نهی از منکر آنقدر مهم است که برداشته نمیشود.
اما اگر قائل باشیم که در هر حال شرط احتمال تأثیر و نفی مفسده در امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد، ما میگوییم این امر در امر به معروف و نهی از منکرهای شخصی و فردی است، اما در موارد اجتماعی و عمومی به نحوی که مثلا اگر یک نفر امر به معروف یا یک نهی از منکر بکند تأثیر ندارد اما اگر ۱۰۰ نفر انجام بدهند، تأثیر خواهد داشت، به آن ۱۰۰ نفر واجب میشود و اگر آن ۱۰۰ نفر حاضر نشوند امر به معروف و نهی از منکر بکنند مسئول هستند.
اگر امر معروف و نهی از منکر اقتضا کند که یک حزبِ امر به معروف و نهی از منکر تشکیل بدهیم و بدون حزب، امر به معروف و نهی از منکر محقق نمیشود، تشکیل حزب واجب میشود. پس این احتمال تأثیر در واقع یک «کلی مشکک[۸]» است که مراتبی دارد.
نسبت به نفی مفسده هم باید این امر مد نظر قرار گیرد که امری دائر مدار بین مفسده برای دین و مفسده شخصی قرار گرفت، بنابراین از این منظر نهضت اباعبدالله الحسین(ع)، یک نهضت شخصی بوده و قابل اقتدا نباشد، نیست؛ بلکه یک درسی است که اگر تزاحم بشود بین حفظ جان و حفظ دین، حفظ دین مقدم است بر حفظ جان حتی اگر این جان، جان معصوم(ع) باشد؛ لذا اباعبدالله الحسین(ع) در نهضت شان به امر به معروف و نهی از منکر تمسک کردند و اقتدا به نهضت امام حسین(ع) هم در واقع این شبهات را بر میدارد و نمیتوانیم بگوییم نهضت امام حسین(ع)، شخصی بوده؛ بلکه این سیره معصوم است و دلیلی هم وجود ندارد که مختص امام حسین است یا مختص یارانش باشد.
پس اطلاقات و عمومات امر به معروف و نهی از منکر و همچنین آمادگی در برابر دشمن و امثال اینها در جای خودش ثابت است.
امام راحل(ره) در کتاب حکومت اسلامی به روایات «پرچم»[۹] اشاره میکند و میفرماید حتی اگر سیصد و چهارصد روایت هم باشد و گیریم همه اینها سندشان درست است و از لحاظ دلالت هم درست باشد، چون اولا این روایات نمیتواند با مسلمات احکام اسلام و اطلاقات و عمومات جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و امثال اینها مقابله بکند، باید کنار گذاشته شود. ثانیا چند دسته روایت وجود دارد[۱۰] که برخی از آنها ناظر به نفی قیامهایی است که در دوران امام صادق(ع) به نام مهدویت واقع میشد و امام صادق(ع) شیعیان را از این قیامهای کور و فتنههای بی هدف نهی میکردند چون باعث خوشحالی دشمنان اهل بیت(ع) میشد.[۱۱]
اما بخش دیگری از این روایات ناظر به نفی قیامهایی است که برای قدرت طلبی و منفعت شخصی و قیامهایی که هم عرض امامت الهی اهل بیت مطرح میشدند، است؛ از جمله این روایات، روایتی است که امام صادق(ع) میفرمایند: «خدا زید را رحمت کند، مرد مومن و عارف و عالم و راست گوئی بود که اگر پیروز میشد وفا میکرد و اگر زمام امور را به دست میگرفت میدانست آن را به دست چه کسی بسپارد».[۱۲] امام در این روایت ویژگیهایی را بیان میکنند به این معنا که اگر قیام، قیام علمای صادق -و علمایی که زمینه ساز ظهور امام(ع) هستند- باشد و دعوتشان به خدا باشد نه نفس، این قیامها، قیامهای حق طلبانه است.
دسته سوم از این روایات، روایاتی است که جلوی نیروهای احساساتی شیعه را میگرفتند؛ چون این شیعیان دوست داشتند که در برابر ظلم اقدام بکنند؛ لذا هر کسی هر پرچمی بر میداشت و شعار اهل بیت(ع) را سر میداد، دور او جمع میشدند. امام(ع) به اینها میفرمود که شما بنشینید در خانههایتان و احساساتی نشوید، عجله نکنید زود از کوره در نروید، تند نشوید و نگاه کنید ببینید که آن کسی که پرچم برداشته آیا در مسیر اهل بیت هست یا نیست، از جمله این افراد «سدیر صیرفی» است امام صادق(ع) به او میفرمایند: «ای سدیر! در خانه ات بنشین و چون پلاسی از پلاسهای خانه باش (و از خانه بیرون مرو). مادامی که شب و روز آرام هستند، آرام باش، امّا)هرگاه به تو خبر رسید که سُفیانی خروج کرد پس به سوی ما کوچ کن؛ هر چند با پای پیاده».[۱۳] نجاشی درباره شخصیت سدیر میگوید سدیر حلوایی به هر شکل است (که یک ضرب المثل عربی است) یا به مَثَل امروزی حزب باد میشود؛ یعنی قدرت تحلیل ندارد، بصیرت ندارد، احساساتش بر خردش غلبه میکند.
دسته دیگری از روایات، روایاتی است که امام(ع) شکست را پیش بینی کرده و میگویند که عِدّه و عُدّه برای پیروزی فراهم نیست و به این راحتی نیست که شما بتوانید در مقابل نظام طاغوتی بایستید. چرا از من اطاعت نمیکنید؟ و بعد امام صادق(ع) اشاره میکنند و میگویند اگر من ۱۷ یا ۴۰ یاور داشتم قیام میکردم.[۱۴] یا آن بخش از روایات که میگوید مثل یک بچه گنجشک و کبوتر که در دست بچهها قرار گرفته و بالهایش را میشکنند، قیامتان را سرکوب میکنند و نتیجه نمیگیرید. پس قیام نکنید.
اشاره امام در این روایتها به قیامهایی بود که زمینه پیروزی نداشت. بنابراین اگر شرایط قیام فراهم شد و رهبری قیام به دست یک مرجعیت تقلید باشد و برای خدا زمینه سازی ظهور باشد، روایتی نداریم که بگوید این قیامها جایز نیست؛ بلکه برعکس آن، روایاتی هست که میگوید در عصر غیبت قیامهایی اتفاق میافتد که آن قیامها زمینه ساز ظهور حضرت مهدی(ع) میشود. یا آن روایاتی که میفرماید مردی از قم بر میخیزد و مردانی با آن قیام میکنند که دلهایشان مانند «زبر الحدید» است و اینها چند دفعه قیام میکنند و حق را نمیستانند و باز قیام میکنند تا رژیم را سرکوب میکنند.[۱۵] برخی میگویند که این قیامها اشاره به انقلاب اسلامی دارد.
بنابراین در روایات باب ۱۳ جلد ۱۱ وسائل الشیعه، حکم خروج با شمشیر قبل از قیام قائم(عج) ناظر به این نیست که قیام و دخالت در سیاست جایز نیست بلکه منظور هر پرچم گمراهی که برافراشته بشود، صاحبش طاغوت است و این درست است. مخصوصا اینکه ما میتوانیم بگوییم «المؤمن لیس بطاغوت» یا «الفقیه لیس بطاغوت» و از این قبیل جملات که مدح مؤمن و فقیه و نایب امام زمان در عصر غیبت است که روایات باب ۱۳ و موضوعش را منتفی میکند. همه مطالب گذشته مضاف بر اینکه مرحوم حر عاملی(ره) در باب ۱۳ جلد ۱۱ نگفته که قیامها در عصر غیبت جایز نیست؛ بلکه در این روایات تردید کرده که من نمیدانم که این(قیام) جایز است یا نیست. آنجایی که حر عاملی فتوا داشته باشد میگوید باب استحباب یا باب وجوب کذا. اما اینجا میگوید «حکم الخروج»؛ چون این روایات از خروج بحث میکند و منظور از خروج، قیامهای مسلحانه و انقلابهای مسلحانه و کشت و کشتار مسلحانه است و انقلابهای مدنی مثل راهپیمایی و امثال اینها اشاره مد نظر نیست و انقلاب اسلامی هم از سنخ جنگ مسلحانه نبود و لذا امام(ره) جلوی جنگ مسلحانه را هم گرفت و جنگ مسلحانه را حتی بر علیه طاغوت اجازه نداد.
از اینها گذشته، انقلاب اسلامی جزو مصادیق بارز دفاع از اسلام و مسلمین است و آیات و روایات و ادله مربوط به دفاع، در واقع از این صنف روایات تخصصا خارج است و به اجماع مسلمین، دفاع واجب است و لذا امام(ره) میفرمود شاه پایگاه رژیم صهیونیستی و آمریکا و دشمنان اسلام است و باعث استیلای دشمنان اسلام میشود و باید جلوی این استیلا را بگیریم.
در پایان، جلسه پرسش و پاسخ برگزار گردید.
——————————————————————————————————————
[۱]وسائل الشیعه، ج۱۱ باب «حکم الخروج بالسیف قبل از قیام قائم»
[۲] قال الباقر(ع): «کل رایه ترفع قبل قیام القائم فهی طاغوت» (وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۷)
[۳] «وَ أَنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَهِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»؛ و در راه خدا انفاق کنید، و خود را با دست خود به هلاکت میفکنید، و نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست میدارد. سوره بقره آیه ۱۹۵
[۴] سوره فرقان آیه ۵۲و ۵۳
[۵] سوره عنکبوت آیات ۲ الی ۶
[۶] سوره لقمان آیه ۱۵
[۷] سوره آل عمران آیه ۱۴۴ « محمد (ص) فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟)»
[۸] کلی مشکک، مقابل کلی متواطی بوده و به لفظی گفته میشود که افراد مفهوم آن از لحاظ صدق مفهوم بر آنها تفاوت دارند؛ برای مثال، سفیدی برف بیشتر از سفیدی کاغذ است، و یا وجود دارای شدت و ضعف بوده و تشکیک میپذیرد. (رک: مظفر،محمد رضا،المنطق، ص۷۱ و ۷۲)
[۹] امام صادق(ع) فرمودند: هر پرچمی پیش از قیام قائم(ع) بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتی است که در برابر خدا پرستش می شود. (کلینی، اصول کافی، ج۸، ص۲۹۶)
[۱۰] روایات باب ۱۳ از جلد ۱۱ کتاب وسائل الشیعه
[۱۱] یک عده به نام انقلابهای علویان در مقابل امام صادق(ع) این پرچمها را برافراشته بودند؛ مثل محمدبن عبدالله معروف به نفس زکیه و ابراهیم بن عبدالله که اینها ادعای مهدویت کردند در زمان امام صادق(ع) یا مثل اقدامی که ابومسلم خراسانی و دیگران کرده بودند در جلب نصرت بنی عباس به نام جلب رضایت اهل بیت و شعارهای دروغین داده بودند که امام با شدت با آنها برخورد کرد و فرمود علامات ظهور امام زمان معروف است و این مهدی نمیتواند مهدی آخر الزمان(ع) باشد.
[۱۲] الخزاز القمى الرازى، علی بن محمد بن علی، کفایه الاثر، ص ۳۰۶
[۱۳] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۶
[۱۴] «وَ اللَّهِ یَا سَدِیرُ لَوْ کَانَ لِی شِیعَهٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّیْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاهِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ سَبْعَهَ عَشَرَ» (کلینی، اصول کافی، ج۲ ص۲۴۲)
[۱۵] عن ابی الحسن الاول ( ای الکاظم علیه السلام ) قال: «رجل من اهل قم یدعوالناس الی الحق مجتمع معه قوم کزبر الحدید لاتزلهم الریاح العواصف و لایملون من الحرب و لایجنبون و علی الله یتوکلون و العاقبه للمتقین» (بحارالانوار ج ۵۷ ص ۲۱۶)