اختصاصی شبکه اجتهاد: کشتی مطلا، پیراهن عثمانی شد که عدهای آن را مستمسک تاختنها و هجمههایشان به مظاهر مختلف دینی و فرهنگی قرار دهند و درمقابل، عدهای نیز به دفاع تمامقد از این اثر هنری پرداختند به گونهای که نقدهای منصفانه و نگاههای متفاوت، کمتر شنیده شد.
محمد صادقیان، کارشناس ارشد تاریخ تشیع، در نوشتار خود سعی دارد از زاویهای دیگر به این اتفاق و حواشی بهوجود آمده، بنگرد.
یکی از مواردی که جامعه شناسان بدان توجه بسیار دارند موضوع انحطاط جوامع مختلف است. ابن خلدون به عنوان پدر علم جامعه شناسی، در کتاب مقدمه خود، به موضوع شهر نشینی و ملزومات آن توجه خاص نموده و برخی از نشانه های انحطاط جوامع را گرایش بیش از پیش مردم به اخلاق شهر نشینی و به دنبال آن تجمل گرایی دانسته است. او به گفته برخی از صاحبنظران اشاره کرده که کاشت برخی درختان بی ثمر و یا بی ارزش را که تنها جنبه زینتی دارند نشانه انحطاط جوامع میدانسته اند: «و از اینجاست معنی گفتار بعضی از خواص که می گویند هر گاه در شهر نارنج فراوان غرس کنند انذار به ویرانی آن خواهد بود»[۱]شاید در نگاه اول، ارتباط درخت نارنج با انحطاط جوامع قابل فهم نباشد اما وقتی علت کاشت را چیزی جز زینت نه بهره برداری بدانیم، در آن صورت پی به تفکری می بریم که به جای پرداختن به امور مهم و اصلی زندگی، تفنن و تجمل را هدف اصلی خود قرار داده و بدان سرگرم شده است.
پرداختن به امور غیر ضروری و فراموش کردن اصل در هر فعالیتی میتواند به عنوان نشانه ای از انحطاط تلقی گردد. جامعه ای را تصور کنید که از سوی دشمن بیرونی سخت مورد تهدید است اما به جای توجه به موضوع اصلی یعنی دفاع از خانه و کاشانه به طرح دعاوی بی دلیل و کم ارزش توجه کرده و موجبات دو دستگی و تفرقه را میان مردم ایجاد می کند. چنین جامعه ای دیر یا زود با کمترین فشار مضمحل شده و از هم خواهد پاشید. مرحوم دهخدا در کتاب امثال و حکم خود می نویسد: «در شدت محاصره قسطنطنیه، آنگاه که تسخیر عاصمه روم شرقی مسلّم بود، جاسوسان، [سلطان] محمد دوم را آگاهی دادند که: در شهر انقلابی عظیم است؛ چه، کشیشان و بالتبع، دیگر مردمان در مسئله کلامی دو بخش شدهاند و هم اکنون امپراتور و سایر سران در کلیسای قدیس صوفی گرد آمدهاند و بحث میکنند که: «زخم وارد بر مسیح آیا بر جنبه لاهوت آن خورده یا ناسوت او؟!» [سلطان] محمد در حال، تیری از توپی سنگین به همان کلیسا گشاد داد و چون اصابت کرد، گفت: «هم به لاهوتش خورد و هم به ناسوتش!»
گاه جامعه منحرف، یک جامعه ورزشی است. جامعه ای که به جای پرداختن به اصل سلامت و نشاط از طریق فعالیت های ورزشی، و یا گسترش روح پهلوانی و جوانمردی در میان مردم، و یا مبارزه با برخی مشکلات اجتماعی از جمله اعتیاد و بیماریهایی چون افسردگی، موضوعات دیگری چون رسیدن به جام قهرمانی از هر طریق و شیوه ای حتی ناجوانمردانه، کسب درآمدهای نامشروع نجومی، انجام فعالیتهای نادرست پولی، بهره گیری از چهره های مطرح ورزشی در جهت الگوسازی های غلط اجتماعی و … به عنوان اهداف اصلی مطرح شده و انحطاط و انحراف در ورزش را سبب می گردد.
این بی توجهی و نامبالاتی به موضوعات اصلی و پرداختن به فروعات کم ارزش یا بی ارزش در جوامع علمی نیز می تواند نشانه انحراف و انحطاط در حرکت به سمت اهداف اصلی علم باشد. نرمان مان در کتاب اصول روانشناسی خود داستانی از بیکن نقل میکند که در سال ۱۳۴۲ میلادی در یکی از حوزههای دینی مسیحی بحثی درباره تعداد دندانهای اسب درگرفت که سیزده روز ادامه یافت و هرچه در پی پاسخ آن کتابهای قدما را کاویدند، پاسخی نیافتند. روز چهاردهم جوان تازهکاری پیشنهاد کرد به جای بحث و جدل نظری، بروند دندانهای اسب را بشمارند. اما این پیشنهاد چنان نامعقول بود که دیگران بر سرش ریختند و او را زدند و گفتند که شیطان در جسمش حلول کرده است. سرانجام به نتیجه نرسیدند و این پرسش را بیپاسخ اعلام کردند.[۲] این داستان به خوبی حکایت گر این مسئله است که طرح موضوعات بی ثمر و گاه کم ارزش که نتیجه ای جز اتلاف وقت به دنبال ندارد و پیروی از روشهای ناصحیح علمی که مثبت هیچ اندیشه ای نیست، بی شک نوعی انحطاط و انحراف در مسیر علم آموزی است که برخی جوامع علمی را به خود مشغول ساخته است. شاید این آسیب در علوم عقلی بیشتر از دیگر علوم خود نمایی می کند. تذکر و اخطار علما در خصوص متورم شدن برخی علوم عقلی، می تواند هشداری در همین زمینه باشد چرا که موضوعات مطرح در این گونه علوم جز افزودن حجم بر کتب علمی بدون آنکه ثمری در هدف اصلی آن علم داشته باشد، نوعی انحراف از مسیر و سرگرم شدن به بازی های عقلی است که گاه نتیجه ای جز تفاخرات علمی به همراه ندارد.
در منازعات فقهی و کلامی نیز دور شدن از روشهای معقول و منطقی و دست یازیدن به شیوه های ناصحیح در اثبات درستی یا نادرستی یک اندیشه، نوعی انحطاط و انحراف در مسیر اثبات کلام حق است. اینکه دین و مذهبی به جای پرداختن به موضوعات دینی و اصول نظری خود مشوق مسائلی چون زینت مراکز دینی و آزین سمبلهای مذهبی خود شود، می تواند نوعی انحراف در مسیر تبلیغ و گسترش اندیشه تلقی گردد. ادیان و مذاهب بسیاری را در جهان می توانیم بیابیم که بیش از آنکه در اثبات حقانیت اندیشه خود تلاش می کنند، سعی در مبهوت ساختن مردم به وسیله مظاهر تجملاتی و اشرافی آیین های خود دارند. ورود به چنین زمینه های رقابتی در بین ادیان و مذاهب مختلف، نوعی انحراف در مسیر اثبات حقیقت است که میدان تکاپوی اندیشه و ارتقای سطح معرفت را به تلاشهای قشری و گرایشات ظاهری واگذار می کند. چه سودی از کتاب مطلایی می توان برد که مفاهیمش برای پیروان او ناآشناست. و چه سودی در بزرگنمایی چنین حرکتهایی وجود دارد که نه اثباتگر حقانیت یک اندیشه است و نه سودی برای انجام دهندگانش داراست. در چنین میدانهایی آنچه در حقیقت قربانی می شود خود حقیقت است و آنچه باقی می ماند هیاهویی است بی ثمر که بودش با نبودش یکی است.
[۱] . مقدمه ابن خلدون ص۷۳۹
[۲] . نرمان ال. مان، اصول روانشناسی ترجمه و اقتباس محمود ساعتچی، ج۱، ص ۵٫
جالبه قرآن را فقط محدود میکنیم به مجالس ترحیم و مردم را به قرآن شرطی میکنیم و وقتی مسابقات قرآن میشه میگوییم نباید سکه طلا جایزه بدیم نباید تندیس طلا بدیم
با مقدسات نمیسازه
بعدش توقع داریم جوانها سر و دست برای فهم قرآن بشکونن