حجتالاسلام متقیان گفت: در نگاه اصولیون، «مولویت» مربوط به علم کلام دانسته شده و امتداد در اصول پیدا نکرده است اما شهید صدر (ره) این نگاه کلامی را در مفهوم سازی و در منطق تفقه و علم اصول جریان داده است.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست علمی «شأن شارع در مقام تخاطب از منظر شهید صدر» به همت فرهنگستان علوم اسلامی و با حضور حجتالاسلام محمد متقیان پژوهشگر فرهنگستان، در اتاق جلسات ساختمان مفید در قم برگزار شد. آنچه در ادامه میخوانید مشروح این نشست علمی به نقل از پایگاه وسائل است:
شأن شارع در مقام احتجاج
شارع اقدس با مکلفین تخاطبی دارد، سوال این است که در این تخاطب، چه تصویری از منزلت شارع در کلام اصولیین ارائه میشود؟ شهید صدر، چه تفسیری از شأن و منزلت شارع ارائه میکند؟ و البته تعبیر درست برای بهره برداری از کلام اصولیین این است که گفته شود «شأن شارع در مقام احتجاج». بر همین اساس، تحلیل نظریه شهید صدر را در مباحث حجت باید جستجو کرد.
نظریه شهید صدر (ره)
شیخ انصاری (ره) در ابتدای کتاب فرائد الاصول، بنایی را میگذارند و آن اینکه: «فاعلم أن المکلف إذا التفت إلى حکم شرعی فإما أن یحصل له الشک فیه أو القطع أو الظن». ایشان پس از اینکه مقاصد کتاب را به سه بخش قطع، ظن و شک تقسیم میکنند، درباره قطع چنین میفرمایند: «لا إشکال فی وجوب متابعه القطع و العمل علیه ما دام موجودا لأنه بنفسه طریق إلى الواقع». این مسیری است که آغازگر آن مرحوم شیخ است و اصولیین به دنبال ایشان در این مسیر حرکت میکنند، بدین صورت که در ابتدای مباحث حجج، «حجیت قطع» را مورد بررسی قرار میدهند و به دنبال آن، بحث از ظنون و امارات میکنند و در نهایت به اصول عملیه میپردازند.
شهید صدر نیز از همین موقف برمیخیزد و البته تجدیدنظرهایی در این مباحث انجام میدهد. تحول اول تفکیک مسئله کاشفیت از حجیت و تحول دوم تأسیس مبنایی برای پشتیبانی از حجیت بغرض الاصولی (نظریه حق الطاعه) است.
ایشان در تبیین نظریه حق الطاعه، دو تقریر دارند که این دو در لب و مغز وحدت دارند ولیکن از دو منظر مورد توجه قرار میگیرند؛ شهید صدر در کتاب «دروسٌ فی علم الاصول» از موضع «حجیت قطع» بحث خود را آغاز میکنند و در تقریرات از «استدلال بر حجیت قطع». نقطه ثقل هر دو بیان، در حق طاعتی است که مولی بر عبد دارد و حدود مولویت مولی، که اگر مولی مولای حقیقی باشد، از لوازم مولویت او منجزیت تمام مراتب انکشاف اعم از قطع و ظن و احتمال است.
تقریر اول: بعضی میگویند لازمه ذاتی قطع کاشفیت است و خصوصیت سومی به نام حجیت نیز دارد، اما مرحوم شهید صدر میفرمایند منطقاً ربطی بین حجیت و کاشفیت و منجزیت در قطع وجود ندارد. در واقع سئوال از حجیت قطع این است که وقتی قطع پیدا میکنید، قطع به هر امری را حجت میدانید یا قطع به امر خاص را حجت میدانید؟ طبعاً قطع به اوامر مولی مد نظر است و در ذُکر همه اصولیین هست که قطع به اوامر مولی وجوب تبعیت دارد و مولی حق تبعیت دارد، اما حدود مولویت مولی چقدر است؟
این مسئلهای است که مرحوم شهید صدر مطرح کرده اند و میفرمایند بر اساس یک دسته بندی، مولی سه دسته است؛ اول، مولویت ذاتیه ثابته بلاجعل که مخصوص خدای متعال است، به ملاک خالقیت، رازقیت، تابعیت و… که مولویت مجعول نیست؛ دوم، مولویت مجعول که مخصوص اولیا و انبیاء است؛ و سوم، مولویت مجعول از قبیل عقلاء.
با این تفصیل از مولای حقیقی و عرفی، این سئوال مطرح میشود که آیا با اینها یکسان برخورد میشود؟ شهید میفرماید حق طاعت و مولویت خدای متعال محدودیت ندارد و منحصر به قطع و یقین ما نیست، چراکه مولویت حقیقی دارد. پس در هرجایی که احتمال مولویت او را بدهیم باید احتمال ادای حق او را بدهیم؛ بنابراین در نظر ایشان بر خلاف سایر اصولیین «القطع حجتٌ» موضوعیت ندارد، بلکه «کلّ انکشافٍ حجتٌ». حجیت در تمام مراتب انکشاف که از قطع تا احتمالات ضعیفه ادامه پیدا میکند وجود دارد.
تقریر دوم: در دیگر تقریرات هر چند نقطه شروع متفاوت است، اما نتیجه یکی است. اصولیین از قاعده حسن و قبح استفاده میکنند که اگر قطع به امر مولی پیدا کردید و آن را انجام ندهید ظلم در حق مولی است. شهید صدر میپرسد شما در رتبه قبل برای مولی حقی ثابت کردید و مبتنی بر آن میگویید اگر پس از قطع به تکلیف آن تکلیف امتثال نشد ظلم به مولا است. سپس ایشان از همین جا وارد بحث شده و میفرمایند وقتی به صورت متقدم حق الطاعه را اثبات کردید چه نیازی به قاعده حسن و قبح وجود دارد؟ همان جا حجیت میآید، منظور از منجزیت همین حق الطاعه است.
شهید صدر: اطاعت محدود به قطع نیست
از میان اصولیین کسی که پای رابطه حق و مولی را به حجیت میکشاند محقق اصفهانی است که این مسئله را با تعبیر «ذیّ ربوبیت» و «ذیّ رقیت» مطرح میکند و میگوید عدم اطاعت، هتک حرمت مولی و خروج از ذی رقیت و عبودیت است. شهید صدر هم میفرماید اطاعت محدود به قطع نیست و شامل موارد محتمله و مظنون نیز میشود.
ممکن است گفته شود در بحث حجیت قطع نیز در نظر بقیه اصولیین قطع به غیر از اوامر مولای حقیقی مد نظر نیست. در پاسخ میتوان گفت که ایشان هم قطع به اوامر مولای حقیقی را مد نظر داشتهاند و این مسئله در ذُکر و ارتکاز آنها هم هست، اما در مفهوم سازی و نظریه لحاظ نشده است.
در واقع در نگاه قوم مولویت مربوط به علم کلام دانسته شده و امتداد در اصول پیدا نکرده است، اما ایشان این نگاه کلامی را در مفهوم سازی و در منطق تفقه و علم اصول جریان داده است.
نقدهای وارد بر مبانی شهید صدر
البته اگر مرحوم شهید صدر از همان ابتدای بحث، مانند شیخ انصاری از حالات مکلف شروع نمیکرد (بلکه از توجه به حاکم شروع میکرد) بسیاری از مشکلات بعدی نیز حل میشد؛ مثلا به جای «اذا التفت الی الحکم الشرعی» میفرمودند: «اذا التفت الی الحاکم». در این صورت مباحث دیگری مطرح میشد که حاکم کیست، سعه حکومت او چیست و ابزار حکومت او کدام است؟ در واقع هر چند شهید صدر در مفاهیمی همچون قطع و حجیت دقت و نوآوری داشته، اما به چیز دیگری دست نزده است، مثلا به حالات نفسانی مکلف دست نزده و آنها را پذیرفته است، یعنی همان بستر را از اصولیین گرفته و در یک نقطه متمرکز شده که مولویت را داخل مباحث حجیت کرده است، درحالی که میتوان به کل مباحث نقد وارد کرد.
منجزیت از لوازم مولویت مولی است
بنابراین شهید صدر دو نکته دارد: اول اینکه هیچ ربطی بین کاشفیت قطع عن الواقع و حجیت وجود ندارد. علامه طباطبایی (ره) در حاشیه کفایه هم اینگونه میفرمایند که شما بین خصوصیت ذاتی قطع و حجیت که یک امر اعتباری است خلط کرده اید، قطع کاشفیت دارد، اما ربطی به حجیت ندارد، حجیت یعنی تکلیف و تنجیز و چه ربطی به علم به واقع دارد؟ شهید صدر بر خلاف اصولیین که حجیت قطع و ظن و اماره را به علم و کاشفیت ذاتی یقین میدانستند، حجیت را از ذات قطع بیرون میآورند و به سراغ کلام میروند و مولویت مولی را مطرح میکنند و منجزیت را از لوازم مولویت مولی میدانند؛ بنابراین نمیگوییم، چون یقین دارم حجت است بلکه، چون در رابطه با مولای حقیقی چه یقین چه گمان و چه احتمال بدهم تنجیز و تکلیف دارم؛ بنابراین منجزیت را در حدود اختیارات مولی قرار میدهند؛ بنابراین در کلام شهید صدر حجیت و منجزیت معلق به ذات و ماهیت قطع نیست بلکه از لوازم شئونات شارع و مولویت مولی است. در نتیجه شهید صدر محدودیتی در شئونات لحاظ نمیکنند و نیز شئونات شارع را در علم اصول دخالت میدهند و منجزیت و حجیت را از لوازم آن میدانند.
اشارهای به نقدهای وارد بر شهید صدر
نقد از منظر وجدانی بودن نظریه حق الطاعه، نقد به دلیل عدم اهتمام به جعل اباحه در نظریه حق الطاعه و نقد از منظر لوازم و تبعات اجرای حق الطاعه و لزوم احتیاط گسترده از جمله مواردی است که به مبانی شهید صدر وارد است.
جایگاه نظریه حق الطاعه در علم اصول
در بحث احکام عقلی عملی، مشهور این است که احکام تغییر ناپذیر و قطعی و نهایی هستند، شهید صدر یک دستاوردی دارد و تلنگری میزند که حکم عقل عملی در تناسباتی، حکم قطعی دارد و ممکن است با تناسبات دیگری، حکم عقلی هم تغییر کند، مثلا قاعده قبح عقاب بلابیان داریم و در روابط موالی عرفیه اینچنین است، اما در مولای حقیقی این قاعده تغییر میکند.
به همین وزان تمام مباحث اصول را که در آنها پای عقل در میان است میتوان با نظریه حق الطاعه بازخوانی کرد. مباحث عقلی، حجیت علم اجمالی، منجزیت و معذریت و مباحث الفاظ را میتوان با حق الطاعه بازخوانی کرد. (البته حق الطاعه تصرفی در عقل نمیکند بلکه رابطه عبد و مولی را بازتعریف کرده است).