شبکه اجتهاد: این نوشتار به بررسی شیوۀ علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در تألیف کتاب طبقات اعلام الشیعه میپردازد و مواردی همچون اثبات تشیع دانشمندان، راهکار وی برای حلّ مشکل اشتراک اسماء، شیوۀ شیخ در بیان زمان و مکان ولادت و وفات دانشمندان، معرفی اساتید و مشایخ و راویان و شاگردان صاحب ترجمه بررسی شده است؛ در ضمن این مباحث نقش نسخ خطی در تألیف این کتاب، بانوان دانشمند، حواشی و بازنگریهایی کتاب که توسط خود نگارنده بر طبقات نوشته شده، بیان گشتهاند.
سخن مترجم: این گفتار ترجمۀ فصلی از کتاب آقابزرگ الطهرانی مؤرخّاً (نجف مرکز الهدی۲۰۰۹م۲۸۰صفحه) است که پایان نامۀ نویسنده در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کوفه به راهنمایی استاد دکتر احمد ناجی الغریری بوده است. محور اصلی این کتاب دیدگاهها و روشهای پژوهشهای تاریخی علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی است. محقق تهرانی برای رعایت دقّت و امانت در ثبت اطلاعات در کتاب طبقات شیوههای مختلفی به کار گرفت که بخشی از آنها را میآوریم.
اول: معیارهای شیخ تهرانی در ترجیح تشیع برای صاحبان ترجمه
الف) استدلال به شعر
یکی از معیارهای محقق تهرانی برای اثبات تشیع صاحبان ترجمه، تتبّع و تحلیل اشعار آنهاست؛ زیرا شعرتا حدّ زیادی عقیدۀ شاعر را نشان میدهد. چند نمونه در این مورد ذکر میشود:
۱. در ضمن شرح حال سلیمان بن عبدالقوی یک بیت شعر از او در مدح امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام میآورد تا تشیع او را اثبات کند:
کم بین من شُکَّ فی خلافته
و بین من قیل انّه الله[۱]
۲. ضمن شرح حال عامربن عامر بصری برای تشیع او به بیتی که دربارۀ امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه آورده استناد میکند. [۲]
۳. تشیع علی بن حسین حلّی را از عبارت قاضی نورالله شوشتری در کتاب مجالس المؤمنین میآورد، که قاضی گوید: «علی بن حسین حلّی، از شاعران فاضل متأخّر است که قصائدی در مدح اهل بیت علیهم السلام دارد. [۳]
۴. تشیع محمدبن احمدبن اسحاق را بر اساس یک بیت او آورده است:
فجدّی و هو عنبسته بن صخر
بریء من یزید و من زیاد
این بیت را از یاقوت حموی در معجم الادباء نقل کرده که شیخ حرّ عاملی در کتاب امل الامل بر اساس آن، در مورد تشیع صاحب ترجمه به جزم سخن میگوید. [۴]
۵. برای بشیع محمدسعیدقریشی هندی قصیدۀ او در مدح امام رضا علیه السلام را میآورد.[۵]
۶. در شرح حال محمود بن منصور بن مصلح شیرازی تحلیلی از شعر او میآورد. محقق تهرانی در شرح حال او گوید:
«وقتی از او پرسیدند که علی برتر است یا ابوبکر؟ پاسخ داد:
خیرالوری بعد النبی
من بنته فی بیته
من فی دجی العمی
ضوءالهدی فی زیته
آنگاه میافزاید:
در مصراع اول، دو احتمال برای مرجع ضمیرها میرود؛ ولی مصراع دوم، عرفان گنوسیتی شیعی است که مانندآن در مورد ابوبکر ادّعا نمیشود. [۶]
۷. گونۀ دیگر از استدلال به شعر، بیتهایی است که دیگران به صاحب ترجمه فرستادهاند، که مشارکت آنها در عقیده را نشان میدهد. مانند شعری که به دست عطا ملک رسیده و محقق تهرانی آن را در ضمن شرح حال او نقل میکند:
قل للنواصب کفّوا لا أبا لکم
شیعه الحقّ یأبی الله توهیناً[۷]
۸. درضمن شرح حال علی بن حسین حلی شفیهیه، از شعر و ادب او یاد میکند و این بیت او را در مدح امیرالمؤمنین علی علیه السلام میآورد:
یا صاحب النصّ فی خمّ و من رفع الـ
نبیّ منه علی رغم العدی عضداً[۸]
۹. تشیع علی قائنی را بر اساس یک قصیدۀ فارسی از او که درمدح اهل بیت علیهم السلام است، ثابت میکند. [۹]
ب) استدلال به دعای «صلوات برمحمد و آل محمد»
محقق تهرانی یکی از راههای اثبات تشیع یک دانشمند را صلوات او بر محمد و آل محمد میداند.
چند نمونه در اینجا یاد میشود:
۱. در شرح حال یاقوت مستعصمی اشاره میکند که در یکی از نوشتارهایش بر محمد و آل محمد، صلوات میفرستد. [۱۰]
۲. در شرح حال محمد بن حسن بیهقی اشاره میکند که در یک کتاب، صلوات را برمحمد و آل محمد میآورد. [۱۱]
۳. همین گونه است در شرح حال اسماعیل بن محمد بن اسحاق. [۱۲]
البته – به عقیدۀ بعضی از پژوهشگران- درود فرستادن بر پیامبر و خاندانش علیهم السلام الزاماً تشیع فرد را نمیرساند، چنان که بعضی از اهل تسنن بدین سان درود میفرستند. [۱۳]
با این همه فرزند مؤلف در این زمینه میگوید: « پدرم برای اثبات تشیع بعضی از عالمان به این نکته استفاده میکرد که آنان بر پیامبر و خاندانش درود فرستادهاند».[۱۴]
محقق تهرانی این دلیل را همراه با ادلّۀ دیگر برای تشیع صاحبان ترجمه یاد میکندکه در پارهای از موارد، نشان میدهد در نظر او تنها دلیل تشیع او تواند بود.
ج) استناد به کتابهای اهل تسنن
شیخ تهرانی گاهی برای تشیع صاحبان ترجمه به منابع اهل تسنن استناد میکند.
به عنوان نمونه:
۱. در شرح حال ابراهیم بن علی بن عیسی رازی از ابن حجر در لسان المیزان نقل میکند که: «انه شیخ من الشیعه».[۱۵]
۲. در شرح حال احمد بن عبدالله بن احمد ورّاقاز سمعانی در انساب نقل میکند که دربارۀ صاحب ترجمه گوید: «انه رافضی مشهور».[۱۶]
۳. در شرح حال ابراهیم بن محمد بن عرفه – مشهور به ابوعبدالله نفطویه نحوی- به صراحت میگوید: «ابن حجر در لسان المیزان آورده که در او تمایلی به تشیع بود».[۱۷]
۴. در شرح حال ابوحیان توحیدی از ابن حجر میآورد که گفته است: «رمانی معتزلی رافضی بود…. و ابو حیان توحیدی از او تبعیت میکرد». [۱۸]
۵. برای تشیع ابن فوطی، به کلام ذهنی در تذکره الحفّاظ استناد میکند که گفته: «و لعلّه یکفّر به عنه»؛ آنگاه پس از آن میافزاید: «أی یکفر تصانیفه عن کفره و رفضه».[۱۹]
۶. برای تشیع احمد بن محمد بن عمر سلمی غزّال، به کلام خطیب بغدادی در تاریخ بغداد استناد میکند که گوید: «کان یشیّع».[۲۰]
۷. برای تشیع احمد بن علی بن معقل ازدی ، کلام سیوطی در بغیه الوعاه را دلیل میآورد که گوید: «صاحب ترجمه از حمص (در شام) به حلّه (در عراق) هجرت کرد و در آنجا مبانی رفض را آموخت».[۲۱]
۸. در شرح حال محمد بن مظفر بزاز، کلام ابن عماد را در کتاب شذرات الذهب میآورد که گوید: «یمیل إلی التشیع قلیلاً».[۲۲]
۹. تشیع اسفندیار بن موفّق بن ابی الخیر را بر اساس کلام ابن حجر در لسان المیزان اثبات میکند که گوید: «و کان یتشیّّع».[۲۳]
با بررسی شرح حالها در طبقات، مییابیم که محقق تهرانی، برای اثبات تشیع صاحبان ترجمه به آثار اهل تسنّن همراه با آثار شیعه استناد میکند.
برای مثال، به این نمونه توجه شود:
محقق تهرانی ضمن ترجمۀ کاملی که برای خلیفۀ عباسی احمد مشهور به الناصر لدین الله آورده کلام ابن طقطقی در کتاب الآداب السلطانیه را دربارۀ صاحب ترجمه میآورد که گوید:
«از خلفای فاضل بود که با عالمِان محشور بود. و به عقیدۀ امامیه معتقد بود».[۲۴]
پس از آن محقق تهرانی نظری دیگر در این سیر متوازی بیان میدارد و میگوید: «صاحب ترجمه، کتاب فضائل امیرالمؤمنین دارد که ابن طاووس در کتاب الیقین، از آن روایت کرده است»[۲۵]
محقق تهرانی از آثار دانشمندان معتدل اهل تسنّن بیشتر نقل میکند، مثلاً در شرح حال احمد بن جعفر واسطی، بر اساس کلام ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه، میگویدکه او مذهب امامی دارد. [۲۶]
د) صاحب ترجمه در طریق روایتی فقهای شیعه باشد
در شمار ادلۀ شیخ تهرانی برای تشیع یک دانشور، آن است که:
ــ یکی از فقهای بزرگ امامیه از او روایت کند.
ــ یا او از یک فقیه بزرگ روایت کند.
ــ یا شاگرد یکی از بزرگان شیعه باشد.
محقق تهرانی این قرینه را به قرائن دیگر میپیوندد تا تشیع او را نتیجه بگیرد و در کتاب طبقات از او یاد کند. بدین سان، شیخ تهرانی از معتقدان شاذّ است به این که وقتی صدوق یا نجاشی طریق روایتی به شخصی داشتند، این نشانۀ مدح (و تشیّع) اوست. [۲۷]
به عنوان نمونه محقق تهرانی در شرح حال احمد بن محمد بن حسین بزّاز تذکر میدهد که صدوق در کمال الدین از او روایت کرده است. [۲۸]
همچنین در شرح حال حسن بن ابراهیم بن جعفر به این نکته اشاره میکند که او از ابوعبدالله محمد بن ابراهیم نعمانی شاگرد کلینی روایت کرده و شیخ مفید نیز از او روایت کرده است. [۲۹]
ﻫ) صاحب ترجمه کتابی دربارۀ اهل البیت علیهم السلام نوشته باشد
این قرینه، دلیلی بر تشیع صاحب ترجمه است. به عنوان نمونه، محقق تهرانی در شرح حال احمد بن عبدالله ابونعیم اصفهانی اشاره میکند که او را آثاری در باب اهل بیت علیهم السلام است مانند: منقبه المطهّرین و مرتبه الطیبین، المهدی، مانزل من القرآن فی امیرالمؤمنین.
این سخن محقق تهرانی در عین آن است که ابن شهر آشوب او را در شمار اهل تسنن بر شمرده است.[۳۰]
همچنین محقق تهرانی در شرح حال ابراهیم وطواط کتاب او «مطلوب کلّ طالب من کلام علیّ بن ابی طالب» را یاد میکند.[۳۱]
دوم: راهکار محقق تهرانی برای حلّ مشکل اشتراک اسماء
بسیاری از راویان، در اسم یا لقب یا کُنیه اشتراک دارند. این گونه اسماء و کنیهها و لقبها، در اسانید روایات پیش میآید. و تمییز میان آنان دشوار، و در عین حال ضروری مینماید تا راویان موثّق از غیر آنان شناخته شوند و امانت تاریخی رعایت شود. برای این کار باید در مورد راوی اطلاعات زیر را باز شناسیم:
«طبقه او، اساتید، مشایخ و راویان او، که بهترین راه تمییز راویان مشترک است».[۳۲]
اشتراک در نامها معمولاً درمورد راویانی پیش میآید که در یک طبقه و یک دور زمانی باشند که باید براساس قرائن، این مشکل حلّ شود. دانشمندان علم رجال ضوابطی برای این کار تعیین کردهاند که برخی از آنها چنین است:
۱. شناخت راوی و کسی که از او روایت میکند.
معمولاً کمتر پیش میآید که دو نفر از یک راوی خاصّ روایت کنند که در نام خود و نام پدر مشترک باشند.
۲. شناخت طبقات راویان، که دورۀ زمانی راویان را معیّن میکند.
۳. تصریح محدّثان و دانشمندان به این فرد روایت کننده یا فردی که از او روایت شده، فقط یک فرد خاصّ است. مثلاً میگویند: فلان راوی فقط از شخص فلان روایت میکند.
۴. یکی از افراد مشترک به تألیف کتابی یا اصلی از اصول حدیث شهرت داشته باشد. و این شهرت به زمان تألیف برگردد نه دورههای بعد.
ضوابط دیگری نیز برای این کار برشمردهاندکه مهمترین آنها مهارت در علم «طبقات رجال» است.
شیخ آقا بزرگ نگاهی تحلیلی به اسماء مشترک دارد. گاهی از طبقۀ صاحب ترجمه استفاده میکند تا دورۀ زمانی او را معین سازد ـ گرچه به شکل تقریبی ـ تا او را به نشانههایی برای استدلال دقیق برساند. لذا گاهی از طبقۀ صاحب ترجمه بهره میگیرد تا زمان صاحب ترجمه را معیّن کند و با استدلال دقیق او را از اسماء مشترک تمییز دهد. به عنوان نمونه:
ضمن شرح حال«ابن جریر طبری» برای اشتراک نام «محمدبن جریر بن رستم طبری» با «محمد بن جریر طبری» را بدین ترتیب حل میکند که: «محمد بن جریر طبری، همان کسی است که نُه معجزه از امام حسن عسکری- مسموم در سال۲۶۰ – را شاهد بود و امام سه بار با عنوان «یا بن جریر» با او سخن گفت». سپس مینویسد: «این رویداد و معجزات را محمد بن جریر بن رستم طبری- که متأخر بوده- در کتاب الامامه نوشته، که در مدینه المعاجز از او با عنوان محمد بن جریر طبری یاد کرده است».
در این مرحله، تهرانی به احتمالی شبیه مطابقت میرسد و میگوید:
«گمان میرود که محمد بن جریر بن رستم طبری باشد که با همنام سنّی خود صاحب تفسیر و تاریخ(۲۲۴-۳۱۰) همزمان بود. و لذا دورۀ امام عسکری علیه السلام را درک کرده باشد[۳۳]» سپس نتیجه میگیرد که محمد بن جریر که به حضور امام علیه السلام رسیده همان ابن رستم است. تهرانی از همزمانی ابن رستم با همنامش محمد بن جریر همزمانی او را با امام عسکری علیه السلام نیز نتیجه میگیرد. تهرانی به این روش دورۀ زمانی را نیز که این ملاقات روی داده معیّن میکند. شیخ آقا بزرگ به همین روش، اتّحاد میان ابوالحسن (احمد بن احمد کوفی کاتب) و ابو الحسین )احمد بن علی سعید کوفی) را نفی میکند؛ گرچه هر دو از ثقه الاسلام کلینی روایت میکنند. این نکته اهمیت دارد، لذا باید در مورد استنتاج محقّق تهرانی تأمّل کرد. میگوید:
«ابوالحسن کاتب، از شاگردان کلینی است چنانکه نجاشی در شرح حال کلینی آورده است. نجاشی (متولد۳۷۲) در ضمن شرح حال کلینی میگوید: من به مسجدی رفت و آمد داشتم که به مسجد لؤلؤی شهرت دارد؛ یعنی همان مسجد نفطویه نحوی. در آنجا قرآن را نزد صاحب مسجد میخواندم. در همان زمان، گروهی از دانشوران، کتاب کافی را نزد ابوالحسین احمد بن احمد کوفی کاتب میخواندند و به او میگفتند: محمد بن یعقوب کلینی برای شما حدیث کرد… »
شیخ تهرانی پس از نقل این کلام نجاشی و سال ولادت او، قاعدهای استوار برای استدلال خود میآورد:
«از اینجا روشن میشود که نجاشی در زمان کودکی او را دیده یعنی حدود سال ۳۸۰، ابوالحسن را دیده و آنچه را که از او شنیده، برای شیعیان دیگر نقل کرده است… ».
شیخ تهرانی بر عمر نجاشی در این مرحله تأکید ورزیده سپس میگوید: « نجاشی، فقط از ابوالفضل شیبانی محمدبن عبدالله متوفی ۳۸۷ روایت میکند، بدین گونه که در سنّ پانزده سالگی از او حدیث شنیده است».
تهرانی، بار دیگر با دقّت معیّن میکند که عمر نجاشی، زمانی که از ابوالفضل حدیث شینده، بیشتر بوده از روزی که از ابوالحسین احمد بن احمد حدیث شنیده است. با این همه نجاشی فقط از ابوالفضل روایت میکند. بالاخره تهرانی به این کلام میرسد:
«پس چگونه نجاشی از کسی روایت کندکه در سنّ کودکی- یعنی حدود هفت سالگی- او را درک کرده است؟»
آنگاه تهرانی نتیجه میگیرد که صاحب ترجمه غیر از ابوالحسین احمد بن علی کوفی، و غیر از احمدبن محمد کوفی است که این دو تن از کلینی روایت میکنند. [۳۴]
محقق تهرانی چنین عناصری را به کار میگیرد تا به ترجیح یک نظر برسد:
یا قبول اتّحاد هر دوتن یا نپذیرفتن آن.
شیخ تهرانی برای تعیین ویژگیهای شخصیت «اردشیر»- که رسالۀ « الهنود فی اجابه دعوه ذی العنود» برای او تألیف شده- از همان روش استفاده میکند. صاحب ریاض العلماء احتمال داده که حسن بن مهدی بهاء الدین مامطیری حسینی» با «ناصرالدین حسن بن مهدی مامطیری حسینی» متّحد باشد. و تذکّر میدهد که اختلاف در لقب امری آسان است. صاحب ریاض العلماءگوید:
«گمان من اتّحاد او است با ناصرالدین حسن بن مهدی ماطیری حسینی، که منتجب الدین ابن بابویه شرح حال او را آورده است».
شیخ تهرانی در اینجا انگشت مینهد بر این جمله که «منتجب الدین بن بابویه شرح حال او را آورده است تا میان این سخن و عمر صاحب ترجمه و شخصیت اردشیر جمع کند. لذا میگوید:
«مقصود از اردشیر، همان ابن شهریار بن رستم بن دارا ملقب به ابی الملوک است، که خواهرزادۀ شمش الملوک (متوفی ۶۰۶) است. اردشیر در سال ۶۳۵ حاکم مازندران شد و در سال ۶۴۶درگذشت. پس کسی که رساله برای او نوشته اگر فرض کنیم که ۷۰ سال عمر داشته، در زمان منتجب الدین، درزمرۀ صغار بوده، نه از علمای بزرگ که آنها را در فهرست خود یاد میکند؛ مگر این که مقصود از اردشیر پدر شمس الملوک باشد که به لقب «شاه اردشیر» نیز شهرت دارد. پس اتحاد، احتمال میرود».[۳۵]
نتیجهگیری شیخ بر این عناصر اساس مبتنی است: الف) تعیین هویت اردشیر، ب) عمر مؤلف رساله در مدّتی که منتجب الدین فهرست خود را مینوشت؛ ج): فاصله زمانی میان اردشیر پدر شمس الملوک و اردشیر بن شهریار بن رستم ابی الملوک.
مثال دیگر برای اتّحاد که بر همزمانی منطبق است مطلبی است که محقق تهرانی در شرح حال «محمد بن حسین اردبیلی» است که او، غیر از «حسین بن موسی اردبیلی – معاصر شیخ بهایی- است، چون زمان آنها توافق ندارد».[۳۶]
سوم: شیوۀ شیخ برای بیان زمان و مکان ولادت
در سدههای آغازین کتاب طبقات، زمان و مکان ولادت برای صاحبان ترجمه، کمیاب است، زیرا:
۱. در مورد بزرگان، در کتابهای تراجم، معمولاً سال وفات بیشتر مشخص میشود تا سال ولادت.
۲. صاحبان ترجمه در زمان ولادت، مشهور و مهم نبوده است بلکه شهرت آنها مدیون تحصیل علم در سالهای آینده بوده است.
۳. بسیاری از صاحبان ترجمه، راوی حدیث بودهاند و ترجمۀ آنها در طبقات بر این اساس بوده نه با هدف ذکر جزئیات زندگی آنها.
۴. بسیاری از راویان افرادی برجسته از خاندانهای مشهور نبودهاند که تاریخ ولادت آنها به گونۀ روشن بیان شده باشد.
لذا میبینیم که شیخ آقا بزرگ در مورد ولادت صاحبان ترجمه به چند شیوه عمل میکند:
۱. گاهی سال ولادت را معیّن میکند نه مکان آن را.[۳۷]
۲. گاهی محل ولادت را بیان میکند نه زمان آن را.[۳۸]
۳. گاهی هم محل و هم زمان ولادت را یاد میکند.[۳۹]
۴. گاهی هیچکدام را یاد نمیکند. این وضعیت غالباً مربوط میشود به هشت قرن اولیه طبقات (قرن۴تا۱۲)؛[۴۰] البته در حالات استثنایی، از این وجه غالب عدول میشود. [۴۱]
با این همه، شیوهای مشخّص برای تعیین سال ولادت در ساختار شرح حال بطور کلّی نمیبینیم، مگرآنچه در مورد اغلب ترجمههای قرن ۱۳و ۱۴ دیده میشود که تاریخ ولادت در آغاز ترجمه یاد میکند.[۴۲]
بر عکس آنچه در «الاعلام» زرکلی یا «معجم المؤلفین» کحّاله میبینیم، در طبقات تاریخ ولادت، در جای خاصّی از شرح ذکر نمیشود. این نکته، بازیابی سال ولادت را دشوار میسازد. زرکلی و کحّاله، نام صاحب ترجمه و شهرت او، وآنگاه تاریخ ولادت و وفات را تاریخ هجری و میلادی ذکر میکنند. امّا شیخ آقا بزرگ گاهی این موارد را در وسط ترجمه و گاهی در آخر آن میآورد.[۴۳]
چهارم- شیوۀ شیخ در بیان سال و محل وفات
این نکته مانند بیان سال و محل تولد در طبقات است، بدین صورت:
۱. گاهی آن را در وسط ترجمه میآورد و گاهی در پایان آن. و گاهی اساساً یاد آور آن نمیشود.[۴۴]
۲. در شش قرن اول طبقات کمتر تاریخ وفات میبینیم که شاید به دلیل فاصلۀ زمانی باشد.[۴۵]
۳. در قرن ۱۳و۱۴ سالهای وفات را بیشتر میبینیم، مگردر مورد ترجمههای دانشمندانی که در زمان تألیف کتاب، در قید حیات بودهاند.[۴۶]
۴. البته ذکر تاریخ وفات غالباً بیشتر از تاریخ تولد است، به دلیل نکتهای که در بخش سوم همین گفتار بیان شد.
۵. با وجود نکتهای که به شمارۀ ۱ بیان شد، غالباً تاریخ و محل وفات در ابتدای ترجمه یاد میشود[۴۷] اگر در وسط شرح حال بیان شود، به محلّ آن اشاره میکند.[۴۸] این نمونه را در اغلب ترجمههای قرن ۱۳ و ۱۴ به روشنی میتوان دید.
۶. گاهی فقط سال وفات یاد میشود نه محل آن.[۴۹]
۷. گاهی نه سال وفات یاد میشود و نه محل آن.[۵۰]
همچنین گاهی سال وفات به صورت تقریبی یاد میشود (مثلاً: بعد از سال فلان، یا قبل از سال فلان). با تتبّع در این تواریخ میبینیم که این نمونه در قرن ۱۳و۱۴ به وفور دیده میشود. نمونههای زیر را ببینید:
۱. صاحب ترجمه شاهد رویدادی مهمّ در زندگی خود بوده پس وفات او بعد از آن تاریخ است. شرح حال شیخ حسن قراچه داغی بدین گونه است.[۵۱]
۲. صاحب ترجمه، تاریخ پایان تألیف جدیدترین کتاب خود را نوشته، پس وفات او بعد از آن است، مانند شرح حال شیخ محمد حسن ساوجی.[۵۲]
۳. وفات صاحب ترجمه بر اساس تاریخ اجازۀ روایتی شیخ او معین شود، مانند شیخ حسن عبودی.[۵۳]
۴. در کتاب یکی از معاصرین صاحب ترجمه، از او یاد شود. پس وفات او بعد از آن تاریخ است، مانند شرح شیخ حسین بحرانی. [۵۴]
۵. بر اساس یادداشت تملّک صاحب ترجمه بر یک کتاب، که میرساند وفات او بعد از آن تاریخ است مانند شیخ حسین کرکی[۵۵]
۶. صاحب ترجمه تاریخ کتابت قصیدهای را یاد کرده، که وفات او بعد از آن است، مانند شیخ محمدرضا دامغانی[۵۶]
۷. شیخ آقا بزرگ، یکی ازمعاصران صاحب ترجمه را دیده یا با او ارتباط داشته، و از آن طریق، سال وفات را به دست آورده است مانند سید محمد علی اشکوری[۵۷]
۸. گاهی شیخ آقا بزرگ از فردی آگاه مطلع میشده که صاحب ترجمه قبل از سال فلان درگذشته است مانند شیخ حسین رشتی[۵۸].
پنجم: بیان شیوخ وتلامذۀ صاحب ترجمه
محقق تهرانی گاهی در ضمن ترجمۀ بزرگان، به موارد زیر اشاره میکند:
ــ استادان صاحب ترجمه
ــ مشایخ روایی صاحب ترجمه.
ــ محلّ اخذ اجازه از شیخ روایت.
ــ شاگردان صاحب ترجمه.
ــ کسانی که صاحب ترجمه به آنها اجازه روایت داده است.
به عنوان مثال به چند نمونه اشاره میشود:
۱. در شرح حال احمد بن یحیی: روایت او از بکر بن عبدالله و یادکرد دیگر شیوخ او.[۵۹]
۲. درترجمه علی بن عباس: یادکرد کسانی که از او اجازه روایت دارند[۶۰]
۳. در ترجمه علی بن نعمان: اشاره به محلّی که صاحب ترجمه درس خوانده، یعنی مسجدالأزهر.[۶۱]
۴. در ترجمه ابراهیم بن محمد بن حسین: اشاره به محلّی که او به اجازات خود دست یافته یعنی دربند. [۶۲]
ششم: هوامش
محقق تهرانی در نگارش به هوامش (حاشیههای تعلیقات پانویسها) اهمیت میداد. از جمله مطالبی که درهامش صفحات طبقات میتوان یافت چنین است:
الف) توضیح در مورد نام شخص یا لقب یا مکان یا رویدادی که در متن کتاب آمده است.
به عنوان نمونه- نه استقصای نام- چند مورد یاد میشود:
۱. در ترجمه علی بن محمد کوفی، از ابوعبدالله طباطبایی نام برده، و توضیحی دربارۀ او درهامش آورده است. [۶۳]
۲. درهامش ترجمه محمد تقی ایلکائی، منطقۀ «ایلکا» را معرفی و محلّ فعلی آن را تعیین میکند. [۶۴]
۳. در ترجمه سید حسین کاشانی، به بستگان نزدیک او اشاره میکند، از جمله سیدحسن آب گوشتی، آنگاه درهامش این وجه تسمیه را توضیح میدهد. [۶۵]
۴. در ترجمه عبدالعالی کرکی، آثار او را یاد میکند، از جمله: اللمعه فی عدم عینیه الجمعه. در همین جا محقق ضمنهامش، به آراء فقهی شیعه امامیه در مورد اقامۀ نماز جمعه در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه اشاره میکند. [۶۶]
ب) درهامش خواننده را به منابع بیشتر برای شرح حال صاحب ترجمه ارجاع میدهد. به عنوان نمونه: ترجمه جعفر بن محمدبن جعفر. [۶۷]
ج) برداشت غلطی را که ممکن است از متن برآید، درهامش تصحیح میکند.
مثلاً: در ترجمه مجد الدین محمد حسین به کتابی از او تحت عنوان«زینه المجالس» اشاره میکند. سپس درهامش میآورد که این کتاب، غیر از کتاب« تسلیه المجالس و زینه المجالس» نوشته محمد حائری است و اختلاف موضوع دو کتاب نیز اشاره میکند.[۶۸]
د) اشاره به محدودیت زبانهای غیر عربی درمورد ثبت اسم کتابها.
مثلاً: در ترجمه سید ذاکر حسین اختر دهلوی، از کتاب او «سیرت فاطمه» یاد میکند. و درهامش اشاره میکند که این کتاب به زبان فارسی است که برخلاف عربی در آن تاء قصیده وجود ندارد. [۶۹]
هفتم: بازنگریها
بازنگریهای محقق تهرانی چند گونه است، از جمله:
الف) گاهی ضمن ترجمه بزرگان نام آور، خواننده را به منابع دیگر ارجاع میدهد تا از تکرار بپرهیزد. چند نمونه در این مورد ذکر میشود:
۱. در ترجمه حسین کتکانی ارجاع به کتاب لؤلؤتی البحرین. [۷۰]
۲. در ترجمه ذکریا بن محمد بن محمود ارجاع به ترجمه محمد بن مؤمن قزوینی در همان مجلد طبقات. [۷۱]
۳. در ترجمه لطف الله بن عبدالرحیم[۷۲] ارجاع به طبقات، مجلد قرن هشتم برای دست یابی به خاندان صاحب ترجمه. [۷۳]
ب) برای حلّ تردیدهای مربوط به اسم صاحب ترجمه سال ولادت سال وفات، تردید در نسبت یک کتاب به او و مانند آن سخن از بازنگری میگوید از جمله:
۱. در ترجمه علی رضا ابن بدیع الزمان مینویسد: « شاید او فرزند بدیع الزمان هندی شاگردان شیخ بهاءالدین عاملی باشد. به شرح حال او رجوع شود»[۷۴]
۲. در ترجمۀ دانشور دیگری که در مورد مذهب او به قطیعت نرسیده مینویسد:
«شاید او از عامّه باشد، مانند مشایخ او. باید رجوع شود»[۷۵]
همین گونه است در ترجمۀ محمدحسین دهلوی. [۷۶]
ج) محقق تهرانی غالباً در ضمن ترجمۀ یک دانشور در طبقات به کتاب دیگر خود «الذریعه» -ذیل نام کتابهای او – ارجاع میدهد. از جمله:
۱. در ترجمه احمد بن محمد خیوقی[۷۷]
۲. در ترجمه علی بن سلیمان بن یحیی[۷۸]
هشتم: یادکرد نسبهای برخی از صاحبان ترجمه
بنای شیخ آقای بزرگ در طبقات، بر آن است که خواننده را تا حدّ امکان از منابع دیگر بی نیاز سازد. لذا اطلاعاتی در مورد نسبهای بعضی از صاحبان ترجمه به دست میدهد که با کمال دقّت و امانت، بر اساس آگاهی او از مشجّرات و انساب بود. در خلال ترجمههای قرن ۱۳و ۱۴ نمونههای متعددّی در این مورد میبینیم، از جمله:
۱. در ترجمه شیخ جعفر اعسم دربارۀ این لقب سخن میگوید و به «عسمان» که تیرهای از قبیلۀ حرب اسب ارجاع میدهد.[۷۹]
۲. در ترجمه شیخ محمد جواد ملّا کتاب نجفی دربارۀ نسب «آل کتاب» سخن میگوید که اصل آنها کُرد و از کوههای مرزی حلوان بوده است. [۸۰]
۳. در ترجمۀ سید حسن عطّار بغدادی، دربارۀ آل عطار – که خاندان علم و فقاهت و شعر و ادب بودهاند- سخن میگوید. وجه تسمیۀ آنها به جهت جدّشان سید محمد عطّار بوده که در بازار عطارهای بغداد سکونت داشته است. [۸۱]
۴. در ترجمه شیخ جواد نجف تبریزی، از خاندان عریق آل نجف یاد میکند که اصل آنها از تبریز بود، ولی جدّشان (حاج نجف) درشهر نجف سکنی گزید لذا به این نام مشهور شدند. [۸۲]
۵. در ترجمه شیخ خضر عفکاوی به خاندان آنها، آل خدام اشاره میکند که تیرهای از قبیلۀ آل شیبه منسوب به قبیلۀ قیس عیلان هستند. و « عفک» اسم یک فرد بوده که بعدها به عنوان اسمِ خاصّ یک سرزمین شهرت یافته است. [۸۳]
۶. در ترجمه شیخ عبدالامیر منصوری به لقب آل منصوری اشاره میکند که در اوایل قرن ۱۳ در نجف شناخته شدهاند و بخشی از قبیلۀ بنی منصور بودهاند که در حدود سوق الشیوخ شهرت دارند. [۸۴]
۷. در ترجمه شیخ حسین شوشتری اشاره میکند که وی پدر شیخ جعفر شوشتری – فقیه واعظ مشهور – است. تهرانی برای این نکته به کتاب « غتیمه السفر فی احوال الشیخ » استدلال میکند که شیخ جعفراز «آل نجّار» است. محقق تهرانی برای تأکید بر این، به گفتگوهای خود با نوادگان شیخ حسین شوشتری نیز استناد میکند که صراحتاً خود را از آل نجّار دانستهاند. [۸۵]
۸. در جای دیگر تصریح میکند که آل فحّام از نیمه قرن دوازدهم با سادات آل اعرجی نسبت یافتهاند. و این را در ضمن جست وجو برای ترجمۀ سیدصادق فحّام نجفی به دست آورده است. شیخ تهرانی یادآور میشود که قبل از دورۀ سیدصادق هیچ کس- چه دانشمندان علم انساب و چه دیگران- لقب فحّام را یاد نکردهاند. [۸۶]
۹. گاهی محقق تهرانی پارهای از القاب را به محلّ خاصّ نسبت میدهد مانند این که محمد مطاری ساکن حلّه را به مطار آباد- که از نواحی این شهر بوده – نسبت داده است. [۸۷]
نهم: ارجاع محقق تهرانی به آثار دیگر خود
محقق تهرانی برای تأکید خود بر دقّت و امانت، خواننده را به دیگر کتابهایش ارجاع میدهد تا تفصیل بیشتری در مورد صاحبان ترجمه بیابند. بیشتر نمونههایی در این مورد ذکر شد. و اکنون نمونههایی دیگر میآوریم:
۱. ارجاع به الذریعه برای شناخت آثار بعضی از صاحبان ترجمه. [۸۸]
۲. ارجاع به مصفّی المقال فی مصنّفی علم الرجال، برای شناخت مشایخ و طریق صاحب ترجمه. [۸۹]
۳. ارجاع به الظلیله فی انساب بعض البیوتات الجلیله، برای شناخت نسب صاحب ترجمه. [۹۰]
۴. ارجاع به کتاب هدیه الرازی الی المجّدد الشیرازی برای تفصیل در مورد شرح حال بعضی از دانشوران[۹۱]
دهم: یادکردِ مشجّرات
محقق تهرانی در پارهای از مواضع طبقات مشجّراتی آورده که از مشایخ صاحب ترجمه یا پیوندهای نزدیک به او یاد میکند برای توضیح یا دفع اشتباهها و سوء تفاهمهای خواننده، یا برای تأکید بر نظری که پس از دقت و امانت علمی در مورد صاحب ترجمه داده است. از جمله:
۱. در ترجمه محمد بن علی کراجکی، مشجّری آورده که مشایخ روایی او را به روشنی نشان میدهد. [۹۲]
۲. در ترجمه احمد دشتکی مشجّری آورده که نسب خاندان او را روشن میسازد. [۹۳]
۳. در ترجمه خاتون آبادی مشجّری آورده که نسب خاتون آبادیها در اصفهان و آل جواهری درنجف را نشان میدهد. [۹۴]
یازدهم: اشاره به بانوان
شیخ آقا بزرگ درطبقات به بانوانی که در حیطههای علمی مشارکت کرده و آثاری پدیده آوردهاند اشاره میکند. از جمله:
۱. ستّ العشیره، بانویی فاضل، عالم و محدث که از جدّش اجازه روایت داشت و یکی از بزرگان زمانش از او اجازه روایت گرفت. [۹۵]
۲. حافظۀ عالمه، که حافظ و مفسّر قرآن بود. [۹۶]
۳. حمیدۀ رویدشتی، که بر علم رجال احاطه داشت و حواشی بر کتابهای حدیثی نگاشت. [۹۷]
۴. فاطمه علویه که اصل او از یمن بود و در زمان شاه طهماسب صفوی به ایران پناهنده شد. وی عالم به سنن وفرائض و نحو و صرف و علوم دیگر بود. [۹۸]
۵. فاطمه کاشانی نوادۀ فیض کاشانی که بر علم حدیث و شعر احاطه داشت. [۹۹]
۶. امینه بیگم اصفهانی، واجد منزلت علمی و آثار مکتوب، که به یکی از فضلای روزگارش اجازه روایی دارد. [۱۰۰]
۷. دختر سید مرتضی، که عبدالرحیم بن ابی سعد از او و عمویش شریف رضی روایت میکند. [۱۰۱]
۸. تاشی خاتون مادر ابواسحاق شیرازی که یکی از خیرات او بنای مدرسهای علمیه در شیراز بود. [۱۰۲]
۹. ملا فضّه همسر شیخ حسن بلاغی نجفی، که اجازه تدریس فقه و اصول داشت. [۱۰۳]
دوازدهم: برخورد با نسخههای خطی
شیخ آقا بزرگ، گاهی درضمن ترجمهها، از نسخههایی خطی یاد میکند و در اینجا حقّ ژرف نگری را ادا میکند. به عنوان نمونه، گاهی ضمن اشاره به نسخه خطی به پژوهش دربارۀ آن و شناخت شرایط زمانی آن میپردازد، و در صدد تهیۀ نسخه دیگری بر میآید تا بتواند به مقایسۀ علمی بپردازد. گاهی نیز به کتابهایی اشاره میکند که صاحب ترجمه از آثار دیگران استنساخ کرده است. دامنۀ پژوهش شیخ به آنجا میرسد که گاهی تعداد نسخه برداریها از نسخه اصل را – همراه با ذکر مشخصات: تعدات ناسخ، تاریخ استناخ و غیره- یاد میکند. همچنین مقابلهها و تصحیحهایی را که بر روی آن نسخهها انجام شده میآورد. اهتمام شیخ به ذکر مکانی که نسخه را دیده – از کتابخانه عمومی یا شخصی- مهمّ است. به عنوان نمونه چند مورد یاد میشود:
الف) اشاره به استنساخ کتابی از دانشوری دیگر توسط صاحب ترجمه. مثلاً:
۱. در ترجمۀ محمد بن عباس سعدی یاد آورد میشود که او به خط خود، یک نسخه از صحاح جوهری را در سال ۶۴۲ نوشته و به تصحیح و مقابلۀ آن پرداخته و تهرانی آن را در کتابخانۀ خوانساری در نجف دیده است. [۱۰۴]
۲. در ترجمه احمد شیبانی اشاره میکند که او رساله الحبوه نوشته شهید ثانی را درسال ۹۸۰ استناخ کرده و تهرانی آن را نزد صالح الجزائری در نجف دیده است. [۱۰۵]
ب) در زمینۀ مقابلۀ چند نسخه از یک کتاب نیز تلاشهایی دارد. به عنوان نمونه:
۱. در ترجمه احمد بن جعفر بن سفیان استرآبادی نظر داده که او با احمد بن محمد بن جعفرصولی متحّد باشد. تهرانی پس از نقل این دیدگاه میگوید:
«به مجرّد این که هر دو تن، از ابو علی احمد بن ادریس اشعری روایت کرده و شیخ مفید، از هر دو تن روایت کرده؛ دلیل بر اتحّاد آنها نمیشود، چنان که وحید بهبهانی در تعلیقۀ خود به این نکته تنبّه داده است».
سپس به مستند نظر استرآبادی میپردازد یعنی این که درکتاب الفهرست شیخ طوسی، به این اتحّاد اشاره شده است. در اینجا گوید:
«دربارۀ آنچه استرآبادی به کلام شیخ طوسی در الفهرست برای تأیید نظر خود استناد کرده باید گفت که در نسخۀ تصحیح شدۀ کتاب طوسی، فقط نام احمد بن جعفر آمده است»
این جملات میرساندکه او به مقابلۀ نسخههای الفهرست شیخ طوسی پرداخته تا به نتیجۀ خود برسد. [۱۰۶]
۲. در ترجمه ابراهیم بن فهد مطالبی را که ابن حجر در لسان المیزان به نقل از رجال الشیعۀ طوسی درباره اش آورده، نقل میکند. سپس مینویسد:
«درنسخههای رایج رجال طوسی، این شرح حال نیست. پس شاید این ترجمه، در نسخهای باشد که ابن حجر دیده است».
این بیان نشان میدهد که شیخ آقا بزرگ، نسخههای مختلف کتاب شیخ طوسی را باهم مقابله کرده تا بتواند به نتیجۀ دقیق برسد.[۱۰۷]
۳. در ترجمۀ حسن بن حسن بن بابویه قمی اشاره میکند که صاحب ریاض العلماء اطلاعات کافی در مورد او نداده است. لذا شیخ آقا بزرگ تهرانی به تفصیل پرداخته و وجه نسبت خانوادگی میان او با دیگر بزرگان خاندانش- چه اجداد و چه احفاد- را بیان میدارد. در این میان به نظر ابن داوود و نقد صاحب کتاب نقدالرجال و صاحب کتاب الرجال الکبیر بر رأی ابن داوود میپردازد. پس این نقد را ضعیف میداند به این دلیل که نسخه از رجال طوسی که نزد ابن داوود بوده، با نسخه اصل مصنف مقابله شده است. با این همه، شیخ آقا بزرگ، آن دو ناقد را تضعیف نمیکند، بلکه کلامشان را حمل به صحّت میکند، به این صورت که شاید نسخۀ رجال طوسی که در اختیار داشتهاند، ناقص بوده است.[۱۰۸]
ج) استقصای آقابزرگ در طلب نسخهها نیز، دیدنی است.
در ترجمه محمود بن جمال الدین اشاره میکند که در پی نسخۀ کتاب الدریاق نوشتۀ یحیی نحوی (سال ۵۹۵) بر آمده و پس از جستجو، آن را در دیار مغرب یافته است. آن نسخه به خط محمد بن ابی الفتح بوده که آقا بزرگ درباره اش میگوید:
«احتمالاً این کاتب عموی صاحب ترجمه است و پدر تاج الدین محمود بن زین الدین…. که علامه حلّی اجازه مختصری برایش نوشته است»[۱۰۹]
——————————————————————-
[۱]. . طبقات، قرن ۸، ص۸۷.
[۲]. همان، ص ۱۰۵
[۳] . همان، ص۱۰۵. مقایسه شود: مجالس المؤمنین، ج ۲، چاپ چهارم (تهران: اسلامیه، ۱۳۷۷شمس)، ص ۵۷۱.
[۴]. . طبقات، قرن ۶، ص۲۴۷. مقایسه شود: معجم الادباء، ج۱۷ (مصر: دارالمأمون)، ص ۲۶۴-۲۶۶؛ امل الآمل (نجف: مطبعه الآداب، ۱۳۸۵ق)، ص ۲۴۲. .
[۵]. . طبقات، قرن ۱۱، ص۲۴۳.
[۶]. . طبقات، قرن ۸، ص ۲۱۳.
[شیخ آقا بزرگ تهرانی هرگز در نوشتار خود، کلمۀ «غنوصی» (گنوسیتی) را به کار نمی برد، بلکه این گونه عبارات، افزوده های دکتر علینقی منزوی به متن طببقات و ذریعه است، چنان که دکتر منزوی، خود درحدود سال ۱۳۷۰ بارها به نگارندۀ این سطور می گفت که چنین عباراتی را در متن کتابهای پدر بزرگوارش وارد کرده است. در همین زمینه رجوع شود به مقالۀ انقاذالذریعه من الاخطاء الشنیعه، نوشته سید محمد رضا جلالی، در نشریه تراثنا، شمارۀ ۹۵ و ۹۶. در این مقاله، نویسنده بخشی از کتاب ذریعه را از دستخط شیخ آقا بزرگ تهرانی و نیز نسخۀ محقق کتابشناس مرحوم سید عبد العزیز طباطبایی که از روی نسخه اصل نوشته، نقل می کند. سپس آن بخش را از متن چاپی ذریعه می آورد که زیر نظر فرزند محقق تهرانی چاپ شده می آورد که محتوای آن صد و هشتاد درجه با نسخه اصل، تغییرکرده است! در هر حال، یکی از بایسته های پژوهشی در مورد ذریعه و . طبقات، چاپ آن بر اساس نسخۀ اصل آنهاست که خوشبختانه اکنون در دسترس و موجود است- مترجم].
[۷]. . طبقات، قرن۷، ص۹۸.
[۸]. . طبقات، قرن۸، ص۱۳۷.
[۹]. . طبقات، قرن۹، ص۹۷.
[۱۰]. . طبقات، قرن۷، ص۲۰۳
[۱۱]. . طبقات، قرن۵، ص۱۳۶.
[۱۲]. . طبقات، قرن۸، ص۱۷.
[۱۳]. این نکته را از گفت وگوی حضوری با دانشمندان زیر به دست آورده ام: حسن حکیم (تاریخ۲۷\۱۲\۲۰۰۶)، سید محمد صادق خرسان (۱۵\۱\۲۰۰۷)، سید محمد مهدی خرسان (۱۳\۱۰\۲۰۰۶)، کاظم فتلادی (۹\۱۱\۲۰۰۶).
[۱۴]. . طبقات، قرن۸، ص۱۷
[۱۵] . طبقات، قرن۴، ص۳. بنگرید: لسان المیزان، ج۱، ص۸۵. (بیروت: اعلمی، ۱۳۹۰ ق).
[۱۶]. . طبقات، قرن۴، ص ۲۹-۳۰. در نسخه چاپی انساب که در دسبرس داشتیم، به این مطلب دست نیافتنم. شاید محقق تهرانی آن را از نسخه ای دیگر نقل می کند.
[۱۷]. . طبقات، قرن۴، ص ۵. بنگرید: لسان المیزان، ج۱، ص ۱۰۹.
[۱۸]. . طبقات، قرن۴، ص۱۲. بنگرید: لسان المیزان، ج۴، ص۲۴۸.
[۱۹]. . طبقات، قرن۸، ص۱۱۳. بنگرید: تذکره الحفاظ، ج۴، ص ۱۴۹۳ (بیروت: دار احیاءالتراث العربی).
[۲۰] . طبقات، قرن۵، ص۲۲. بنگرید: تاریخ بغداد، ج ۴، ص۳۷۷. (بیروت: دارالکتب العلمیه، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا).
[۲۱] . . طبقات، قرن۷، ص۷-۸. بنگرید: بغیه الوعاه، ج۱، ص۲۸۶. (بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۴).
[۲۲]. . طبقات، قرن۴، ص ۳۰۷. بنگرید: شذرات الذهب، ج۳ ص۹۶. (بیروت: دارالمسیره، ۱۹۷۹).
[۲۳] . . طبقات، قرن۶، ص۲۱. بنگرید: لسان المیزان، ج۱، ص۳۸۷.
[۲۴] . الفخری فی الآداب السلطانیه والدول الاسلامیه، چاپ مطبعه الکلیه الملکیه، ۱۸۵۸، ص۳۷۰.
[۲۵] . . طبقات، قرن ۷، ص۴-۶. بنگرید: الیقین باختصاص مولاناعلی علیه السلام بإمره أمیرالمؤمنین، ص۱۱۱ (قم: دارالکتاب، ۱۴۱۳ق).
[۲۶] . . طبقات، قرن۷، ص۴. بنگرید: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۱۱۹، (تحقیق: محمدابوالفضل ابراهیم).
[۲۷] . بحوث فی علم الرجال، محمد آصف محسنی. ص۲۲. (قم: طاووس بهشت، ۱۴۲۱ق. )
[۲۸] . . طبقات، قرن۴، ص۴۴.
[۲۹] . . طبقات، قرن۴، ص۸۱.
[۳۰] . . طبقات، قرن۵، ص۱۷.
[۳۱] . . طبقات، قرن۶، ص۳.
[۳۲] . جعفرسبحانی. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ص۱۵.
[۳۳] . . طبقات، قرن۴، ص۷-۸.
[۳۴] . . همان، ص۱۹.
[۳۵] . . طبقات، قرن۷، ص۴۴-۴۵.
[۳۶]. . طبقات، قرن ۱۱، ص۱۵۷.
[۳۷] . . طبقات، قرن۵، ص۱۸۵؛ قرن۶، ص۵۳؛ قرن۱۱ ص۱۴۴؛ قرن۱۳ قسمت ۱ص۵۶؛ قرن ۴ ص۵۵.
[۳۸] . . طبقات، قرن ۱۴ قسمت۳، ص۹۹۲؛ قرن ۶، ص۱۲۲؛ قرن۱۳ قسمت۱، ص۳۵۵؛ قرن۵، ص۱۸۴؛ قرن۱۱، ص۶ و ۱۲۹؛ قرن۹، ص ۲ و ۵۱؛ قرن۱۰، ص۵.
[۳۹]. . طبقات، قرن ۱۴، قسمت۳، ص ۹۹۲؛ قرن۱۳، ص۵۵ و ۲۸۶ و ۶۶۱.
[۴۰]. . طبقات، قرن ۴، ص۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۱۴ و ۱۴ و ۲۱ و ۲۲ و ۳۵ و ۳۶ و ۴۳ و ۵۳ و ۶۵ و ۱۰۳ و ۱۲۶ و ۲۱۱؛ قرن۵ ص۲ و ۲۳ و ۶۳ و ۱۰۶ و ۱۷۴ و ۱۹۳؛ قرن۶ص۱۳ و ۲۲ و ۵۰ و ۶۵ و ۱۰۰ و ۱۱۲ و ۲۴۰ و ۳۰۸؛ قرن۷ص۷ و ۶۸ و ۱۰۹ و ۱۲۳ و ؛ قرن۸ص۱۳ و ۵۱ و ۱۰۹ و ۱۴۱ و ۱۶۸؛ قرن۹ص۵ و ۱۲ و ۳۸ و ۹۹ و ؛ قرن۱۰ ص ۴ و ۹ و ۷۵ و ۱۳۵ و ۱۶۶ و ۱۸۶ و ۲۰۳ و ۲۰۹ و ۲۳۸ و ۲۵۸ و ۲۷۶.
[۴۱] . . طبقات، قرن۱۳، قسمت ۱، ص۱۲۱ و ۱۲۲ و ۱۲۹ و ۱۳۰ و ۱۳۱ و ۳۲۲.
[۴۲] . بنگرید: . طبقات، قرن۱۳ و ۱۴، بیشتر صفحات.
[۴۳]. . طبقات، قرن۱۳ ص۱۳ و ۳؛ قرن۴ ص۱۱۷؛ قرن۱۰ص۱۶۷.
[۴۴] . . طبقات، قرن ۴ ص۳۷ و ۱۳۰؛ قرن ۵ ص۵۱ و ۸۶؛ قرن ۶ص ۳۰۶.
[۴۵]. . طبقات، قرن ۴ص ۲۲۷ و ۲۲۸؛ قرن۵ ص ۳۰ و ۳۱ و ۳۳ و ۷۰ و ۷۱؛ قرن ۶ص ۱۵۴ و ۱۵۵ و ۱۵۷ و ۱۵۹ و ۲۶۲ و ۲۷۲ و ۳۰۴ و ۳۳۶؛ قرن۷ ص۷ و ۱۰ و ۵۱ و ۵۵ و ۶۶ و ۷۷ و ۸۶ و ۹۵ و ۲۰۵.
[۴۶] . . طبقات، قرن ۱۴ قسمت ۲ص۴۰۶ و ۴۰۷؛ قرن ۱۳ قسمت۲ص ۸۱۷ و ۷۷۶ و ۷۲۸ و ۶۸۹.
[۴۷] . . طبقات، قرن ۱۱ص۴۱؛ قرن ۱۰ ص ۱۶۷؛ قرن ۶ ص۱۱۲؛ قرن ۴، ص۱۹؛ قرن ۸، ص۱۰۲.
[۴۸] . . طبقات، قرن ۱۳، قسمت۱، ص۱۰و۱۴وو۵۰.
[۴۹] . . طبقات، قرن ۱۳، قسمت ۲ص ۶۵۸؛ قرن ۴ص۴۶؛ قرن ۷ص ۹۳؛ قرن ۸ ص۱۹۵.
[۵۰] . . طبقات، قرن ۴ص ۳ و ۴ و ۵ و ۶؛ قرن۸ص۱ و ۲ و ۳ و ۵ و ۴۵ و ۵۵ و ۷۳ و ۹۷ و ۱۳۵ و ۱۸۲ و ۲۰۹؛ قرن ۹ ص۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و ۸ و ۳۶ و ۳۸ و ۳۹ و ۵۱ و ۵۴ و ۶۷ و ۷۵ و ۷۷ و ۸۷ و ۹۱ و ۱۰۰ و ۱۰۱ و ۱۳۰ و ۱۴۷.
[۵۱] . . طبقات، قرن ۱۳، قسمت۱، ص۳۴۲.
[۵۲] . همان، ص۳۱۵.
[۵۳] . همان، ص۳۴۴.
[۵۴] . همان، ص۳۶۵.
[۵۵] . همان، ص ۳۶۹-۳۷۰.
[۵۶] . طبقات، قرن۱۳، قسمت ۲ص ۵۵۰-۵۵۱.
[۵۷] . طبقات، قرن ۱۴، قسمت ۴ص ۱۵۴۰.
[۵۸] . طبقات، قرن۱۳، قسمت۱، ص۳۶۷.
[۵۹] . طبقات، قرن ۴، ص۵۹.
[۶۰] . همان، ص۱۸۸.
[۶۱] . همان، ص۲۱۰.
[۶۲] . طبقات، قرن۶، ص۳.
[۶۳] . طبقات، قرن۵، ص ۱۲۸. نمونه های مشابه را بنگرید: قرن ۷، ص ۱۰۹، قرن۸، ص ۷۰، قرن۱۱، ص ۳۱و۳۰۶، قرن ۱۴ قسمت۴ ، ص ۱۵۳۱، قرن۱۲ ، ص ۶۵۱.
[۶۴]. طبقات، قرن۱۲ ، ص۱۱۶. نمونه های بیشتر را، بنگرید: قرن۵، ص۸۴، قرن ۶، ص۱۱۸، قرن ۱۳قسمت۱ ، ص۱۰۹و قسمت۲ ، ص۵۳۱، قرن ۱۴ قسمت۲ ، ص ۵۶۴و قسمت۳ ، ص۵۹۲.
[۶۵] . طبقات، قرن ۱۳، قسمت ۱، ص۳۹۴. نمونه های بیشتررا، بنگرید: قرن ۵، ص۵۹، قرن ۶، ص۱۹۷، قرن ۷، ص ۱۰، قرن ۸ ، ص۷۷، قرن ۹، ص ۲۹، قرن ۱۰ ، ص۱۳، قرن ۱۲، ص۱۶۲، قرن ۱۴ قسمت۴ ، ص۱۵۸۹.
[۶۶] . طبقات، قرن۱۰، ص ۱۲۳. نمونه ها ی بیشتر را بنگرید: قرن ۷ ، ص ۱۷۶، قرن ۸، ص ۱۹۲، قرن ۱۱، ص ۵۹۲، قرن ۱۲، ص ۱۸، قرن ۱۴قسمت۱ ، ص ۳۷۴.
[۶۷] . طبقات، قرن ۴، ص۷۵. نمونه های بیشتر را، بنگرید: قرن ۵ ، ص ۱۰۴، قرن ۷، ص۱۴۷، قرن ۸، ص ۱۸۶، قرن ۱۲، ص ۷۰۹، قرن ۱۴قسمت ۴ ، ص۱۳۴۳.
[۶۸] . طبقات، قرن ۱۱، ص ۴۸۷. نمونه های بیشتررا، بنگرید: قرن ۴ ، ص۷۳، قرن ۵، ص ۱۵۸، قرن ۶، ص ۱۱۶، قرن ۱۰، ص ۴۴، قرن ۱۲، ص۴۶، قرن ۱۴ قسمت۳ ، ص ۹۸۸تا ۹۹۶.
[۶۹] . طبقات، قرن ۱۴، قسمت ۲، ص ۷۰۴.
[۷۰] . طبقات، قرن۱۱، ص ۱۸۰.
[۷۱] . طبقات، قرن ۷ ، ص۶۸.
[۷۲] . قرن ۹ ، ص ۱۱۳.
[۷۳] . قرن ۸ ، ص۱۴۳.
[۷۴] . قرن ۱۱ ، ص ۳۹۸.
[۷۵] . طبقات، قرن ۶ ، ص ۱۹۳.
[۷۶] . قرن ۱۴، قسمت ۲، ص ۵۰۰.
[۷۷] . قرن ۷ ، ص۱۱.
[۷۸] . همان، ص ۱۰۶. نمونه های بیشتر را بنگرید: قرن ۵، ص ۶۳و ۱۱۴، قرن ۶، ص ۲۷۱، قرن ۸، ص ۲، قرن ۱۱، ص ۷۵.
[۷۹] . قرن ۱۳، قسمت۱، ص ۲۶۶.
[۸۰] . همان، ص ۲۷۶.
[۸۱] . همان، ص ۳۰۹.
[۸۲] . همان، ص ۲۷۹.
[۸۳] . قرن ۱۳، قسمت۲، ص ۴۹۴.
[۸۴] . قرن ۱۴ قسمت ۳، ص ۱۰۱۹. نمونه های بیشتر را، بنگرید: همان، قسمت۴ ، ص ۱۴۲۶و ۱۵۰۸و۱۶۳۳.
[۸۵] . قرن ۱۳قسمت ۱، ص ۳۸۲-۳۸۳.
[۸۶] . قرن ۱۳، قسمت ۲، ص ۶۴۰-۶۴۱.
[۸۷] . قرن۹ ، ص ۱۳۱، قرن ۸ ، ص ۲۱۷، قرن ۶، ص ۲۳۶.
[۸۸] . قرن ۶ ، ص ۱۶۳ و ۱۸۱، قرن ۸س ۶۹ و ۱۰۸، قرن ۹ ، ص۱۴۳و ۱۵۲، قرن ۱۰، ص ۴۱ و ۱۹۹، قرن ۱۱، ص۲۵ و ۷۲.
[۸۹] . قرن ۶، ص ۱۹۶ و ۳۳۷، قرن ۱۱، ص ۲۸۳، قرن ۱۳ قسمت۲ ، ص ۷۴۴ و ۷۵۵، قرن ۱۴ قسمت ۱، ص ۴۰۴ و ۴۲۷.
[۹۰] . قرن ۱۳، قسمت ۱ ، ص ۴۱۷ و ۴۴۱، قرن ۱۴ قسمت ۱ ، ص ۹۶ و ۳۹۱، قرن ۱۴ قسمت ۲ ، ص ۵۷۹.
[۹۱] . قرن ۱۳، قسمت ۱، ص ۴۲۵، قرن ۱۴ قسمت ۱، ص ۸۸ و ۱۰۱ و ۲۳۹ و ۳۴۰.
[۹۲] . قرن ۵ ، ص۱۷۸.
[۹۳] . قرن ۹ ، ص۷.
[۹۴] . قرن ۶، ص۲۳۶.
[۹۵] . قرن ۶ ، ص۱۱۹.
[۹۶] هما ن ، ص۵۰.
[۹۷] . قرن ۱۱، ص ۱۹۱-۱۹۲.
[۹۸] . قرن ۱۰، ص ۱۷۴-۱۷۵.
[۹۹] . قرن ۱۲، ص ۵۷۷.
[۱۰۰] . قرن ۱۴ قسمت ۱، ، ص ۱۸۳.
[۱۰۱] . قرن ۶ ، ص ۱۵۹.
[۱۰۲] . قرن ۸، ص ۱۵.
[۱۰۳] . قرن ۱۳ قسمت ۱ ، ص ۳۲۹.
[۱۰۴] . قرن ۷، ص ۱۵۹. نمونه های بیشتر را، بنگرید: قرن ۸، ص ۳۵، قرن ۹ ، ص ۷۵، قرن ۱۰ ، ص۴۴، قرن ۱۱، ص ۴و ۳۷، قرن ۱۲ ، ص۷۷ و ۴۵۶.
[۱۰۵] . قرن ۱۰، ص ۱۴. نمونه های بیشتر را بنگرید: قرن ۷، ص ۱۵۸، قرن ۱۱، ص ۳۵۹ و ۳۱۴، قرن ۱۲ ، ص ۶۶۰.
[۱۰۶] . قرن ۴، ص ۲۱.
[۱۰۷] . قرن ۴، ص۴.
[۱۰۸] . قرن ۴، ص ۱۱۰-۱۱۲.
[۱۰۹] . قرن ۶، ص ۲۹۴.