قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / سیدمرتضی نقطه اوج عقل‌گرایی در تفکر شیعی/ نقد روایات ضد عقل
تفسیر انقلابی از امام علی(ع) در نوشته‌های دهه چهل و پنجاه خورشیدی

نوشتاری از استاد رسول جعفریان/ نقد احادیث مربوط به حیوانات و پرندگان و مسأله تنجیم؛

سیدمرتضی نقطه اوج عقل‌گرایی در تفکر شیعی/ نقد روایات ضد عقل

شبکه اجتهاد: سید مرتضی، نقطه اوج عقل گرایی در تفکر شیعی است، به طوری که بسیاری از آراء او متمایز از پیشینیان بود و بعد از او هم، برخی از آنها به فراموشی سپرده شده و کنار گذاشته شد. در این نوشته، خاستگاه عقل گرایی سید مرتضی از نظر توجه به مبحث معرفت شناسی توسط وی به عنوان رکن اول در تفکر، دیدگاه او در عدم حجیت خبر واحد به دلیل غیر علمی بودن آن و نیز نقادی او نسبت به برخی از روایات شگفت مورد بحث قرار گرفته است. به علاوه، شهامت وی در مخالفت با احکام نجومی در ادامه مرور شده است.

سید مرتضی و عقل‌گرایی

سید مرتضی(م ۴۳۶) را به یک عقلگرای حرفه‌ای در امر معرفت دینی می‌شناسیم، امری که در جای جای نوشته‌های وی شاهد آن هستیم. به طور کلی، سه مکتب مختلف برای شیعه در قرن دوم و سوم تعریف می‌کنند. اول مکتب اخباری که بیش از همه مربوط به قم بود، دوم مکتب غالیان که در کوفه و برخی از نقاط دیگر حتی در ایران بودند و مکتب اصولی ـ عقلی که از میان شماری از اصحاب زبده امامان مانند هشام بن حکم، هشام بن سالم، یونس بن عبدالرحمن و برخی دیگر آغاز شد. جریان غالی که بعدها در فرقه‌های زیادی تبلور یافت، نه روایی یا عقلی، بلکه رنگ و بوی نوافلاطونی ـ عرفانی به خود گرفت و بعدها در اسماعیلیه و برخی فرق دیگر خود را نشان داد. جریان اخباری که آن هم شکل غالیانه حدیثی و اخباری معتدل داشت، بیش از همه در قم و ری بود. غلو در اینجا، تفاوت ماهوی با غلو از نوع اول داشت.

اما جریان عقلی، به تدریج در بغداد رشد یافت و نماینده جدی آن، شیخ مفید (م ۴۱۳) استاد سید مرتضی و سید رضی بود. از وی کتابی با عنوان مقابس الانوار فی الرد علی اهل الاخبار بوده که به دست نیامده، اما انتقادهای وی بر روش شیخ صدوق (م ۳۸۱) و دیگران، نقش او را در تأسیس جریان عقلی نشان می‌دهد. این میراث به سید مرتضی و بعدها شیخ طوسی رسید. جریان اخباری به مقدار زیادی با کاهش نقش قم، کنار رفت هر چند میراث آن که چشمگیر بود در اختیار شیخ طوسی و بعد از او قرار گرفت. غالیان نیز به کلی به لحاظ حزبی، از شیعه جدا شدند، هرچند آثاری از آن‌ها هم در امامیه ماند.

تمایل وی به مباحث کلامی – عقلی در حدی است که کمتر کسی در میان علمای شیعه با وی قابل مقایسه است. او خط و سطح عقل گرایی در کلام شیعی را نسبت به آنچه استادش مفید به وی آموخته بود بالاتر برد و روی نسل بعدی تأثیر جدی گذاشت. شیخ طوسی در مقایسه با وی تا حدودی خط اعتدال را دنبال کرد و روی حدیث هم تکیه داشت، چنان که در مقدمه استبصار در این باره سخن گفته، اما برخی از آموزه‌های سخت گیرانه عقلی سید مرتضی برای قرنها در میان علمای شیعه باقی ماند. شاید گفتن این نکته سخت باشد، اما به هر روی، یکی از لوازم عقل گرایی در وی، توجه کمتر به حدیث است. این مسأله که حدیث چه جایگاهی در دین شناسی او دارد، نیاز به یک تحقیق جدی دارد؛ اما اغلب آنچه بیان کرده، به گونه‌ای است که آدمی تصور می‌کند وی حدیث را از قمی‌ها می‌دانسته و اساس معرفت دینی خود را بر قرآن و عقل و اجماع امامیه می‌گذارد.

برای بحث بنده، دو نکته اهمیت دارد.

نکته اول در افکار او این است که هر فردی در جامعه، اگر اصول دین را از روی استدلال نداند و صرفا تقلید کند، یعنی به هر حال مستدل و لو به مجمل نداند، کافر است؛ به عبارت دیگر سختگیری سید مرتضی درباره «فراگیری اصول دین از روی استدلال» به طوری بود که وی، هر کسی را که عقایدش تقلیدی بود، کافر می‌دانست و روی این کفر تأکید خاص داشت. رساله‌ای از وی با عنوان جوابات المسائل الرسیه، پرسش اول آن «حکم معتقد الحق تقلیدا» است که شرح همین نکته است. [رسائل: ۲/ ۳۱۵]. این مسأله‌‌ای است که معتزله روی آن تأکید زیادی داشتند. نکته مزبور در عقاید شیعه هم جا افتاد، هرچند بعدها خیلی میانه روانه تر مطرح شد.

نکته دوم مطلبی است که او در باره عدم حجیت خبر واحد دارد؛ و اما این نکته را یک جا در رساله «مناظره الخصوم و کیفیه الاستدلال علیهم» مطرح می‌کند، وقتی مورد سؤال قرار می‌گیرد که برای شما «دلیل» چه معنایی دارد؟ شما که نه به قیاس باور دارید و نه به خبر واحد، چه چیزی را دلیل برای احکام شرعی می‌دانید؟ وی شروع به ارائه پاسخ کرده و می‌گوید: بخش مهمی از مذهب، مسائلی است که متفقٌ علیه و اجماعی همه علماست و بنابرین در اینجا اساسا همین اتفاق و اجماع به عنوان دلیل کافی است، اما بخش‌های اختلافی، به دو صورت قابل حل است: یکی «دخوله تحت بعض ظواهر القرآن و معرفه حکمه من عمومه، فیعتمد علیه» و دیگر، «او أن یکون مما یرجع فیه الی حکم أصل العقل، فیرجع فیه الیه مع فقد أدله الشرع».

اگر همه این‌ها به جایی نرسید، انتخاب یکی از آراء در میان مجموعه آنها، روا خواهد بود. به عقیده وی در جایی که دلیل وجود ندارد، راهی جز تخییر بین یکی از آراء موجود نیست. [رسائل: ۲/۱۱۷ ـ ۱۱۸].

جمع بندی او باز هم این است که «و هذا الذی بیّناه هو طریق معرفه الحق فی جمیع احکام الشرع… و اعلم انّ کلّ مذهب لنا فی الشریعه، علیه دلیل من ظاهر الکتاب، او حکم الاصل فی العقل و ما اشبه ذلک».

و این که «أن طریقه القیاس و أخبار الآحاد لا یمکن أن تکون طریقا الى العلم بشی‏ء من الأحکام البته» (رسائل: ۲/۱۲۳ ـ ۱۲۴).

در اینجا، اساسا اشاره‌ای به حدیث ندارد، در حالی که آگاهیم که او همین حجت بودن اجماع را با تفسیر حضور معصوم در آن قبول دارد و روشن است که اگر برای او ثابت شود که سخنی از معصوم است، قبول می‌کند، اما اشکال این است که آنچه از حدیث که بیشتر آن خبر واحد بوده، در دسترس او قرار داشته، مورد قبول وی نبوده است. در واقع، این اجماع هم، به دلیل احادیث متواتر است و نمونه‌هایی که مثال می‌زند، توافق همه بر حکمی بر اساس روایت متواتری است که از معصوم رسیده است.

و اما بحث تفصیلی او در این زمینه، یعنی عدم حجیت خبر واحد، دست کم در دو مورد در این باره بحث می‌کند. یکی در أجوبه مسائل التبّانیات فی أخبار الاحاد که در آن جا به تفصیل به استدلالهای ابن تبّان [معتزلی امامی شده و متوفای ۴۱۹] در اثبات حجیت خبر واحد جواب داده و آن را رد کرده است.

دوم رساله‌‌ای هم با عنوان «مسأله فی إبطال العملِ بأخبار الاحاد» دارد که باز در این زمینه سخن گفته است. هر دوی این رساله‌ها، درمجلد پنجم رسائل سید مرتضی (چاپ جدید آن در دارالحدیث) آمده است.

در رساله عدم حجیت خبر واحد تأکید دارد که ما معظم مطالب مذهب خود را بر اساس روایات متواتره در می‌یابیم و مقصودش آن احکامی است که اجماعی میان امامیه بوده و نوعی همکاری «تواتر و توافق» آنها را برای امامیه مسلم الصدور و مطبعا مقبول کرده است.

در این باره که سید مرتضی ادعای اجماع و اتفاق امامیه بر عدم حجیت خبر واحدا دارد، فراوان بحث شده است، بویژه که شیخ طوسی، شاگرد وی، در این باره راه دیگری را رفته و نظر میانه روتری را پذیرفته است. ادعای سید مرتضی این است که خبر واحد «علم آور» نیست، اما شیخ طوسی ضمن موافقت با آن، بحث تعبد به پذیرش خبر واحد را مطرح کرده به این معنا که به دلیل توصیه شرع، در تعبد به خبر واحد برای دانستن حکم شرع از آن می‌تواند حجیت آن را در صورت عدالت راوی و ا مامی بودن وی و… .پذیرفت. به هر روی، همین نظر هم، دایره حجیت خبر واحد را مشروط به قرائن و شواهد می‌کند، نظری که بعدها در همین حد هم باقی نماند و به مرور با غلبه اخباری گری، به شیوع استفاده از خبر واحد در بخش‌های مختلف اعتقادی و فقهی و اخلاقی رسید. جالب است بدانیم که از رساله مهم سید مرتضی با عنوان «تبانیات» نسخ بسیار اندکی باقی مانده و تنها نسخه آن که سال ۶۷۶ کتابت شده و اندکی افتادگی داشته، مبنای نسخ بعدی است. این بی اعتنایی نیز خود می‌باید مورد توجه قرار گیرد.

وی می‌گوید همان طور که عمل نکردن به قیاس در فقه، شعار شیعه است، عمل نکردن بر طبق خبر واحد نیز شعار شیعه است. وی با این کار، به مبارزه با تمامی فرقه گراهای داخلی شیعه می‌رود که بر اساس اخبار آحاد، راهشان را از امامان منحرف کرده‌اند. کسانی چون واقفه، غلاه، خطابیه، مخمسه، اصحاب حلول و جز اینها. او همچنین قمی‌ها را منهای شیخ صدوق، کسانی می‌داند که به خاطر همین اخبار آحاد، گرفتار عقیده تشبیه و جبر شده‌اند: «و أن القمیین کلهم من غیر استثناء لأحد منهم الا ابا جعفر بن بابویه بالامس کانوا مشبهه مجبره». (رسائل: ۳/۳۱۰). به نظر وی، ارکان و معظم مسائل فقه، با اخبار متواتر قابل حل بوده و نیازی به عمل به اخبار آحاد نیست «معظم الفقه نعلم ضروره مذاهب ائمتنا فیه بالاخبار المتواتره» (۳/۳۱۲). آن مقدار هم که خبر متواتر نباشد، با اجماع امامیه بدست می‌آید.

وی عمل به خبر واحد را منافی با آیه قرآنی «وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْم‏» [اسراء: ۳۶] و آیه «وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون» [بقره: ۱۶۹] می‌داند. وی می‌گوید آیات فراوانی است که نهی از اقدام به عملی می‌کند که فاقد استدلال علمی است. [رسائل الشریف المرتضی: ۳/۳۳۵ ـ ۳۳۶].

عبارت صریح سید مرتضی در این باره و ادعای این که این مسأله اجماعی شیعه است که بارها و بارها در باره آن نوشته اند، این است:

لأنا نعلم علماً ضروریا لا یدخل فی مثله ریب و لا شک أنّ علماء الشیعه الإمامیه یذهبون الى أنّ أخبار الآحاد لا یجوّز العمل بها فی الشریعه و لا التعویل علیها و أنها لیست بحجّه و لا دلاله، و قد ملئوا الطوامیر و سطّروا الأساطیر فی الاحتجاج على ذلک و النقض على مخالفیهم؛ و منهم من یزید على هذه الجمله و یذهب إلى أنه مستحیل من طریق العقول أن یتعبد اللَّه تعالى بالعمل بأخبار الآحاد.

قسمت اخیر عبارت، پس از نقل اجماع علمای شیعه بر حجیت خبر واحد، تأکید بر این است که آنان، حتی تعبد به این که شارع ـ با فرض این که خبر واحد علما حجت نیست ـ تعبد به قبول خبر واحد را برای عمل به آن پذیرفته باشد، نمی‌پذیرند.

این موضع سید مرتضی را که می‌کوشد تا دین را در بخش عقل و نقل، متکی به اخبار متواتر نکند، در موارد دیگری هم وجود دارد که به راحتی در آثار وی قابل تعقیب است.

نقد روایات ضد عقل توسط سید مرتضی

در میان آثار مفصل او، «کتاب الامالی» یکی از سنگین‌ترین آثار است که نخستین بار چاپ منقّح آن را مصری‌ها (دارالفکر العربی، ۱۹۹۸ م) متکفل شدند، نه شیعیان عراق و ایران. این نشان از آن داشت که اثر مذکور جایگاه بلندی در ادب عربی دارد. این کتاب حاصل بحث‌های علمی و ادبی و دینی است که در پاسخ به برخی از پرسشها و موضوعات مهم ارائه و املاء شده است. گستره دانش سید مرتضی، از تنوع آثار وی و نیز موضوعاتی که در همین کتاب به آنها پرداخته کاملا آشکار است.

در اینجا بنای آن دارم تا بندی از این امالی را گزارش کنم، بندی که روش و طرز فکر سید مرتضی را درباره بخشی از معارف دینی نشان می‌دهد.

در این بند، پرسشی از سید مرتضی درباره روایاتی می‌شود که سخن از برخی از پرندگان و حیوانات و خوراکی‌ها و زمین شوره زار در آنها به میان آمده، برخی از موجودات ستایش شده و برخی مذمت می‌شوند. [دهها حدیث از این دست را بنگرید در: البراهین القاطعه فی شرح تجرید العقائد الساطعه، ج ۲، ص ۵۴۰ ـ ۵۴۷ (محمد جعفر استرآبادی م ۱۲۶۳ ق، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۲)] از کبوتر و بلبل و دراج تمجید شده، اما از فاخته یا همان کوکو و شماری از حیوانات مانند میمون و خرس و فیل و جز اینها و حتی زمین شوره زار مذمّت شده است.

در ادامه این سوال آمده است که بر اساس این اخبار، گفته می‌شود که موارد مدح شده، آنها هستند که ثنا گوی خداوند هستند و به اولیاء خدا دعا کرده، بر دشمنان آنان نفرین می‌کنند؛ اما آن موجوداتی که مذمت می‌شوند، به این خاطر است که عکس آن رفتار کرده، از اولیاء الهی بدگویی می‌کنند.

همین مطلب درباره نوعی ماهی که جرّیّ نامیده شده آمده و گفته می‌شود که به خاطر دشمنی با ولایت، مسخ شده و آثاری درباره حرمت وی به همین خاطر وارد شده است، درست مانند مذمت خرس و میمون و فیل و دیگر حیواناتی که گفته می‌شود مسخ شده اند. همین طور مذمت خربزه که خبر آمده که وقتی امیر المؤمنین آن را شکافت فرمود: من النار الی النار و آن را انداخت و در آنجایی که افتاد، دود برخاست. درباره زمین شوره زار هم آمده است که ولایت را منکر شد و موارد دیگر که ظاهرا خلاف عقل است و نمی‌تواند مربوط به موارد تکلیفی و امرونهی داشته‌باشد.

پرسش از سید مرتضی این است که چرا و چه توجیهی برای این قبیل روایات که با عقل آدمی ناسازگار می‌نماید وجود دارد؟

پاسخ سید مرتضی با این سخن آغاز می‌شود که آنچه اساس و پایه باور و معتقدات به حساب می‌آید، مطالبی است که از ادله و استدلالها به دست آید: «اعلم أن المعوّل فیما یعتقد على ما تدلّ الأدله علیه من نفى و إثبات‏ فإذا دلّت الأدله على أمر من الأمور وجب أن نبنی کلّ وارد من الأخبار إذا کان ظاهره بخلافه علیه؛ و نسوقه إلیه و نطابق بینه و بینه‏». او می‌گوید: اگر ادله بر چیزی دلالت کردند، نفیا یا اثباتا، وقتی خبری وارد شود که ظاهرش خلاف آن مدلول باشد، باید بر آن حمل کنیم و میان آنها تطبیق دهیم. بدین ترتیب باید اخبار و روایات وارده را با آن بسنجیم و هر مقداری که در قالب اجمال و تفصیل، مطلق و مقید، یا عام و خاص قابل توجیه است، بپذیربم و در غیر این صورت کنار بگذاریم.

وی می‌گوید: این کاری است که ما با ظاهر قرآن می‌کنیم، بنابر این، چرا نباید درباره اخبار آحادی که نه علم آور است و نه اطمینان بخش چنین نکنیم؟ إذا کنّا نفعل ذلک و لا نحتشمه فی ظواهر القرآن المقطوع على صحّته، المعلوم وروده؛ فکیف نتوقّف عن ذلک فی أخبار آحاد لا توجب علما؛ و لا تثمر یقین.

هر زمان که چیزی از این قبیل اخبار بدست آمد، آنها را باید بر «ادله و حجّت‌های عقلی» عرضه کرد. اگر هیچ راهی برای تأویل و توجیه آنها نبود، راهی جز کنار گذاشتن آنها نیست: «فمتى وردت علیک أخبار فاعرضها على هذه الجمله و ابنها علیها؛ و افعل فیها ما حکمت به الأدله و أوجبته الحجج العقلیه؛ و إن تعذّر فیها بناء و تأویل و تخریج و تنزیل؛ فلیس غیر الاطراح لها و ترک التخریج علیها».

اما درباره این روایات، توجیهاتی می‌توان‌داشت که سیدمرتضی دو ‌نمونه را بیان می‌کند:

یکی این که این روایات مشتمل مدح و ذم نسبت به حیوانات و پرندگان یا زمین شوره زار نه به خاطر خود آنها، بلکه به خاطر صاحبان آنهاست. درست مثل این که در قرآن، آیت «وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها» سرپیچی از دستور خدا را به «قریه» نسبت می‌دهد که مقصود اهل قریه است.

برای این توجیه، اشکالاتی وجود دارد که خود سید اشاره کرده و پاسخ‌هایی هم داده است که محل تأمل است.

توجیه دیگر این است که روایات رسیده درباره موجودات مذموم، ناشی از مسأله شوم بودن و طیره باشد که روشی شناخته شده در میان عرب بوده است. این مسأله حتی برای کسانی که باور به شوم بودن و طیره [نسبت به حیوانات یا برخی از پرندگان مانند جغد] ندارند، می‌تواند درست باشد، چرا که به هر حال، این مسائل تأثیر خود را میان مردم دارد [و شاید از این بابت ابراز شده است].

سید مرتضی درباره ماهی جرّیّ هم که گفته شده است به خاطر انکار ولایت مسخ شده می‌گوید: تحریم آن نوع از ماهی مانند دیگر محرمات شرعی، می‌تواند به خاطر مفسده‌ای باشد که از نظر شرع در آن وجود دارد؛ اما گفتن این که به خاطر انکار ولایت مسخ شده، سخنی خنده آور است «فأما القول بأن الجرّیّ نطق بأنه مسخ بجحده الولایه فهو مما یضحک منه و یتعجب من قائله».

سید مرتضی درباره خرس و میمون و فیل نیز همین سخن را می‌گوید که تحریم آنها به خاطر وجود مفسده است و فرقی با دیگر محرمات ندارد. اگر مجبور شویم چیزی به نام مسخ را درباره آنها بپذیریم باید آن را چنین توجیه کنیم که خلقت اول آنها در وهله نخست نفرت‌انگیز نبوده، اما پس ‌از مسخ‌ شدن، قیافه آنها در هم‌ ریخته‌ و تنفر آمیز شده‌است!

اما درباره خبر خربزه این ممکن است که وقتی امام امیر المؤمنین (ع) آن را چشیده، حالت تنفر به ایشان دست داده و در این حال فرموده «من النار و الی النار»، یعنی این از طعام اهل جهنم است و چیزی که مناسب عذاب اهل جهنم است. گفتن چنین جمله‌هایی در میان ما هم از چیزی که بدمان می‌آید، معمول است. شاید برخاستن دود هم تأیید سخن آن حضرت و اظهار نوعی معجزه برای وی بوده است.

اما مذمت زمین‌های شوره زار و این سخن که دلیل آن انکار ولایت بوده است، اگر نتوان آن را به گونه‌ای که درباره «قریه» در قرآن آمده، توجیه کرد، باید گفت چنین مطلبی معقول نیست: «لم یکن معقولا».

وی درباره روایاتی که حیوانات را به دو دسته مؤمن و کافر تقسیم می‌کند می‌گوید: این‌ها مخالف با عقل و مسائل بدیهی است «فمما تخالفه العقول و الضرورات»، زیرا حیوانات عاقل‌و کامل‌و مکلَف نیستند؛ در‌این‌صورت چطور به‌حق یا باطل باور دارند؟

سپس می‌افزاید: هر خبر و روایتی که در آن مطلبی از این دست باشد، یا باید دور ریخته شود یا بر معنای درستی که نمونه آن گذشت، توجیه گردد. «إذا ورد أثر فی ظاهره شی‏ء من هذه المحالات؛ إما اطّرح أو تؤوّل علی المعنی الصحیح».

اما معنای این آیت قرآن که منطق الطیر را به سلیمان نبی یاد دادیم، در واقع، معجزه‌ای برای سلیمان است که طیور چگونه با هم نطق کرده و از اصوات و اغراض و مقاصد آنها که به صورت فریاد و صدا از آنها خارج می‌شود، او را آگاه کرده است. درباره مورچه که آمده است: «قالَتْ نَمْلَهٌ یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یحْطِمَنَّکُمْ سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یشْعُرُون‏» (نمل: ۱۸) بسا مراد این است که آن گفتن، در حکم حاصل قول است، به طوری که گویی مورچه‌ای گفت [در حکم گفتن] و دیگر مورچگان آن را دریافتند و از ضرر ماندن آگاه شدند و برای نجات یافتن به مساکن خود رفتند. دراینجا افزودن قول به آن، نوعی مجاز و استعاره است.

این هم بعید نیست که چون طیور مسخر سلیمان بوده‌اند، به عنوان یک معجزه، کلامی از زبان مورچه برآمده باشد و معجزه‌ای برای سلیمان باشد. این امر منکری نیست. نطق بسان آنچه میان ما آدمیان است، برای کسی هم که تکلیف ندارد یا کامل العقل نیست، ممکن است. دیدیم که مجنون و بچه‌ها هم گاهی کلماتی می‌گویند که معنای خاصی دارد، در حالی که تکلیف و کمال ندارند. همین مطالب را درباره نطق هدهد هم می‌توان گفت. چنان که گفتن اینکه او را عذاب می‌دهم «لاُعذّبنه عذابا شدیدا» به معنای «ضرر واقع» است، حتی اگر مستحق نباشد و معنایش داشتن تکلیف برای او نیست که عذابی را به خاطر انجام ندادن در نظر گرفته باشد.

به علاوه، عذاب ممکن است به معنای آن باشد که او را ذبح کرده با آن ولیمه می‌دهند. در هر حال «کلّ هذا لا ینکر فى نبىّ مرسل تخرق له العادات؛ و تظهر على یده المعجزات؛ و إنما یشتبه على قوم یظنون أنّ هذه الحکایات تقتضى کون النمله و الهدهد مکلّفین؛ و قد بینا أنّ الأمر بخلاف ذلک‏». اینها به معنای تکلیف دار بودن آنها نیست. [امالی سید مرتضی، ج ۲، ص ۲۴۹ ـ ۲۵۱]

این بود نمونه‌ای برخورد یک اندیشمند شیعی با مجموعه‌ای از آنچه تحت عنوان روایت و حدیث درباره موضوعی خاص وارد شده است. اخباری که با عقل سلیم منطبق نیست و سید مرتضی تلاش می‌کند نشان دهد که ما موظف هستیم تا اخبار را بر عقل عرضه کرده، اگر ممکن است توجیهی معقول برای آن عرضه کنیم و اگر نشد، آن را کنار بگذاریم. این درست مانند همان نگاهی است که شیخ صدوق درباره روایات طبی دارد که غالب آنها را نادرست می‌داند. [بنگرید به: بحار، ج ۵۹، ص ۷۵].

علام مجلسی و ارزیابی نظر سید مرتضی

در اینجا، یک نکته مهم است و آن این که موضع علمای اخباری درباره این اظهارات سید مرتضی چیست. شاید بهترین مورد، علامه مجلسی باشد که هم اخباری است و هم دستی در نقد اخبار دارد. ایشان پس نقل روایتی از همان دست روایات مطلبی دارد که پس از نقل حدیث بیان می‌کنیم. حدیث که از امالی شیخ طوسی است چنین است: عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (ع) قَالَ لَا تَأْکُلُوا الْقُنْبُرَهَ وَ لَا تَسُبُّوهُ وَ لَا تُعْطُوهُ الصِّبْیانَ یلْعَبُونَ بِهَا فَإِنَّهَا کَثِیرَهُ التَّسْبِیحِ وَ تَسْبِیحُهَا لَعَنَ الله مُبْغِضِی آلِ مُحَمَّدٍ (ع) قنبره، همان چکاوک است، مرغ تاجدار، در این روایت آمده است که حضرت از اجدادشان نقل کردند که چکاوک را نخورید، او را دشنام ندهید و برای بازی به کودکان ندهید، این پرنده، تسبیح الهی فراوان گوید و از جمله تسبیحات او لعن دشمنان آل محمد(ص) است.

مرحوم مجلسی پس از نقل این روایت تحت عنوان «تحقیق مقام و دفع شکوک و أوهام» گوید: رد اخبار مستفیضه از امامان، آن هم به صرف مستبعد بودن آن از نظر ـ به قول وی ـ وهم [عمدا نامی از عقل نبرده] یا به تقلید از فلاسفه که خوابها را قبول دارند اما ایمان به آنچه رسولان می‌آورند ندارند، سزاوار افاضل از انام نیست.

استناد مجلسی به این است که در قرآن از تسبیح خداوند توسط طیور یاد شده است: «وَ الطَّیرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» چنان که از سخن گفتن مورچه با سلیمان.

 و غیر ذلک. به گفته وی، چه دلیلی وجود دارد که آنان شعور و درک از کلیات نداشته و قادر به سخن گفتن و نطق نیستند؟ خود ما بسیاری از اوقات، سخن برخی از مردم و جز آنان را می‌شنویم اما از زبان آنها چیزی نفهمیده فکر می‌کنیم صدای آنان مثل پرنده‌ها است، به طوری که تمییز میان کلمات آنان نمی‌دهیم و از این که آنان سخن یکدیگر را می‌فهمند، تعجب می‌کنیم.

اخباری که دال بر این باشد که آنان تسبیح می‌گویند، خالق را شناخته و از مصالح و مفاسد خود آگاهند، بیش از آن است که قابل شمارش باشد. چنان که بعید نیست که آنان مکلف به برخی از تکالیف باشند و در دنیا به خاطر ترک آنها، عذابی را تحمل کنند… حتی اگر فرض کنیم که آنان نطق ندارند، این ممکن است که خداوند در برخی از اوقات چنین مقدر کند که آنان به خاطر معجزه‌ای برای نبی یا امام، به نطق درآیند. (بحار: ۲۷/۲۷۳ ـ ۲۷۴).

مرحوم مجلسی در اینجا، به نقل مطالب سید مرتضی پرداخته آن را عینا درج می‌کند. البته در مقدمه می‌گوید: اما ما ذکره السید الشریف المرتضی قدّس الله روحه فی کتاب الغرر و الدرر… و جواب این جمله پس از پایان آن سه صفحه آمده که چنین است: … انتهى کلامه رحمه الله/ ففی بعض ما ذکر، ما فیه و قد أشرنا لمن له غرام إلى فهم المرام فیما مضى و ما سیأتی إلى ما یکفیه و لم نتعرّض للرد و القبول حذرا من أن ینتهی القول إلى ما لا یرتضیه من یعرف الحق بالرجال؛ و یمکن تأویل کلامه بحیث لا ینافی ما نظن فیه و نعتقده من غایه العرفان و الله أعلم بحقیقه الحال و سیأتی الأخبار الکثیره فی ذلک فی أبواب المعجزات و مضى بعضها» (بحار: ۲۷ / ۲۸۰)

روشن که علامه مجلسی، از این که مبادا مورد هجوم کسانی قرار گیرد که سخت باور به سید مرتضی قرار دارند و به گفته وی «حق را به رجال می‌شناسند» به بحث در این باره ادامه نداده است. البته این احتمال را هم داده که شاید بشود راهی میانه را رفت که منافاتی میان دیدگاه او و سید مرتضی در کار نباشد.

نگاه عقلی سید مرتضی در رد احکام نجومی منجمان

می دانیم که در باره احکام نجومی بر محور اصل تأثیر نجوم بر تحولات مردمان روی زمین، بحث‌های زیادی میان موافقان و مخالفان شده و صد البته که موافقان بیشتر بوده اند و هنوز هم از این دست افراد هستند که معتقد به این تأثیر بوده و بسیاری از تصمیمات جاری زندگی خود را بر اساس قواعدی که خود برای این کار طراحی کرده اند می‌دانند.

سید مرتضی (م ۴۳۶) رساله‌ای در پاسخ پرسشی در این باره با عنوان «مسأله فی الرد علی المنجمین»‌ نوشته که می‌باید یکی از بهترین‌های آن دوره به شمار آید. تفکر عقلانی و خردورزانه سید مرتضی را در جای جای نوشته‌های او شاهدیم.

از او درباره این باور منجمان درباره «تأثیرات علم نجوم» پرسیده‌اند و این که چه مانعی وجود دارد که ما به اندازه تأثیر خورشید قائل به تأثیر کواکب باشیم.

فرض کنیم، تأثیر کواکب محال باشد، چه اشکالی دارد که خداوند عادت را بر این قرار داده باشد که با طلوع فلان کوکب، فلان حادثه در زمین رخ خواهد داد؟

سید مرتضی به تفصیل در این باره به بحث نشسته و تأکید دارد که بحث «عادت» نظر منجمان نیست و آنان همان مسأله «تأثیر»‌ را مطرح می‌کنند. این نظر قدمای از منجمان است و اگر بحث از عادت شده، حرف تازه‌ای است.

وی گوید که متکلمان از این که ستارگان، فاعله باشند را رد کرده‌اند. همین طور بحث طبائع هم رد شده است و این که کواکب، حی و قادر باشند نیز رد شده است، چرا که حیات، با حرارت شدید سازگاری ندارد. وقتی حرارت خورشید، با این فاصله دور که به ما می‌رسد، این قدر شدید است، آیا امکان حیات در آن هست؟ به علاوه که حیات داشتن کواکب، به اجماع مسلمانان هم نادرست و باطل است «و ذلک معلوم من دین رسول الله صلّى الله علیه و آله ضروره».

حتی اگر فرض شود که کواکب حی و زنده هستند، تأثیر آنها در زمین باید از طریق توالد و تولید باشد، در حالی که چنین چیزی نیاز به نوعی وسیله ارتباطی دارد که عملاً میان کواکب و زمین چنین واسطه‌ای وجود ندارد.

اگر گفته شود «هوا» این کار را خواهد کرد، آن هم قابلیت و توانایی چنین کاری برای جر اثقال و حرکات شدیده ندارد. به علاوه که برخی از افعال، مادی نیست و کار اراده و اعتقاد است و چگونه کواکب در این قبیل موارد تأثیر در زمین و آدمی می‌گذارند؟

علاوه بر این، پذیرش تأثیر کواکب، سبب می‌شود که امر و نهی و مدح و ثناء لغو باشد و امور به اجبار بگذرد، زیرا در آن صورت اختیاری برای بشر نمی‌ماند. به واقع، تمام اشکالاتی که معتزله به مجبّره وارد کرده‌اند در اینجا هم وارد می‌شود.

اما نظریه عادت و این که خداوند به طور عادی، چنین طراحی کرده باشد که وقت طلوع فلان سیاره، فلان حادثه در روی زمین روی دهد، در پاسخ باید گفت: اولاً این سخن، نظریه منجمان نیست و گرچه اصل آن ممکن است، اما راهی برای اثبات علمی آن وجود ندارد؛ «لا طریق الى العلم بأن ذلک قد وقع و ثبت» ما از کجا می‌دانیم که اگر زحل یا مریخ در فلان درجه طالع باشند، مثلاً نحس خواهد بود، یا مشتری اگر چنان باشد، سعد خواهد بود؟ چه خبری [روایتی] برای اثبات این مطلب داریم؟

اگر مدعی شوند که این را به تجربه دریافته‌اند، باید گفت: مواردی که سخن شما نادرست از آب در می‌آید، بیش از مواردی است که درست در می‌آید. توجیه این مسأله به این که، موارد خطا، ناشی از خطای منجم در محاسبه است درست نیست، چرا که اول باید اساس این مطلب که احکام نجومی درست است، خارج از این روال ثابت شود؛ «و انما کان یصحّ لکم هذا التأویل و التخریج لو کان على صحه أحکام النجوم دلیل قاطع هو غیر اصابه المنجم».

سید مرتضی در اینجا از یکی از رؤسا بلکه وزرا یاد می‌کند که مردی فاضل، ادیب و اهل کتابت و نجوم بوده و روزی با او درباره احکام نجوم صحبت کرده و از این که دیده است سید توجهی به این مسأله ندارد و افراد شاغل به آن را در حال تلف کردن عمر می‌داند، از ایشان پرسیده است: آیا شما تکذیبی در احکام نجومی شنیده‌اید که برای سفر یا پوشیدن لباس یا هر حاجتی، روز خاصی را انتخاب نمی‌کنید؟

سید مرتضی در جواب می‌گوید: من به این رسیده‌ام و در خانه‌ام، نه تقویم دارم و نه در آن نگاه می‌کنم و از این کار خود جز خیر ندیده‌ام. پس از آن برای آن وزیر، مَثلی را نقل می‌کند و می‌گوید: اگر راهی باشد و چاه‌های خطرناک در آن که باید رونده مراقب افتادن در آن چاه‌ها باشد، آیا در رفتن آن مسیر، فرقی میان کور و بینا هست؟ او می‌گوید آری؛ و روشن است که افراد بینا سالم‌تر گذر خواهند کرد تا کورها. سید می‌گوید: کار منجمان هم همین طور است. آنها راه پرخطری را تصویر می‌کنند و چون خود به احکام نجومی واقف‌اند، گویا همان افراد بینا هستند و دیگران کور؛ اما در عمل آیا می‌توان گفت:‌ این بینایان، یعنی منجمان در گذر زمان و تاریخ، سالم‌تر از بقیه عبور کرده‌اند؟ معلوم است که چنین نیست. بنابرین آن علم و اطلاع، چیزی بر بینایی آنان نیفزوده است، بلکه نسبت به هر دو مساوی است؛ «قد علمنا خلاف ذلک و أن السلامه أو المحن فی الجمیع متقاربه غیر متفاوته».

شریف مرتضی در ادامه می‌گوید: از جمله چیزهایی که نشان می‌دهد کار منجمان، اصل و اساسی ندارد، این است که کسانی از زراقین ـ منجمان بازاری و خیابانی ـ که چیزی از علم نجوم نمی‌دانند، در مواردی سخنشان درست از آب در می‌آید. سپس از شعرانی نامی یاد می‌کند که بلد نبود از اسطرلاب استفاده کند، زیجی هم ندیده بود، اما زیرک بود و بسیاری از اوقات، سخنش درست در می‌آمد. یک بار هم در جمعی که نزد سید بوده‌اند آمد و درباره هر یک از آنها چیزی گفت که بسیاری از آنها درست بود. از جمله به یکی گفت: در جیب تو چیزی هست که در آن وعده‌هایی به تو داده شده است. او انکار کرد و همه کمک کردند و بالاخره از جیب او کاغذهایی درآمد که از طرف خلیفه الوزراء وعده صله‌ای به او داده شده بود. همه ما از این که با توجه به دوری این شخص از علم نجوم سخنش درست از آب درآمد، تعجب کردیم. دوستی داشتیم که می‌گفت، بهترین دلیل برای بطلان احکام نجومی، همین گفته‌های شعرانی است که درست از آب در می‌آید.

یکی از مدافعان احکام نجومی در پاسخ گفته است که، بسا طالع همین شعرانی چنین است که هرچه می‌گوید مطابق واقع می‌شود؛ اما من به او گفتم: شاید بطلیموس و هر عالمی از میان منجمان که احکامشان به واقع اصابت می‌کند، سبب اصابت سخنشان به واقع، طالع آنها است بدون این که علم و فهم در آن تأثیری داشته باشد. بنابرین نباید، اصابت به واقع را دلیل درستی این دانش دانست. اگر درست درآمدن این سخنان، به خاطر طالع و مولد است، بنابرین اصابت به واقع را نمی‌توان دلیل بر درستی این علم گرفت، چون این طالع است که سبب درست از آب درآمدن پیشگویی‌های او شده نه خود این دانش.

سید مرتضی ادامه می‌دهد: بهترین دلیل بر بطلان احکام نجوم یکی این است که ما می‌دانیم از جمله معجزات انبیاء خبر دادن از غیب است، چیزی که آن را خارج از عادت می‌دانند، درست مثل زنده کردن مرده و شفای کور و برص، اگر علم به آنچه بعداً حادث می‌شود از طریق نجوم ممکن بود، دیگر خبر از غیب، معجزه و خارج از عادت شمرده نمی‌شد. به علاوه که از قدیم و جدید، همه مسلمانان، اجماع بر تکذیب منجمان و شهادت به فساد مذهب آنان و بطلان احکامشان داده‌اند. از دین پیامبر (ص) روشن است که می‌بایست مدعیات منجمان را تکذیب کرد. روایات بیشماری هم در این باره وجود دارد. همین طور اهل بیت و بهترین‌های اصحاب رسول (ص)‌ هم از منجمان بیزاری می‌جستند و آن را ضلالت و گمراهی می‌شمردند.

سید ادامه می‌دهد که نباید میان اِخبار از کسوف با آنچه درباره تأثیر نجوم در زمین گفته می‌شود خلط کرد. کسوفات و اقترانات کواکب و فاصله گرفتن آنها، از طریق محاسبه و سیر کواکب بدست آمده و اصول صحیحه و قواعد استوار دارد. در حالی که آنچه درباره تأثیر کواکب از نقطه نظر خیر و شر و نفع و ضرر گفته می‌شود بی اساس است. [رسائل المرتضی، ج ۲، صص ۳۰۱ ـ ۳۱۰]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky