شبکه اجتهاد: گستره و پیچیدگی روزافزون تاثیرات بر فقه به گونهای است که کمتر بتوان به صورت جزمی قوه اجتهاد در سراسر فقه را امر بسیط و واحدی تلقی کرد که با تمرین استنباط در چند باب خاص فقهی به دست میآید. از سوی دیگر حفظ انضباط فقهی در سایه این تحولات وسیع نیازمند چارچوب بندی مجدد و دقیقتر و همچنین وسواس در تنقیح یک روش شناسی حجتمند است.
۱. جامعه صنعتی:
میل سیری ناپذیر انسان مدرنی که بریده از متافیزیک و تنها واجد عقلانیت ابزاری بود (نه عقل قدسی همه جانبه نگر)، او را به تولید مازاد بر مصرف و انباشت سرمایه سوق میداد. از اوایل قرن نوزدهم بنایی که بنیادش چند قرن قبل تر با رنسانس آغاز شده بود، با سرعت هر چه تمام تر جامعه را در پرتو اکتشافات و تحولات سریع فنون و دانشهای تجربی، به سوی صنعتیتر شدن هدایت میکرد.
۲. انسان صنعتی:
صنایع بزرگ، روابط و تعاملات اجتماعی انسان را دگرگون میساخت. تغییر سبک کار، تعامل جدید کارگر و کارفرما، مدل توسعه شهری و حمل و نقل، تحصیل و آموزش در راستای صنعت، ایجاد و توسعه بازارهای بزرگ، تغییر معادلات سیاست و جنگ و از همه مهمتر تغییر سبک زندگی، فکر و جان انسان صنعتی را متحول کرده بود. و اینگونه بود که نه فقط جامعه، بلکه خود انسان، صنعتی شد و این جریان هنوز هم ادامه دارد و عمق مییابد.
۳. علم صنعتی:
فهم انسان مدرن در دل این هیاهو، از جهان و علم دگرگون شده بود. این اندیشه در ذهن او شکل گرفت که این همه پیشرفت در صنعت، محصول روش علمی و اثباتی بعضی دانشها بوده که به برکت آنها صنعتی شده است. روشی که در ریاضیات، فیزیک، شیمی، نجوم و تا حد زیادی در زیست شناسی حاکم و جوابگو بود؛ منطقی عام برای همه دانشها تلقی شد.
صنعت و ابزار انسان مدرن، در پیوند با روح و فرهنگ حاکم بر مدرنیته در نفی متافیزیک و جداسازی دین از دنیا بود؛ حقیقتی که هنوز به درستی فهم نشده و گاهی ابزار و تکنولوژی را نسبت به فرهنگ خنثی تلقی میکند و چه مغالطه بزرگی؛ زیرا به قول استاد عزیزی، اساس صنعت توسعه بدن و ساخت بدن منفصل است. ایده توسعه بدن با ابزار، کاملا وابسته به ذهنیتی است که آن ایده از آن تراوش کرده است.
فارغ از نکته قبل، مشکل اساسی تر جایی شروع شد که منطق حاکم بر این دانشهای طبیعیاتی و ریاضیاتی همچون وحی منزل به مثابه منطق اثباتی به همه علوم دیگر تعمیم پیدا کرد. اخلاق، سیاست، جامعه شناسی و روان شناسی هم برای علمی بودن باید در این زمین بازی میکردند. معنای علم خلاصه شد در کنترل، مشاهده و استقراء؛ دادههای کمّی و آماری یگانه مستند و رفتارگرایی روش علمی برتر شمرده شد. مغالطه بزرگ دیگری که کنشهای انسان را در حد طبیعیات به خصوصیات فیزیکی و محسوس تقلیل داده و او را بدون روح و معنا فرض گرفته بود.
۴. صناعت فقه:
دانش فقه با متون و ادله مقدس شریعت سر و کار دارد و به استنباط حکم شریعت در قبال افعال مکلفین میپردازد، اما همانقدر که جنبه قدسی دارد، باز محصول اجتهاد و فهم انسانی است. با این حال، دانش فقه از گزند مغالطات در منابع و روش مصون مانده است. مغالطاتی که همه علوم حتی اخلاق را صنعتی کرده بود.
با درایت فقیهان در طول تاریخ همواره فقه انضباط خودش را حفظ کرده و اگر هم تک صدایی شاذ از فقه ورزان، بوی خروج از موازین حجیت میداد، مستدلا به بوته محاکمه علمی کشانده شده، مهجور و محو شده است.
۵. فقه صنعتی:
با این حال معنای دیگری از صنعتی شدن در فقه روی داده است. در فقه این مجتهد است که پدیدههای زمانه خودش را با قوه و اندیشهای که از همین زمانه به دست آورده بررسی میکند. بنابراین خواه ناخواه، جامعه و انسان صنعتی تاثیرهایی بر فقه گذاشته است. به نظر میرسد توجه فقیه به این تاثیرات، گرچه بعضی از آنها بسیار روشن و از ارتکازات اوست، وضوح بیشتری به فرآیند استنباط بخشیده و دانش او را نظاممندتر از گذشته میسازد.
این تاثیرات را میتوان اینگونه دسته بندی کرد:
الف. تولید مسئله: معمولا اولین چیزی که در تاثیر صنعت بر فقه به ذهن میرسد، انبوه مسائل جدیدی است که صنعت پیش روی فقه نهاده است. مسائلی که قبل از جامعه صنعتی نبوده و حالا باید تعیین تکلیف شوند. مثلا پیشرفت صنعت پزشکی مسائلی چون تلقیح مصنوعی، شبیه سازی انسان، اتانازی، پیوند و تشریح اعضاء را مطرح کرده است. صنایع اقتصادی، ارتباطی، نظامی و … دنیایی از پدیدههای جدید در برابر فقیه قرار دادهاند.
ب: تغییر مفاهیم موضوعات: توسعه صنعت باعث میشود معنایی که فقیه در فقه صنعتی برداشت میکند با عصر نصوص متفاوت باشد. مثلا مفهوم سفر یا هجرت با توسعه صنایع حمل و نقل، تفاوت جدی پیدا کرده است. قطعا فقیه معنای حرج، مشقت و یا منفعت محلله را در جامعهای که صنعت همه امور را تسهیل کرده، متفاوت از صد سال پیش درک میکند.
ج: توسعه دسترسی به ادله: صنعت چاپ و پس از آن تکنولوژیهای رایانهای و ابزارهای مختلف تحقیق و جستجو، باعث میشود فحص از دلیل، راحت تر و در عین حال پیچیدهتر شود. به نظر دیگر نمیتوان به تبویب وسائل الشیعه اکتفا کرد و مدعی شد بدون ترفندهای جستجو و کلید واژهای در منابع گسترده میتوان به یأس از فحص رسید.
د: فرد حقیقی و اعتباری: پیدایش گسترده شخصیتهای حقوقی و اعتباری محصول جامعه صنعتی است. قراردادهایی که نه تنها طرف آن فرد بلکه نهادها، سازمانها و شخصیتهای حقوقی هستند؛ محصول این عصر هستند. این افراد حقوقی نه تنها توسعه در مکلف فقهی هستند بلکه گاهی توسعه در متعلق حکم اند. یعنی حکم شرعی بر خود ساختارها و نهادها هم بار میشود.
۶. پیامدهای فقه صنعتی: گستره و پیچیدگی روزافزون این تاثیرات بر فقه به گونهای است که کمتر بتوان به صورت جزمی قوه اجتهاد در سراسر فقه را امر بسیط و واحدی تلقی کرد که با تمرین استنباط در چند باب خاص فقهی به دست میآید.
همچنین شاید آن جا که علوم و مقدمات اجتهاد را برمیشمارند، شناخت تاریخ تحول و تطورات علوم، فنون و صنایع در جوامع هم الزامی شمرده شود. بعید به نظر میرسد اهمیت آن مثلا کمتر از علوم بلاغی باشد که فقها مقدمه استنباط دانستهاند. مسئلهای که با موضوع شناسیهای جزیی و موردی فقیه در هر مسئله و رجوع او به اهل خبره، تفاوت اساسی دارد.
از سوی دیگر حفظ انضباط فقهی در سایه این تحولات وسیع نیازمند چارچوب بندی مجدد و دقیقتر و همچنین وسواس در تنقیح یک روش شناسی حجتمند است.
در نهایت مهمترین و کاربردی ترین وجه قضیه این است که فقه به آن بالندگیای برسد که بتواند نهادسازی و ساختارسازی کرده و با کارآیی عملی خود بر صنایع و علوم تاثیری بگذارد که مورد پذیرش صاحبان آن قرار گیرد. نه تاثیری نامتناسب و نامتوازن که منجر به شکاف میان امر دینی و این علوم و صنایع باشد. میتوان از این افق به تحقق حکمرانی فقه تعبیر نمود.
نویسنده: حسین نیک، پژوهشگر حلقه اجتهادی فقه الاجتماع مدرسه عالی فقاهت عالم آل محمد (ع)