در قیامت همه خلائق آرزو میکنند، ای کاش! فاطمی بودند. (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۸، ص۵۴)
در اینجا لازم به یاد است، این تقارن میان عید نوروز و عزا، برای نخستین بار نیست که اتفاق میافتد، بلکه پیش از این نیز در مواردی غیر از تقارن ایام عزاهای مذهبی، این اتفاق رخ داده است؛ برای نمونه در روز ۲۸ اسفند ۱۳۴۱ امام خمینی و حضرات آیات: شریعتمداری، میلانی، روحانی، بهبهانی، تنکابنی (فلسفی)، آشتیانی و آملی جشن نوروز را تحریم کردند. در آن سال، مردم که بنا به سنت گذشته همهساله حلول سال نو و آغاز بهار را جشن میگرفتند، در اعتراض به برگزاری رفراندوم انقلابِ سفیدِ شاه، به پیروی از حکم مراجع و علما نوروز را جشن نگرفتند. در مدرسههای علوم دینی به همین مناسبت پرچمی سیاه به اهتزاز درآمد که بر روی آن قید شده بود: «امسال مسلمین عید ندارند». بسیاری از روحانیان نیز نوار سیاه رنگی به نشانه عزا بر سینه خود نصب کرده بودند. (http://qudsonline.ir)
عرف (Custom) در لغت به چند معنا استفاده شده است؛ نخست به معنی پیاپی بودن چیزی به طوری که اجزایش متصل به یکدیگر باشد. دوم به معنی آرامش و طمأنینه. سوم به معنی رسم و روش و مرسوم. (ر.ک: محمود عادل، مجمعالبحرین: ۱۵۸)
عزاداری و عرف
امسال یکی از دهههای فاطمیه در ایام نوروز قرار میگیرد و به واسطه همین تقارن، این بحث که «شیعیان عید ندارند» یا «نوروز مقدم است یا فاطمیه؟» نیز پیش میآید و برخی از این فضا سوءاستفاده میکنند و مباحث چالشی رابطه ملیت و دین را مطرح میکنند. بیگمان مردم نیز در برابر این پرسشها چند نوع موضعگیری میکنند؛ برخی سکوت میکنند، عدهای فاطمیه را تعطیل میکنند، گروهی نوروز را تعطیل میکنند و دستهای تلاش در جمع میان این دو رخداد میکنند. به نظر میرسد در میان این چهار دسته، قطعاً سکوت، معنا ندارد؛ زیرا در عمل باید یکی از روشها را در پیش گرفت؛ همچنین کنار زدن یکی از دو مناسبت به بهانه بزرگداشت مناسبت دیگر، خلاف ذوق است؛ لذا باید تلاش کرد میان این دو رخداد، چنان جمع کرد که عظمت و بزرگداشت هیچ یک، تحتالشعاع دیگری از بین نرود. در این جستار به دنبال آن برآمدهام که با ارائه راهکاری، میان نوروز و فاطمیه، جمع کرد تا فاطمیهای نوروزی یا نورزی فاطمی برگزار کنیم؛ لذا پس از اشاره به جایگاه و نقش عرف در تعیین انواع عزاداری، به بحث شیوه برگزاری فاطمیه در عید نوروز اشاره میشود.
برای تبیین اصطلاح عرف در میان فقیهان، عبارات مختلف و متعددی بیان شده است که یکی از آنها عبارتند از: «عرف هر چیزی است که مردم به آن عادت کردهاند و به آن ملتزم میشوند، خواه کردار یا گفتار خاصی باشد.»(جعفر سبحانی، مصادر الفقه الإسلامی و منابعه: ۱۸۳)
در واقع روش مستمر مردم یک شهر یا یک قوم در گفتار یا رفتار است که از آن با نامهای «عادت» یا «تعامل» یاد میکنند. البته لازم نیست همه افراد جامعه یا قوم، به آن روش ملتزم و پایبند باشند، بلکه اگر اغلب مردم دارای روش مزبور بودند، عرف محقق میگردد. (ر.ک: حسن عمید، فرهنگ عمید :۷۲۸؛ سیدمحمد حسینی، فرهنگ لغات و اصطلاحات فقهی: ۱۵۶)
جایگاه عرف در اسلام
اسلام به خصائص صورى و عادتها و سنتهاى جوشیده از فرهنگهاى اختصاصى ملتها احترام مىگذارد و تا آنجا که مفید و سازنده است، آنها را قابل تثبیت تأیید مىشمارد و حتى اجازه شکستن این میراثها و خصائص وحدت آفرین را نمىدهد. حضرت على(ع) در منشور حکومتی خطاب به مالکاشتر مىفرماید: «لَا تَنْقُضْ سُنَّه صَالِحَه عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّه وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَه وَ صَلَحَتْ عَلَیهَا الرَّعِیه»؛ «روشهای صحیحی که پیش از این، توسط بزرگان امت اجرا شده است و الفت به ارمغان آورده است و کار مردم را راهانداخته است، از بین نبر.» (امام علی(ع)، نهجالبلاغه: ۳۷۰) البته شارع نسبت به تعصب جاهلانه و بیفایدهای را که باعث حفظ عادتها و تقالید ملى غلط و مخرب میگردد، محکوم کرده است؛ لذا پیامبر رحمت و مهربانی(ص) در این زمینه هشداری جدی بیان کرده است. ایشان در این زمینه فرموده: «مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّه مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیه بَعَثَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَه مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِیه«؛ «هرکس در قلبش کوچکترین محبتی نسبت به عصبیت جاهلی داشته باشد، خدا او را در روز قیامت با عربهای جاهلیت برمیانگیزد.» (کلینی،الکافی، ۲: ۳۰۸)
اسلام در خط مشى کلى این تفکر را تقویت مىکند که همه انسانها علىرغم تفاوتها در خصائص ملى و اقلیمى و تاریخى، از فطرتى یگانه برخوردارند و همین فطرت همگون و یگانه است که به فرهنگ انسانى یگانگى مىبخشد و فرهنگ جوشیده از توحید را همان فرهنگ متحد فطرى بهعنوان فرهنگ مشترک انسانها و ملتها مطرح مىنماید و راههاى تعاون و مشارکت را در راهیابى به چنین هویت مشترک فرهنگى توصیه مىکند، ولى با وجود این هدف درازمدت و کلى ملتها را از حفظ میراثهاى مفید و سازنده و وحدتآفرین فرهنگیشان بازنمىدارد (ر.ک: عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، ۱: ۲۴۶)؛ لذا میتوان ادعا کرد که در بسیاری از موارد مصلحت جامعه به عرف گرهخورده است؛ زیرا عرف، منبع تشخیصِ مصلحت است. در فقه اسلامی، موارد فراوانی به عرف ارجاع شده است که برخی آنها در ادامه به صورت خلاصه اشاره میگردد:
• تعیین معنا و مقصود الفاظ: با توجه به اینکه احکام شرعی از طریق الفاظ بیان شده است، پس تشخیص و تعیین معانی الفاظ به نظر و فهم عرف بستگی دارد. مگر جایی شارع معنای ویژهای از الفاظ اراده کند و به آن تصریح نماید. مانند لفظ «صلاه» که در عرف به معنی «عبادت» است اما شارع آن را به معنی «عبادت خاص» میداند.
• مباحث الفاظ: یکی از مباحث پردامنه دانش اصول فقه، مباحث الفاظ است که سراسر این مباحث جولانگاه عرف و فهم عرفی است و اصولیان برای استدلال باید به ظهورات عرفی متوسل شوند.
• تشخیص موضوعات:عرف در احراز خارجی موضوع و تحقق یا عدم تحقق آن (مانند تبدل موضوع شطرنج) نقش بهسزایی ایفا میکند. در واقع نقش عرف در اینجا تشخیص موضوعاتِ احکام فقهی و پیادهسازی احکام شرعی بر آنها میباشد.
• مرجع افتاء و قضاوت:مردم هر شهر و منطقهای واژگان و اصطلاحات خاص خودشان را دارند که بهوسیله آنها، امور روزمرهشان را تنظیم میکنند؛ لذا در جایی که «مَن» وزنی معادل ۱۲ کیلوگرم دارد؛ اگر سه مَن از کالایی فروخته شود و سپس میان خریدار و فروشنده اختلاف حاصل شود، قاضی یا مفتی، فروشنده را ملزم به تحویل ۳۶ کیلوگرم از جنس مورد نظر میکند. این در حالی است که در برخی شهرها، «یک مَن» معادل ۳ یا ۶ یا ۱۸ کیلوگرم میباشد. اما در مقام قضاوت یا افتاء، باید عرفِ همان شهر، مورد استناد قرار گیرد. (ر.ک: جعفر سبحانی، مصادر الفقه الإسلامی و منابعه: ۱۸۵)
• حاکم در منطقهالفراغ:مهمترین کارکرد عرف، پایهگذاری احکام نوین و به رسمیت شناختن آثار و لوازم آن در حوزه معاملات و امور غیر عبادی و غیرتوفیقی است. در واقع شارع، تنظیم نحوه برخی عرصههای زیست را بر عهده عرف نهاده شده است که آیتالله صدر از آن به «منطقهالفراغ» تعبیر کردهاند. (محمدباقر صدر، اقتصادنا: ۶۸۹) و آیتالله سبحانی در تبیین جایگاه عرف مینویسد: «هیچ شکی نیست که عرف مرجع حکم در “منطقهالفراغ” است؛ یعنی در جایی که نصی از سوی شارع در جایی وارد نشده است، عرف مرجع تعیین حکم شرعی میباشد» (جعفر سبحانی، مصادر الفقه الإسلامی و منابعه: ۱۸۳)؛ لذا همین «منطقهالفراغ» یکی از موارد جواز رجوع به آراى عمومى شمرده شده است. (فرهنگ فقه مطابق مذهب اهلبیت(ع)، ۱: ۱۱۴)
شهید صدر در تبیین «منطقهالفراغ» به مسائل ذیل اشاره کرده است:
۱٫ قوانین اسلام به طور موقّت و گذرا وضع نشده تا (چنانکه مارکسیسم مىگوید) با تبدیل دورههاى تاریخى، تغییر شکل یابد، بلکه براى تمام ادوار و اعصار، ثابت و جاودانه است.
۲٫ براى تأمین این شمول و استیعاب، به عنصری شناور نیاز است تا در بستر دورهها و مراحل مختلف تاریخى، پاسخگوى مقتضیات مختلف باشد و براى روشن ساختن این عنصر شناور، باید ابعاد متغیر زندگى انسان را معین ساخت.
۳٫ برای مثال در حیات اقتصادى انسان دو نوع رابطه وجود دارد: نخست رابطه انسان با طبیعت و سرمایههاى طبیعى که در شیوههاى تولید از طبیعت و راههاى سیطره بر آن خلاصه مىشود و دیگر رابطه انسان با همنوعانش که به صورت حقوق و امتیازات تجلّى مىیابد.
۴٫ تفاوت این دو نوع رابطه این است که قوانین مربوط به رابطه انسان با طبیعت متغیرند؛ یعنى به لحاظ تغییراتى که در توان و میزان سیطره انسان بر طبیعت پدید مىآید، قوانین نیز تغییر مىیابد تا عدالت اجتماعى در معرض تهدید قرار نگیرد.
به عنوان مثال اگر قانون «من أحیا أرضاً فهى له» در عصر بیل و کلنگ، مجرى عدالت اجتماعى بود، در عصر مکانیزهشدن وسایل احیا و کشاورزى نمىتواند عدالت را تأمین کند؛ زیرا سبب مىشود که افراد اندکى که قادر بر آباد کردن زمینهاى فراوانى هستند، به مالکان بزرگ تبدیل شوند و ثروت طبیعى عادلانه توزیع نشود؛ لذا این نوع از روابط عنصر متحرّک و شناورى را مىطلبد که در مقابل آن خطر و تهدید بایستد.
اما رابطه انسانها با یکدیگر به طور طبیعى ثابت بوده، داراى تطوّر نیست؛ از این رو قوانین ثابتى را مىطلبد (در مقابل دیدگاه مارکسیسم که مىگوید: روابط حقوقى انسانها با یکدیگر امرى عرضى و تابع تطوّر رابطه انسان با طبیعت است) به عنوان مثال هر ملّتى که در اثر ارتباط با طبیعت به ثروتى دست مىیابد، با مشکل کیفیت توزیع عادلانه مواجه مىشود؛ این نیاز، نیاز ثابتى است که براى رفع آن فرقى بین عصر آسیاب دستى و دوره ماشینیسم نمىباشد و قانونى که براى رفع چنین نیازى وضع مىشود (مثل قانون توزیع ثروت بر اساس کار) قانون عامى است که در تمام دورهها سارى و جارى است.
۵٫ آن عنصر شناور و متحرکى که مانع تهدید قوانین بخش اوّل از روابط و ضامن اجراى عدالت مىشود، «منطقهالفراغ» نام دارد. منطقهالفراغ یعنى منطقهاى که از قوانین الزامى خالى است.
۶٫ لازم به یاد است که «منطقهالفراغ» دلیل بر این نیست که نقصى در شریعت وجود دارد و یا اهمالى از جانب شریعت نسبت به بعضى از وقایع و حوادث صورت گرفته است، بلکه به عکس دلیل بر استیعاب و شمول شریعت و توانمندى آن براى هماهنگى و همراهى با اعصار مختلف است. (ر.ک: اقتصادنا، ص ۶۸۹؛ ناصر مکارم شیرازی، دائرهالمعارف فقه مقارن؛ ص: ۲۲۲)
شرایط حجیت عرف
با توجه به موارد ارائه شده، درمییابیم عرف با وجود شرایطی، میتواند در در «منطقهالفراغ» فایده بخش باشد و حکم مسائلی را روشن سازد؛ یعنی شارع مقدس در برخی موارد، دست عرف را نسبت به تنظیم روابط و تأمین نیازهای روزمره باز گذاشته است، البته بهشرطی که از حدود تعیینشده توسط شارع مقدس تعدی نکنند. این شرایط با توجه به آموزههای اسلامی عبارتند از:
۱٫ مخالف نص صریح آموزههای اسلامی نباشد.
۲٫ بیحرمتی به مقدسات به همراه نداشته باشد.
۳٫ خطر جانی یا مالی یا آبرویی نداشته باشد.
۴٫ برخاسته از عقل یا احساس صحیح باشد.
۵٫ شارع یا عقلاء آن عرف را ممنوع ندانند.
۶٫ حلالی را حرام و حرامی را حلال نکند.
۷٫ به گسترش خرافهپردازی دامن نزند.
۸٫ موجب آزار و اذیت مردم نگردد.
۹٫ مفسدهای به همراه نداشته باشد.
۱۰٫ مصلحتی را از بین نبرد. (ر.ک: سید محمدتقی حکیم، الأصول العامه للفقه المقارن: ۴۲۲؛ حسینعلی منتظری، رساله استفتائات، ۲: ۳۲۱ و ۳: ۴۹۶؛ ناصر مکارم شیرازی، استفتائات جدید، ۱: ۱۶۵ و ۲: ۲۴۸ و ۳: ۱۷۸)
اصول کلی عزاداری اسلامی
چنانکه گذشت، شریعت اسلامی براى همراهى با اعصار مختلف برخی موارد و احکام را در عرصههای مختلف بر عهده مردم قرار داده است. در واقع شارع مقدس، کلیات و چارچوبهای مدنظرش مطرح کرده است اما جزئیات اجرا و شیوههای آن را بر عهده عرف قرار داده است. یکی از این موارد شیوههای «عزاداری» است که در شریعت مقدس، چارچوب آن معین شده است، لیکن بسیاری از جزئیات آن بر عهده مکلفان و عرف هر منطقه واگذار شده است. از این رهگذر اصول کلی عزاداری که در آموزههای اسلامی بیان شده است، بیان میگردد تا منطقهالفراغ در این بحث روشن گردد:
۱٫ گریستن جایز است، حتی برای میت مؤمن مستحب است.
۲٫ شکیبایی بر مصیبت مستحب است.
۳٫ ممنوعیت کارهایی که خشم خدا را برانگیزد مانند:
• بلندکردن صدا به گریه و ناله به خاطر هلاکت؛
• فریاد و صیحه زدن به بدبختی و گرفتاری؛
• سیلی زدن به صورت و سینه؛
• دست روی دست زدن؛
• فریاد به خواری کردن؛
• دست روی ران زدن؛
• پاره کردن پیراهن؛
• کندن موها. (محمدحسین بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ۳: ۴۶۹ تا ۵۰۰)منطقهالفراغ عزاداری
با توجه به نکات بیان شده، روشن میگردد شارع مقدس، عرف را در شیوههای اقامه عزا مختار قرار داده است؛ لذا با توجه به نکاتی که در «اصول کلی عزاداری اسلام» و «شرایط حجیت عرف» مطرح شد؛ شخص مکلف باید شیوههای عزاداری در مناطق مختلف را با این دو سنجه، محک بزند و درستی و نادرستی آن را تشخیص دهد.
لازم به یادآوری است، بسیاری از آداب و شیوههای عزاداری میان شیعیان، با اصول مطرحشده سازگار است اما برخی انحرافات نیز در عزاداری وارد شده است که آسیبهای جدی فراوانی به ارمغان میآورد. برخی دلایل این انحرافها به شرح ذیل است:
• رعایت نکردن «ادب» در مقام «عرض ارادت»؛
• امرار معاش برخی از طریق مداحی و منبر؛
• رها شدن مردم از سوی اندیشوران فهیم؛
• بیان شرح رخدادها به شیوه زبان حال؛
• خواندن روضههای مشکوک؛
• گردآوری جمعیت بیشتر؛
• گرفتن اشک از مستمع؛
• داغ کردن مجلس.
نوروز فاطمی
حال که روشن شد نحوه عزاداری در شریعت اسلامی به عهده عرف مردم واگذار شده است، لازم است به بررسی نکاتی در این زمینه بپردازیم تا بتوانیم مشمول دعای خیر امام صادق(ع) باشیم که فرمود: «خدا شیعیان ما را رحمت کند؛ زیرا ایشان با غم و اندوه طولانى ما شریکاند.»(شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ۲۱۷)
با توجه به اینکه این تقارن چند سالی است رخ داده است، صاحبنظران در فضای مجازی، تلاش کردهاند راهکارهایی ارائه دهند تا میان این دو رخداد مهم، جمع کنند. برخی راهکارهای ارائه شده به این شرح است:
• بیش از هر سال دیگری مادران را تکریم کنیم.
• از قهقههزدن و خندههای بلند در این ایام پرهیز کنیم.
• در پیامکهای نوروزی، به تقارن این ایام با ایام فاطمیه اشاره شود.
• در سفرههای هفت سین و یا میز پذیرایی قاب کوچک و زیبای مزین به نام حضرت زهرا(س) بگذاریم.
• در دید و بازدیدها کلمه «تبریک» و «مبارک» را به عباراتی چون «سال خوبی داشته باشید» تغییر دهیم.
• به همراه دعای لحظه تحویل سال نو،«اللهمّ صلّ على فاطمه و أبیها و بعلها و بنیها بعدد ما أحاط به علمک» یا حدیث کساء (۱) را بخوانیم.
• از آنجایی که رنگ بنفش نمادی از نمادهای فاطمیه است، این رنگ را به نحوی بر سفرههای هفت سین اضافه کنیم؛ مثلاً سبزهها را با روبان بنفش تزئین کنیم و یا ظروف را به رنگ بنفش انتخاب کنیم. (www.tebyan.net و www.seratnews.ir)
اما به نظر میرسد مهمتر از این موارد خوب است به این نکته توجه کنیم که بزرگداشت حضرت زهرا(س) تنها به روضهخوانی، سینهزنی یا گریه نیست، بلکه بزرگداشت معصومان این است که به جایگاه «الگو» بودن ایشان (احزاب/ ۲۱؛ ممتحنه / ۴ و ۶) توجه کنیم و تلاش نمایم تا آموزههای الهی را که از طریق ایشان به دست ما رسیده است، پیاده کنیم. برای وصول به این مقصد، بهتر است برای ترویج فرهنگ فاطمی در ایام عید نوروز، به مسائل ذیل توجه ویژه کرد:
نشر معارف فاطمی
یکی از معارف مهم بهجای مانده از حضرت زهرا(س) خطبه فدکیه (۲) ایشان است که شامل سخنرانیِ طولانی وی در مسجد پیامبر(ص) برای اثبات حقانیت ولایت علی بن ابیطالب(ع) و دفاع از حریم ولایت میباشد و به خطرهای دوری از ولایت الهی اشاره میکند.
بیگمان نشر این معارف بسیار مناسبتر از برخی عزاداریهای سطحی و بحثبرانگیز است که گاهی به جای بزرگداشتِ مقام رفیع ایشان، به ساحت مقدس ایشان بیاحترامی، بیاعتنایی و حتی هتک حرمت میشود!
باید توجه داشته باشیم ائمه(ع) به دنبال مظلومنمایی، سطحینگری و عوامفریبی نبودهاند، بلکه ایشان به دنبال ظالمنمایی و روشنگری بودهاند. چنانکه حضرت فاطمه(س) در پایان خطبه فدکیه به این مطلب تصریح میکند: «آگاه باشید! آنچه گفتم با آگاهی نسبت به شما است که شما انگیزه یاری ندارید و نیرنگ و فریب، دلهایتان را فرا گرفته است، ولیکن این سخنان خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبریز و عقدههای سینه باز و حجت بر شما تمام شد. پس این شما و این شتر خلافت! لجامش را محکم بگیرید و بتازید اما بدانید پشتش زخمی و پایش لنگ و عار و ننگش همیشگی است. نشان خشم الهی بر آن خورده و عیبش ابدی است. خلافتی که به آتش برافروخته الهی پیوسته، آتشی که بر دلها احاطه کند، در حالی که تمام اعمال شما در پیش چشم پروردگار است و به زودی ستمگران خواهند دانست که در چه جایگاهی رجوع میکنند. من دختر پیامبر شمایم که شما را از عذاب سخت آینده بیم داد. پس هرچه میخواهید بکنید. ما هم کار خودمان را میکنیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم.» (مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۳، ص ۱۶۲)
مهمترین عناوین این خطبه عبارتند از: مقدمه، حمد و سپاس الهی، گواهی به وحدانیت الهی، گواهی به رسالت حضرت محمد(ص)، اشاره به قرآن بهعنوان عهد الهی، احکام اسلام برای هدایت انسانها، معرفی نسب خویش و امام علی(ع) با پیامبر اسلام(ص)، نجات از گمراهی و شرک با رسالت پیامبر(ص)، نقش علی(ع) در رسالت پیامبر(ص)، غصب ولایت امام علی(ع)، خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پیامبر خیر و رحمت(ص)، ذکر بینه از قرآن برای ارث، احترام به فرزندان رسول خدا، عمل به قرآن بعد از پیامآور صلح(ص)، طلب یاری از مردم، اتمام حجت با مردم، ابوبکر و روایت دروغ از پیامآور مهربانی(ص)، پاسخ حضرت فاطمه(س) با استناد به قرآن، اعتراف ابوبکر به صداقت حضرت فاطمه(س).
پینوشتها:
۱- مضمون حدیث کساء را امیرالمؤمنین(ع) در یکی از احتجاجاتش به این نحو بیان کرده است:
على(ع) به ابو هریره و ابو درداء و کسانى که در اطرافش بودند فرمود: اى مردم، آیا مىدانید خداوند تبارک و تعالى در کتابش چنین نازل کرده است: {إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً} (احزاب / ۳۳) «خداوند چنین مىخواهد که هر بدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک گرداند». پیامبر(ص) مرا و فاطمه و حسن و حسین را همراه خود زیر عبایش جمع کرد و عرض کرد: «خدایا، اینان عترت و خاصّان من و اهل بیتم هستند. هر بدى را از اینان ببر و ایشان را پاک گردان». امّ سلمه پرسید: یا رسولالله، آیا من هستم؟ فرمود: «تو خوب هستى، ولى این آیه بهخصوص درباره من و برادرم على و دخترم فاطمه و دو پسرم حسن و حسین و نه امام از فرزندان پسرم حسین نازل شده و هیچکس جز ما در این مورد همراهمان نیست». هفتاد نفر برخاستند و به حقانیت این حدیث شهادت دادند. (سلیم بن قیس، أسرار آل محمد(ع)، ص ۴۳۰)
۲- برای اطلاع از فهرست شصت مصدر و منبع قدیمی که خطبه فدکیه را نقل کردهاند؛ ۳۳ راوی اولی این خطبه؛ ۱۱۲ کتاب در شرح و تبیین این خطبه؛ ر.ک: محمد روحانى علىآبادى، زندگانى حضرت زهرا(ع)، ص ۷۹۹٫