قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / فقهای عرب زبان برتری در فهم نصوص نسبت به فارسی زبانها ندارند
شش قاعده فقهی برای حمایت از کالای داخلی

استاد سید محمدتقی قادری در گفتگو با «شبکه اجتهاد» مطرح کرد:

فقهای عرب زبان برتری در فهم نصوص نسبت به فارسی زبانها ندارند

هرکس ازنظر آشنایی با قواعد اجتهاد مسلط‌تر باشد، فهم او نیز در استنباط آسان‌تر خواهد بود، چراکه رکن اصلی در اجتهاد، استنباط از کتاب و سنت است و این بدون تسلط بر ادبیات عرب امکان‌پذیر نیست. آشنایی با این قواعد مستلزم بر تکلم عربی نیست، بلکه عرب‌زبان نیز می‌بایست با ادبیات آشنا باشد؛ چون تکلم به عربی، مساوی با مسلط بودن بر قواعد عربی نیست و هیچ فقیهی نمی‌تواند مگر آن‌که بر قواعد ادبیات عرب مسلط باشد.

اختصاصی شبکه اجتهاد: فارغ از دعوای گویا تمام نشدنی عرب و عجم، این نزاع به طریق علمی در میان فقه‌پژوهان نیز مطرح است و آن اینکه آیا فقهای عرب زبان، فهم بهتری نسبت به نصوص دینی که به زبان عربی صادر شده است دارند یا آنکه تفاوتی میان این دو وجود ندارد. ۲۸ آبان ماه، سالروز درگذشت سلمان فارسی، بهانه‌ای است تا از تفاوت‌های فقیه فارسی زبان و عرب زبان در فهم ادله و استنباط حکم شرعی سخن بگوئیم. استاد سید محمدتقی قادری اما در جرگه مخالفان وجود این تفاوت قرار می‌گیرد. استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم معتقد است حتی اگر تفاوتی نیز میان جایگاه علمی فقهای فارس و عرب وجود داشته باشد، این تفاوت به جهت زبان این دو گروه نیست. مشروح گفتگو با این استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم از نگاه شما می‌گذرد.

اجتهاد: آیا بین فقهای فارس و عرب‌زبان، تفاوتی در فهم الفاظ به کار رفته در نصوص وجود دارد؟

قادری: در پاسخ به پرسش فوق باید به چند نکته کلیدی توجه نماییم و الا نمی‌توانیم به پاسخ صحیح دست پیدا کنیم. نکته اول این است که در این پرسش مغالطه‌ای انجام گرفته است و آن این‌که فهم محاوره‌ای را با فهم متنی مساوی دانسته است و سپس به این نتیجه رسیده است که فهم زبان فقیه عرب نسبت به متن قوی‌تر از فقیه غیر عرب است. به عبارت روشن‌تر، فرض پرسش بر این است که کسی که عرب‌زبان است و عربی تکلم می‌کند نسبت به فقیهی که عربی سخن نمی‌گوید بهتر متن عربی را می‌فهمد. این مغالطه موجب این پرسش شده است، درحالی‌که تکلم محاوره‌ای عربی هیچ تأثیری در فهم متن ندارد.

نکته دوم این‌که برفرض که این‌چنین باشد، که البته نیست، قریب به‌اتفاق فقهای فارسی‌زبان، مسلط بر محاوره عربی بوده و هستند و تدریس آنان در نجف اشرف به زبان عربی بوده است؛ بنابراین اگر چنین اصلی هم وجود داشته باشد فقهای فارسی‌زبان مسلط بر محاوره بوده و هستند.

نکته سوم این است که آنچه مهم است و پاسخ اصلی را می‌بایست در آن برداشت نمود، منابع اجتهاد از قبیل کتاب، سنت، عقل و اجماع است و آنچه در فهم اجتهاد دخالت دارد، آشنایی با قواعد ادبیات عرب است نه عربی سخن گفتن. به‌طور مسلم هرکس از نظر آشنایی با این قواعد، مسلط‌تر باشد فهمش در استنباط آسان‌تر خواهد بود؛ چراکه رکن اصلی در اجتهاد، استنباط از کتاب و سنت است و این بدون تسلط بر ادبیات عرب امکان‌پذیر نیست. آشنایی با این قواعد مستلزم بر تکلم عربی نیست، بلکه عرب‌زبان نیز می‌بایست با ادبیات آشنا باشد. چون تکلم به عربی نمودن مساوی با مسلط بودن بر قواعد عربی نیست و هیچ فقیهی نمی‌تواند مگر آن‌که بر قواعد ادبیات عرب مسلط باشد. تمام فقها چه فارس و چه عرب بر ادبیات عرب تسلط و آشنایی دارند و در مقام فهم کتاب و سنت برمی‌آیند. با توجه به این اصل کلی دیگر تفاوتی بین فقیه عرب و غیر عرب باقی نمی‌ماند.

 نکته چهارم این است که اگر کمترین مطالعه نسبت به ادوار اجتهاد و فقه و فقها داشته باشیم، هرگز گرفتار چنین شبهات نمی‌شویم؛ چراکه از قرن سوم تاکنون پیوسته فقهای عربی و ایرانی چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، صاحب جواهر، شیخ انصاری، آقای حکیم، آیت‌الله خویی و امام خمینی را داشته‌ایم که آثار فقهی و اصولی آنان در اختیار ماست و ما هیچ تفاوتی در فهم آنان از متن کتاب و سنت به لحاظ عرب یا فارس بودن نمی‌بینیم، هرچند ازنظر جایگاه علمی بین آنان ممکن است تفاوت‌هایی وجود داشته باشد ولی این تفاوت علمی ارتباطی به عرب یا فارس بودن فقها ندارد.

نکته پنجم این‌که در هر دوره‌ای از ادوار اجتهاد همان‌گونه که فقیه عرب‌زبان بوده است، در کنارش فقیه فارسی‌زبان هم وجود داشته است. ولی در دوره‌های معاصر فقهای فارسی‌زبان بوده‌اند و فقیه عرب‌زبان جز چند نفر بیش نبوده‌اند؛ بنابراین ما هستیم و فقهایی فارسی‌زبان که با تسلط قواعد ادبی در مقام فهم و اجتهاد از کتاب و سنت هستند و فقیه عرب‌زبان جز چند نفر معدود وجود ندارند تا کسی بخواهد در مقام مقایسه بر بیاید که فهم فقیه عرب‌زبان نسبت به نصوص بیشتر است.

اجتهاد: آیا می‌توان گفت فقهای فارس و عرب، به لحاظ تفاوت‌های فرهنگی، فهم متفاوتی نیز از نصوص دارند؟

قادری: در این‌که تفاوت فرهنگی و جغرافیایی می‌تواند در فهم فقها از کتاب و سنت تأثیر بگذارد، نمی‌توان آن را انکار کرد. ولی در این‌که میزان این تأثیرگذاری تا چه اندازه و در کدام بخش و از حوزه فقه بوده است نیاز به تحقیقات موسع و مستندی دارد که نمی‌توان با یک مورد خاص به نتیجه کلی دست پیدا کرد.

اجتهاد: برخی روشنفکران برخی مثال‌های قرآن به حیوانات و میوه‌های گرمسیری و حتی برخی احکام فقهی را ناشی از نزول قرآن در جزیرۀ العرب می‌دانند. آیا این گزاره را صحیح می‌دانید؟

قادری: در پاسخ این پرسش باید گفت تأمل و تدبر در آیاتی که نام میوه‌های خاصی در آن آمده است بیانگر این واقعیت است. هرچند این آیات در بردارنده نام بعضی از میوه‌هاست که در جزیره العرب نازل شده است ولی محیط و مکان هیچ نقش و تأثیری در نزول این آیات نداشته است، بلکه نزول این آیات دلایل و علت دیگر دارد.

نخستین علت، وادار کردن مردم به تأمل و درنگ پیرامون این میوه‌های خاص است؛ چراکه در آیه ۴ سوره رعد آمده است: «وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»: در زمین قطعاتى است کنار هم و باغ‌هایی از انگور و کشتزارها و درختان خرما چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه که با یک آب سیراب می‌گردند و [بااین‌همه] برخى از آن‌ها را در میوه [از حیث مزه و نوع و کیفیت] بر برخى دیگر برترى می‌دهیم بی‌گمان در این [امر نیز] براى مردمى که تعقل می‌کنند دلایل روشنى است.

دومین علت درآوردن نام بعضی از میوه‌ها چون خرما، انجیر، زیتون در آیات قرآن، متداول بودن مصرف این میوه‌ها در جزیره العرب نبوده است، بلکه توجه مردم به خواص و ویتامین در این نوع میوه‌ها است. از همین رو زیتون ۶ مرتبه، خرما ۲۰ مرتبه، انگور ۲۰ مرتبه نامبرده شده است و این‌همه نیست جز توجه مردم به غذا و ویتامینی که در این میوه‌ها وجود دارد. در قرآن بیش از بیست مورد با عناوینی همچون نخل، نخیل، لینه و رطب، به خرما اشاره شده و از نوشیدنی فراهم شده از آن به‌عنوان رزق نیکو یاد کرده است (نحل/۶۷). قرآن کریم آدمیان را به اندیشه در خوشه‌های به هم پیچیده خرما و گونا‌گونی انواع آن (رعد/۴، انعام/ ۹۹، ق/۱۰) و همچنین نگریستن به باغ‌های سرسبز خرما به‌عنوان آیات الهی (یس/ ۳۴) فراخوانده است.

سومین علت درآمدن نام بعضی از میوه‌ها در آیات قرآن کریم، توجه دادن مردم به عالم آخرت است. از همین رو برای این‌که مردم بتوانند آخرت را از باب تشبیه معقول به محسوس میوه‌های دنیوی به میوه‌های بهشتی بیابند و درک کنند در سوره الرحمن آمده است: «فَاکِهَهٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَکْمَامِ وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ فِیهِمَا فَاکِهَهٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ» در آن میوه‌ها و نخل‌ها با خوشه‌های غلاف دار و دانه‌های پوست‌دار گیاهان خوشبو است و در آن دو میوه خرما و انار است.

با این توضیحات نتیجه می‌گیریم که نمی‌توان از نام برخی از میوه‌ها در قرآن را حمل بر این برداشت سخیف نمود که به دلیل موقعیت جزیره العرب بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky