شبکه اجتهاد: حجتالاسلام علی الهی خراسانی مدرس و پژوهشگر حوزه علمیه مشهد، طی یادداشتی با عنوان «فقه موسیقی و حلّ علمی چالشها و منعها» در خبرگزاری رضوی نوشت:
۱- بررسی فقهی موسیقی (حکمشناسی و موضوعشناسی) از شاخههای فقه هنر و فرهنگ و در نگاهی کلی در فقه اجتماعی جای میگیرد. فقه اجتماعی نه در برابر فقه فردی بلکه در برابر فقه عبادی است. ممکن است این دو گانه سازی عبادی/ اجتماعی چنین کژتابی داشته باشد که فقه عبادی با محوریت عبادت و ایمان به غیب روی میدهد اما فقه اجتماعی، فقهی عرفی و سکولار و تهی از ایمان به غیب است.
وانگهی با صراحت و شفافیت میگویم فقه اجتماعی در تفکیک خود با فقه عبادی از مناسک عبادی انسان با خدا و ارتباطات انسانی سود میجوید اما هر دو فقه است و تابع حجیت و منطق استناد به دین و هر دو در پارادایم ایمان به غیب، قانون و برنامه زندگی را از دین و منابع دین (وحی، سنت، عقل) میگیرد. اما آنچه مهم است فقه اجتماعی، اصول و سازکارهایی برای کشف و ساخت نظریههای کلان و الگوهای عینیتیابی و حرکت تمدنی دارد که میتواند از سنخ اصول فقه عبادی برای استنباط قوانین عبادات نباشد.
از جمله این تفاوت در سنخ اصول و منطق عقلانی استناد میتوان به «مقاصد و اهداف شریعت» اشاره کرد. میتوان به ایجاز گفت مقاصد شریعت در فقه عبادی راهی ندارد چرا که فقه عبادی بر مناسک عبادی استوار است و مرزهای آن بر تعبد و فراعقلانی قرار دارد اما فقه اجتماعی، جولانگاه دریافتهای عقلایی و مقاصد و اهداف شریعت است.
بهطور مثال آیتالله شهید صدر در اصول و فقه خود سخنی از اهداف شریعت نمیگوید اما وقتی به طراحی مکتب اقتصادی اسلام -که گذار از تکگزارههای فقهی به نظامسازی است- میرسد به اهداف شریعت و عدالت بهمثابه مقصد کلان اسلام روی میآورد.
باری! فقه موسیقی و فراتر از آن فقه هنر و فرهنگ باید در فضای فقه اجتماعی تنفس کند و با اصول و ساز و کارهای مختص به فقه اجتماعی پردازش شود. گفتمان فقه هنر و دال مرکزی آن میتواند با گفتمان فقه طهارت و دال مرکزی آن متفاوت باشد و دادههایی ممتاز به ارمغان آورد.
۲- «دلالتهای اجتماعیِ» روایات امامان معصوم (ع) در بستر تاریخ ارتباطات انسانی و فرهنگ زیستی زمان صدور شکل میگیرد.
امام خمینی در مسأله تصویر در مکاسب محرمه با بازخوانی روایات نهی از صورتگری چنین مینویسد:
«جمعی از اعراب پس از نابودی اساس کفر و شکستن بتها به دست رسول الله (ص) علاقه ایشان به آن صورتها و تمثالها در دل باقی بود. این اعراب مانند بتها را برای حفظ آثار گذشتگان و بقای علاقه بدان میساختند….نهی شدید پیامبر (ص) و تهدیدهای ایشان تنها با کفار آن زمان و کسانیکه مانند آنها باشند همخوانی دارد و دلیل این نهیها، نابودی اساس کفر و دفاع از مرزهای توحید بوده است.» (المکاسب المحرمه، ج۱، ص۱۶۹)
برخی فقیهان با نقل کلام فوق از استاد خویش اینگونه ادامه میدهند:
«…این احکام از قبیل احکام تعبدی محض نیست که نتوان دلیل و ملاک و نتایج عمل را جز خدا ندانست بلکه تابع ملاکات متناسب با عقل و فطرت است. به بیان دیگر اوامر و نواهی وارد شده در ابواب معاملات و سیاسات و جزائیات از قبیل احکام ارشادی است به آنچه که عقل و فطرت درک میکند.» (دراسات فی المکاسب المحرمه، آیتالله منتظری، ج۲، ص۵۴۶)
موسیقی به روشنی از جمله موضوعاتی است که باید روایات نهی از آن و غناء را بازخوانی و دلالتهای اجتماعی آن را بازسازی کرد.
بهعنوان مثال فقیه نامداری همچون محقق سبزواری (متوفای ۱۰۹۰ق) در موضوع غناء مینویسد:
«در آن اخبار، غنای خاصی ذکر و وارد شده است. مفرد معرّف به لام از نظر لغوی بر عموم دلالت نمیکند، عموم تنها از جایی استفاده میشود که قرینهای بر اراده بعضی از افراد لفظ عام نباشد، و به سیاق بیان و حکم، آن افراد طوری متعین نباشند که با غرض افاده منافات داشته باشند. اما اینجا چنین نیست، زیرا آنچه در آن زمان رواج داشته، غنای لهوی توسط کنیزکان آوازهخوان و دیگران در محافل فساد و شرابخواری و مانند آن بوده است. بنابراین حمل لفظ مفرد غنا بر مصادیق رایج در آن زمان بعید نیست.» (کفایه الاحکام، ص۸۴)
عالم بزرگ اسلامی فیض کاشانی (متوفای ۱۰۹۱ق) نیز اینگونه مینویسد:
«آنچه از مجموع اخبار رسیده در آن روشن میشود این است که حرمت غناء و امور متعلق به آن از اجرت و آموزش و شنیدن و خرید و فروش، همه اختصاص دارد به آنچه که به شیوه متعارف و متداول در زمان بنیامیه و بنیعباس باشد، که مردان پیش آنان میآمدند و آنان اباطیل میگفتند و با آلات لهو مانند عودها و غیر آنها بازی میکردند؛ نه چیزی که غیر آن باشد؛ همچنان که فرمایش وی (ع) بدان اشاره دارد: بالتی یدخل علیها الرجال.» (الوافی، ج۳، ص۳۵)
توجه به تاریخ موسیقی در اعراب جاهلی و نیز دوران خلافت اموی و عباسی و تفاوت جوهری آن با تاریخ موسیقی بهعنوان هنری فاخر و متعالی در تمدن ایرانی میتواند به درک بهتری از نسبت اسلام با موسیقی کمک نماید.
۳- حرمت موسیقی غنائی به حرمت لهو گره میخورد. در معنای لهو و حرمت آن باید بازخوانی صورت گیرد. بهنظر میرسد مبنای فقیه بزرگ آیتالله بروجردی راهگشا باشد. ایشان چنین میگوید:
«لهو آنست که انسان را از حالت طبیعی خود خارج سازد بهگونهای که برای شخص حالت مستی پیش آید و عقل هیچ حکومت و سلطنتی بر وی نداشته باشد. مانند برخی لحنهای موسیقی که وقتی شخص آن را میشنود از موازین عقلی خارج میشود و آن نوع موسیقی او را در حرکاتش بیاختیار میسازد و در سرمستیِ نغمههای موسیقی اعضای بدن خود را تکان میدهد اگر چه این شخص از عاقلترین و متینترین انسانها باشد. در نتیجه لهو حرام آنست که موجب خروج انسان از متانت و وقار بهصورت قهری باشد و در وی حالت سرمستی و خروج کامل از فرمانبری عقل حاصل آید.» (البدر الزاهر، ص۲۳۴)
۴- نقش عرف بهویژه عرف خاص در پردازش فقهی موسیقی نیاز به توجه ویژه و بازخوانی و بازسازی دارد. علامه عبدالهادی فضلی از فقیهان روشنبین در مقاله تفصیلی خود درباره غناء مینویسد:
«مرجع تعیین اینکه این موسیقی لهو است یا نه، عرف است. …این ارجاع به عرف خاص (عرف اهل فن، آوازخوانان و نوازندگان) از جانب فقها، به این برمیگردد که غنا فن خاصی است که هم به عنوان دانش نظری، و هم به این اعتبار که یک اجرای عملی است، کارشناسانی دارد. پس، از آنجا که در متون شرعی تعریفی برای آن پیدا نمیشود، در تعیین آن به عرف خاص مراجعه و حکمش بر آن تطبیق میشود، زیرا عرف عام که امر تعیین بدو واگذار شده، در مورد امثال موضوع مورد بحث ما به اهل عرف خاص رجوع میکند.» (بررسی فقهی پدیده غنا، ترجمه مجتبی الهی خراسانی، ص۹۷)