معمولا دانشها تجارب انتقال پذیر و ارزشمند خویش را در بخشهای مختلف و بسترهای مورد علاقه خود، به فنونی مبدل میسازند که از استادان به شاگردان و از نسل پیشین به نسل پسین ودیعه داده میشوند. به همان میزان که هر دانش، چشم اندازی سترگتر و مناسباتی پیچیدهتر را در خود پرورانده باشد، نیازمندی آن به فنون و مهارتهای مناسب برای موقعیتهای متفاوت، بیشتر خواهد شد.
شبکه اجتهاد: دانش فقه از جمله دانشهایی است که نه تنها چشم اندازی مهم دارد که معمولا درگیر حل وضعیتهایی میشود که به لحاظ پیوند خوردن با موقعیتهایی چندگانه و چند سویه، پیچیدگی به بار میآورد، هر فقیه از سویی درگیر مطالعه ای متن شناسانه میگردد و به متونی برمی خورد که یا در جایگاه منابع تشریع قدمتی بیش از هزار سال را با خود همراه دارند و یا گرداگرد متون منابع انباشته شدهاند و مجموعه آرای فقیهان را در تاریخ باز میتابند، و از سوی دیگر، در تنگناهای ضرورت لحاظ و مراعات خصلتهای تفاوت یابنده زمانی و مکانی قرار میگیرد. بی گمان، پیوند خوردن سرنوشت فتوا دهی با مجموعه ای گسترده از مسائل سخت و غامض، وضعیتی چند لایه را برای دانش فقه رقم زده است. از این روی، فقه را نه میتوان و نه شاید که دانشی متکی بر مهارتی محدود و صرفا برخاسته از بستری واحد دانست.
تعریف و ویژگیهای فنون فقهی
فنون فقهی را باید تکرار مهارتهای فقیهان و توانمندیهای آنان در مواجهه با یک یا چند موقعیت یا وضعیت خاص دانست. توضیح اینکه: بسیاری از حوزههای معرفتی درون فقهی – و گاه برون فقهی – پس از چندین بار بررسی حرفه ای توسط یک یا چند فقیه تجاربی را در خود گرد میآورند که رفته رفته به بخشی از روش مندی فقهی و قطعه ای از رویکرد فقیهان بدل میشوند.
بدین سان فنون فقهی، شامل آن دسته از مهارتهای فقهی میشوند که از موقعیت ذهنی و شخصی اولیه، فاصله گرفته و خصلتی نسبتا عمومی و عینی یافته اند؛ بنابراین، هرچند مهارتهای فقیهانه بسیار مهم به شمار میروند و از اصلی ترین عوامل توانمندی برخی از فقیهان به حساب میآیند، با این حال این مهارتها تنها هنگامی این فرصت را مییابند که به صورت میراثی ماندگار، از فردی به فرد دیگر منتقل شوند و از وضعیت شخصی و اختصاصی تا موقعیت عمومی و فراگیر ارتقا یابند که تبدیل به فنون فقهی گردند.
از جمله اصلی ترین خصلتهای فنون فقهی را میتوان ویژگیهای زیر برشمرد:
۱. برخورداری از عینیت قابل شناسایی
فنون فقهی، نمایان گر عینیتی قابل شناسایی میباشند و نه ذهنیتی ممهور به سلایق فردی و خصلتهای شخصی. به تعبیر دیگر، فنون فقهی شامل آن دسته از مهارتهای فقهی میشوند که از موقعیت ذهنی و شخصی اولیه، فاصله گرفته و خصلتی نسبتا عمومی و عینی، و طبعا شناسایی پذیر، یافته اند، زیرا از سوی بسیاری از فقیهان یک یا چند دوره مهم فقهی، به رسمیت شناخته شده و از حد ادعایی صرفا توجه برانگیز یا مهارتی نه چندان فراگیر عبور کرده اند.
۲. برخورداری از زبانی مناسب برای توصیف پذیری
فنون فقهی آن دسته از مهارتهاست که از زبانی مناسب برای توضیح داده شدن، برخوردار گشتهاند و هم چون بسیاری از مهارتهای تبدیل ناشده به فنون، دارای خصلتی بیان ناشدنی و تقریبا شهودی نیستند. به گفته دیگر، توافقی بیانی و واژگانی برای توصیفشان فراهم آمده و به تشتتی ویرانگر در توصیف پذیری دچار نیستند. به عبارت بهتر، مراحل تولد و زایش را پشت سر نهاده و نوعی از اجماع، هرچند گاه محدود و شکننده را، در توضیح اصلی ترین بخشهای خود پشت سر گذارده اند.
۳. انتقال پذیری
فنون فقهی، در نتیجه مطرح بودن در میان جمعی از عالمان (خصلت اول) و برخورداری از زبان و ادبیات مناسب (خصلت دوم)، این خصلت را یافتهاند که قابلیت گسترده ای، را هرچند به صورت نسبی، برای انتقال پیدا کنند.
۴. دنباله و ماهیتی تاریخی دارند
فنون فقهی، برخلاف مهارتهای شخصی که معمولابا مبدعان خویش شناسایی میشوند و معمولاتاریخی مدون را نمایندگی نمیکنند، جنبه ای به وضوح تاریخی دارند و بر دنباله ای تعقیب پذیر در گذشته دلالت میکنند. گزافه نیست که شکل گیری فنی را در دل دانشی به شکل گیری خود دانش تشبیه کنیم، چرا که هر دو تنها زمانی متولد میشوند که نوعی هویت تاریخی و تمایزدهنده برایشان حاصل آید و توافقی از جانب مجموعه ای از عالمان، گرداگرد آنها شکل گیرد.
۵. جای گرفتن در دل فقه
فنون فقهی در نتیجه خصلتهای چندگانه فوق در دل فقه جای گرفتهاند و به بخشی از ادبیات این دانش تبدیل گردیده اند. از این رو در کاربرد این دانش، نقش ایفا میکنند.
فنون فقهی شکل گرفته در تاریخ
ردیابی همه مهارتها و فنون فقهی کاری مشکل است. بسیاری از این مهارتها خیلی سریع و در یک برهه خاص شکل گرفته و پس از برآوردن نیازهای فقهی پایان یافته اند. مهارتهایی از این دست را نمیتوان در تاریخ مدون فقه و عبارات فقها ردیابی کرد. تنها نگاه به تفاوتها و شیوههای نگرش فقهی هر دوره و تلاش برای شناسایی مهارتهای شکل دهنده به چنین تنوعهایی ما را به سمت شناسایی این فنون رهنمون میشود; ولی گذشته از فنون کوتاه عمر و کم مصرف، تعدادی از مهارتها و فنون فقهی نقشی تاریخی و تاثیر گذار را در این دانش بازی کردهاند که شناسایی آنها ما را در شناخت مسیر تحول در دانش فقه یاری میبخشد.
رابطه تقویت فنون فقهی با توسعه فقه
مطالعه فقه با رویکرد به فنون فقهی، از آن جهت شایان توجه است که افزون بر ره آورد تاریخ شناسانه در حوزه فقه، زمینه هدف مند و گسترش پویشهای پاسخگو را در فقه فراهم میآورد، چرا که شناسایی فنون فقهی از یک سوی ما را با آن بخش از میراث فقهی مان آشنا میکند که سهمی بسزا – چه بخواهیم و چه نخواهیم – در فقه بر دوش دارد و پراکنده نگری کنونی ما را به این گروه از عرصههای موثر و سرنوشت آفرین فقهی به سمت شناختی همگن و نهادین سوق میدهد و از سوی دیگر، (و وجهی مهم تر) مهارتهایی از فقه را در ذهن ما برجسته تر میسازد که قابلیت تبدیل شدن به فنون فقهی را در خود دارند و اگر تلاشی برای زدودن نگاههای سلیقه ای و برداشتهای فردی از آنها صورت گیرد، هسته ای مناسب را برای شکل دادن به فنی فقهی در چنته دارند.
بی گمان، شناسایی چنین مهارتهایی از اصلی ترین راهها برای گسترش کیفی فقه است. در واقع، سخن راندن از فقهی پویا بدون برخورداری از فنونی که این پویایی را سامان بخشند، گزافه خواهد بود. از این رویی، جهت گیریهای آرمانی ما در ارتباط با فقه تنها هنگامی رخت واقعیت بر تن میپوشند که در عمل با پی گیری روندهای موثر در تحققشان حمایت گردند.
توسعه و بازسازی فنون فقهی
تاکید بر برخی از فنون به جای مانده از گذشتگان، هم چون قواعد فقهی و تلاش برای شناسایی نکات مثبت آنها نیز میتواند به بهبود این وضعیت کمک رساند. شاید بی راهه نباشد که بگوییم هرچند برخی از مهم ترین مهارتهای فقهی در تاریخ فقه به فنونی رسمی در این دانش بدل شده، این فرآیند از یک سو چندان کامل و همه جانبه صورت نگرفته و از سوی دیگر هیچ گاه عمیقا در یک رویه برنامه ریزی شده و هدف مند قرار نداشته است و معمولامحصول نگاههایی ناخواسته هر چندگاه دقیق بوده است. در چنین و ضعیتی حتی میراثهای ما از فنون گذشتگان نیز چندان کامل نیستند که به راحتی به کار فقه آید؛ بلکه باید خود از نو موضوع مطالعه ای جدید قرار گیرند و برای تکمیل و تصحیح برداشتهای سنتی از کارکرد، ابعاد و ظرفیتهایشان تلاش به عمل آید.
در یک جمع بندی میتوان گفت: کوششهای گذشته در تقویت فنون فقهی هریک در بخشی از تاریخ فقه به نقش آفرینی پرداخته و دستکم سایه ای سنگین بر بخشی از تاریخ فقه شیعه انداخته اند، با این حال همه مباحث گذشته در فنون فقهی لزومابرای امروز مناسب و طرح شدنی نیست. کارکرد برخی از آنها همچون: اشباه و نظایر، در برهههای دیگر و متاثر از تحولات فقهی در قالب فنون دیگر، همچون: قواعد، تامین گشته و به نوعی دیگر برآورده شده است، ولی بی گمان چند فن مهم فقهی – که به آنها اشاره شد – نقشی مهم در تاریخ فقه بازی کرده اند. در این میان، برخی از آنها همچون: قواعد، معمولاسهمی مهم را در بخشهای مهم فقه شیعه بر دوش گرفتهاند و گاه زمانهایی را به خود دیدهاند که به محور تحرک بخش و عامل جلوبرنده در تفکر یا برداشت فقهی بدل شده اند.
دو حوزه مطالعاتی قابل ارتقا تا سرحد فنونی فقهی
غرض از طرح نکته ای که پیش تر گذشت نشان دادن فنونی است که لزوما فرازمانی و فرامکانی نیستند و گاه کارکردهای مناسب با موقعیت و زمانی نه چندان فراخ را بر دوش میگیرند. با توجه به این نکته میتوان به توصیه ای که در پیش میآید با دقت نظر افزون تری نگریست.
الف. یکی از مباحث جالب توجه در فقه معاصر که میتوان آن را تا سرحد یک فن فقهی ارتقا بخشید، مبحث نظریههای فقهی است. مع الاسف، رویکرد به این مبحث حتی تا آن مقدار نبوده که بتوان به روشنی از شکل گیری مهارتی در ارتباط با شناسایی نظریههای فقهی (چه در طول تاریخ فقهی و چه در دوره حاضر و معاصر) سخن گفت. هرچند به هر روی تلاشهایی برای حرکت به این سمت در فقه شیعه اتفاق افتاده که باید آنها را به جد گرفت و مغتنم دانست.
شکل گیری فنی که فقه را در قالب نظریههای آن تفکیک و شناسایی نماید، از یک سوی، دنباله تاریخی و تطور نظری در برداشتهای موازی و رقیب از مباحث مختلف فقهی را مشخص میسازد و خاستگاه نظریههای مختلف را در دل تاریخ فقه برملامی کند و نظمی عالمانه را جانشین بی نظمی و درهم آمدگی فعلی میسازد و از سوی دیگر، راه را برای مطالعههای جدید باز میکند; مطالعاتی که جایگاه و مبانی مورد تاکید خویش را میشناسند و کمتر در منجلاب برداشتهای سلیقه ای و نه چندان منقح از فقه فرومی روند.
علاوه بر همه اینها، شکل گیری چنین فنی در فقه، سطح نقد فقهی را به صورت کاملاچشمگیری ارتقا خواهد بخشید و درک انتقادی نظریات از همدیگر را به جای دل مشغول شدن به مباحث فرعی و حاشیه ای، به مبانی اصلی و شکل دهنده (چه به صورت تاریخی و تکاملی و چه به صورت مبانی فراموقعیتی و پیش فرض انگارانه) هدایت خواهد کرد. تنها در این صورت است که انبوه نقدهای کمتر قانع کننده و بیشتر تورم زا را به گروهی از نقدهای بیشتر راه گشا و کمتر پر حجم و تعداد بدل خواهد کرد. در چنین وضعیتی، نقدهای جدیدتر بر دوش نقدهای قبلی سوار میشوند و خود آغازی برای ایجاد تحولی جدید و نه افزایش تراکمی خسته کننده، پیرامون مباحث سالخورده و کمتر تحرک پذیر میگردند. بی گمان، شکل گیری چنین وضعیتی، مشخصا استنباط را دچار تحولی رو به جلو مینماید و وضعیت نه چندان به سامان فعلی را که براساس حرکتی کند اتفاق میافتد، دگرگون میسازد.
ب. نمونه دیگر (علل الشرایع) است. توضیح اینکه: اگرچه در گذشته نظریه زمان و مکان در اصول اتفاق افتاده و اکنون نیز سخن از آن به میان آمده است؛ ولی فقیهان باید تدابیری بیندیشند که مستقیما و نه با واسطه اصول، این دانش را توانمند سازد.
از جمله این تدابیر – که فقیهان شیعه در گذشتههای دور اندیشیدند – تاکید بر علل الشرایع است. علل الشرایع شیعیان پیش از مقاصدالشریعه اهل سنت شکل گرفت و در تاریخ فقه شیعه نقشی سازنده را ایفا کرد، ولی تلاشهایی که امروزه برای توانمندسازی فقه با تاکید بر علل الشرایع صورت میگیرد به صورت پراکنده و در قالب تک موردی اتفاق میافتد که برای پیگیری آنها در فقه باید با چشمانی تیز بین به سراغ این حوزه مطالعاتی رفت. تاکید بر حکمتهای شرعی، نشانههایی هستند که ما را در یافتن راههایی جهت انسجام بخشی و توصیف دقیق تر از فقه و اهداف و فلسفههای آن یاری میرساند./ پایگاه وسائل
برای دیدن اصل مقاله اینجا را کلیک کنید.