فقها در نظام فقه شیعه، حقوقی مانند مهریه و… را برای زنان وضع کردهاند. سوال این است آیا معیاری برای وضع برخی حقها و بایدها، زن بودن او میباشد یا به این دلیل که او انسان است باید مخاطب این بایدها قرار بگیرد؟
به گزارش شبکه اجتهاد، دکتر مریم السادات محقق داماد، عضو هیأت علمیدانشگاه امام صادق(ع) در نشست علمی«مبنای وضع حق برای زنان؛ انسانیت یا جنسیت؟» به ایراد سخن پرداخت که متن آن بدین شرح است؛
فقها در نظام فقه شیعه، حقوقی مانند مهریه و… را برای زنان وضع کردهاند. سوال این است آیا معیاری برای وضع برخی حقها و بایدها، زن بودن او میباشد یا به این دلیل که او انسان است باید مخاطب این بایدها قرار بگیرد؟
در مباحث نظری علم حقوق، فقه شیعه از جایگاه محکم و عمیقی برخوردار است. استدلال من بر اساس برهان خلف است که ثابت میکند اگر ما شیعه هستیم و شیعه اینگونه نظر دارد پس قانون گذاری با ملاک جنسیت خلف عقاید شیعه است. اگر فقه شیعه را بپذیریم باید این را هم بپذیریم که وضع قانون با ملاک انسانیت است.
فقه شیعه برای وضع قانون به سراغ دو اصول میرود که عبارتند از؛ یک: بنیادها و اصول الاهیاتی دو: بنیادها و اصول قوه عقل.
مراد از عقل، عقلی است که اصول الاهیاتی را پذیرفته باشد نه عقل سکولار. چنین عقلی یگانگی خداوند را به عنوان آغازگر هستی که شریک ندارد میپذیرد و او را موجودی میداند که محال است زمانمند و حادث باشد. انسان دارای قوه عاقله است. قوه عقلی که میتواند به حسن و قبح اذعان کند میتواند به یگانگی خداوند نیز اذعان کند.
پس فقه شیعه مبتنی بر الاهیات شیعه و عقل شیعه است که به وسیله آن میتواند پی به واجب الوجود بودن خدا ببرد. با توجه به این مقدمات باید گفت شیعه دارای خصایصی است که عبارتند از؛
۱) در فقه شیعه تجربه دینی توسط عقل انجام میشود و قوه عقل توان ادراک و اکتشاف این امر را دارد بر خلاف اشعریون که معتقد هستند مبنای دینداری تجربه یک نا عقلانی قدسی است.
۲) تجربه دینی توسط عقل انجام میشود. تجربه دینی یعنی ادراک یک واقعه تاریخی به نام وحی، ارتباط و گفتگو یک موجودی یگانه واجب الوجود با فردی به نام محمد (ص)، ارتباطی حاوی حقایق درباره رستگاری انسان و حقایقی که در باره نحوه رستگاری و سعادت انسان است توسط نبی به دیگران منتقل میشود.
– شیعه زمانی که شهادتین میگوید به این معنا است که توسط عقل قائع شدهام که وحی، امامت و … حق است.
– اصول سعادتی که توسط پیامبر و ائمه علیهم السلام به انسان منتقل میشود برای تشبه به خداوند است. در نتیجه عقل نهفته در روح بشر از جنس عقل الهی و رقیق شده آن است.
۳) در فقه شیعه قائل به تخطئه هستیم. غایت دین، پروراندن عقل را در پی دارد و ما معتقد هستیم انسان برای الهی شدن باید عقل را بپروراند. اما در مکتب اشعری عقل را خاموش و به نص تقلیل دادند؛ از این رو هیچ امکان خطایی برای عالم دینی وجود ندارد زیرا دین همان نص است.
۴) علم خداوند به امور علم کلی و نامتناهی است که عاری از جزئی و مادی بودن است؛ از این رو خداوند نمیتواند به دلیل ملاک قرار دادن نژاد، رنگ و… یک ویژگی را برای انسان قائل باشد. در نتیجه علم خداوند با جزئی شدن و تعیین مصداق متضاد است.
از چهار خصیصه فوق اگر خصایص دو و چهار را کنار همدیگر بگذاریم به این نتیجه میرسیم که مخاطب خداوند انسان بدون قید در عامترین حالت خود بدون شائبه جنسیت، طرزتفکر، مکتب، نژاد و قومیت میباشد.
نتیجه مباحث مطرح شده این است که؛
– خداوند برای تکامل آدمیحقهایی را وضع و حقهایی را سلب کرده است که معیار آن قوه عقل آدمیمیباشد.
– وضع حق برای رسیدن به حقیقت در قلمرو فقه شیعه.
– فقه شیعه قلمرویی است که میکوشیم تا بر اساس فهم بیشتر از این امور وضع شده و سلب شده، زندگی ایمانی داشته باشیم. عقلی مدنظر است که بدن هیچ پیش داوری باشد.
بر اساس حقوق عام اولیه و الاهیات منابعی در اختیار مجتهد است که او بر اساس دانش خود از عرف زمانه اقدام به تفسیر میکند که چه قانونی میتواند مصداق و تسهیل اصول کلی باشد. این تفاسیر متغییر هستند.
جنسیت در مراحلی دخیل است که جزئی باشد و بستر تغییرات و عرفیات ومادیات فراهم باشد.
منبع: مفتاح