حجتالاسلام سیدمحمدحسین نواب، مدیر مدرسه اسلامی هنر گفت: در شرایط کنونی، یکی از مشکلات نشان ندادن آلات موسیقی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است اما کدام رساله فقهی چنین موضوعی را مورد اشاره قرار داده است؟ ما با چنین کارهایی ذائقه مردم را از موسیقی سنتی که مورد پسند آنها بود به سمت موسیقی مدرن سوق دادیم.
به گزارش شبکه اجتهاد، نشست «نظام سیاستگذاری فرهنگی و موسیقی؛ خوانش خطمشی گذارانه چالشها و تطورات سیاستی جمهوری اسلامی ایران در حوزه موسیقی» از سوی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با ارائه حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدحسین نواب، مدیر مدرسه اسلامی هنر و رئیس مؤسسه آموزش عالی هنر و اندیشه اسلامی و دکتر حسین پرکان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد. در ادامه گزارشی از سخنان را میخوانید:
نواب: مسئله موسیقی و مشکلاتی که با هنر در ایران داریم کمتر از جنبه فقهی است بلکه بیشتر سیاستی است. ما در جمهوری اسلامی ایران باید تصمیمات بزرگی در حوزه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و طبیعتاً موسیقی بگیریم و یکی از تصمیمات این است که آیا میخواهیم از چیزهایی که از قبل در ایران وجود داشته به نفع اسلام و تشیع استفاده کنیم یا خیر؟ ما هنوز تکلیف خودمان با کوروش یا تخت جمشید را نمیدانیم. یقین دارم اگر مقام معظم رهبری در دهه شصت از تخت جمشید بازدید نمیکردند الان مشکلات زیادی برای تخت جمشید پدید آمده بود و چه بسا بسیاری از افراد مذهبی یا طلبهها به آن سمت نمیرفتند اما الان به راحتی به بازدید آن میروند.
اهمیت دوری نهادهای حکومتی از حوزه موسیقی
وقتی درباره موسیقی صحبت میکنیم باید در جریان باشیم که بیش از نیمی از موسیقی ما توسط روضهخوانی امام حسین(ع) و قرائت قرآن به ما منتقل شده است لذا اگر خدمات موسیقی به تشیع را نگاه کنیم این خدمات بسیار ارزنده بوده است. این موسیقی در دامن یک تمدن اسلامی – ایرانی رشد کرده است اما امروزه جرئت نمیکنیم زیاد درباره آن صحبت کنیم و شاید کمتر از ده سال است که تا حدودی صحبتهایی انجام میشود اما معتقدم کمتر از بیست درصدِ جنسِ مشکلاتِ موسیقی، فقهی است چراکه هنوز چارچوب نظری و قانون برای آن طراحی نشده است و در بسیاری از موارد شاهد سکوت قانون هستیم در حالیکه اگر قرار است در جایی سکوت شود باید سکوتِ عالمانه باشد. البته معتقدم منطقه فرهنگ و هنر منطقه قانونگذاری نیست بلکه محل سکوتِ عالمانه است اما سکوت کنونی عالمانه نیست. حال این سؤال پیش میآید که چه کسی اجازه داده یک خواننده بدون اجازه نظامِ حقوقی ممنوعالکار شود؟
در شرایط کنونی، یکی از مشکلات این حوزه، نشان ندادن آلات موسیقی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است اما کدام رساله فقهی چنین موضوعی را مورد اشاره قرار داده است؟ ما با چنین کارهایی ذائقه مردم را از موسیقی سنتی که مورد پسند آنها بود به سمت موسیقی مدرن سوق دادیم. اینکار به صورت ناآگاهانه صورت گرفته و عدهای معتقدند چون فقه، موسیقی امثال شجریان و ناظری را ممنوع کرده است بنابراین موسیقی سنتی، اتوماتیکوار کنار میرود و حذف میشود بنابراین موسیقی پاپ باقی میماند که نیازی به نوازندگی پشت صحنه ندارد و با بسیطترین حالت و با یک اُرگ، میتوان آن را اجرا کرد.
نهادِ دولتی نباید درباره موسیقی تصمیمگیری کند
الان در شورای عالی انقلاب فرهنگی سندی با عنوان سند موسیقی در حال تدوین است اما به نظرم شورای عالی انقلاب فرهنگی هم نباید چنین سندی بنویسد چراکه با چنین کاری مشکلات ما در حوزه موسیقی حل نمیشود چون نهادِ دولتی نباید در حوزه موسیقی تصمیمگیری کند بلکه باید یکی از صنوف موسیقی همانند خانه یا انجمن موسیقی که محل فعالیت هنرمندان است را مسئول این کار قرار دهیم تا آنها در مواجهه با اهل موسیقی باشند و اگر قرار است محدودیتی اعمال یا مجوزی صادر شود توسط آن نهاد باشد و حکومت نباشد که با اهالی هنر مواجهه پیدا میکند چون وقتی این تصمیم توسط نهادهای اجتماعی گرفته شود مواجهه مستقیم حکومت با مردم حذف شده و این به سرمایه اجتماعی جمهوری اسلامی کمک میکند. در چنین شرایطی همه اذعان میکنند که جمهوری اسلامی ایران این محدودیتها را ایجاد نکرده و در حوزه موسیقی به شکل حرفهای عمل میشود.
هنر یک فرصت برای جامعه
واقعیت این است که از ابتدای انقلاب اسلامی به هنر به عنوان یک تهدید برای جمهوری اسلامی ایران نگاه شده و هیچ وقت اینگونه نگاه نشده که هنر یک فرصت است. وقتی نگاه تهدیدآمیز داشته باشیم بنابراین در صدد حل این تهدید بر میآئیم. لذا باید ابتدا ثابت کنیم که یک فرصت است و وقتی چنین چیزی را اثبات کردیم آنگاه بیان کنیم که چه استفادههایی را میتوانیم از آن داشته باشیم. ما هنوز بررسی نکردهایم که آیا هنر میتواند نقشی در رفع آسیبهای اجتماعی داشته باشد یا خیر؟ قطعاً میتواند نقش موثری داشته باشد اما بستگی دارد به چه شیوهای از آن استفاده کنیم.
درست است که موسیقی حلال و حرام داریم همانگونه که تصویر یا غذای حلال و حرام داریم اما معتقدم این بیرون از شئون حاکمیت است و وقتی آن را از شئون حاکمیتی قرار میدهیم خودمان را تخریب میکنیم چون مردم موسیقی را از زندگی خودشان حذف نمیکنند. اگر همه موسیقیها را ممنوع یا آزاد کنیم مردم کارشان را انجام میدهند چون موسیقی تبدیل به بخشی از زندگی آنها شده است بنابراین مسائل این حوزه را باید به کسی واگذار کرد که مسائلِ نظریِ هنر را بلد است.
لزوم برطرف کردن نیازهای زیباییشناختی جامعه
نکته دیگر اینکه جهان غرب، در دو جا از موسیقی حمایت میکند که یکی موسیقیهای در آستانه انقراض است که حکومت اجازه نمیدهد از بین برود و دیگری هم ذائقهسازی است؛ یعنی اگر در آمریکا قطعه موسیقی به نفع دولت آن کشور بسازید دولت از آن حمایتی نمیکند اما اگر گفته شود فلان ایالت در طول تاریخ، ساز خاصی داشته است دولت پول میدهد که از احیای آن حمایت شود. فلسفه نوافلاطونی هم به شدت پای موسیقی ایستاده است چراکه معتقد است موسیقی، جامعه را اخلاقیتر میکند.
معتقدم موسیقی مسئلهای برای امنیت ملی ایجاد نمیکند و از سوی دیگر هر تصمیمگیری هم که حکومت در این حوزه داشته باشد مردم به آن گوش نمیدهند و هرچقدر که بیشتر در این حوزه ورودکنیم سرمایه اجتماعی بیشتری از دست میدهیم بنابراین باید به تنگ نظریهای حکومتی در این زمینه پایان دهیم. نکته دیگر اینکه همانگونه که شرکتهای دانش بنیان برای کشور، فرصت اقتصادی ایجاد میکنند موسیقی نیز فرصتهایی از جنبه فرهنگی برای جامعه به وجود میآورد. البته درآمدهای مالی موسیقی در سطح جهان نیز بالاست. لذا اگر بستر را فراهم کنیم مردم از این طریق هم میتوانند پول دربیاورند و مثلاً با ایجاد شرکتهای خلاق در حوزه موسیقی، تولید ناخالص داخلی کشور بالا برود. همچنین مردم نیازِ زیبایی شناختی دارند که باید این نیازها تأمین شود و موسیقی یکی از راهکارهای حل این نیازها است.
مبانی فقهی؛ راه فرار مدیران در حوزه موسیقی
پرکان: بسیاری از حکومتهای بسیط و ساده اسلامی در نقاط مختلف دنیا، اساساً مسائل فرهنگی که ما داریم را ندارند؛ مثلاً وقتی شورای فرهنگی اروپا را مورد مطالعه قرار میدهیم در زمینه فرهنگی یک سند به نام «بیست و یک دو راهی» دارند که همه مشکلات و مسائل خود را در آن تعریف میکنند که شخص باید صرفاً در این دوراهیها یکی را انتخاب کند. در اینجا پیدا کردن مبانی سخت نیست بلکه مسئله صرفاً انتخاب است اما در جمهوری اسلامی ایران، بنده در رساله دکترا به ۱۷۰ مورد از دو راهیها رسیدم که بیشتر آنها هم مبنایی بودند و مثلاً وقتی از اسلام و موسیقی صحبت میکنیم تبدیل به موضوعی پیچیده میشود و ثبات خاصی در آن وجود ندارد و برخی پیشفرضشان این است که موسیقی باید باشد و اساساً حوزه علمیه را به اخباریگری متهم میکنند و میگویند حوزویان رویکرد امروزی ندارند.
نگاه فقهی و جامعهشناختی به موسیقی
خوانش فقهی برخی دیگر این است که این فقه مَدرَسی است که مسائل را از متون استخراج میکند که البته این هم اساساً نمیتواند پاسخگوی مسائل امروزی باشد. وقتی هم نگاه جامعهشناختی به موضوع داشته باشیم برخی معتقدند نمیتوان موسیقی را از زندگی مردم جدا کرد چون به آن نیاز است و میتواند مزایایی هم در پی داشته باشد.
یکی از مشکلات در کشور ما این است که چون مطالعات انتزاعی در ایران در رشتههای مختلف و حتی در حسابداری که رشتهای تخصصی است، بسیار زیاد است بنابراین در سیاستگذاری نمود بسیار عجیبی پیدا کرده است. وقتی مسائل غنا و موسیقی را بررسی میکنیم یکی دو فصل از کتابهای فقهی در مورد لغت است یعنی هنوز در این لغتپردازی باقی ماندهاند؛ مثلاً آیا موسیقی با غنا فرق دارد یا خیر و حکم هرکدام از آنها چیست؟ البته در ضرورت این مباحث شکی نیست اما اینکه سالها در مسائل لغوی متوقف شویم صددرصد اشتباه است.
منظور از سیاستگذاری موسیقی چیست؟
سیاستگذاری موسیقی ناظر بر تمام آن چیزی است که قرار است ناظر به مدیریت عمومی عرصه موسیقی اتفاق بیفتد. مدیریت با سیاستگذاری متفاوت است. در مدیریت، حساب و کتاب میکنیم و اشراف اطلاعاتی و قدرت فرمانرانی داریم اما وقتی اشراف اطلاعاتی کامل یا قدرت فرمانرانی نداریم بنابراین باید دنبال سیاستگذاری در عرصه عمومی برویم و باید تمام تلاش خود را به کار بگیریم که خط و مشی ما محقق شود. از سوی دیگر راحتترین راه فرار برای مدیران این است که بگویند مبانی فقه ما اجازه چنین کاری را نمیدهد و همیشه هم در مسائل مختلف از جمله موسیقی، گرههایی وجود دارد.
وقتی هم گفته شود یک موضوع دارای مشکل شرعی است بنابراین مخالفت با آن هم سخت میشود چون هم جرئت و هم سواد علمی میخواهد بنابراین بعد از چهل و سه سال از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز ۱۷۰ دو راهی فرهنگی داریم. درباره اینکه چرا در زمینه موسیقی باید سیاستگذاری کنیم باید گفت؛ علت این است که موضع حکومت در زمینه موسیقی باید مشخص شود و اینکه آیا باید ورود پیدا کند یا خیر؟ اساساً حکومت نسبت به همه چیز باید موضع داشته باشد که یکی از مواضع سکوت، دیگری مداخله و در نهایت عدم مداخله است.
شیوه سیاستگذاری فرهنگی در ایران
سؤال مهم این است که سیاستگذاری حوزه فرهنگ در کشور ما چگونه اتفاق میافتد. واقعیت این است که هنوز جواب روشنی به این موضوع داده نشده است و عملاً در کشور ما سیاستگذاری به نحو علمی انجام نمیشود. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما، دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری، مرکز موسیقی انقلاب اسلامی، انجمن موسیقی و خانه موسیقی ایران، شورای عالی انقلاب فرهنگی و… همگی در زمینه فرهنگ برنامهریزی و مخصوصاً در زمینه موسیقی دیدگاههای موافق یا مخالف خود را اعلام و برخی برنامههای مشوش بیان میکنند که در نهایت هم مشکلی را حل نمیکند.
نکته دیگر اینکه تشویش در حوزه سیاستگذاریهای فرهنگی دارای لایههایی است. یکی تشویش بین حوزه فرهنگ با اقتصاد، سیاست و حقوق است. لذا هماهنگی بین حوزه فرهنگ و سایر حوزهها وجود ندارد. تشویش دیگر، در درون خود دستگاههای فرهنگی است لذا دستگاهی همانند صدا و سیما نمیداند سیاست آن در حوزه موسیقی چیست؟ بنابراین هر مدیری که میآید برنامه خاصی را اجرایی میکند. مسئله دیگر درباره انواع فعالیتهای دستگاهها در زمینه موسیقی است؛ نوع اول مباشرتی یا تصدیگرایانه است که خود دستگاه سیاستگذاری، به طور کامل و مستقیم یا شرکتهای زیرمجموعهای که ایجاد کرده فعالیت در زمینه موسیقی را انجام میدهد.
شیوههای حمایت و تقابل با موسیقی در ایران
البته جایی همانند وزارت ارشاد اجازه چنین کاری ندارد که به عنوان یک حکمران، مباشرتاً دوره آموزشی در زمینه موسیقی برگزار کند اما این کار را هم انجام میدهد. برخی نهادها اجازه چنین کاری دارند اما وقتی بخش خصوصی وجود دارد و دولتیها به حوزه موسیقی ورود پیدا میکنند این به معنای نابودی بخش خصوصی است مثلاً وقتی یک نهادی دارای ارکستر است بسیاری از بخشهای مشابه از بین میروند. البته طبیعتاً هزینه ارکستر بالاست اما در سایر بخشهای موسیقی نیز شرایط همینگونه است و تولیدات توسط خود نهادها صورت میگیرد.
نوع دوم حمایت معنوی یا فعالیتهای هدایتی همانند فعالیتهای حمایتیِ غیر مالی است که دستگاههای سیاستگذار به واسطه جایگاهی که دارند انجام میدهند که از جمله آنها جشنواره موسیقی یا فیلم فجر است که هزینه مالی چندانی ندارد و در حد یک سیمرغ و دیپلم افتخار است لذا یک رخداد ملی با کمترین هزینه انجام میشود و گرفتن سیمرغ برای یک کارگردان یا بازیگر ارزش معنوی بالایی دارد. نوع سوم حمایت مادی است که معنای آن مشخص است که پول، سرمایه زمین یا ملک برای تقویت عرصه فرهنگی و مخصوصاً موسیقی واگذار میشود.
نوع چهارم فعالیتهای مشارکتی یا سهیم در اجرا است. در اینجا چند دستگاه سیاستگذار با همکاری هم به منظور تقویت یا تولید و عرضه محصولات موسیقی همکاری میکنند. نوع پنجم اقدامات نظارتی است که دستگاه سیاستگذار از حیث وظایف حاکمیتی که دارد بر اشخاص حقیقی و حقوقیِ فعال در زمینه موسیقی نظارت میکند. مسئله اصلی و اختلافی همین است که آیا حکومت باید بر حوزه موسیقی نظارت داشته باشد یا خیر؟ عجیب است که در حین این نظارتها احکامی صادر میشود و مثلاً یک خواننده ممنوعالتصویر یا ممنوعالکار میشود. در اینجا بدون اینکه قوه قضائیه ورود پیدا کرده باشد صدا و سیما برای خودش حکم صادر میکند.
نوع دیگر ورود دستگاههای سیاستگذار، صدور مجوز است. نکته مهم این است که در بسیاری از موارد این صدور مجوزها چندگانه و ناهماهنگ است و هرکدام از دستگاهها در زمینه صدور مجوزها در زمینه موسیقی با هم تعارض دارند. نوع دیگر فعالیتهای ستادی و مدیریتی و در نهایت فعالیتهای تقابلی است. موارد قبلی حمایتی بود اما در اینجا با جریان توسعه موسیقی، تقابل وجود دارد این را معمولاً سازمآنهای حوزوی انجام میدهند که اقدامات آنها سلبی است.
آقای نواب رساله آقا و متن درس خارج غنا و موسیقی رو نخوندند؟