هفتمین کارگاه آموزشی و پژوهشی«فلسفه علم اصول» ویژه اساتید و طلاب سطح سه و چهار حوزه علمیه و دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه با حضور دکتر محمود مروارید در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد.
به گزارش شبکه اجتهاد، در این کارگاه سه روزه که به همّت مرکز تخصصی آخوند خراسانی(ره) و گروه پژوهشی فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدّنی تشکیل شد، دکتر محمود مروارید، عضو هیئت علمی پژوهشکده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادی به تببین موضوع «معنا، کاربرد و افعال گفتاری در فلسفه زبان و اصول فقه» پرداخت.
جایگاه فلسفه زبان در فلسفه تحلیلی برای مطالعات و پژوهشهای تطبیقی میان فلسفه تحلیلی و اصول فقه
دکتر محمود مروارید در نخستین روز از کارگاه سه روزه آموزشی و پژوهشی «فلسفه علم اصول»، به تبیین جایگاه فلسفه زبان و نسبت آن با فلسفه تحلیلی پرداخت و بیان داشت: فلسفه تحلیلی، رهیافتی عام است که قوام آن به روش است و فلسفه زبان شاخهای از فلسفه تحلیلی است. یکی از محورهای مهم در فلسفه تحلیلی برای مطالعات و پژوهشهای تطبیقی میان فلسفه تحلیلی و اصول فقه، فلسفه زبان است.
مباحث تطبیقی آراء در فلسفه زبان و اصول فقه برگرفته از مباحثی است که معمولا در مقدمات بحث الفاظ مطرح میشود، مانند حقیقت وضع و استعمال، تفکیک بین انواع دلالات و علایم حقیقت و مجاز و …. ادعایی وجود دارد که دست کم برخی از این مباحث الفاظ بیثمر است، اما در امهات این مباحث اینگونه نیست.
مباحث تحلیلی الفاظ گرچه در اصول بحث میشوند اما سبقه فلسفی دارند و به فلسفه زبان تعلق دارند. عمده مسایل فلسفه زبان در سه شاخه جای میگیرد: “نظریه معنا”، ” نظریه ارجاع” و “نظریه افعال گفتاری”. نسبت به نظریه معنا، ارتکازات اولیهای وجود دارد که عموم آن را میپذیرد، برای مثال: ۱- واژگان دارای معنا ۲- برخی واژگان مترادف با هم ۳- مفهوم جمله تابع مفهوم مفردات ۴- تعداد جملات معنادار بینهایت به لحاظ بالقوه و ….
این امور پیرافلسفی ارتکازی را به اصطلاح maening fact میگویند. در نظریه معنا، نظریهای سیستماتیک ارایه میشود که توضیح دهد این واقعیات مربوط به معنا چرا پدید آمده است و ارتباط آنها با یکدیگر چیست؟ به عبارت دیگر در نظریه معنا دو پرسش اساسی مطرح است: ۱- آیا اصولا معنا داشتن از واقعیات عالم است یا نه؟ ۲- به فرض پذیرش اینکه معنا واقعیت دارد، آیا میتوان برحسب آن مفاهیم دیگری را تحلیل کرد؟. پس به صورت خلاصه نظریه معنا یعنی بررسی سیستماتیک ماهیت معنا. در سنت اسلامی فردی را سراغ نداریم که منکر واقعیت داشتن معنا باشد. در غرب هم دو نگاه وجود دارد، عدهای منکر واقعیت داشتن معنا و عدهای معتقد به واقعیت داشتن معنا هستند.
محل بحث و بررسی ما بر روی نظرات معتقدین به واقعیت داشتن معنا است، برای نمونه گرایس مقالهای را در سال ۱۹۵۷ نوشت که جریان ساز بود. گرایس معتقد بود mean چندین معنا دارد و ما باید دو مفهوم معنادادن (to mean) را جدا کنیم: معنای مفهوم طبیعی و معنای مفهوم غیرطبیعی. خود معنای غیر طبیعی هم چند مرحله است: ۱-معنای جمله sentence meaning 2- معنای متکلم speaker meaning. استراتژی کلی گرایس این است که میخواهد تحلیلی از معنای جمله ارایه کند و لذا ابتدا معنای متکلم را بر حسب قصدهای متکلم تحلیل میکند و سپس معنای جمله را به کمک قراردادهای زبانی تحلیل میکند. اما به این تحلیلهای گرایس اشکالاتی وارد است من جمله اینکه: تعریف گرایس از معنای متکلم مانع اغیار نیست و مثالهای نقضی برای آن سراغ داریم و از طرف دیگر این تعریف جامع افراد هم نیست و برای مثال مواردی مثل توریه، اعتراف، متهم کردن و تعمد در اجمال را نمیتواند توضیح دهد.
تحلیل معنای متکلم و جمله در فلسفه زبان معاصر
محمود مروارید، نیز در دومین روز از کارگاه آموزشی و پژوهشی «فلسفه علم اصول»، به مرور نظریه گرایس و بررسی اشکالات وارده بر این نظریه پرداخت و گفت: نخستین اشکال این است که مانع اغیار نیست و دوم این که جامع افراد نیست؛ و سومین اشکال آن عدم ارایه تحلیل سایر موارد غیر از افعال گفتاری و اخباری است.
گرایس با کم و زیاد کردن شروطی به نظریه اش در پی رفع این نقیصه برآمد اما موفق نبود. برای مثال در قول دادن، هیچ حالت ذهنی که متناسب با قول باشد و قول را از بقیه افعال اخباری جدا کند نداریم و این به معنای این است که قابل تفکیک نیست و حتی اگر بخواهیم به نحوی آن را قابل تفکیک کنیم منجر به دور میشود. لذا این تحلیل در این موارد نقض میشود.
دکتر مروارید در ادامه به رویکردی دیگر در فلسفه زبان معاصر اشاره کرد که توسط جان سرل و آلستون مطرح شده است و بیان داشت: این رویکرد میخواهد تحلیل معنای متکلم و جمله را داشته باشد، اما بر مبنای افعال گفتاری (speech acts). تبیین کلی آلستون این است که: فعل گفتاری، پذیرش مسئولیت چیزی است. اصولا معنا و کاربرد یک امری است که به طور ذاتی با هنجار مرتبط است، این نظر در فلسفه زبان بسیار پررونق است. آلستون از normativity استفاده میکند که خود بر دو نوع است: زبانی و اخلاقی. اشکالاتی نیز به نظریه آلستون وارد است که قابل حل است.
اما اشکالی که به نظریه آلستون وارد شد، دو مورد برجسته را شامل بود: نخست آن که خارج از دایره خود، بعضی امور را شامل نمیشود و دوم آن که جامع افراد نیست. راه حل پیشنهادی برای رفع این اشکالات، پذیرش مسئولیت نسبت به یک امری است.
عضو هیات علمی پژوهشکده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادی در ادامه به تفاوت عمده نظریه گرایس و آلستون اشاره نمود که عبارت است از تکیه گرایس بر قصد متکلم، اما آلستون علاوه بر قصد متکلم، قواعد هنجاری مربوط به زبان و قواعد هنجاری مربوط به انسان را نیز مفروض در نظر میگیرد.
تحلیل معنای متکلم و جمله در دیدگاه اصولیون و بررسی تطبیقی آن با فلسفه زبان معاصر
دکتر مروارید، همچنین در سومین روز از کارگاه آموزشی و پژوهشی «فلسفه علم اصول» مروری برمفهوم متکلم در دیدگاه گرایس و آلستون داشت و اشکالات وارد بر هر یک از دو دیدگاه را بررسی نمود.
وی ابتدا به بررسی دیدگاه اصولیان پرداخت و گفت: در نگاه فلاسفه، چنان که دیدیم، معنای متکلم و معنای جمله نقشی پررنگ دارد، در علم اصول این نقش حیاتی را وضع و استعمال بر عهده دارند. تفاوت اساسی بین نظریه اصولی و نظریه گرایس و آلستون دردایره شمول این دیدگاهها است، به این صورت که دیدگاه گرایس و آلستون تنها شامل جمله تامه است اما دیدگاه اصولی علاوه بر جمله تامه، جمله ناقصه را هم شامل میشود. حال با فرض اینکه جمله ما تامه باشد، پرسشی مطرح میشود مبنی بر اینکه آیا با استعمال جمله تامه میتوان از آن اراده معنایی را کشف کرد؟ یا به عبارتی دیگر آیا استعمال جمله تامه (در دیدگاه اصولیون) تلازم دارد با اراده کردن معنا یا انجام فعل گفتاری؟ اگر این تلازم را بپذیریم میتوانیم به سراغ نظر شهید صدر در بحث الفاظ برویم.
عضو هیات علمی پژوهشکده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادی خاطرنشان کرد: شهید صدر معتقد است استعمال الفاظ حتما باید همراه اراده و قصد باشد. وی در باب اینکه اراده استعمالی چیست، پنج احتمال را مطرح میکند که به هر کدام اشکالاتی وارد است و در نهایت نظر مختار خود را مبنی بر اینکه اراده، اخطار بالقوه معنی است ارائه میدهد.
وی پس از تحلیل و بررسی دیدگاه شهید صدر، به تحلیل دیدگاه مرحوم آیتالله خویی نسبت به اخبار پرداخته و ذات تحلیل مرحوم آیتالله خویی را یک تحلیل گرایسی دانست، زیرا بر محور قصد است. البته برای اینکه نظریه ایشان کامل شود باید راجع به ماهیت اخبار توضیح دهند که نداده اند.
مروارید افزود: نکتهای که در کار اصولیهایی که نظریه تعهد را قبول ندارند یا بعضی از شئون اصولیهایی که تعهد را قبول دارند، این است که هر وقت معنای متکلم یا فعل گفتاری رخ میدهد، یک ارتباط معنایی برقرار میشود، لذا جمله هم در صورتی معنا پیدا میکند که جمله به لحاظ زبانی با اراده متکلم ارتباط پیدا کند. یک جمله وقتی معنادار میشود که بتوان با این جمله فعل گفتاری انجام داد و از همین جا مشکل نظریه اعتبار روشن میشود، زیرا نمیتوان با قرن اکید فعل گفتاری انجام داد و تا زمانی که یک جمله قابلیت فعل گفتاری نداشته باشد کافی نیست که جمله معنادار شود.
وی در نهایت به تبیین شباهتها و تفاوتها بین نظریه تعهد و نظریه گرایس پرداخت و گفت: مرحوم آیتالله خویی معتقدند پروسه وضع را یک نفر انجام نمیدهد بلکه همه باید این رویه را داشتهباشند، همانند نظریه گرایس. آیتالله خویی میگویند اهالی زبان باید تعهد کنند در حالی که گرایس معتقد است اهالی زبان باید رویه و عادت داشته باشند. تفات دیگر این است که گرایس شرطی مبنی بر خبر داشتن از رویهها را به دیدگاه خود اضافه میکند که در دیدگاه تعهد این شرط غایب است. تفاوت نهایی این است که گرایس تحلیلش را از معنای جمله آغاز میکند ولی آیتالله خویی معنای جمله و معنای مفرد را موازی هم پیش میبرند.